نور تفسیر سوره مبارکه ماهده آیه 64 با بیان مفسر ارجومند قرآن حضرت آیت الله جوادی آمولی رو خواهید چنید این مجموع برنامه هاییست که تقدیمتون میشه تا ساعت 22 ولی از ساعت 22 تا 6 صبح هم همکارانم با شما خواهند بود در نومت بعدی پخش برنامه های راژیو معارف و شما میتونید در باری هر کدوم از این برنامه ها که نظر دارین از طریق سامانه پیامکی 3553 پیامک بزنید به روابط اومیه راژیو معارف و 162 هم که دیگه همه شبکه ها میگن برای همه شبکه های راژیوی هست تلویزیونی و میتونید بهش نوید دعوت میکنم با برنامه پارسایان همراه باشید موسیقی پارسایان موسیقی موسیقی حجت الاسلام وحیدی بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی اللہ علی محمد و آله تاهرین سلام علیکم و رحمت الله دوستان عزیز همراه در برنامه پارسایان روایت نقش در برنامه پارسایان موسیقی موسیقی موسیقی مثل کسی است که بخواد با آب دریا تشنگی خودش رو برطرف بکنه هرچی از این آب شور بیشتر میخوره بیشتر تشنه میشه تا این که خودش رو حلاک بکنه خدا همه ما رو جز اکسانی قرار بده که اهل علم میشند که در روایات ما آمده است که کسی از خانه خودش خارج نمیشه که دنبال علم بگردد مگر این که خدای متعال راهی به سوی بهش برا او باز میکنه اگر علم خودمون رو تقویت کردیم اهل علم شدیم و اهل معرفت شدیم راه حق و حقیقت رو پیدا میکنیم خدا به هممون توفیق بده دنبال علم بریم آن هم علم حقیقی که معارف حضرات معصومین علیهم سلامت الله خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله الازمان میرزا هاشم آمولی رحمت الله علیه این آله بزرگوار بسیار آشق علم بود اطرافیان ایشون نغم میکنن که برای خودش یک هدف قرار میداد و برای خودش یک هدف قرار میداد و برای رسیدن به اون هدف علمی تمام تلاش خودش رو میکرد و این یه درسه وقتی که میخواهیم به یک جایی از مقامات علمی برسیم برای خودمون هدف گذاری بکنیم تو مسیر بگیم من میخوام نقطه فلان رو برسم حالا تلاش بکنم برای رسیدن به اون نقطه و بعد دو مرتبه هدف دیگه رو برای خودم مشخص بکنم ایشون میگن که در احوالاتشون هفتاد سال تدریس فقه و اصول رو رهانه کرد یه هدف برای خودش تعریف کرده که من میخوام در مکتب اهل بیت اسمت و تهارت مجتهد بشم احکام دین رو بتونم یاد بگیرم استخراج بکنم به دیگران یاد بدم و راه این به دست وردن احکام رو هم به طلبهای دیگی یاد بدم هفتاد سال تحلیف میکنه هفتاد سال اهل مطالعه است هفتاد سال اهل تدریسه و بعد هرگز قضایای سیاسی نکاتی که این طرف و اون طرف هستن او رو از هدفش باز نمیداره نه این که بی تفاوت باشه نقل میکنن ایشون در طول هفته اخبار رو گوش نمیداده گفته من دنبال درست هستم ولی پنج شنبه یکی از آزاده هاش میامدن پیشش و شروع میکرده سآلهای سیاسی پرسیدن اوضاع احوال جهان اسلام رو اوضاع احوال کشور رو که بیگانه نباشه و بعد بتونه درست تصمیم گیری بکنه ای خیلی مهمه آدم وقت خودش رو به این گفتنهای بیهوده فلانی این رو گفته فلانی اون رو گفته این جور شده این رو طرف نکنه یه هدف علمی بر خودش تعریف میکنه دنبال اون هدف بره خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله آزیاع عراقی رحمت الله علی که استاد همین آیت الله از ازمان میرزا هاشمه آمالی رحمت الله علی هست خیلی به این شاگرد علاق من بوده تا وقتی که اگر که این شاگرد سر درس حاضر نمیشده ایشون درس نمیگفته گفته اگر اون شاگرد نباشه من نمیتونم درس بگم اینقدر این شاگرد اهل دقته اهل علمه و دلش میخواد که از من این مطالب رو یاد بگیره یه وقتی نقل میکنن که مرحوم آیت الله میرزا هاشمه آمالی خارج شهر رفته بودن خب درس بنابوده بعد از نماز مغرب و اشا شروع بشه درس مرحوم آزیاه عراقی رحمت الله علی ایشون هم بالای منبر رفته بودن که درس بگن اما درس رو شروع نمی کنن سعب کرده بودن و بعد تا وقتی که مرحوم آیت الله میرزا هاشمه آمالی رحمت الله علی وارد شده بودن اون وقت درس رو شروع کرده بودن باید آشق درس بشیم تا بتونیم رشد بکنیم و بالا بریم خدا هممون رو اهل علم قرار بده اهل دقت قرار بده که امروز جامعه دینی ما به یک جنبش نرمفضاری مهم احتیاج داره برای این که اهداف جامعه دینی من انشاءالله در همه زمینه ها تحقق پیدا کنه خدا به هممون توفیق بده انشاءالله یوگوまぁ زندگی است down ما کنیم بها در مهره پويا از این ام我们 روی بیادید يا کمچه هم من درد بنم تنها مظهوم زندگی است مبتنی خوشی کمه شما است که آپتون اموردارم به میزان نوین که بیرون که بنابراین مجز نو شارع work من نه بودم مثالا انشاءالله بأنویه پنج به台ت ما دوهنورده بودن توش افرار Ses�س آتareth نو شعر ver madness تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی در سینه سوزانم مستوری و محجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی پیدایی و پنهانی از آتش صدایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی دردی که نمی دانی من خاکم و من گردم من عشقم و من دردم تو بیدارم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی تو عشقی و تو جانی رادیو یه رسانه شنیداریه اما این به اون معنی نیست که فقط ما بگیم و شما بشنوید ما مشتاق شنیدن صدای شما هستیم دوست داریم از نیمانی نیازهای رسانه ایتون از انتظاراتتون بیشتر بدونیم نظر شما برای ما مقتنم و محترمه باید با سلیغتون آشنا باشیم تا بتونیم طبق میل شما برنامه بسازیم هر جای این دیار که هستید کافیه با شماره 162 تماس بگیرید راه نمای ما باشید تا براتون برنامه های بهتری بسازیم ما به شوق شما اینجاییم شماره تلفون روابط امومی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موسیقی شماره تلفون روابط امومی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موسیقی شماییم شماره تلفون روابط امومی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موسیقی شماییم شماره تلفون روابط امومی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موسیقی شماییم شماره تلفون روابط امومی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ولی اومدن دنبالون و گفتن که شما باید با ما بیرن ما هم چند تا دوستانون که از تیپ حضرت رسول بودیم تیپ محمد رسول الله بودیم با چند تا بچه های لشکر آشورا بردنمون چشامون بستن و با یک از ماشین های تویت های محسوس زندان ها زندان های عراقی ما رو بردن به یه سلور بردن سلور که دیدیم که یه فرادی از عراقی ها اونجا هستن و چند تا از بچه های خودم که عرقشی هم بودن اونجا بودن ما رو چند نفر رو داخلی سلور کردن اینا گفتن که بمونید اینجا هر موقع ماییم دنبالتون بیرن بعد از چند لحظه اومدن گفتن که تیپ حضرت رسول که بلا فاصله من گفتم که من هستم گفتهش که بیا ما رو بردن چشامون دوباره بستن بردن پیشه یکی از افسرانشون شروع کرد به بازجویی افسر عراقی به من گفتهش که هر چی میدونی باید بگی گفتم که من تشنمه تا آب نخورم هیچی نمیگن گفتهش که قبا شما بهتون آب میدین گفتم خب آب اول بریم گفت نه اول شما ساله جواب بدیم گفتهش که میروهاتون چقدر بودن گفتم خیلی زیاد بعد گفتهش که تانکاتون چقدر بودن من یه بر گفتم کم بودن اینا بعد گفتهش که شروع کرد قطع زدن گفت کم بودن اینا گفتم نه نه خیلی زیاد بودن تا گفتن زیاد بودن گفت خیلی خوبه زین زین شکرم زین زین کردن اینا ما داریم هر چی بیشتر بگیم اصلا اینکه به نفه مونه تا میگفتهش که مثلا کاتیوش ها شدن گفتم خیلی زیاد اینقدر زیاد بودن که نمیشد ببینیم گفت خوبه خوبه مینوش تا میگفتم کم بودن میگرفتم کتکم میزنم گفتم چرا کمه گفت زیاد اینا من تو میدونستم اینا نقطه زفت دارن در این مسئله تا چی یه چیز میگفتم گفتم خیلی زیاد اینا خوش میاد مینوشتن دیگه کتکمون نمیزنن تا اینکه آوردن اون دیگه مسابق کردن یه چند تا سالی ازم کردن اینا در این موابط بعد آوردن اون دوباره توی سلول یه چند تا از این بچه هایی که حضور دهویی بودن باشون آشنا شدیم بعد یکی از این سرواز ها اومد گفتهش که فش به امام بدی ما که از این مسئله بسیار ناراحت شدیم اینا بعد حالت ناراحتی به خودمون گرفتیم گفتیم نه ما فش نمیدیم بعد گفتم باید فش بدیم گفتیم ما نمیدیم بعد یکی از این حضور دهویی ها که خیلی هم شبه گذاشته شکنجش کرده بودن اینا شروع کن به عربی به اینا فش دادن اونو بعد تا اینا شندن این حضور دهویی داره فش بینه همه اشون سرواز ها بلا فاصله رفتن بینون اینا ما این نوزو خوشحال شدیم دیگه چیزی هم نگفتیم اینا این واضح شد که یه مرد ما اونجا رویه بگیریم که نیروهای حضور دهوی اونجا هستن و اون مرد با این روحیات داشتن تو زندگاه ایراق چی میگیشن آزادگی تنها در آزادی جغرافیایی خلاصه نمیشه آزادگان ما در اصارت هم آزاد بودن آزاد از بند آدات قلط آزاد از وسوسه های مادی و آزاد در انتخاب راه حق و ادالت این آزادی باطنیه که عرضش واقعی اونها رو نشون میده و درس بزرگی برای ماست تا در هر وضعیتی آزادی روح خودمون رو حفظ کنیم جنب آقای نظری آیا شما خاطره شیرینی هم از دوران اصارت دارین؟ خاطراتی که در اصارت خاطرات زیاده یکی از خاطرات شیرینی من دورانی بود که ما رادیو میخواستم به یه طریقی به دست بیرن رادیو این که داشتیم اول که اردبا تشکیل شد ما رادیو داشتیم به این حال بچه ها از انبار اراقی ها تونستو دارن یه چند تا رادیوی به دست بیارم در مدود شیشتا بود شیشتا یا هفت را از این رادیو در اردبا موجود بود که حاج آقا عبود حرابی به خاطر امنیتی که توی اردبا بچه ها امنیت داشتن و شنیدن و باعث نشه که این رادیو مثلا جمعه چندی نفر به خطر بیفته گفتن که این رادیو را از بین ببرید فقط یکیشو نگهد برید بعد بچه ها گوش گردن اینا متداد مسئولی که مسئول رادیو و پخش و برنامه رادیو بودن رادیو را از بین بردن فقط یکیشو نگهد بشن یکیش در مدود سه چار سالی با همون بود اینا بعد بر اصلا اناوینی این رادیو از بین رفت یعنی رادیو این طوری شد که اراقی ها به این مسئولی پی بردن و فهمیدن که ما رادیو داریم هر روز در جستجی بودن یه روز از این جستجی هاشون که باعث شد یکی از برادران منوی روربا از اردوگا ببرن بردن و اینا شروع شد طوری بود که این بچه هایی که آساشکای قبل از ما بودن اراقی ها برای تفتیش اومدن رادیو داخل آساشکا ما بود داخل آساشکا ما بود و اینا برنامه ها رو بچه آساشکا ما یکی به نام حضرسیل ملایری و دیگری به نام آی موسن مسومشایی از بچه های یکی شما آی ملایری بچه تهران بود آی مسومشایی بچه ورامی دوتا مسئول نگهداری رادیو و گرفتن اخبار و مسئله رادیو بودن که رادیو رو میگرفتن شبها داخل آساشکا بعد برنامه هاشو برنامه هاشو تکثیر میکردن برای سایر آساشکای دیگر و بچه ها استفاده میکردن یه شب که این بردن آقای گولان نادربی رو این آساشکا قبلی ما که چیز شده بود دیدن که برای تفتیش اومدن آساشکان رو و رادیو هم داخل آساشکا بود رادیو داخل آساشکا بود اینا تا بچه آساشکا قبلی فهمیدن که رادیو اونجا سنه و رادیو ما شب برای گرفتن اخبار بردیم پی آساشکا شروع کردن سرسدا کردن رادیو به ما توجهشون به اونا جرب شد و و رفتن سراب آساشکا اونا آساشکا اونا رو اینقدر تفتیش گشتن اینا نتونستن پیدا کنن بچه ها رادیو رو با خودشون هم میکردن باتری های رادیو اخباری که گرفتون همه رو با خودشون هم میکردن میوردم بیرون بعد از اینکه میوردم بیرون به سایه رادیوش باید دیگه تکثیر میکردن و برموهاشو میگفتن همچنان با شما هستیم با برنامه یه حکایت آزادگی از رادیو معارف در این بخش از برنامه کتابی در حوضه دفاع مقدس خدمت شما عزیزان معرفی میکنیم به نام هفت روز آخر نویسنده ی این کتاب محمد رزا بایرامیه این کتاب رو انتشارات نیستان هنر منتشر کرده و در باره روزهای پایانی جنگه جنگ ایران و اراق سرانجام در سال 1367 با پذیرش قتنامه سازمان ملل به ایران پایان گرفت اما روایت این روزهای آخر هم خوندنیه محمد رزا بایرامی در کتاب هفت روز آخر در باره حضورش در هفت روز آخر جنگ تحمیلی میگه روایتی که بخش اولش ماجرای شجاعت و جسارت جمعی از رزمندگان ایرانی در برابر تحاجم نیروهای اراقیه بخش بعدی کتاب در باره جدال او و همرزمانش با تشنگیه خوندن این کتاب رو به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنیم و امیدواریم از خوندنش لذت ببریم همچنان میزبان جنباقیه نظری هستیم در برنامه امشب حکایت آزادگی آقای نظری گفتیم برای شنیدن اخبار یه رادیو تحیه کردین ولی نیروهای اراقی متوجه شدن و شما رو تفتیش کردن و رادیو رو از دست شما گرفتن وقتی رادیو رو از دست دادین اخبار رو چطور پیگیری میکردین سب تفتیش شده اینا تا تفتیش شده اینا یکی یکی باید بلند میشد اراقی همارو میگشتم اینا بعد اونجا بود که همه بچه ها با اون رویاتی که داشتن شروع کردن به همه یو جیب خوندن که مسئل باید مردی رادیو از بین نرد و کسی اینجا گرفتاری براش پیش نیاد شروع کردن به همه یو جیب خوندن بعد سر و زراقی داشت یکی از بچه همارو تفتیش میکرد این بنده خدا از بس پر شده و شروع کردنش لرزیدن خب اونجا ترس خیلی آکر میشه ولی با اون رویاتی که بچه ها داشتن این ترس رو از بین بودن بعد نفر برگی اینا بچه های ما با همین گفتن که اسمش مهدی گفتن مهدی یکم قویت داشته باشیدن نه لفظ فلان اونا ماهی رویه میدادیم بچه های پیگه رویه میدادن تا اینکه به خیل گذاشت و این مسئله به خوبی و خوشی گذاشت اینا نتونستن راقی رادیو مرو پیدا کنن تا یه مدت گذاشت و تا اینکه رادیو رو یه روز پنهان کردیم تو آبگرم کن یکی از برگرام رفته به آبگرم کن و بدونی که اطلاع بده اینا روشن کن و راستش کشون بره همون بعد رادیو سخت رادیو رو توی آبگرم کن بچه ها سزوندن و اینا حالا کار خدا بود یا باید بروف رسر کاره احمالکاری بود اونها شد دیگه من نمیدونم ولی خب رادیو از بین رفته تا دوست سال ما رادیو نداشتیم دوست سال رادیو نداشتیم خبرهای کازه میتونه دستون میبسید و عربی ها شایع میکردن توی آبگرم بسیار روح ما را آزار میدن تا اینکه بچه ها در جستجوی رادیو شدن اینا یکی از بردران که خیلی با عربی ها باید معروف عربی ها بهش اطمینان داشتن و البته بچه های مورد اطمینان اما بود و هم کاره ما را به نفع اصلا انجام میداد اینا خیلی هم مورد اطمینان بود بعد عربی ها مثلا میگفتم گاهی مقابی ها اینجا بندهی کنید اینا کاره اینورا پشت و اردگار انجام میدهید این بردران به نام محسن بود که بچه اسلام بود ایشون میرفت کاره را انجام میدهید در فکر رادیو خیلی زرنگ دیده در فکر رادیو بود اشتباهان بیسیم عراضی را به جای رادیو اوورد توی اردگار بیسیم عراضی را وقتی که اوورد توی اردگار بعد واقعا باشنش کردن از بسکه بچه های موشتاق رادیو بودن بیسیم را به جای رادیو اشتباه کردن درچه بچه ها فکر نمودن که باما بیسیم اینا بعد متعرضه شدم بیسیمه دواره این برادر رو به نفاصله این بیسیمه به همه صورتی که اوورده بود برده طرف ایرانی ها و یه طوری گذاشت و برگشت ازادگان ما با فداکاری ها و مقاومت خودشون به ما یاد دادن که در مقابله با مشکلات ایمان و امید من رو هرگز از دست ندیم اونها به ما یاد دادن که همدلی و یاری رسوندن به همدیگه در سختی ها چه عرضشی داره همچنین به ما یاد دادن که آزادی باطنی از هر آزادی دیگهی مهم تره جنب آقایتی فرمود این که برای شنیدن اخبار به دنبال به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دنبال به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دنبال به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دنبال به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟ فرمود این که برای شنیدن اخبار به دستاوردن رادیو بودین آیا تلاشتون به نتیجه هم رسید؟