که حرم جماده لولایی 1446 هجی غمری و شب ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم این مناسبت رو به همه شما بزرگواران تبریک و شاد باش ازمی کنم و به صورت خاص و ویژه خدمت همه پرستارانی که با تمام وجود برای سلامتی بیمارانشون وقت می کشن و زحمت می کشن به ساعت نه و نیم شب نزدیک می شیم در این لحظه بنده سید سعید و حسینی و همکاران بزرگوارم آقایان محمد جباد آبدینی تیه کننده و سید عبدالله مصبی صدابردار به اتفاق سید مجتبه هاشمی همه هنگی پخش از حضرتو مرخص می شیم و زمین خداحافظی دوت می کنم برنامه برکرانه نور رو بشنوید بخشی از نکتهای تفسیری آیات شریفه 148 تا 152 سوری مبارکه ی نسا از زبان مفسرانی قدر حضرت آیتالله جبادی آمولی حفظه الله شبتون بخیر شبتون بخیر برکرانه نور شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون بخیر شبتون د ت salvarه يا العلاقه صحب femmes قدیره toril فمایض آية دویسفانه قدیر inversals могли که مضیاید نباز آ funds chance aj score حقوق خیه خداو زنده اول چرا… شبت ای ب bounced pas que le viiers. Dobro festiv دویس و هفتاد و یک بغره این چیلین آمد صدقات را اگر علنی بدی این خوب است ولی اگر مخفیانه به مسلمان دام بدید برا شما بهتر است و به هر تقدیر که اخفا کنید که اجهار کنید هر دو را ذات اقدسی اله میداند چنگی در همون سوره بارکه بغره آیه دویس و هشتاد و شار این چیلین فرمود منطها لطافتی که در اون آیه به کار رفت این است که در صدر آیه فرمود اون چه در آسمان هاست مال خداست اون چه در زمین هست مال خداست قهرن اون چه در آسمان زمین هست معلوم خداست بعد فرمود اون چه در جان شماست و اون چه را که ازهار بکنید هر دو را خدا میداند یعنی جان شما به مسابقه آسمان نظام شماست به بدن شما به مسابقه زمین نظام زندگی شماست که از آسمان جانتون بالاخره آب حیات میریزد حرارت به نور میتابد به این بدن را جان میرویاند و میپروراند و گرم نگه میدارد این که در صدر آی فرمود اون چه در آسمان و زمین هست خدا میداند بعد در زیل آی فرمود اون چه ازهار یا اخفا بکنید خدا میداند این تناسب صدر و زیل ایجاب بکند که یه همچه لطیفه استنباط میشود که جان شما به مسابقه آسمان محیط زندگی شماست و جسم شما به مسابقه زمین زندگی شماست این تبدو ما فی انفسکم او تخفوهو یا حاسبکم بهلا اونجا چه خیر باشد چه شر ولی این آیه محلب است در صدد بیان محبوب بودن خداست قهرن ابدای خیر در جایی که ابدا مسلحت باشد اخفای خیر در جایی که اخفا مسلحت باشد هر دو محبوب خودست خب این بحث این تبدو خیرن او تخفوهو او تعفوهن فهنن لاکان عفو بن قدیرا که اف مقتدران مطلوب است حالا در بحث های قبل از مشتکین و منافقین سخنی به میان آمد و اون چه که در مدینه مبتلا به امتی اسلامی بود همین کارشکنی های اهل کتاب بود و بخش زیادی از مشکلات مسلمین در مدینه به وسیله اهل کتاب بود مخصوصا یهودی ها یک سلسل احتجاجاتی قرآن کریم با مشتکین داشت و دارد با منافقین داشت و دارد که بعضی از اونها گذشت یه سلسل استدلال هایی با اهل کتاب دارد میفرماد شما که اهل کتابید هیچ راهی برای تبعیز در پذیرش آیات الهی ندارید اهل کتاب خدا را به عنوان واجب الوجودیده قبول دارند به عنوان خالق قبول دارند به عنوان رب العرباب قبول دارند به عنوان اینکه حادی امت است فر انبیا و مرسلی میفرستد فر جمعه قبول دارند اما اگر کسی یهودی بود تا به موسا و توراست میرسد از اون به بعد را نمیپذیرد اگر کسی مسیحی بود تا به ایسا و انجیل میرسد و میپذیرد از اون به بعد را نعفی میکند قرآن با اینها سخنی دارد که سر نپذیرفتن بعضی از انبیا چیست یه تبعیزی مشککین داشتند و قرآن با اونها در بعضی از آیات نظیر اون که در سوریا انعام حاصل خدا خواهد آمد با اونها در بیون میذارد یه تبعیزی هم اهل کتاب تبعیزی که مشککین داشتند این بود که اونا اصلا خدا را قبول داشتند ولی نبوبت عامه برای اونا مسئله بود اصل نبوبت را نیپذیرفتند میگفتند اگر خدا بخواهد کسی را به عنوان پیام بر اعظام بکند اون رسول باید فرشته باشد اونا بین خدا و اصل و رساله تفکیه قال بودند یعنی خدا را میپذیرفتند رسالت انسانها را نعفی میکردند میگفتند اگر خدا برای هدایت بشر پیاماوری میفرستد او حتما باید فرشته باشد بشر نمیتواند پیام الهی را درک کند و بیاورد نظیر اون چه که در آیه هشت سوره انعام هست و قالو و آیات دیگر که مشتکین بین خدا و نبوبت عامه تفکیه قال شدند یعنی خدا را قبول دارند به عنوان واجه ولی اصل رسالت را انکار میکردند که فعلا اون تفکیک محل بحث نیست اهل کتاب بین ذات اقدس اله و اصل رسالت تفکیک ها نیستند در نبوبت خاصه نقاله تفکیک هستند یعنی خدا به بعضی از انبیاء را قبول دارند به بعضی از انبیاء دیگر را قبول ندارند اومد قرآن در این زمینه اینها بحث میکنند میفرمد به این که این الازین یکفرون به الله و رسوله و یوریدون ان یفردقو بین الله و رسوله و یقولون نؤمنو به بعضن و نکفرو به بعضن و یوریدون ان یتخذو بین ذالک سبیلن علائش همالکافرون هم فرمود ایمان و کفر تبعیز بردار نیست ولی اطاعه اطاعه و معصیت تبعیز بردار هست یعنی ممکن است کسی به خدا و قیامت و نبوماات وحی و رسالت خلاصه به اصول دین معتقد باشد در مقام عمل بعضی از کارهای او اطاعه باشد بعضی از کارهای او معصیت این ممکن است یعنی این شخص واقعا مؤمن هست و این در مقام عمل بعضی از اعمال او اطاعه است بعضی از اعمال او معصیت چین که در سوره امبارکه توبه از این گروه چنین یاد فرمود که اینا کسانی هن که خلط و عمل سالحن و آخر سیعا در آیه 101 سوره توبه اینجور فرمود فرمود و آخرون اعترفو بذنو بهم خلط و عمل سالحن و آخر سیعا اصلاهو انیتوب علیهم ان الله قفور اینا کسانی هن که اصل ایمانشون محفوظ است یعنی به اصول دین معتقدن در مقام عمل حسنات را با سیعات مخلوط کردن این مثل کسیست که اصل کس را پذیرفته است ولی حلال را با حرام مخلوط کرده است یعنی حلال با حرام قابل خلط هست اگر کسی بعضی از مالهاش حلال بعضی از کارهاش حرام باشد میگوین این شخص حلال هست بعضی از مالهاش حرام حرام و حلال قابل مخلوط شدن هست مثل اطاعت و معصیت ولی ایمان و کفر قابل مخلوط شدن نیست ایمان و کفر مثل تهارت و نجاست است که هرگز تهارت و نجاست مخلوط هم نمیشه بد نجاست محلک است الان اگر شما یک زرخ آبی را شما که نصفش مال شماست نصفش مال دیگری میگه نصفش حلال است نصفش حرام حالا خواه ممزوج باشد خواه مخلوط ولی اگر همین زرف آب نصفش پاک باشد نصفش نجست و بعد ممزوج کنید کلن نجست میشود نجاست محلک است نمستحلک بشود یا مخلوط بشود کفر محلک است نظیر نجاست است که با تهارت مخلوط نمیشود ولی که تاهر را نجست میکند این نبت مشکون نجست لذا ممکن نیست کسی به بعضی از امور معتقد باشد به بعضی از امور معتقد نباشد ایمانش مخلوطی به کفر باشد کفرش مشروب به ایمان باشد این چنین نیست روی این تحلیل قرآن کریم میفرماید اینای که در مسئلی نبوت خاصه گرفتار تبعیز شدن اینا کافر بعض نیستن اینا کافر محزن علایه که همال کافرون حقن یعنی همال کافرون محزن چرا برَا این که اگر بعضی از انبیا را پذیرفتن معناشن است که اون انبیا پذیرفته شده معجزه ایراء کردن که دلالت میکند اینا از طرف خدا آمدن و بعضی از انبیا را نپذیرفتن معناشن است که اون انبیا دیگر با اینکه معجزه آوردن با اینکه دلیل ایراء کردن که از طرف خدا آمدن این دلیل هم بین است و بیان رشد است و ثابت میکند که این از طرف خدا آمده و از آلش ای رو نمیپذیرند بازگشت این سخن به آن است که حرف خدا رو نمیپذیرند و در حقیقت این که گفتن انکار ضروری اگر مستلزم انکار رسالت باشد کفر است یه قدم باید جلوتر رفت که انکار رسالت چون مستلزم انکار موده است کفر است در نظام تکوین یک چیز اصل است بقیه فرد در نظام تشریم به شرح ای زن انکار رسالت به ما انهون رسالت چون مستلزم انکار سخن خدا است و انکار خدا است کفر است روح سخن به اون برمی گردد گرچه در کتاب های دینی مثل قرآن سنت معصومی علیه مصطلام خود انکار رسالت و انکار نبوت کفر شمورده شد ولی وقتی باز میکنید میبینید تحلیل قرآن این است که چرا شما به بعضی ایمان میابرید به بعضی ایمان نمیابرید اون انبیاه دیگر مگر پیام خدا را نمیرسونند شما در حقیقت دارید پیام خدا را نفی میکنید یعنی خدا را قبول ندارید ماذا الله همون طوری که در نظام تکوین دین فره است نبوت و رسالت فره است تنها اصل ذات اقدس اله هست در نظام تشریح هم تنها چیزی که بلعصال کفره است اون چی که به نفی خدا برسد و مسئله نفی نبوت نفی رسالت نفی دین نفی معاد در حقیقت بازدشش به این است که معاذ الله حرف خدا را قبول ندارد کسی که رسالت را نیپذیرد یعنی حرف ذات اقدس اله را نیپذیرد چون رسول به ما انهو رسول حرفی جز پیام خدا را به همراه ندارد خوب لذا قرآن کریم میفرماید به این که مسئله اطاعت و معصیت قابل خلق هست یعنی ممکن است این کسی واقعا مسلمان باشد ولی در مقام اول بعضی از کارهای او معصیت بعضی از کارهای او اطاعت ولی مسئله ایمان و کفر اختلاط پذیر نیست که کسی واقعا مؤمن باشد ولی در بعضی از اقاعد کافر باشد این چنین نیست اگر در بعضی از اقاعد کافر شد کلن کافر است لذا فمود اولایی که همال کافرون حقا یعنی همال کافرون محزن نه همال کافرون بعزن که اونها بگوین ما مثلا اصل خدا و رسالت و نبوبت مثلا موسا و ایسا علیه ما سلام را قبول داریم ولی قرآن و وجود و مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم را باید باشد این کفر محز است این که فرمود اولایی که همال کافرون حقا وصفشون که کفر است باطل است ولی اتصافشون به این وصف حقیقی است مثل این که اگر زید دروغ گفت وصف زید کاذب است ولی شما اگر گفتید زیدون کاذبون این حرف صدق است یعنی اتصاف زید به کذب کذب صدق است چون زید کاذب بود اینجا هم اتصاف اونها به کفر حق است و گرهانه کفر یه چیز باطل است اولایی که همال کافرون حقا یعنی اتصاف اونها به کفر حق است برخلاف ایمان درباره ایمان اگر درباره گروه از مؤمنین گفته شد اولایی که همال مؤمنون حقا نظیر اون که در اوائل سوره انفال هست یعنی آیه چهار سوره انفال هست که بعد زکر بعضی از فضائل ایمانی فرمود اولایی که همال مؤمنون حقا این از هر دو جهت حق است هم ایمان حق است هم اتصاف این گروه به ایمان حقیقی است ولی در مسئله کفر که فرمود اولایی که همال کافرون حقا کفر یه امر باطل است ولی اتصاف این گروه مبعیز به کفر حق است یعنی اینها واقعا کافرند و برهانش هم با خودش است که دلیل نداد شما تحبیز غائل بشدید لذا فرمود این یک فرونه انالدین یک فرونه بله و رسوله از اول اینها را کافر محض معرفی کرده است فرمود اینها به خدا کافرند به همه انبیاء کافرند از اول فرمود این یک فرونه بله و رسوله یعنی کسانه که به خدا و همه انبیاء کافرند و یوریدون انیفرقو بین الله و رسوله میخوان بین خدا و بین بعضی از انبیاش فرق بگذارند و یقولون نؤمنو به بعضین خدا و انبیاء قبلی را قبول دارند تا موسا به بعدی را نیپذیرند در یهودی ها مسیحا خدا را بازیدنه و انبیاء قبلی را تا ایسا قبول دارند قرآن و وجود مبارک پیغمبر قبول ندارند و یقولون نؤمنو به بعضین و نکفرو به بعض و یوریدون انیتخدو بین ذالک سبیلای راه وسطی قائل بشند بگن نمثل مشکینیم که هیچ کدام از انبیار نپذیریم نمثل مسلمینیم که همه انبیار پذیریم یه راه میون بریم اتخاذ بکنند اولا اکه همال کافرون حقا همال کافرون محزن پس زیل بحث با صدر بحث همه هنگست صدر بحث سمود کسانی که به خدا و همه انبیار کافرند خب یهودی ها که به خدا و همه انبیار کافر نبودند مسیح ها که به خدا و همه انبیار کافر نبودند میفرمایم وقتی شما تحلیل میکنید به همه سرد در میاد خب چرا برای برزی از انبیار قبول ندارید اگر شک دارید خب شاک متفه هست مسئول هست تحقیق میکنند ولی وقتی آیات الهی به صورت بیان و روش شد دیگه جایی برای ازرو بحانه نیست اگر جایی برای ازرو بحانه نبود از این بعد اگر کسی نپذیروف لیه لکه من هلکه ان بیانتن میشه برد پس شما در حقیقت کلام الله رو قبول ندارید خواه قرآن باشد خواه تورات باشد خواه انجیل باشد طبعیز مثل آن از که مقداری تهارت با مقدار نجاست یه جایی ممزود بشود خود نجاست محلک است طبعیز پذیر نیست همه اون آب آلوده میشود لذا هم در اول بحث فرمود اینا به همه مقدسات کافرند در آخر بحث فرمود اینا به همه مقدسات کافرند این لدین یک فرون اون نؤمنو به بعبن و نکفرو به بعبن و یوریدون ان یتخذو بین ذالک سبیلن چون اینجا دیگه راه نیست یه راه مستقیم بیش نیست و اون پذیرش همه انبیازت زافمود علاوه که همون کافرون حق در سوره باره که بقر قبلن مسئلیت حبیزی در ایمان و کفر گذشت که اونا کسانی بودن که به بعض مؤمن بودن و به بعض کافر آیه هشتاد و پنج سوره بقره این بود که افتؤمنون به بعض و تکفرون به بعض فما جزا اومن یفعال داره که من کمه لا خزیم فالحیات دنیا این مسئلیت حبیزی در ایمان و کفر اونجا گذشت و آیات دیگر هم نزیر اونچه که در سوره باره که آل امران آمده یعنی آیه 119 آل امران به مؤمن هشتاد داد که شما به همه انبیاز و به همه کتب آسمانی معتقدید ولی اونا اینجور نیستن آیه 119 آل امران این بود که ها انتم اولای توهبونهم و لایوهبونكم و تؤمنون به کتاب کلهی شما به همه کتاب مؤمنین ولی یهودی ها اینچه نیستن مسیح ها اینچه نیستن که به بعض مؤمنن به بعض مؤمن نیستن خب این لذین یک فرون در باره مؤمنین مؤمنین را به این وحص قرآن معرفی کرد که اینها به همه انبیاب و به همه کتب آسمانی معتقدند چه اینچه در آیات پایانی سوره امبارک بغره این هست آیه 285 آمن الرسول و اون ذل الهه من ربهی ولی مؤمنون کلون آمنه بالله و ملائکتهی و کتبهی و رسوله لانفرغو بین احد من رسوله این لانفرغو یعنی در اصل رسالت ما به همه اونها معتقدیم نه اینکه در درجه رسالت درجه رسالت که تلکر رسول فزن لا بعض هم به بعض ولی اهل کتابه اینا یا امنون به بعض و یک فرون به بعض بنابراین این که فرمود و یوریدون انیو فرغو بین الله و رسوله یعنی بعد از اثبات رسالت میخوان تفریقه غائل بشه این در حقیقت کفر است الائکه همال کافرون حقا یعنی همال کافرون مهزه سوره ای غیاس این است کبره هم آن است و اعتدنا لالکافرن عذاب المهین یعنی کل کافرن فلهو عذاب المهین پس فلها اولایه عذاب المهین این ها کافرن و برای هر کافری عذاب دیگه نفرمود و اعتدنا لهم برای این که اگر این فرمود و اعتدنا لهم شکل منطقی پیدانه میکرد حالا این یک کبره کلی است و اعتدنا لالکافرن عذاب المهین این ها هم که کافرن پس برای این هم گرفتار عذاب المهین خواهند بود اما ولدین آمنون به الله و رسوله چون قرآن هم تبشیر دارد هم انزار در باره اهل کتاب که غالب تبعیز بودن اون انزار را یاد کرد حالا در باره مسلمین و مؤمنین گارد تبشیر را بیان میکنند اونجا وعید بود اینجا وعد است اونجا انزار بود اینجا تبشیر است ولدین آمنون به الله و رسوله یعنی به همه انبیان و باز این را روشندتر بیان فرمود ولم یفرقو بین احد منهم همه را در اصل رسالت در اصل اسمت و معانند اون پذیر افتند این کلمه احد هم در مورد واحد بکار برده میشود هم در مورد جمع لذا در سوره بارکه احزاب آیه سیودو انچنین فرمود یا نسا ان نبی لستونه که احد منن نسا این احد هم در مورد مفرد و هم در مورد جمع بکار برده میشود نفرمود لستونه که آهاد نسا فرمود لستونه که احد منن نسا احد هم اینچنین است در اینجا فرمود ولم یفرقو بین احد من رسوله بین هیچ پیغمبری با پیغمبر دیگر در اصل رسالت فرق نداشتند همه را پذیرفتند اینها در حقیقت مؤمنینند وعده این که خدا به اینها مرحمت بکند این است که اولایکه صوفی اتیه منجورهان و کان الله غفور رحیم اگر لغزش هایی در مقام عمل باشد خدا در اصل داشتن ایمان از اون لغزش ها میگذرد اده ای آیات قرآن را تعذیه کردن تعذیه یعنی اوز و اوز و قرار دادن یا از ازه است چون اوز هم در حقیقت از همین ازه گرفته شده فرمود کما انزل لالل مقتسمین اللدین جعل القرآن عینین اونا که قرآن را تعذیه کردن اوز و اوز کردن بعضی از آیاتش پذیر رفتن بعضی از آیاتش نفذی رفتن اونا هم به همین سرنمش مبتلا هستن اگر کسی قرآن و تورات و انجیل و صحف ابراهیم که کتاب های آسمانی انبیاء علیه مستلام هست اینها را تعذیه بکند یعنی اوز و اوز بکند حکمش همین است که الان گذشت یعنی اگر چون در حقیقت تورات و انجیل و قرآن و صحف انبیاء گذشته علیه مستلام جمعا اعضای یک واقعیتن نمیشه باید اینها را اعزین کرد اوز و اوز کرد یا اعزه کرد و همچنین اگر کسی آیات قرآن کریم را تعذیه بکند اوز و اوز بکند بعضی از آیات