بابا در حال رانندگیه حواسشو پرت نکن ای بابا میلو جان حواس من با این چیزا که پرت نمیشه میشه میگی چرا نمیشه بیا بگیر بابا بذار من یه جوری بشیدم که بتونی عکس بگیری ای بای آخه الان چه وقت سلفی گرفتن تو رو خدا مراقب باش مراقبم خانم جان یه لحظه کنترولو فرمونه در رفت بابا یه لحظه میتونی تو دوربین گوشی منو نگاه کنی بله که میتونم سمکن آه خوبه ای بابا حواست به رانندگیت باشه هست بابا عزیزم هست ما یه ثانیه هم تون نمی کشید نه ترسه انقدر بابا خوبه الان بابا نه نه نه اینجور که داریم دوربین نگاه میکنی آمپر پیدا نیست بذار یکم گیره مرتبه خواهم آمپر هم تو عکسمون داشته باشیم سمکن اجازه فکر کنم الان دیگه هم من میفتن تو عکس هم تو هم آمپر صد و سی تایی آره آره همینجوری ای فرق بگیر فکر بگیر یه ماشین داره از جلو میاد فری کدوماشین مکن بشینی مکن بشینی ای باب شب بحارتون بخیر همراهان عزیز و شنوندگان خوب رادیو معارف ساعت 21 هست سشن به شب دوازده همه فرورده 1424 و در شب سوم ماه شوال هستیم باز هم ایده سعید فطر و تحتیلات این ایام رو خدمتون تبریک از بکنم همینطور سال جدید و همینطور بحار طبیعت رو و انشاءالله فردا هم که روز طبیعت هست ازام فروردیم سعی کنیم در تمیزی محیط اطرافمون انتلاش کنیم و انشاءالله از طبیعت هم به نفع مطلوب بحرمند بشیم در این روز و اگر هم در سفر هستیم حتی در سفر هم نیستیم در سفرهای درون شهری هستیم حتما نکات ایمینی رو رایت کنیم فاصله طولی اوتومیبیل ها و همینطور سرحال پشته فرمون بنشینید تا انشاءالله به سلامت به مقصد برسید و دیگر نکات ایمینی رو همچنان رایت بفرمایید عزیزان شنونده زمان پخش برنامه پارسایان هست با سخنان رجعت الاسلام وحیدی نه دقیقه میشنفیم موسیقی روی امام رضا علیه السلام برسید و دیگر نکات ایمینی رو رایت کنیم موسیقی قرآن میفرماید زندگی کنید عمل کنید خدای متعال میبینه رسول خدا میبینه مؤمنین که حضرات معصومین علیه سلامت الله باشند هم میبینند ما در محضر امام معصوم هستیم یاد امام معصوم کنیم چون امام معصوم علیه السلام از ما یاد میکند خود حضرت فرمودند در این روایتی که ازشون نغل شده انا غیر محملینم ایل مراعاتکم ما در روایت حال شما کتاهی نمی کنیم و لا ناسین علیه ذکرکم ما شما رو فراموش نمی کنیم و لولا ذالک لنزلبکم اللبا اگر جز این بود گرفتاری ها بر شما فرود می اومد دشمن ها شما رو ریشکن می کردن ما شما رو فراموش نمی کنیم آله بزرگوار سید ابن تابوس رحمت الله علیه نرمی کنه شبه چهارشنبه سیزده همه زلقعده سال شش سد و سی و هشت قمری رفته بودم سامر را سرداب متحر بودم هنگام سهر آوای دلنشین امام زمان علیه السلام رو شنیدم که حضرت دارن دعا می کنن برای فقراء مؤمنین و مؤمنات برای مریضهای مؤمنین و مؤمنات برای زنده ها برای انواد دارن برای ما دعا می کنند امام علیه السلام دوستان خودش رو فراموش نمی کنه نکنه ما یادمون بره اماممون رو خدا به هممون توفیق بده شب و روزمون با یاد امام زمان علیه السلام زنده بشه امشان au soepardam و خدا رو به تو سپردم بعد توضیح می دن مرهوم آیت الله ناصری می گن خدا رو به تو سپردم یعنی چه معروف تو رو به خدا سپردم یعنی خدا نگهدارت باشه خدا یارید بخونه خدا تو رو از گزند حمادست حفظ بکنه اما خدا رو به تو سپردم یعنی چه ایشون فرموده بود یعنی خدا رو یادت نری بعد آیت الله ناصری رحمت الله نی یه جمله ازافه می فرمودن می فرمودن تو رو به امام زمان سپردم امام زمان اجلالله تعالی فرج و شریف رو هم به تو سپردم یعنی یادت نره آقا رو یادت نره آقایی که همیشه به یاد تو هستند و به تو دعا می کنند تو هم به یاد آقا باشی تو هم از معنویت یاد آقا بهره ببری خدا رحمت کنه منحوم آیت الله بها الدینی رحمت الله علیه مدتی بود قنوت نمازشون تغییر کرده بود اباخر عمرشون همیشه در قنوت نمازشون دعای الله هم مکنه ولی یک الفرج برای سلامتی امام زمان علیه السلام می خوندن یه ارتباطی باید با حضرت پیدا بکنی یکی از علماء نغم می کنه یه وقتی رفتم اسفهان خدمت برهوم آیت الله صافی اسفهانی که خب جز دوستان خوب امام زمان علیه السلام و آشغان امام زمان بودند و رئیس حوضه علمیه اسفهان خدمت ایشون رسیدم و گفتم آقا جان چه کار کنیم که جز یاران امام زمان بشیم ایشون یه جملهی فرموده بود خیلی زیبا فرموده بود بساط زندگی خودتون رو رفتار خودتون تو خونه خودتون رو جوری قرار بدید که اگر آقا صاحب زمان خواستن از محله شما عبور کنن و خواستن بین خونه هایی که تو این محله هست یک خانه رو برای استراحت انتخاب کنن خونه شما شایسته حضور امام زمان علیه السلام باشه اینجور هستی؟ رفتارامون با زن و بچه من وسائلی که تو خونه ها من داریم وساطی که برای زندگی من داریم اینجور هست که واقعا در محضر امام زمان علیه السلام باشیم یکی از علماء توصیه زیبایی میفرمود میفرمود همین الان اگر به شما بگن که این تلفن همراهتون رو بدید خدمت امام زمان علیه السلام باشید قبلش میگی اجازه بدید آقا بعضی چیزها رو حضر کنم خیلی مناسب نیست یا نه تحویل میدید یاد امام زمان علیه السلام باشیم که حضرت ما رو میبینند زندگی ما در محضر حضرته و این یاد امام علیه السلام زندگی ما رو آباد میکنه امام حادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره به ما یاد دادن و جعل سلاطنا علیکم و ما خدا این درود و سلام و سلواتی که ما به حضرات معصومین میفرستیم و یاد اونها میکنیم این رو پاک کننده ما قرار داده مصلح ما قرار داده زندگیامون رو آباد میکنه به برکت یاد امام زمان علیه السلام خدا هممون رو جز ادوستان واقعی دوستان واقعی ساحه و زمین سازان ظهور حضرت و انشاءالله خادمین و شهدای در رکاب حضرت قرار بده انشاءالله موسیقی جلوی از جامعه دینی سدای فضیلت و فطرت در نگه hahaha الهاللهكم آرد پاکبسه غراهش انسانی و در اعروز این اقرار الزمان زیcry گک گرات ی منطقه قصر شیری به اصارت نیروهای برسی دارم هیچی ایک از موارد قانونی که برای اصرا وز شده در مورد اصرای ایران با چوبای جرم مهمات می زدن نه پتو خاصی بود نه آب خاصی بود که بخوان بچه ها رفت خیلی غصم شد نه از شهادت شهادت واقعیت برای خودم امامون لازه افتخار بود اصلا از شهادت باید که نداشت از مظلومیت نداشت حکایت آزادگی آقبت همر ظلمت سر آمد یوسف از غعر زندان بر آمد روز دیدار یه خوب جان شد یوسف از جمله آزادگان شد یوسف از جمله آزادگان شد به جهان خورم از آقابت به جهان خورم از آقابت خودشون رو حفظ کردن و درس های عرضشمندی رو برای تک تک ما به یادگار گذاشتن در این برنامه میزبان آزادگی بزرگ بار جناب آقای نظری هستیم آقای نظری لطفا به فرمایی چه سالی و در چه عملیاتی اسیر شده جانم مهدی نظری که در عملیات رمزان 1361 به دست نیرای بسیه سه ایمسی ایراق اسیر شده در منطقه عملیاتی شرق بسره عملیات ساعت نوی شب شروع شده من و چند تا از دوستان که از یه محله اعضام شده بودیم به جهبه با هم بودیم در گروه هم و دسته چند تا از دوستان که با هم بودن در همون اول خط مجروع شدن اینا خط اولی دشمن در یه تهاجم سریع که بچه ها داشتن شکسته شد و با در نیماهای شب بود که به سنگرهای مسلسی نیرای بسیه اراق رسیدیم در اونجا در حدود سی سد و هفت و پنگ تان که بعدها خبرش در اراق به دستان رسید به دست بچه های رزمنده بچه های سلحشور و بسیجی و سپایی به آتش کشیده شد و منحدم شد مصر تا صبح یعنی حدودا سی کلومتر تا شرق بسره که عملیاتمون بود سی کلومتر پیش روی داشتیم و دو کلومتری شرق بسره نزدیک کانال ماهیه اراق به دست نیرای بسیه که اون هم به گونه مختلف بود اسیر شدیم استالت ما به این صورت بود که شب وقتی که گفتن نیرای گردان حمزه اقب نشینی کنند ما چون بیسیم نداشتیم بیسیم اون از کار افتاده بود فرمانده ایمونم به یه نحوی با بچه های دیگه تو تاریکی شب از هم جدا شده بود اما این نتونستیم اینکه با هم باشیم و اینکه صبح شد و دیدیم که یه اتداد از نیراها بودن دیویس نفر با هم بودیم از این گرهان ها و گردان های مختلف که جا مونده بودن با هم بودیم سطح هرشت صبح بود که من و چندتا دوست هم حدودا پونزهت از اراقیه رو اسیر کردیم پونزهت از اراقیه رو اسیر کردیم که یکی از اراقیه ها به ما گفتش که به عربی گفتش که تا یک ساعت دیگه اراق پاتک می کنه ولی ما چون عربی بلد نبودیم و زبون عربی خوب مسلط نبودیم اینا اینا گفتش که تا یک ساعت دیگه نیرا اراقی پاتک می کنن من گفتیم این چی می گه اینا به هر کیس هم می گفتیم چی می گه متوجه نمی شدم اینا تا اینکه یک ساعتی شد بعد یه هلکپتر اومد یه هلکپتر اومد اینا این هلکپتر تا اومد من و یک از دوستان که تیر بارچی بود اینا شروع تیرندازی به طرف هلکپتر کردیم هلکپتر چون دید یه تعدادی از باسیجی ها و این هایی بازیجی هایی دید سپایی هستند اینها فورا موضوع را مشخص کرد و اینها به میرای خودشون گرا دادند بعد از گرا دادن تقریبا 20 دقیقه طول نکشید که ما دیدیم که یه عدود 2300 تانک اراقی خیلی با اون یوشت سنگینی که آوردن یعنی بودن گلو باران سنگینی که هر در تلخات ما خیلی زیاد شد ما در همون عوام خواستیم مقاومت کنیم و بعدی تا مقاومت نبود بعد بچه ها شروع به عقب میشینی کرد توی عقب میشینی ها رو بودودن شاید بگم که 150 نفر هر بچه ها کشته شدن وقتی یه تعداد موندیم که همون همه زخمی اسیر شدن آقای نظری در زمان اسیر شدن چند نفر بودیم؟ من و خود سه تا دوستان بودیم که سه تایی اسیر شدیم یکی از دوستانم که صفایی بود گفتش که بچه ها به صورت حلالی فرار کنیم چون اگر بخواییم تو دید دشمن فرار کنیم ممکنه کشه یا زخمی بشه پس حلالی فرار کنیم و بعدی تا دوستان بودیم که سه تایی اسیر شدن چون تداده بچه ها زیاد به همه عوائل اغب نشینی کردن موجبه مثلا کشه شدن زخمی شدن زیادی از افراد شد بعدش ما شروع کردیم به اغب نشینی کردن دیدیم که این حدود چهار پنگ کلومتری که اغب نشینی میکردیم هر بار که من میدونم که مثلا سنگینی احساس میکنم کلاقودم رو در میوردن یا کل پشین در میوردن اصلا این داخل این تا آخر زمانه در این حدود دیگه هیچی نداشتم با خودم یعنی حتی لباسم هم احساس میکنم سنگینی در میوردن اومدیم دیدیم که خوشحال شدیم دیدیم یه خاکیز دشمن اینو خوشحال به طرف خاکیز شروع کردیم به دویدن یعنی صورتمونو بیشتر کردیم یکی از دوستانم از ما اغب موندن گفتش من دیگه نمیتونم یه یوش یوش حرکت بکنم شما میتونید برید ما ازش جدا شدیم اینا دیدیم که همی که ازش جدا شدیم از رو به رو به ما تیرندازی شده حالا تیرندازی از چار طرف ما بودینا دو نفر بودیم دیگه از چار طرف ما تیرندازی میشد که دوستمون که بان بود به نام حاجاسم سادری ایشون تیر خوردن تیر خوردن از نایه پا سه جای پاشون مجرو شد ولی فاصله مجرو شد من برگشتم برای سر شما گفتم که هاچی کمکتون کنم نه گفتش که نه خودت نجات بده هر طوری میتونی فراموش در این بخش از برنامه یه حکایت آزادی کتابی از حوزه دفاع مقدس خدمت شما معرفی میکنیم کتاب نوردین پسر ایران روایت نوردین آفی از عملیات بدر عملیات ولفجر هشت و عملیات کربلای چهاره این کتاب رو معصومه سپهری نوشته و انتشارات سوره مهر اون رو چاب کرده نویسنده با بیان روان و سلیس با صداقت و پرهیز از هر نوع مقدس نمایی و تدخیر وقایه مواجهه راوی با زندگی رو پیش روی مخاطب میذاره این کتاب با بیان دقیق برخی حوادث جبهه و نمایش وضعیت جامعه اون زمان تصفیری واقعی رو به خاننده نشون میده کتاب نوردین پسر ایران یکی از معروف ترین کتاب های دفاع مقدسه خوندن این کتاب رو به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنیم موسیقی موسیقی وقتی شما را انسیر کردن موسیقی موسیقی قصد به شهادت رسوندن شما را نداشتن موسیقی موسیقی موسیقی بعد از یه یه رب ساعتی که صدای تیراندازه که این کلاش رو اینجا برای برکردین بعد شد ما زیر تانک دراز کشتاییم بر اثر شده تشنگی تو افتاب سوزان شرق و سره دیگه تا و تاوان نداشتن بعد ما برگشتیم به طرف نیروهای خود از زیر تانک اومدیم بیرون و اینا یه نگاهی به طرف ایران و مرزا ایران انداختیم دیدیم که فاصله زیاد روی قدرت اقب نشینی هم نیسته دوباره رفتیم زیر تانک این مدادی که من اومدم بیرون دیدم که یکی از عراقی ها قشن دو بروی من حدود صد متری نشسته بود اینا تا من اومدم بیرون موان بلند بود تیر اندازی کن تیر اندازی کن یه لحظه من سرم رو او بردم پایین و این تیر عراقی ها متاسفانه یا خوشبختانه بگم اصحابت نکرد ولی موان سوزون مایه سرم سوخ بلا فرصه تا موان سرم سوخ رفتیم زیر تانک رفتیم زیر تانک و بعد یه یه روپ ساعتی دیگه دوباره عراقی ها چون متحجمه شدن تیر اندازی کردن تیر اندازی کردن بعد یه یه روپ ساعتی درم تیر اندازیشون قد شد یکی یکی پوتینای گونده که عراقی ها پاشونو کنند و پاشون کننده از اینا از دور تانک مشخص شد مشخص شد یکیشون دلاش شد و به من گفتش که بیا بیرون من اول اومدم بیرون و اینا چون اون موقع جسم کچیه تر از عراقی ها بود اینا به یه حالتی که ماهاتو مربوط شده بودم به این عراقی ها نگاه می کردم بعد گفتش که دستاتو ببر بلا حاضر نشدم دستاتو ببرم بلا چند بار گفت ببر ببر نه بردم اینا اینا که شون به زور اومد دستاتو منو گرفت از پشت با این چپیه که گرده من بود دستاتو منو برست دستاتو منو برستن بعد کارت شناسایی و ساعتی که دستاتو بود اینا همه رو برداشتن برداشتن بردن به هم گفتش که دهر خردن برو جلو همیتر برو جلو ما رفتیم جلو اینا دیدم که نشست به زانوی که ما اعدام کنه اعدام کنه فرمانداش از روبروی بهش گفتش که برش کردن بیاری نشینم من که متوجه نمیشه اولی چون عربی گفت اینا و اینا بلا فاصله انجام وظیفه کردن و ما رو آوردن پیش فرمانداشو فرمانده خیلی حکم همیه دراشتی داشت اینا بلا فاصله تا ماردید اینا یه سیدی محکم به من زد تا سیدی زد من خوردم زمین خوردم زمین دیگه متوجه نشدن با پوتین زد توی سرم یا با قنده توفنگ که من بیهوش شدم یا بهوش من دو تا سرباز هراقی زیر دستان منی گرفتم دارن روخاک میکشن روخاک میکشن اینا منم اون حالتی که داشتم بلند شدن زدمشون کنار گفتم خودم میتونم راه برم و چیزی نشده میتونم راه برم بعد شروع کردم به راه رفتن دیگه از اونجا شروع شد راقی هر کدام میرسیدم با موش با لعیت اینا از اون پذیرهی میکردن تا که رسیدیم خط دومشون به سری اونیرهاشون بود آماده فرار بودن یعنی میدونستن اگر نیره های بسیج و سفاهی ارتشی نزدیک اون منطقه بشن اینا همه فراره میشن و هیلوپترشون تمام تجهیزات اینا آماده بود برای فرار دیگه از اون به بعد شروع شد اصلات ما در یه هفته در بسره بودیم بعد ما چون به قول من معروف بچه های بسیج بوه سلخشوروشون برمون زیاد بود و همیشه دوست داشتن هماسه بیافرمین در جبه ها اون شبه عملیات خب مقدار زیادی تانک از اراقی ها زده بودیم اراقی ها همشون گفتن این نیروب شیا هستن اومدن اون دوز آخری بود که ما در بحثی بودیم اومدن دنبال ما ما هم که جسد همون ریزه بود و دیافرمون هم به این حرف ها نمیخورد ولی اومدن دنبال و اونو گفتن که شما باید با ما بیرن ما هم چند تا دوستانون که از تیپ حضرت رسول بودیم تیپ محمد رسول الله بودیم با چند تا بچه های لشکر آشورا بردنمون چشمون برسن و با یک ماشین های تویت های مخصوص زندان ها زندان های ارادی ما رو بردن به یه سرگرم به پایان برنامه امشب حکایت آزادگی رسیدیم امیدواریم از چنیدن این برنامه لذت برده باشید انشالله در برنامه امشب برنامه بعدی با ادامه خاطرات آقای نظری آزاده عزیز کشورمون در خدمت شما خواهیم بود تا برنامه بعد التماس دعا و خدا نگهدار اگرچه جسم تو پشمرده شون گل ولی روحت چکفت از این تهمل اگر در مهبسی تاریخ بودی ولی با کربلا نزدیک بودی اگر در مهبسی تاریخ بودی بلی با کربلا نزدیک بودی اگر در مهبسی تاریخ بودی موسیقی درود بر شما همراهان عزیز رادیو معارف حکایت آزادگی تقدیم حضورتون شد و رسیدیم ساعت 21 و 29 دقیقی سشن به شب دوازده همه فروردین 1424 و در شب ثومه ماه شوال هستیم نیمی شب شریع امشب هم ساعت 23 و 28 دقیقی هست دوازده همه فروردین که امروز بزجوبار دیگر گرامی میداریم