تقدیم حضورتون میشه اون هم برامه برکرانه نور هست و در این برامه از ذات آیتالله جوادی آمالی آیات 162 تا 164 سوره مبارکه نصار و تفسیر میفرمایید که تقدیم میکنیم به الهامندان به مباحث قرآنی و تفسیری و ارز میکنیم نیمه شبه شریع امشب هم ساعت 23.9 دقیقه هست در این لحظه من اسمایلی به اتفاق هم کاران ارجمندم آقایان محمودی تحیه کننده رزایی صدا بردار و محسنی هم آهنگ پخش با یکایی که شما بزرگ باران خداحفظی میکنیم تا نوبتی دیگر که افتخار داشته باشیم و توفیق داشته باشیم در خدمتون باشیم با این امیدار زو با شما خداحفظی میکنم و دوت میکنم به مدت سی دقیقه برامه برکرانه نور رو بشنوید ملتم سدای خیلیتون هم هستیم خدایی رو نگهدارتون برامه برکرانه نور خداحفظی میکنیم تا نوبتی دیگر که افتخار داشته باشیم برامه برکرانه نور رو بشنوید ملتم سدای خیلیتون هم هستیم خداحفظی میکنم به مدت سی دقیقه برامه برکرانه نور رو بشنوید ملتم سدای خیلیتون هم هستیم خداحفظی ملتم سدای خیلیتون برامه برامه برامه برامه برامه برامه برامه برامه برامه برامه اجمالی از اون چه مخصوصی به مسیحا بود اونگاه اون مؤمنین واقعی و علمای واقعی احل کتاب را استثناء کردن چون در هر امتی بالاخره یک گروهی ناجی هست در همین سیاق آیه 155 که قبلن بحثش گذشت این چیم بود فرمود فلای امنونن الا قلیلان چین که در سوره امبارکه آل امران آیه 113 قبلن اینکنین بحث شد بعد از این که در آیه 112 سوره آل امران فرمود فرمود این احل کتاب استحقاق زلت و مسکنت دارن بلین که بایات الهی کفر بیورزیدن و سنت سیعه اونها کفرورزی بایات الهی بود و انبیاه الهی را بدون حق و مظلومانه شهید میکردن در اثر اسیانی که داشتن و اعتداب و تعدی که داشتن انبیاه را شهید میکردن اون گاهده که در این کتاب استحقاق زلت و مسکنت دارن و گروه کمی هم که در بین اینها احل سلاح و نجات بودن اونها را از نظر دور نداشت فرمود لیسو سواء من احل کتابه امتون قائمتون یتلون آیات الهی آناء اللیله بهم یسجدون یؤمنون بالله والیوم الاخر و یأمرون بالمعروفه و ینهون علی المنکر و یسارعون فی الخیرات و علائشه من اسرهیدن و مایفعلون من خیرن فرن یکفروه ولله علیمون بالمتقین فرمود همه احل کتاب این چنین نیستن بعضی از احل کتاب به جمیع ما جابه نبی مؤمنن احل نمازن احل امر معروفن احل نهی ازمون کرن احل سرعت در خیراتن و مانندهان خب اگر بعضی از احل کتاب این چنینن که آیات الهی را تراوت میکنن شب زنددارن و شب به تحجد و نماز میپردازن و مانندهان در اینجا یعنی در محل بحث آیه 162 سوره امبارکه نساک محل بحث است همون احل کتاب را که منصفند استثناف فرموند فمودلا که نراسخون فی العلم من هم ول مؤمنونه یؤمنونه به ما انزره الیکه و ما انزره من قبلیک در صدر این بحث کتاب به بدی یاد شد از آیه 150 ست شروع میشد همون دی اسالو که احل کتابه انتونزدل عليهم کتابن من السما فقط سالو موسا اکبر من زالک اونگاه متاعین احل کتاب را زی کفرموند که اینها به وحی خاصت و ایمان ندارن احل به حرمت میساق نیستن میساق شکنن قلبهای اینها مطبوعنه لست و قفل لست و قلف به مانندان ولی دو گروه را استثناف فرموند یه عده علمای حقیقین یه عده مؤمنین به حرفهایی که از علما گرفتن همون لاکن راسخون فرعیل چون از علمای احل کتاب به مزمت یاد شد در قرآن کریم که اینهای اکرون انوارا ناسب الباطل این کسیره من الاحبار و روحبان لی اکرون انوارا ناسب الباطل به مانندان اونوی که رای احل کتاب باید بردارن راسخ در علما هم منزه از این تبهکاری هم هم حادیان خوبی هن برای امتشون رسوخ در علم این نیست که انسان در یک علم صاحب نظر باشد علم وقتی در جان کسی جای گذین شد زمینه عمل را فرام می کند یکی از بهترین راها برای که انسان متوجه بشود این مسئله را فهمید یا نه ببیند آیا در مقام عمل ظهوری دارد یا نه اگر علم در مقام عمل ظهوری نداشت این شخص حقیقت علم را درک نکرده است بعد از این مدتی هم از یادش می رود اصلا علم منادی عمل است به عمل می گوید همراه من بیا اگر عمل ندای علم را گوش داد این حاطف غیبی را تکریم کرد به دنبال در مقام عمل دارد اگر علم در مقام عمل دارد به دنبال علم حرکت کرد این علمی ماند و اگر نه بعضی مدتی هم حالا یا رو علل اجتماعی یا رو علل طبیعی به داخل کم کم این شخص از جامعه علمی منظمی می شود و نوع علم هم از یاد اون می رود و عوام می میرد الالمو یحتفو بالعمل این از بیانات نورانی است عمیر سلامون داری است که علم حاطف است به عمل می گوید به دنبال من بیا و این عجابهو یعنی اگر عمل علم را اجابت کرد به دنبال او حرکت کرد که هر دنبال می ماند و الا اگر عمل به دنبال علم نیامد به این حاطف غیبی را محترم نشو برد ارتحل و الرتحل یعنی علم رهلت می کند هجرت می کند و چیزی در جان این شخص نمی ماند رسوخ در علم این است که آثار عملی ظهور بکند وجود بارک است امیر سلامون علی در نهج البلاغه وقتی فرشته ها را به عنوان راسخین در علم معرفی می کند می فهمد بین که این ها نه تنها در عبادت کوشا بودند بلکه اعتراف می کردند که این مقدار از عبادت شایسته مقام ذات اقدس اله نیست این ما عبدناک حق عبادتیک در نهج البلاغه از زبان راسخین در علم نغل شده است قرار از آن است که اگر علم رسوخ کرد هم در خود عالم اثار علم ظهور بکند و هم دیگران به حرف چنین علمایی معتقد می شود لذا این دو گروه را ذات اقدس اله استثنائی کرد و این اختصاصی هم به امت مرحومه ندارد در بین پیروان مسیح این چیه نست در بین پیروان موسای کلیم این چیه نست همه مردم فیترتن عالم با عمل را دوست دارد و علم را دوست دارد وقتی انسان به چیزی دل بست مشکلات را در راه او واقعا تحمل می کند این اصلا برای او مشکل مطرح نیست لذا راسخین در علم را و مؤمنینی که به حرف راسخین ایمان آوردن این دو گروه را استثنائی کند می فهمد گرچه ما گفتیم که اهل کتاب به تو ایمان نمی آوردن چه این که یهودی ها به مسیح و ایمان اینجیلش مؤمن نشدن اما لیکن راسخون فلقل منهم ول مؤمنونه یؤمنونه به ما انزره ریچه به ما انزره من قبله علمای راسخ در یهودیت هم به تورات و موسا علیه السلام ایمان دارن هم به انجیل و ایسا علیه السلام هم به قرآن و وجود و مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم ایمان می آوردن پس اونها که از تو طلب می کردن یه کتابی از آسمون نازل کنی این مال افرادی بود که طبع الله و علا قلوبه هم و اما راسخین در علم هرگز چه این حرفی نمی زنن لیکن راسخون فلقل منهم و همچنین ول مؤمنون اونا که ایمان حقیقی داشتن تأثبی هم نداشتن اونا هم که به دنبال راسخین در علم قدم به قدم حرکت می کردن اونا هم یؤمنونه به ما اون زلعه ایلی که هم به ما اون زلعه من قبله اگر یهودیان این چی نیستن که در یهودیت باقی باشن بلی که به قرآن ایمان می آوردن و اون چی قبل از قرآن به نام انجیل نازل شد هم ایمان می آوردن و اگر مسیحیان این چی نیستن که در همون انجیل توقف کنن جز واقع فیها بشون بلی که به انجیل و ایسا علیه السلام و به قرآن و وجود اموارک پیغمبر سلالله علیه وسلم ایمان داشتن همون طور که تو مسئله امامت ما واقع فیه داشتیم در مسئله نبوت و رسالت هم واقع فیه داشتیم بعضی ها تا امام مثلا امام ششون رو این پذیر رفتن بعد توقف میکردن بعضی امام هفتون رو این پذیر رفتن نسبت امام هشتم سلام الله علیه توقف میکردن و مانندون این واقع فیه که در مسئله امامت مشکلی داشتن نزیر همون واقع فیه بودن که در مسئله رسالت و نبوت مشکلی داشتن ولی مؤمنین حقیقی هیچ وقوفی ندارن تا خاتم اوکسیا علیه وسلم رو میپذیرن چه این که مؤمنین واقعی هیچ وقوفی نداشتن تا خاتم انبیاء علیه وسلم رو میپذیرن لیکن راسخون فیل علم منهم ول مؤمنونم یومنونه به ما اون زلعه دی که راسخینه در علم کسانی هنگ که خوب میفهمن و فهمیده ها خوب عمل میکنن مؤمنین به همین راسخینه در علم تأثیم میکنن این دو گروه در هر ملتی که باشن علمشون حقیقی و ایمانشون واقعیست و دیگه واقعی نیستن به همون دلیلی که نبوت موسا را پذیرفتن و تورات را قبول کردن با همون معجزه نبوت ایسا و انجیل را بپذیرن با همون دلیل رسالت وجود بارگ پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم و آسمانی بودن قرآن را بپذیرن چون میعیار یکیست دیگر چین که در آیه بعد اون میعیار را مشخص میکنن پس لا کنه راسخونه فهل علم منهم ول مؤمنون این دو گروه یومنونه هم به ما اون زلعه دی که هم ما اون زلعه من قبله همون طوریه که مسلمین تعصبی ندارن بلکه تعبدی دارن به بیان قرآن کریم لم یفرقو بین احد من رسوله هیچ فرقی نمیگذارن اونم لا یفرقونه بین احد من رسوله و قبلن فرمود به این که یا ایوهاللزین آمنو آمنو بالله و رسوله ول کتاب لزی انزر من قرب و کتابی که بر شما نازل شده است آیه 136 همین سوره مبارکه نسا قبلن این بود یا ایوهاللزین آمنو آمنو بالله و رسوله ول کتاب لزی نزل علا رسوله ول کتاب لزی انزل من قبل راسخین در علم و مؤمنین واقعی این دو گروه یعنی علمای حقیقی و مؤمنین حقیقی اینها هم لا یفرقونه بین احد من رسوله اینا بین هیچ پیانبری و پیانبر دیگر بین هیچ کتابی و کتاب دیگر فرق نمیگذارن اینا فورا ایمان میابرن میشه من مسلمان واقعی بین فرق میکنند بر این راسخون مربوط به اهل کتاب است اون راسخون تعبیر شده است به عیمان علیه السلام که لا یعلم تعبیلهو الا الله و راسخون فیل علم اونها مقامشون خیلی بالاتر از این است که به تعبیل قرآن هم آلمند خب لا کن راسخون فیل علم منهم ول مؤمنون اینا یؤمنونه هم بما انزره ایریکه هم بما انزره من قبله یعنی لا یفردقونه بین احد من رسوله ولا یفردقونه بین شیعن من کتابه اونجا شون متعلقش فرامو کنند ببینید که لا یعلم تعبیلهو الا الله و راسخون سخنست علم به تعبیل است یعنی باطن قرآن یا تعبیل به معنای حقاق خارجی که اول این معارف ذهنی به اون حقاق خارجی است که یوم یه عهدی تعبیلهو اونجا این چیل است که متشابهات قرآن تعبیلی دارد که به ما یعلم تعبیلهو الا الله و راسخون فیل علم که علمای ما را هم جز راسخونه در علم نمیدانند یعنی مفسرین ما هم جز راسخونه در علم نیستند اونجا باید به تعبیل قرآن عالم باشند ما از شیخ توسیت و علامه تبایی هیچ کدام از اینها را جز راسخونه در علم نمیدونیم یعنی اون راسخون در علمی که در اول سوره مبارکه آل امران بیان شده است که فرمود کتاب الهی کتاب آسمانی دو قسم است یعنی بخشی از اون مربوط به محکمات است و بخشی از اون مربوط به متشابهات و متشابهات تعبیلی دارد آیه حفظ سوریه آل امران این راسخون در علم به علمه علیه موسیلان به اونها منطبق است و تعبیل هم و معنای باطن نیست باطن غیر از تعبیل هست یعنی اون چه که حقیقت قرآن بل اول دارد به تعبیل سیده راستان رزمان لاره که فرمودن برابر این آیه که یوم یعتی تعبیله در قیامت تعبیل قرآن می آید تعبیل قرآن یه عمل مفهومی نیست جزء مفاهم زهنی نیست که به تفسیر بگنجد تفسیر در مقابل تعبیل هست و تفسیر یا ظاهر هست یا باطن تعبیل از سنخ تفسیر نیست از سنخ اینیت خارجی هست بر تقدیر اون راسخون در علمه علیه موسیلان راسخون در علم اینجا یعنی کسانی که علم درشون رسوخ کرده و علم اگر رسوخ کرده باشد عمل رو به هم راه دارد اونجا راسخین در علم همین هست منطقه متعلقش فرم کند که راسخین در علم قرآن به باطن قرآن عالمند اینهاد حاویل قرآن را بلدند و یعنی اصل علم و رسوخ در علم یه معنای جامعیست و تفاوت در متعلق هست خب راسخین در علم از اهل کتاب و همچنین مؤمنین واقعی که دنبال و بحانه نمیگردن به جز این واقعی در رسالت و نبوت نمیشون یؤمنون بما اون زلعه ری که یعنی به قرآن بما اون زلعه من قبل که اهم از تورات و انجید که با اون لیس و سواعنی که در سوره آل امران فرمودن همه هم باشد بعد فرمودن والمقیمین از ثلاثه والمقتون از ذکاته والمؤمنون بالله والیوم الاخره اله اکس نعوتیهم اجدن عظیمان در اعراب این کلمات که آیا اینها مبتدا خبر جداگانن این مقیمین اتفه بر همه اون مؤمنون است یا اتفه بر راسخون است یعنی راسخین و مؤمنین و مقیمین سلات و معتون از ذکات اینها ایمان میابرند ودولمؤمنون بالله والیوم الاخره اله اکس نعوتیهم جمعه جداست یا نه از والمقیمین از سلات جمعه جدا میشود اله اکس نعوتیهم اجدن عظیمان خبر خواهد بود به هر تقدیر در نسب این والمقیمین از سلات خیلی مسئله است که چطور این والمقیمین از سلات منصوب شد به قدر این مسئله در سدر اسلام و همچین در ساقه اسلام اختلاف برنگیز بود که فخر رازی در تفسیر کبیرش نقل بکند که عثمان و آئشه گفتن اینها از اشتباهات اشتباهات کاتبان قرآن است که اینها به جای والمقیمون از سلات که مرفوع بنویسن منصوب نوشتن فخر رازی میگوید این حرف قابل قبول نید چون آیات قرآن نقل متواتر از وجود معرک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم رسیده است و علمای اسلام در باره حدیث اجازه نمیدهن که چنین لحن و قلط و اشتباهی رخ بدهد فزدن از قرآن کریم باید نشته عدوی این نصف را جستجو کرد سخنی که از آیش نقل شد اختصاصی به این آیه محل بحث ندارد در سوره بارکه ماعده هم مشابه این هست منتا اونجا مرفوع به جای منصوب قرار گرفت اینجا منصوب به جای مرفوع قرار گرفت در سوره ماعده آیه شستونو این است این لذین آمنو و لذین هادو خب این لذین اسم این نصف اللذین و محلن منصوب این لذین آمنو و لذین هادو و سابعون و نصارا خب اینجا سابعون مرفوع است اونو گفتن اطفست بر اون محل اولیه است چون اسم اول مبتدا بود بعد این نصف بشده اونجا همین مشکل دارن که چطور سابعون مرفوع است یا این حازانه لساهران باید گفته می شود این حازینه لساهران تو همین کتاب های عدبی هم این بنوان مثال مطرح است که آیا این انه است یا این مخففه از مسقل نیست یا این هست انه نیست چم وقتی که ذکر کردن این دو سه مورد یعنی مورد محل بحث در سوره نصاب آیه شست و نه سوره ماعده و همچنین این حازانه لساهران اینها شاهد شد که تا آیشه و امثال آیشه اینها از خطه کتاب و نویسنده هست که بعد فخر رازی بگوید که این حرف تام نیست برای این که آیات قرآن کریم منغوله به تباتر است و از مدن مورد پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم رسیده است باید نکته عدبی منصوب بودن این مقیمین را جستجو کرد بعد شباهدیم از کلمات بزرگان عدب نقم کنند که در این گونه از موارد شما هم می توانید نصب بخانید هم می توانید رفت بخانید می توانید نصب بخانید برای این که این به عنوان اعنی به عنوان عمده این منصوب است برای تکریم منصوب است برای تجدیل می گوید مررتو به زیدن الالمه مي گوید اعن الالم با این که زید مجرور است و آلن باید مجرور باشد ولی شما منصوب می خانید این منصوب است بالمدح مررتو به زیدن العالمه یعنی مرر تو به زیدن کدوم زید اعنی اون زید معروف به علم اینجا که منسوب است به مد نباید گفت نکته عدوی ندارد اینجا همین طور است راسخین در علم یا مؤمین باقی کن اعنی المقیمین است سلاد و سلاد از اون جهد که امود دین است و این قبلت قبل ماسواه و این ردت رد ماسواه شایسته این تقریم هست و در باره خصوص نماز آمد است که این نسلات تنها عن الفحشای و المنکر خب سایر عبادات هم همین طور است این چیه نیست که روزه نهی از فحشا و منکر نکند یا حج نهی از فحشا و منکر نکند هر واجبی را که انسان عبادی است و انجام میدهد جلوی فحشا و منکر را میگرد منطقه نماز یه خسیسهی دارد که در باره نماز این وارد شده است لذا جای ممدوه بودن و منصوبه مطبودن هست از این جهت منصوب شده است و المقیمین از سلات در باره خود مسلمین گذشته از ایمان به مبدع و مطرح است این دوتو حکم یعنی اقامه نماز و ایتا زکاة همیشه مطرح است در بسیار از آیات هست که شما به خدا و قیامت ایمان بیاورید اقیم و سلات و آت و زکاة یا مؤمنین واقعی کسانیان که به خدا و قیامت ایمان دارن و یقیمون از سلات و یعطون از زکاة در همون اول سلوی مبارک بغره وقتی از مؤمنین حقیقی سخن به میان می آید اونجا هم باز می بینید از اقامه نماز و زکاة مطرح است که این من مارزقناهم یلفقون که این من مارزقناهم شامل زکاة واجب و مستحب خواهد بود اینها به نبوت آمو و خاص موتقدن به مبدع و موتقدن در بین فروع دین نماز و زکاة یاد شده است یعنی فهمود مطرحین کسانیان که یقمنون بلغی یقمنون به ما انزل علیکه به ما انزل من قبلکه این بار نبوت آمو و خاصه دو ولی در بین فروع دین فقط دو تا فرق زک شد یکی مسئله نماز است یکی مسئله زکاة از این آیات در قرآن کریم کم نیست که در کنار اصول دین این دو تا فرق مهم زک می شود یعنی اقامه سلات و ایتا زکاة اینجا می فرماید که مقیمین سلات کسانی که نماز را اقام می کنن و زکاة را تعدیه می کنن و به قیامت معتقدن ما عجد عظیم اینها را خواهیم داد خب اگر چون چه این مقیمین سلات و معتون زکاة عطف بر راسخون بشود یعنی لیکن مقیمین سلات و معتون زکاة که واقعا نماز را اقام می کردن و زکاة تعدیه می کردن به تو و قرآن ایمان می آوردن چه این که به موسا و توراتش به ایسا و انجیلش ایمان آوردن و اگر خودش تلیعه جمعه باشد اونگاه و المؤمنون بالله و یوم الاخر که عطف به همین مقیمین سلات و معتون زکاة است مبتداقان بود اولا اکسن اتیه و عجد عظیمه خبر می شود به هر تقدیر هم اون گروه کمی که آلم بودن با عمل و گروه کمی که به دنبال علمای باقی حرکت می کردن حق اونها محفوظ شد که اونها ایمان دارن بدون تعصب و در مسئله نبوت واقف نبودن یعنی جد واقفی نبودن و همین که عجد عظیمه اونها رو زکت حالا برهان مسئله چیست چرا اونها یومنونه بما اون زلعه که بما اون زلعه می غم بکه برهان مسئله اینست که ما یه حرف جدیدی که برای تو نیاوردیم اونا به چه دلیل اصلا موسا و حقانیت تورات ایمان آوردن به چه دلیل به رسالت مسیح علیه السلام و به حقانیت انجیل ایمان آوردن همون دلیل در باره رسالت توی پیغمبر و حقانیت قرآن هست دیگر مزمون اینها یکیست راه اثبات اینها هم یکیست اگر راه اثبات اینها معجزه است اونها اقامه کردن تا معجزه آوردیم مزمون اونها در باره اصول توحیدی و معارف الهی و دعوت به قسط و عدل بود مزمون کتاب هم همین است دلیل ندارد که اونها به تورات موسا ایمان بیاورن ولی به قرآن تو مؤمن نشبن یا به انجیل مسیح علیه السلام ایمان بیاورن و به قرآن تو ایمان نیاورن اِنَّا اُوحَيْنَا اِلَيْكَ کَمَا اُوحَيْنَا اِلَى نُوْهٍ وَالنَّبِيِّنِ مِنْ بَعْدِهِ انبیاءی که بین نوح و بین ابراهیم سلام الله علیه بودن خیلی در قرآن کریم مشخص نیست الا گروه کم به قسمت مهم انبیاء را که در این خواهر میانه زندگی میکردن انبیاء ابراهیمی تشکیل دادن حالا اون خواهر دور یا باختر دور چه پیانبری بود از اونها خبر نیست یقینا هر جا بشر هست و فکری هست ذات اقدس اله راه نمای فرستاد حالا یا بالاستقلال و بالاساله یا نماینده های از این این امن امت الا خلافی ها نزیر ولی هنگام نزول قرآن کریم رابطه بین این قسمت خواهر میانه یعنی بین هجاز و ایراغ و ایران و این فلات وسیع و خواهر دور و باختر دور قطب اگر میفرمود ما برای کسانی که اون طرف اقیانوسه کبیر زندگی میکنن پیانبری فرستادیم امتی بودن کتابی فرستادیم هیچ راهی برای تحقیق نبود ولی اما این قسمت خواهر میانه انبیایی که در این خواهر میانه زندگی میکردن راه برای تحقیق بود چون در سوره امبارک هج میفرمود بین که ما بعضی از امتهایی که حرفای انبیا را نپذیرفتن اونها را به عذاب معذب کردیم آثار اونها سر راه شماست شما که میخوایید از مکه به شام سفر بکنین این دوت شهر عظیم که آثار باستانیم هست این نهمال به امام مبین امام مبین اون بزرگ راه را میگن امام فرمود این سر راه بزرگ شماست شما وقتی از مکه به شام میروید اون راه فرائی را راها کنید اون راه اصلی اون بزرگ راه را که تیمی کنید دوت شهر ویرن شده از سر راه شماست اونجا میبینید اگر یک کسی آثار باستانی را بشناست میبیند که این فیضه آلکه لعایات للمتوسمین اونایی که متوسمن یعنی وسم شناستن سیما شناستن آثار باستانی را بشناستن میفهمند که سلاطین مقتدری در این سرزمین زندگی میکردن بر تقدیر میفرماد به این که ما انبیای ابراهیمی و انبیایی که بعد از نوح بودن برای هدای