رجال نوحی ایلید فسألو اهل دکری این کنتم لا تعلمون بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور بر شراغ نور برای کنین گروهی ستار است آوروی اینها را حفظ می کند حتی در قیامت در نحوه محاسب اینها طرزی اعمال اینها را به اینها نشون می دهد که فقط خودشون می بینند دیگران نمی بینند این قدر خدا ستار است و این در باره منافقینی که جلساتی داشتند و آیات الهی را به استحزا می گرفتند و با توتعه می نشستند و برمی خواستند خداوند پرده اینها را کنار زد اون بخشای قبلی ناظر به هم بی بود که بقدر نزدر علیکم فیلکتا بین اذا سمعتم آیات الهی یک فرو بیا و یستحزه بیا فلا تقعدوم اهم حتی یخوبو فی حدیث غیره اینکه ادن مثلهم پس ستار بودن خدا هم جای خاص خود را دارد و به حرد دری کردن خدایی خدا هم جای خاص خود را دارد خداوند پرده منافقین را کنار می زند گرچه منافق به خدا و خبرهای قیبی معتقد نیست و همین پرده کنار زدن را هم به استحزا می گرد نظیر اون که در سوره توبه هست که یهزر منافقونن تنزل علیهم سورتون تنبه هم به منافق قلوبهم قل استحزه و انالله مخرج ما تهبرون منافقین رو همون ایلهادی که داشتن مزخره می کدن می گفتن نکند اون چه ما در دل داریم به وسیله وحی بر کسی که مدعی رسالت هست نازل بشود این را معتقد نبودن به استحزا می گفتن ذات اقدس اله فربود استحزا نکنید مهمین کار را خواهیم کد و اون چه شما در نهان دارید اون را آشکار خواهیم کد و پرده شما را کنار می زنید لذا اگر پرده نفاغ را کنار زد برای آن است که دین مظلوم واقع شد و لا یهب الله الجهر به سو امن القول الا من للم دین الهی مظلوم است و ذات اقدس اله قیم این دین است و دارد از دین حمایت می کند این راجب اون تناسب و اما درباره اصل جهر به سو کار زشت چه قول و چه فعل چه جهر و چه اخفاد در هر حال مظموم است اختصاصی به جهر ندارد آیه صد و چهارده همین سوره امبارکه نسا قبلن گذشت که لا خیره فی کثیر من نجواهم الا من امر بس قدقتن و معروفن و اصلاح بین الناس نجواهای که بسیار از این مردم دارن اگر به اصلاحیم اصلاح جامعه منتحی نشود خیر در روحانیست پس گفتارهای آهسته و رمزی و سری هم اگر بد باشد محبوب خدا نیست چه این که در سوره امبارکه مجادله هم از نجواهای بد جلوگیری به عمل آمده آیه هشت سوره مجادله این است الهم تره الالیه نهو عن نجوا ثم یعودون لما نهو عن و یه تناجون بالعثم و لغدوان معصیت رسول اینا که تناجی دارن نجوا میکنن آهسته زیر گوشه هم سخنان باطل را در میرمی گذارن معصیت میکنن پس قول بسو چه جهرش چه نجوا و رمز و سرش هر دو مزموم است منطقه اینجا چون در باره حد که نفاق منافقان است و پرد دریست و این مستلزم جهر است لذا از جهر سخن به میان آمده مطلب دیگران است که این که فهمو لایه بلال جهر به سو امدل قول این اختصاصی به مسئله قیبت و امثال ذالک ندارد قیبت را شامل میشود شکایتی در محکمه قضا تر شان میشود شکوای پیش برادر مؤمنی شامل میشود افشاگری شامل میشود یک وقت از انسان مظلومیت خود را برای برادر مؤمن حکایت میکند یک وقت مظلومیت خود را برای قاضی در محکمه قضای قسط و عدل به عنوان شکایت ذکر میکند یک وقت مظلومیت خود را به جامعه منتقل میکند و از جامعه استغاثه میکند همه این حالات جزئه مستثنان قرار میکند که لا یوهب و لا جهر به سو امین القول الا من دلیم پس بیان عیب دیگری به صورت جهر محبوب خدا نیست با هر یکی از این انابنی یاد شده مگر کسی که مظلوم واقع شده باشد که چنین کسی میتواند اون ظلم را برای دیگران بازگو کند البته تعدی نکند اونچرا که ظالم نداشت نگوید یک یا اونچرا که ظالم داشت نسبت به دیگری دارد ننسبت به او او حق گفتن ندارد دو مگر اینکه اون ظالم متجاهره به فیصد باشد که نقلش برای همه رو بازد در غیر این دو صورت مظلوم مجاز است که بگوید خب اما آیا این شکایت او این حمایت او محبوبم هست یا نه اگر چنون که سخن از حق شخصی باشد به مانند آن این بیش از جواز استفاده نمیشه باید اما اگر چنون که نه حق عمومی باشد حق دینی باشد این کاملا محبوب هست حالا یا محبوبیت ملزمه دارد اونجا که مسلحتش ملزمه باشد میشه واجب یا غیر ملزمه دارد میشه باید مستحب مستحب هم میدهد محبوب خدا هست در حقوق شخصی حالا اگر کسی نسبت به انسان یک حق شخصی را پامال کرده است یک مالی از او گرفته است به مانند آن حالا این شرعن واجب یا مستحب باشد که قیبت او رو بکند یا پیش دیگر هم بگوید یه همچیزی نیست ولی اگر نه این کار مایه تجریه اون ظالم است یا ظلم او به حیثیت دینی این شخص است یعنی این شخص را طوری آسیب رسونده است که این شخص در اصل اون آسیب دیگر نمیتواند خدمت دینی انجام بدد که بالاخره یه سبقه دینی پیدا کند در این گونه از موارد نه تنها شکایت و گله یا افشاگری راجعه است احیانا ممکنه واجب هم باشد اونجا که صرف مسئله مال و امثال مال است فقط اون مظلوم مجاز مجاز است که قیبت کند شکایت کند حکایت کند و مانند اون اما حالا بر اون واجب باشد یا مستحب باشد این معلوم نیست مگر اونجا که ظالمی را بر جا خود می نشاند دفع ظلم می کند مانه تجری ظالم خواهد شد یا اونجایی که این ظلم به ناهی دینی برمی گردد و مانند اون در اون گونه از موارد کاملا محبوب هم هست حالا یا واجب یا مستحب یه وقت است که مسئله مالی است به تنها یه وقت دو تا شریک هم کسی نصر به دیگری تعدی کرده و این شخص مال باخته هم اگر نگوید او قدرت ندارد که در جای دیگر این تعدیر ادام بدد مایه تجری او هم نمی شود فقط مسئله مسئله مالی است در این گونه از موارد جهر بسو محبوب خدا باشد بعید است فقط مجاز است که بگوید تو همون کتاب های فقهی بین مال و عرض فرق گذاشتن که اگر کسی آمده میداند که برای مال دفاع بکند او رو میکشن آیا این کار رو بکند یا ند و در مسئله دیگر میداند که این محاجم که آمده به قصد تعدیر عرض است این کار رو بکند یا ند در باره تعدیر عرض بدون وقفه گفتن بکند و شهید است اما در باره مال یه همچه فتوه اومی ندادن گفتن خالا ببره ببره ولی اگر آمده به قصد تعدیر عرض همه فتوه دادن به جواز بلکه بالاتر از جواز و افتن این شهید است قرار از این است که بین مال و غیر مال فرق است خب لا یهب بلاله جهر بسو امن القول الا من دلم مگر این که مظلوم واقع بشن حالا کسی که مظلوم واقع شد عفهم هست تخفیف در مجازات هم هست انتقام هم هست کدام یکی که از این هارا بپذیرند در آیه سور شرا که در بحث دیروز گذرشت اونجا دارد دستور به عف در خیلی از آیات هست چون در آیه بعدی بحث امروز هم دستور عف هست کدام یکی از این ها مطلوب هست آیا انتقام مطلوب هست آیا عف مطلوب هست آیا بینابین یعنی تخفیف در مجازات مطلوب هست که نه انتقام محص باشد نه عف سر کدام یکی از این ها مطلوب هست خط کلی حاکم بر این احکام این هست که در قرآن کریم یه سلسل دستوراتی را به ما دادن که در بین اون دستورات همه اونها خوب هست ولی بعضی از اونها خوب تر به ما گفتن و طبعو احسن ما انزره ریکم من رب کن به این فکر نباشیم که آدم آدل باشید آدم آدل شدن حد اقل تکلیف هست سعی کنید بالاتر از عدل که احسان هست تحصیل کنید حد اقل تکلیف هر مسلمانی هست که آدل باشد یعنی واجب ها را انجام بدهد محرم ها را ترک کنه این حد اقل تکلیف هست اما از این بالاتر آن هست که احسان داشته باشید رضا فهم بود این هست که این لهای اعمرو بالعدل ول احسان که احسان بالاتر از عدل هست عدل آن هست که اگر کسی به شما ستم کرد برابر همون ستم انتقام بگیرید احسان آن هست که اگر کسی به شما ستم کرد بگذرید آیا همه جا گذشت احسان هست و بالاتر از عدل یا جا مخصوص دارد پس اصل کلی قرآن که دعوت به عدل هست برای همه هست برای ید بالاتر از عدل مرحله هست بناه مرحله احسان که این لهای اعمرو بالعدل و احسان و در سوره بارکه زمره هم آیه پنجا و پنج و تبعو احسن ما انزلیلیکم من ربکم بعضی از افرادن وقتی یوم القیامه به حساب اونها رسیدیم مشبهد تمام کارهای اینها را بر اساس اون مرحله احسن میسنجند و او جزا میدهند که فرمود جزیه مولا احسن ما عاملون خب بعضی از این که نه برابر همون قسط و عدلی که عمل کردن مجزیگن این که فرمود و تبعو احسن ما انزلیلیکم من ربکم این تشویقه به سعوده جهه برتر است یعنی به این حد اکتفا نکنید که آدم آدل باشید از مرحله عدل بالات هر بیایید به مرحله احسان برسید اون احسان شیست اون احسان را در پایان سوره مبارکه نهل مشخص فرمود در آیه 126 و 127 سوره نهل که پایان سوره نهل است تقریبا فرمود و این آیه آقبتوم فآقبو به مثل ما اوقبتوم به و لعن سبرتوم لحوه خیرون لصابرین فرمود اگر کسی به شما ستمی کرد شما در اقب و دنبال ستم او بخواهید او را اقاب بکنید اقاب را هم که اقاب میگویند و اقوبت را هم که اقوبت مینامند برای این که در اقب و دنبال اون سیعه قرار میگیرد فرمود اگر کسی ما بدی کرد شما بخواهید معاقب کنید اقاب بکنید به مقداری که به شما ستم شده است اقاب بکنید و این آقبتوم فآقبو به مثل ما اوقبتوم به مثل همون آیه سور بارکه بغره که من اعتداع علیکم فاعتدو علیه به مثل من اعتداع علیکم آیه 194 سوره بغره این بود از شهر الحرامو به شهر الحرامه ما تو قصاص فمن اعتداع علیکم فاعتدو علیه به مثل من اعتداع علیکم این عدل است بعد در همین زیل آیه سوره نهل که فرمود و این آقبتوم فاقبو به مثل ما اوقبتوم به فرمود و لئن سهبرتم لها و خیرون لسابرین یعنی اگر انتقام نگیرید و سهبر بکنید این بهتر از انتقام گیری خب پس یه انتقام داریم انتقام مماثل که این عدل است هم من اعتداع علیکم فاعتدو علیه به مثل من اعتداع علیکم دلالت میکند هم و این آقبتوم فاقبو به مثل ما اوقبتوم به دلالت میکند یکی بالاتر از عدل داریم که گذشت و سهبر است و مدوله این سهبرتم لها و خیرون لسابرین یعنی تندی ظاهرم مرحوم صاحب هداعق رزمان لاره در باره اصولیین از علما دارد مرحوم صاحب جواهر فرمود اگر نبود آیه پایانی سور نهل این قلم قلمی نبود که در جواب صاحب هداعق بیستد ما هم میتونستیم بگیم ولی خب آیه پایانی سور نهل که فرمود اقاب نکنید سهبر بکنید جلوه ما را میگیرد این معلوم میشود به این که این مردان الهی تنها به این فکر نیستن که آدل باشن به این فکرن که بالاتر از عدل را تحصیل بکنن این هم یه مطلب مطلب دیگران از که هر گذشتی احسان نیست اولا چه در قصاص طرف و چه در قصاص نفس و چه در سائر موارد عف را و گذشت را دین تشویق کرد اما یا همه این موارد جز احسان است یا انتباق احسان بر اینهای معیار خاص دارد در سور امبارکی بغره وقتی اصل حکم قصاص را ذکر فرمود که بلکن فرقصاص حیاتون یا اولالباب یا همچین در باب قصاص طرف اونجا مسئله تخفیف را مسئله گذشت را هر در را ذکر فرمود هم تصدق را هم تخفیف را هم عف را آیه 178 سور امبارکی بغره این بود که یا ایوهاللدین آمانون کتب علیکمون قصاصو فی الغتلا الحرو بالحر والعبدو بالعبد والانتا بالانتا فمنعوفی لهو من اخیه شیعون فاتباعون بالمعروفه و اداؤن علیه به احسان و آنکه تخفیفون من ربکم و رحمه خداوند در این حال که قصاص را جعل کرده است تخفیف هم داده است و اون گذشت است حالا یا گذشت کلی یا تبدیل به مال و تخفیف در مال به مانند آن چه این که در بحث های قصاص طرف هم در سور امبارکی معده سخن از تصدق دادن مطرح است آیه 40 پنج سوره مائده این است و کتب دعا علیه انفیها اگر کسی صدقه بدهد اف کند از جانی این کفاره محصول می شود حالا در همه این موارد چون چه این موارده دارد این که در زیل آیه پایانی سوره نهل آمده یا آیه سوره قصاص طرف قصاص نفس آمده همه این موارد احسان است یا نه در همه موارد گذشت احسان نیست ذات اقدس ایلاد در همین آیه اون محیار اصلی را روشن کرد فرمود لا یهب الله الجهر به سو امن الغولیه الا من ظلم و کان الله سمیعا علیمن بعد ثمود این تبدو خیرن او تخفوهو او تعفو عن سو این فان الله کان عفو قدیر این فان الله کان عفو قدیر با اون بحث کلی اخلاقی که تخلق و به اخلاق الله مهنگ است یعنی ذات اقدسهیمه او اصاف کمالی را برای خود ذکر می کند بعد در روایات به ما دستور دادن که شما به اخلاق الهی متخلق بشدید خودا فرمود افهو است می گذرد صرف گذشت کمال نیست گای انسان در اثر تنبالی در اثر بیتفاوتی در اثر بیارغی می گذرد این که احسان نیست برای اخلاق الهی اون جانی حسن است ولی برای مجنی یا اله احسان نیست اون افهوی کمال است که روی قدرت باشد فرمود شما به قدرت برسید از موضع قدرت بگذرید اون کمال است پس تا زلیل و زعیفید یه همچه افهوی مندو نیست بعد انتقام بگیرید که مبادا ظالم تجرین پیدا کند وقتی به مقام قدرت رسیدید قدیر شدید اف قدیرانه احسان است نه اف زلیلانه حالا اگر کسی چون دستش بر نیامت گفت من گذشت کردم یا می ترسد می گد من گذشت کردم این اون اف ممدوح و مطلوب نیست لذا ذات ارقدس اله خود را به عنوان افهو به قدیر ماندیده این مو محرفی که بعد فرمود شما اگر اف بکنید خدا افهو به قدیر است یعنی کار الهی رو بکنید خدا هم قدرت دارد از شما انتقام بگیرد ولی نمی گیرد شما هم که قدرت انتقام دارید اف کنید پس معلوم می شود که جای جهر به سو محبوب است که انسان برای دفاع از حق و انتقام از مظلوم باشد این یک و وقتی سکوت احسن از انتقام است سبر احسن از انتقام است که مقتدرانه باشد نه مظلومانه و از اون چه که در این کریمه آمده است افه مقتدرانه است نه افه بی تفاوتی و کان الله و عفو و قدیران شما هم مظهر عفو و قدیر باشید اف کنید روی اقتدار اینم این مقدر اما این که فرمود این دارد رابطه افراد را با احتیار بیام میکند بفرماد شما با مردم باید یه رابطه خسنه برقرار کنید یا نسبت به اونها نیکی کنید یا از بدی اونها سر پرنظر کنید و هر دو حال این مایه تحکیم رابطه است تحکیم ارتباط مردمی یا به این است که نسبت مردم کار خیر انجام بدید یا بدی اونها را تحمل کنید تو روایات حسن جوار آمده است که همسایه خوب همسایه این نیست که به همسایش آزار نکند همسایه خوب همسایه ایست که آزار همسایه را تحمل بکند این معنای حسن جوار است خوب اگر ما رابطه مردمیمون باید تحکیم بشود این دوتا راه دارد یا به مردم خیر برسانیم فی سر و العالم یا اگر خیری به اونها نرسندیم از شر اونها بگذاریم عف کنیم همون این توبدو او تعفو حالا این ابداع خیر در حقیقت معناش این است که این تفعل الخیر او تعفو انشر این دراه برای تحکیم راوات اجتماعی معسیر است حالا که میخواید کار خیر انجام بدید یا حرف خیر بزنید این یا ابداع است یا اخفا اون جایی هم که میخواید عف کنید اونم یا ابداع است یا اخفا اون دیگه به صورت اجمال ذکر شده است شما یه وقتی در جمع از کسی میگذارید یه وقتی در خفا هم از اونها میگذارید اون نگرانی که در غرب داشتید اون را از اون میگذارید تو دعاهای شبهاتون اون را هم فراموش نمی کنید این در حقیقت عف مخفیانه است یه وقتی در علن کسی به شما بد گفته است شما در حضور دیگران از اون میگذارید این عف آشکار است یه وقتی در خفا به شما ستمی کرده است شما در خفا در شد در حال نیایش اون را از خیرتون برخورده دار می کنید این عف مخفیانه است به هر تقدیر یا خیر به دیگران می رسانید یا از شر دیگران سرهزر می کنید حالا یا دیگران که به شما خیر رسوندن اون خیر را اشکار می کنید این توبدو خیرن اوتو خوهو یا به این معنی است که خیری که دیگران به شما رسوندند اون را علن می کنید تشکر می کنید و این مقدار همت دارید که هم ازگر کسی نسبت به شما محبت کرد تشکر بکنید و هم این همت را دارید که بدانید او رسول الله است از طرف خدا آمده همونطوری که المسکینو رسول الله المعطی هم رسول الله است اگر کسی چیزی به شما داد احسانی به شما کرد نباید تشکر کرد نباید دعا کرد نباید تقدیر کرد اگر کسی بگوید چنین آقایی که به ما احسان کرد وظیفه او بود این حق لطف خدا را رعایت نکرده است هم باید علنان از او تشکر کرد هم در خفا و ردعا کرد چون این کار ابداء خیر است و هر تقدیر این توبدو خیرن چه از خود چه از دیگران او تخفوهو این محبوب خدا است نه این که این مجاز است این در قبال آیه دیگر است لا یهبالله الجهره بسو امنالقول اما اینجا ان توبدو خیرن او تخفوهو فهنالله یهبوه نه فهنهو یجوزو اونی که محزوف است محبوب است نه مجاز در آیه قبل فرمود لا یهبالله الجهره بسو اینجا فرمود ان توبدو خیرن او تخفوهو یهبهولله این ماله این این او تعفوه ان سوئنم بشرهی زن اگر از بدی بگذرید ما گفتیم که اف خوب است اما اف مقتدران خوب است فهنالله کانه عفو و قدیران فس بنابراین هم به ملت ها اجازه ستم پذیر نمیدهد یکی از بیانات نورانی است دمیر سلام الله این است که لا یهبالله یهبوه یهبوه یعنی جز ملت فرمایه هیچ ملتی ستم را تحمل نمی کنه و این انزلام تشریحی در ظلم ظالم است این که ممدوح نیست اونجا که اف هست اف قدیران است که گفتن زکات قدرت اف هست والحمدلله رم بلاله و زندگی آیات قرآن مبین آیات قرآن مبین بسم الله الرحمن الرحیم