بسم الله الرحمن الرحیم و بهین استعین اللهم صل على محمد و آل محمد و اجل فرجهم خدمت امید شما شنونده های عزیز و عرجمند هموطنان گرامی سلام ارزیم کنم صبح زیبای پایزیتون به خیل و خوشی باشه انشاءالله امروز سشنبه است بیست و نهوم آبان 1403 شمسی هفته همه جماعت لولای 1446 هجری غمری و به لطف خدای متعال نوبت کاری اول امروز رو آغاز می کنیم و به مدت 8 ساعت تا ساعت 14 دو بعد از ظهر در خدمت شما خواهیم بود با برماهی متنوعی که تقدیمتون می کنیم امیدوارم که شما هم فرصت داشته باشید در کنار بنده سید سعید حسینی و همکاران بزرگوارم آقایان روح الله اسماعیلی تیعی کننده محسن محابادی صدا بردار و اکبر شاهواروگی همه انگی پخش بمونید به ساعت 6 صبح نزدیک می شیم و دوت می کنم که اولین برنامه رو بشنوید برنامه برکرانه نور که امروز اختصاص داره به بیان بخشی از نکته های تفسیری آیات شریفه 162 تا 165 سوره مبارکه نسا تبسط مفسر آنی قدر حضرت آیت الله جوادی آمدی حفظ الله لطفاً بشنوید محسن محابادی صدا برنامه رو بشنوید برکرانه نور برنامه برنامه محسن محابادی صدا برنامه محسن محابادی صدا برنامه محسن محابادی صدا برنامه محسن محابادی صدا برنامه محسن محابادی صدا برنامه محسن محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه محابادی صدا برنامه این هبه الافر و الاخر و ظاهر و الباطل یه پیام خاص دارد یا این هبه مقکم اینما کنتم یک اثر مخصوص دارد فرمود کن در آخر زمان اقبام متعمیقی می آین لذا ذات اقدسیلا این قسمت از قرآن را نازل کرده است فمن رام ورائها فقط حلق اگر کسی بخواد از این باراتر برود حلاک می شود سرش آن است که هر آلمی به اندازه گوهر ذات خود اندیشه و علم فراهم می کند این یه مقدمه و انسان یه موجود محدودی است نامتناهی که نیست این دو مقدمه و ذات اقدسیلا نامتناهی است که در سخنان نهجور براغی است امیر سلام الله ری آمد است که اگر کسی خدا را وصف کرد به وصف زاید او را محدود کرد و خدا حد پذیر نیست این سه مقدمه نتیجه این مقدمات سگانه که به صورت دوتا قیاس ترسیم می شود این است که هرگز احدی نمی تواند بکنه ذات اله راه پیدا کند و خدا را اون طوری که هست بشناسد لذا فمود بلایوهیتون شیعن من علمهیم خب به این تفسیر یعنی به ذات او احاطه ندارد محصول این سه مقدمه که به صورت دوتا قیاس ترسیم می شود در خطبه دیگر نهجور براغ آمد است که لم یطلع الاغوله علا تحدید صفته و لم یحجبها عنواج معرفته یعنی ذات اقدس اله هیچ اقلی را اجازه نداد امکان نداد که به کونه او برسن به او را محدود کنن به او بشود معروف و اقل انسان بشود آرف چون هر معلومی در هیته آلم است اگر کونه ذات معلوم کسی بشود ذات آلم محیطه بر او است ولی اون مقدار واجب و لازم منع نشوند بین این دو عمر در اون خطبه جمع شد یکی این که به کونه ذات واجب راه پیدا کردن محال است یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد راه باز است لم یصدع العقوله علا تحدید صفته چون صفاتش این ذات است اگر اقل بتواند صفات ذاتی را محدود کند و به درک خود در آورد قهرن ذات محدود شده است ولی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد را محدود کند یکی از بهترین نشانه های رسوخ در علم آن هست که انسان قدر خود را بداند بداند که تا چه اندازه میتواند بفهمد قبل از این که به سراغ معلوم برود باید به سراغ خود علم برود و قبل از این که به سراغ علم برود باید به سراغ آلم برود که من کیم و شناخت من تا چه اندازه کشف دارد اگر این دو مسئله برای اون روشن شد هرگز به فکر این نمیافتد که کنه ذات واجب را درد کند قبلن میفهمد که شناخت من به اندازه خود من است این یه مقدمه و من یه موجود محدودیم این دو محدود وقتی ذاتش محدود بود وصفشم یقیرن محدود است این نتیجه اونگاه میفهمد که باید بگوید ما عرفناک این دو محدود بود وقتی ذاتش محدود بود در باره هر چیزی بشر میتواند به معرفت او راه پیدا کند حالا اگر زید نتوانست امر افراد عادی نتوانستن ایمه رحم و سلام اولیه نتوانستن انبیای اولیل از رحم و سلام بلاخره بشر راه دارد ولی در باره ذات اقدس اله بزرگان اهل معرفت که اصلا کارشناس اینن فقط در باره توحید امر را دارد اونها میگوین در باره ذات اقدس اله حارت الانبیاو والاولیاو فیها در باره ذات همه انبیاو متحیلن حتی خاتمشون لذا وقت انسان خود را شناخت معرفت واجب را قرین با اعتراف میکند میگوید که من عرفت الله به فسق العذایم به نقز الهمم یا عرفت الله بالآیات الافاقی والانفاقی و مانند اون ولی به ما عرفنا که حق معرفته همین بیان در باره فرشته ها هم هست لذا وجود مارکه هسته امیر سلامونالی در خطبه نودویه که نهج البراقه که به عنوان خطبه اشباه هست و به تعبیر مرحوم سیر رزی از جلائل خطبه هسته امیر سلامونالی هست وقتی در باره فرشته ها سخن میگوید و به انسان ها هم خطاب میگوید فرمود ذات اقدس اله کسانی که بکنه ذات الهی نمیتوانن راه پیدا کنن یا چیزی را که قرآن اصلا مترح نکرده هست و سنت الهی ترح نکرده هست خدافند همین که اینا فهمیدن که آجزن به اعتراف بعیز میکنن همین فهم را رسوخ در علم داره هست آدم که بداند که نمیتواند بفهمد جز راسخینه در علم هست فرمود این عجزشون به اعترافشون را رسوخ نامید و سنما ترکه همو تعمق فی ما لم یکلف همو البحث ان کنهیم رسوخن فقط تسر علا ذالکه و لا تقدر عظمت الله سبحانه و تعالی و قدر کفت کون من الحالکین عظمت خدا و همچین سائر صفات ذاتی حق تعالی را اندازه عقل خود اندازگیری نکن برای این که اون نامتناهی اسم نامتناهی هرگز به تناهی به محدودیت یک موجود متناهی در نمی آید ولی همین مقدار بیاناتی که در قرآن کریم هست اولا و در خطبه ها و دعا ها و خطب معصومین مخصوصا نهج البلاغی هستن ایرستانیان اگر کسی بررسی کند همین مقدار رسوخ در علم می آورد اما این کار آسانی نیست البته خب اما اون چی که دستور این بارکه آل امران آمده است در حقیقت راسخینی در علم به اون معناه که همه معارف قرآنی را آگاه باشن اینها عین معصومین علیه مسلمان چنگ در خطبه 144 نهج البلاغن آمده است که فرمود اده خیال کدن اونا جده راسخینی در علمان و ما نیستیم در حالی که دروب گفتن و ستم کردن راسخینی در علم ماییم خب ولی کسانی که جز ای شاگردان اینها هستن رسوخ در علم را از اینها فرا گرفتن در باری امت مرحومه کسانی که شاگردان اهل بید علیه مسلمان اینا هم به نوبه خود در رسوخ علمی شاگردان اونها هستن و کسانی که شاگردان انبیا و اولیای سیده سلف بودن اونا هم در رسوخ علم شاگردان انبیا و اولیای سلف هستن لذا در بین حوارین ایسا راسخینی در علم هست که خدا به حوارین ایسا وحی بکند و او حینا اله حوارین ان آمنون چه این که به حوارین موسا هم میتوان گفتن راسخینی در علم هستن در اینجا فرمود راسخینی در علم منهم و همچنین مؤمنون یؤمنون این هم یه مطلب مطلب دیگران هست که این و المؤمنون معناش این نیست که مؤمنین به اسلام با همه خصوصیات وگرنه این تقرار مقدم و تالی است اتحاد موضوع محمول هست و مفید نیست بلکه منظور آن هست که به یکی از انها میتوان بین مقدم و تالی یا محمول و موضوع فرق گذاشت یکی از اون انها و جاهایی نیست که مؤمنین به موسا و تورات و به انجیل و ایسا علیه ما سلام این مؤمنین چون حرف راسخینی در علم را گوش میدهند اینها به اران و وجود واره پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم ایمان میابرند پس موضوع محمول فرق میکند لیکن راسخون فی العلم منهم بل مؤمنون یؤمنون به ما انزلی الیکی این که نه نزیر همون جوابهایی که در آیه 136 این سوره امبارکه نسا قبلن گذاشت که فهمود یا ایوها لذین آمنون آمنون به الله و رسولهی و کتاب لذی نزل على رسولهی و کتاب لذی انزل من قبل که به اجمال و تفسیر تفسیر شده است اینجا هم به شرحی زند منتها در اونجا انشا بود اینجا اخبار است اونجا فهمود یا ایوها لذین آمنون آمنون به الله و رسولهی و کتاب لذی نزل على رسولهی و کتاب لذی انزل من قبل اونجا انشا بود اینجا اخبار است یعنی کسانی که مجملن مؤمن بودن همکنون مفصلن مؤمنن ولی سیاق نشون میدهد که منظور آن است که اون مؤمنین واقعی که به انبیای سلف ایمان آوردن به وجود امبارکه پیغمبر خاتم علیه مصطلح و علیه مصطلح و همچین به قرآن ایمان بیا برن مطلع بعدیان است که برای حرومت گذاشتن به علم و عالم خدا صحف اینها را جدا میکنه به ما دوتا دستور دادن یکی این که ما به عالم احترام بکنیم یکی این که به عالم گفتن تو طبق و احترام نداشته باش این دوتا دستور جمعن میشه بعد نور به ما گفتن اگر عالم را احانت کردی مثل این که پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم احانت کردی عالم را احترام کردی مثل که پیغمبر را احترام کردی احترام به عالم همچین احترام مؤمن اینقدر فضیلت داره ما موظفیم عالم و همچین مؤمن را محرم بداریم اما اونها موظفن که از ما طبق و احترام نکنن میبینید این دو تعبیر و دو دستور در روایات ما هست یه این که من احبن یتمثل لها رجال و قیامن خلیت بب و مقعده من النار اگه کسی دوست دارد وقتی وارد شد یه عده برای او پاشند این با جاش در آتش مشخص کنه یه وقت هست که نه از این طرف گفتن شما عالم را احترام بکنید خب هم از این طرف یک عبادتی نصیب ما میشود هم از اون طرف جلوی قرور و تکبر رو او را میگیرد این میشود دستور نورانی و این دستورات در خود سنت و سیرت الهی و انبیاه الهی هست چون میلید در نوع موارد وقتی سخن از افراد عادی با علما هست یعنی سخن از کسانی که از درون اونها علمی جوشد به انایت الهی و کسانی که درونشون خشک هست ولی از راه چشمگوش علمی گرند اینان خدا یک جا زکنه می کند مؤمن مثل هوز هست که با چشمگوش از این نهرها آب می گرند و عالم به انایت الهی مثل اون چشم هست که با این نهرها آب می گرند این چشم ها فرق به اون چشم های اصیل هست که چشمی ولایت و رسالت و امامت باشد که اونها اون معصومی علیه مستلام از طرف ذات اقدس اله مستقیمن دارند اینایی که وارسان اونها هستند یک رده ها و رگه های زمینی هست که سلکه و ینابی عفر ارز از اونجا مدد می گیرند بعد هوز ها و استخره ها را مشروب می کند خود ذات اقدس الهی اله در بیان این اوزا اولا بین خودش به فرشته ها فهم می زند یک کاری که می خواهد بگوید هم من می کنم هم ملائکه می کند راه آسانش اینست که با یک جمعه از باب عطف مفرد به مفرد بگوید مثل که این الله و ملائکه توی سلول نبی اما می بینید خدا گاهی راه طولانی را تیعیم می کند یک مطلب که هست اول حکم خودش زیر که می کند فهمید؟ اما می فهمید من این کار را می کنم بعد می فهمید ملائکه هم همین کار را می کنند که عطف جمعه بر جمعه است نه عطف مفرد بر مفرد مثل هوا لدی یوسل علیکم و ملائکه توهو یعنی ملائکه شم یوسلون علیکم در این گونه از مورد عطف جمعه بر جمعه است که ملائکه حساب خودشون را بکنند که بدونند در این بخش همراه خدا نیست از ذات اقدس اله که بگذاریم نوبت به بجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم در آیات پایانی سوره مبارکه بغره که گفتن اون آیات را بجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم مشافهتن در میراغ از ذات اقدس اله دریافت کرد و قراعت این در تقریبات و از نمازها مستحبه است این است که آمن الرسول به ما انزله الیه من ربه آیه دویست و هشتادشار سوره بغره آمن الرسول به ما انزله الیه من ربه ول مؤمنون دیگه نفرمود آمن الرسول ول مؤمنون به ما انزله الیه که عطف مفرد بر مفرد باشد و آسون تر باشد عطف جمعه بر جمعه شد این نه برای آن است که خداوند بین آلم و غیر آلم میخواد حق بگذارد هر کسی گرفتار عمل خودش است خب همین است که آلم بیعمل به قدری بد دوست که جهنمی ها از بوی بد دوست و این هایی اون متعذیب دیگر و اما آلم با عمل هم مورد تکریم خداست هم در تعبیرات قرآنی حساب اینها را از حساب آدم های عادی جدا میکنن از اینها گفتن کن زنه بند بلا تکن رأس تا میتونی دنبال رو باش هرگه جلو نیابد که ریاست تلق باش از این طرف با ما گفتن اگر دیدی یه آدم لائق بود او رو جلو بیندازید که خلاصه هم تکریم علم بشبد و آلم مکرم و گرامی داشت بشبد هم غرور نیاورد هم از اون طرف به ما گفتن تا میتوانی کن و نبند بنات کن رأسا هم از این طرف به ما هم دستور دادن که اده دیگر را مقدم بدارید در صفحه اول نماز جماعت گفتن سعی کنید علما و حضراء باشن شما جانه گیری ای رو به ما گفتن دیگر گفتن وقتی میبینید از شما اعلامات افضل تو این جماعت هست بگذارید اون نزدیک امام جماعت باشد که اگر یه مشکلی برای امام جماعت پیش آمد او جلو بیفتد این یه قدم حرکت کردن مزاهمه به نماز و نماز جماعت نیست به جماعت نیست او بتونین که قراعاتی داشته باشد یه قدم جلو میفتد و بقیه نماز را ادام میدهد قبلن معموم بود همکنون امام