به تبنای تو بر هر دو جهان پازده ایم به تبنای تو بر هر دو جهان پازده ایم رادیو معارف صدای فضیلت و فطرت حالا اون روزی که پول عرص رو گرفتم میشه مبدع سال خمسی من؟ به نظرتون چه جوابی باید بهش داد؟ یه خورده که فکر کردم بهش گفتم که عزیزم این مسئله رو کی به شما گفته؟ گفت والا یکی از همکاران میگفت میگفت اگه عرصی بهت برسه و قبل از اون درامدی نداشته باشی تاریخ گرفتن عرص میشه مبدع سال خمسی تو گفتم ببین دوست من طبق نظر همه مراجعه تقلید عرص خمس نداره و اختلاف نظری هم درکار نیست یعنی اون پول مال وسیله یا هر چیزی که از طرف پدر مادر بستگان و نزدیکان به شما عرص میرسه خمس نداره و لذا تعین مبدع سال خمسی به واسطه اون هم معنا نداره گفت که فلانی حالا من باید چی کار کنم؟ گفتم اه با سوال میپرسی؟ گفتم دیگه طبق نظر مراجعه تقلید عرصی که شما بهترسیده خمس نداره عزیزم برو استفاده حلال و پاک بکن نوشی جونت به چه کار آیدن زگل تبنی؟ از گلستان من ببر برم بید گل همین پنج روز و شش باشد بین گلستان همیشه خوش باشد گلستانی بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسیاره دیگی کشارون که د chats coolsah اغرود دیگیی ای ایantageوستان در برنامه گلستانه took idea hadn is this storyそうだ نعة دا سویگ ز ای ها leading plenty of moneyurs in ERRORA از شاعران به امید سلو و بخشش پیش امیر دوزدان اومد و شعری در مدهش خاند امیر دوزدان دستور داد تا لباسش رو بگیرند و او رو از ده اخراج کند هوا سرد بود شاعر هم برهنه بود یک باره سگان ده به دنبالش دویدند خواست سنگی برداره تا از خود دفاع کنه به دلیل یخزدگی نتونست بلند گفت عجب مردمانی سنگ رو بستند و سگ را رها کردن امیر دوزدان که این رو شنید خوشش اومد به او گفت از من چیزی بخواه شاعر گفت لباس خودم را بدهید که ما را به خیر تو امید نیست تعبیر سگان در قفای وی افتادن یعنی سگ ها پشت سر او افتادند و او را تعقیب کردند یعنی از بخشش تو به رخصت در کچ کردن رازی شدیم یعنی چه؟ یعنی همین بخشش ما را بس که تو ما را رها کنی تا از تو دور بشیم امیدوار بود آدمی به خیر کسان کسان اینجا به معنای مردم با شخصیت و نیک هست در برابر خسان یعنی انسان از افراد نیک از افراد با شخصیت امید به نیکی و احسان داره سالار دوزدان را برو رحمت آمد و جامع باز فرمود یعنی دل امیر دوزدان به حال سخت و دستور داد لباس او را برگردونند مرا به خیر تو امید نیست شرمرسان این عبارت یه زرب المثل شده صنایه مشابه اون را اینطور گفته من ندیدم سلامتیز خسان گر تو دیدی سلام ما برسان دو نکته مهم تربیتی و اخلاقی در این حکایت هست اول امید بخشی سعدی در زمن این حکایت به ضرورت امید بخشی از سوی کسان یعنی نیکان اشاره داره امید بخشی کار بزرگان و نیکان هست هر انسان عادی امید بخش نیست به قول سعدی امیدوار بود آدمی به خیلی کسان در قرآن کریم امید بخشی مخصوص خدا و پیامبران و مومنان هست اما امید بخشی خدا خداوند متعال در جای جای مختلف قرآن به مومنان و پیامبران به اقام کنندگان نماز و پرداخ کنندگان زکات امید میده و اقیم و صلاح و آت و زکا در آخر لعلکم ترحیم همچنین خداوند متعال به بخشش گناهکاران در قرآن امید داده فمن تابه من بعد زلمهی و اسلحه فان الله یتوب و علی توبه بکنه خداوند توبه او رو میپذیره امیده به بخشش میده دوم امید بخشی پیامبران هست پیامبران به قوم خودشون امید میدادن مثلا حضرت صالح علیه السلام به قوم خودش اینطور امید میداد لوله لا تستغفرون الله لعلکم ترحمون چرا از خداوند تقاضای آمرزش نمی کنید تا مشمول رحمت او بشید یا امید دادن حضرت یوسف علیه السلام به برادران خودش که امید داشته باشید خدا شما رو هم با همه خطایی که کردید میامرزد لا تسریب علیکم الیوم یغفرالله لکم امروز توبیخی بر شما نیست خدا شما رو میبهده دوامی نکته تربیتی و اخلاقی این نکته است که اگر نفعین میرسانی شر مرسان سدی به اون تسریب کرده که اگر در زندگی برای دیگران مفید نیستی حد دقل شر و آزار به دیگران مرسان سدی در این حکایت از قول شاعر به امیر دوزدان به همین نکته دوام تربیتی و اخلاقی دید کرده و اشاره کرده همین شر نرساندن آزار ندادن که ایکی از نشانه های خوبیست حضرت علی علیه السلام میفرماید من امارات الخیر الکف و انل ازا من امارات الخیر از نشانه های خوبی یک شخص اینه که او از آزار دادن و آزار کردن مردم پرهیز کنه و حد دقل شر نرساند پایدار باشید به مهر خدا نگهدار تابش احوال اقوال و اخلاق مردمان اصر سعدی در گلستانه با همراهی شما خوبان گلستانه امروز هم به پایان رسید از این که با ما همراه بودید سپاس گذاریم تا فرصتی دوباره خدا نگهدار همپس این مردم ناکنه اما از این کلاف نشخت ننه به خدا س number در بی آن هم olive صدا کنه اگر یک رسید ننم منچا Told این کلاف لال Pizza میان بندن خاصه به نحن این کلاف نİمی في یک نحن اسمهissaud سنواتι سنواتی او گdog ای بیامه خدا اسو سنواتی تا یک هستو سنواتی او گ??? اسو سنواتی جلوی از جامعه دینی سدای فضیلت و فطرت رادیو معارف موجه افعی ردیف 96 جسمتان گرچه دربند زنجیر جان دشمن نسیر شما بود در شب قربت سرد زندان یارتان ذکر و یاد خدا بود دو هفت پندرانو در منطقه قصر شیرین به اصارت نیروهای برسی دارم هیچی ایک از موارد قانونی که برای اصرال وزشده در مورد اصرال ایران با چوبای جبه مهمات میزدن نه پتوه خاصی بود نه آب خاصی بود که بخوان بچه ها رفت خیلی غصم شد نه از شهادت شهادت واقعیت برای خودم امامون لذهب افتخار بود اصلا از شهادت باکی نداشت از مذروبیت بچه ها حکاویت آزادگی آقبت عمر ظلمت سر آمد یوسف از غیر زندان بر آمد یوسف از غیر زندان بر آمد روز دیدار یه خوب جان شد یوسف از جمعه آزادگان شد یوسف از جمعه آزادگان شد خرد هر کجا گنجی آرت پدید زنام خدا سازدان را کلی بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود به شما شنوندگان گرامی با برنامه یه حکایت آزادگی از اینکه امشب هم همراه شما هستیم تا با گوشه دیگه از ایسار و فداکاری آزادگان سرفراز کشورمون آشنا بشیم مردانی که با ایمان راسخ و عشق به وطن سالهای دوشواری رو در اصارت سپری کردن و درسهای مندگاری از مقاومت و پایداری برای ما به یادگار گذاشتن مهمان برنامه قبلی ما ستاره ی از آسمان آزادی و آزادگی جناب آقای نظری بودن بسیجی رزمندهی که در سال شست و یک به اصارت مزدوران حزب بست در اومدن و سختی ها و شکنجه های بسیاری رو در دوران اصارتشون متحمل شدن جناب آقای نظری خیلی خوش اومدین به برنامه ی حکایت آزادگی امشب در برنامه ی قبلی داستان و حکایت آزادگیتون رو تا اونجا شنیدیم که برای شنیدن اخبار واقعی از ایران به دنبال تحییه یک رادیو بودین حالا ادامه ی خاطره شما رو به اتفاق عزیزان شنونده میشنمیم سرازای بالا پشتون همه انگاهی که خدا زده پس گرهشون رفته بودن اصلا توی برژکاشون نبودن و سرازای گشت پایین هم طرف بیمارستان بچه ها به یه نفی مشکولشون کرده بودن اینا هم نبودن بلافاصه برده مردم واسه ده یکی برده دیگه رفت روی دوشش چوبه رو که از قبل توی آساشکا بچه های ما آماده کرده بودن گلابش رو انداختن اینا رادیو رو کشتن پایین مایی که بقیه نرم حس کنچگاهی بقیه نرم تحریکی موند می کنیم جریامی کجا می انجامه رفتیم اون طرف اردوگا گفتیم اینیم سربازی که رادیو شدن پروم شده میاد بود چه حالتی دیشتر هست میده تا رفتیم اون طرف اردوگا یک گوشه گفتیم سفارش کنیم کسی برده داره نرم نگاه نکنید بالا تا چند روزی مسئول اردوگا گفتیم بالا حد بالا نگاه نکنید یه موقع ارادیو متوجه بشن بعدش ما رفتیم از اون گوشه اردوگا یوشکی نگاه کردیم که سرباز ارادیو اومد اینا یه دفعه دید رادیو نیست اینا بعد یه خود گشت اون دوره بره دید رادیو نیست اینا رفتش توی اون آساشگاه خودشون اونجار هم گشت دید رادیو نیست اون حالتی که داشتم متوجه میشدم که در طولی میده که رادیو اینجا بود و الان نیست اینا بعد اونم به عربی برگشت میگفتش که ببایی رادیو این بالا بیفته پنیم که خورد میشه خب مسئول این خورد شده بود الان ما پایین خورده هاش میدیم پایین میگاه میکردن دیدن که نه همچین مسئله این نیست اینا خلاصه به حول قبعه الهی اینا متوجه این مسئله نشدن و رفتن رفتن اینا بعد از یه هفته بود که برنامه هاشو مرتب میگرفتن و ما با کمبود کاغذ مواجه بودیم کمبود کاغذ و خودکار میجرسیدن اینا روی پلاسیک ما خبره خبره شو برادره که مسئول شدن و اهددار گرموندن رادیو و مسئله شدن اینا چرا کردن رادیو رو شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا شرقا مثله شو در پلاستیک می نوشن بعد که در پلاستیک می نوشن شب می بردن داخل آساشگاه بعد چند تا اخبار کن داشتیم که اخبارا رو به صورت همین نفع اینجای ایران که پخش می شه به همین صورت اونها که صدا شن خوب بود اینها می شنستن می خوندن که بچه ها باید مردم مشتاق باشن و برد گوش کنن حتی اون مثله نماز جمعه خطبای جمعه رو بچه ها چندین بار می گرفتن این خوندن و اینا مثلا یه بار خونده می شد بچه های دیگه می گرفتن مطالبشو حفظ میکردن واسیب نامه امام و بچه های ما حفظ بودن کاملا مثلا همه چندین بار خونده بودن و تمامی مسائلشو حفظ کرده بودن واسیب نامه امام و بچه های ما حفظ بودن این خوندن واسیب نامه امام و بچه های ما حفظ بودن کاملا مثلا یه بردن همچنان مییزبان جنوب آقای نزری هستیم در برنامه ای امشبه حکایت آزادگی آقای نزری دوران ماه مبارک رمزان رو چطور میگذروندین؟ آیا به شما اجازه روزه گرفتن میدادن؟ مراد رمزان مراد رمزان صحبت شده و بینا عراقی ها به همون اجازه دادن که شبا موقع سهری بچه ها بیرون یعنی ده دو دوازت که مسئول غذایی بشین میادن آشبازخونه آشبازه ها هم بهشون اجازه دادن که سهری بچه ها رو موقع سهر یعنی از ساعت دوازه به اون طرف درست کنن برای بچه ها بعد بچه ها غذایی گرم داشته داشتن سهری درست میکردن برای بچه ها ده دوازت هایی که مسئول غذا بودن میرفتن غذا ها رو میابردن در آساشگاه باز میکردن و غذا ها رو میابردن یکی از مسئله این که خدمت از محل هم که به جورت میتونم بگم در مورد دو هزار نفری که دیگه اردوگا بودیم هزار نفر سد خوردهش رو روزه میگردن تدب کمی هم که نمیگرفتن اون هم به خاطر این بود که مریض بودن این ها زخمه مده چیز بشن نمیتونستن دوزه بگیرن این تعداد رو میخورم غذا مرده و آشباسانه و آشباسانه درست میکردن این ها زهر و غذا گرد درست میکردن و این ها میرفتن یک گوشه از آساشگاهی پرده یه چیزی میکشتن این ها که دیگران نبینن این مسئله این ها که بگن من دای خود روزه نمیتونستم بگیرم در این بخش از برنامه مجموع کتابی در حوضه دفاع مقدس رو به شما عزیزان معرفی میکنیم انتشارات روایت فتح به کمک جمعی از نویسندگان سعی کرده تا زندگی نامه و بخشی از خاطرات و دست نوشته های شهده رو در مجموعه مقدس رو بشننم مجموعه یادگاران جمع کنه البته این مجموعه در باره همه شهده جنگ تحمیلی نیست بلکه شامل زندگی نامه تعدادی از تأثیر گذارترین شهده جنگ تحمیلیه حجم این کتاب ها کمه و تو الان سی و دو مجلد از این مجموعه منتشر شده در این کتاب ها خاطرات اطرافیان شهده در باره شهیدشون به همراه بخشی از دست نوشته های خود شهده اومده پیشنهاد میکنیم این مجموعه کتاب رو بخونید و لذت ببرید آقای نظری در دوران اصارت ورزش هم میکردین آیا به شما اجازه ورزش کردن اصلا میدادن؟ مثلا بعدی خاطره که دارم در مورد ورزش ورزش کردن ما بر بردگاه ایرا با اون حالتی که داشتیم با چه مشکلاتی که داشتیم مثلا ورزش کردن این مجموعه که دارم این مجموعه که دارم این مجموعه که دارم در دستشویه ها میردن دستشویه ها بعد میادیم توی آساشکارو بچه ها نظافت میکردن آساشکار که نظافت میکردن یعنی یه آساشکاری که 140 خوده بودیم در مورده 100 نفرمون ورزش میکردیم از پیر تا جمع فرمونی میکرد پیر مرده داشتیم اونجایی که روحیات جوانه رو داشتن و چنان ورزش میکردن که بچه های جوانی که ورزش میکردن روحیه میدن و مشبه دیگرون میشدن که بیان ورزش کنن بعد ورزشو صورتهای مختلف داشت مثلا یه قسمت از آساشکار و بچه ها ورزش کنفو میکردن یه قسمت جدو و یه قسمت مثلا کاراتو یه تاکیاندو بعد همه لباس ها مثلا لباس های ورزش خودمون تقییه کردن مثلا کفش ورزش خودمون دختر بودیم درست کردیم شروع کردیم ورزش شدن بعد نگهبان داشتیم تا نگهبانو ندا میداریم گفتش که دنبه هست یا قرمز اینا رمزایی بود که اونجا داشتیم بعد بچه ها پخش میشدن بچه ها پخش میشدن اینا به هرکه عرقا خودشو خوش میکرد اینا به یه نفی مثلا میادن کنار و میشه سند بعد با کتاب خودشو رو مشکول میکردن که عرقی نفهمن که مثلا ورزش شدیم عرقی هر رو که میادن میگفت ما میدونیم شما یه کارایی داریم می کنیم ولی نمیدونیم چیه اینا ولی به موقع یه روز میگیریم اینا به تو میگیریم چیه هست ورزش میکنیم یه روز بچه ها داشتن ورزش میکنن یکی از این سروز ها اومد اینا هم تا که ورزش میکردن بعد بچه ها داشتن که از رو همدیگه میپریدن اینا یه دفعه یکی از بچه ها هم صورت وقتی که دوله بود اینا عرقی رسید هم دوله دوله شروع کرده رفت این چیه این طریق نامیده بوده خب منده خواهی کمرش درد نمیتونیم راستش این بعد گفتش خب پس چیزون برمش دکتر گفت خب دکتر نمیشه دردش اینا این خاطره بود در مورد ورزش که خاطرات زیادی و چندی بار مربی همونی گرفتن نامچیکو داشتیم نامچیکو خودمون درست کردیم اینا و درابی ها متحجه شدن که ما ورزش میکنیم مدر گفتن اگه هرکی ورزش کنه اون مرد اقوبت میشه اینا زندان میشه باید داره زندان اینا گرفته بودنش اینا بردنشون چیز بردنشون زندان یه روز یکی ها ورزش میکنه اینا هرکات کنفور انجام میدن بعد تا یه نفر سرباد نگه ها مشبول شد نگه ها ورن وچه ها خودمون که بیرون بود اینا حواسش نبود یه نفر عرادون اومد تو عرادون اومد تو اینا بعد دیدیم داره حالتهای کنفور مثلا ورزش کنفور انجام میده یه نفر گفتش که آن ورزش میکنیم و کاراته فرانی نبابا بابا این دارم رقص انجام میشه شروع کرد یه حالت رقصی داریم و بعد عرادون گفت والا زیر خیلی قشنگی رقصی اینا فرد دل کرد رقص اینا این کار نهی که واقعا زندان میشون کردن یه چماتر پیبادی رفت توی سرولی که پیباد بلشیم آزادگان به عنوان قهرمانان واقعی نه تنها مایه افتخار ملی ما هستن بلکه درسهای بزرگی از استقامت فداکاری و عشق به وطن رو به نظرهای آینده منتقل میکنن آقای نظری در دوران اصارت فعالیت های فرهنگی و هنری هم انجام میدادین؟ مسئله برنامه از این کاراته این کارتی که میخوام خدمتون بگیر همبسیگی آردارات توی مراسم مختلف و چجوری بچه ها همکاری میکردن با همدیگه که یه مراسم خوبی داشته باشیم سنن مراسم دهی فج دهی فج رو بچه تنجه که میتونستن گرامی میداشتن همه همکاری میکردن همه دوست داشتن به مراسم تاعت سدود و ورزش های رزمی رو به عنوان نمویش میدادن هنجام میدادن اینا بعد کارهای هنری مثلا کارهای هنری مثلا نقاشی یا تراهی یا خط اینا رو هنجام میدادن بعد همراه با اینا مثلا توی آساشکو مثلا برنامه خطاتی و نقاشی اینا رو به نمویش میذاشتن بعد گروه سرود مثلا چند پر گروه سرود باشیم سروده مختلف که اونجور بچه ها خودشون سروده بودن توی مراسم مثلا نمویش تراهی نقاشی مثلا هم سرود میخونن خیلی زیبا مثلا این برنامه گرامی داشتن تاعترایی که داشتیم به منصرات عیدی مختلف در بیستور بهمن یا سرودهایی که داشتیم اینا همه باعث روحیات بچه ها بودن و این بچه ها من میتونم بچه های ده سال و نه سال بچه هایی که قدیمی هستن یعنی زمان ساله شست شستی کسی شدن بالترین روحیات چیزی باشن معنوی رو داشتن هیچ موقع اجازه به خودشون اجازه نمیدونن یه موقع یه احساس زرف کنن بگن که مثلا ما مثلا چرا به خاطر چی اومدیم همه اش بگفتن زمانی که ما ازگیر شدیم به خاطر رزای خدا بود به خاطر رهبر و میهم بوده هیچ چیز دیگه مثلا در این مغزشون خطور نمیدونه که بچه ها اون روحیات خودشون رو حفظ کردن از اینجا خدمت شما خواهیم