باشه امکان هدایت نیست فلسفه اصل وحی زیر سآله همینطور فرهنگ زمانه که بعضی لسان قوم رو همه دار اونورتر بردن توصیه دادن به فرهنگ هر اصلی تطبیق دادن این حرف هم به یه معنا حرف درست نیست به یه معنا که لسان قوم بودن صرفا برای دانستن معنای تحت اللفظی کلمات نیست و چون مخاطب انبیا بشر انتظایی نیست بلکه بشر واقعی است بشر واقعی در یک جهان واقعی زندگی میکنه با یک زبان واقعی گفتگو و تفاهم میکنه طبیعی است که دین زبانی داره که بشر فهم باید باشه ولی اقل لایه های اولیه کلمات الهی باید برای اموم مردم که فطری و عادی به کلمات مخاطب چه الهی چه بشری نگاه میکنن مفهوم باشه و الا قرآن فرغان نخواهد بود یعنی تفریق و مایه تمیز بین درست و نادرست نخواهد بود هدایت نخواهد بود بیان نخواهد بود و بسیاری از اصافی که خود قرآن به خودش نسبت میده اگر به لسان قوم نباشه و اگر فرهنگ زمانه رو و مخاطب درجه اول تاریخی خودش رو به کلی در نظر نداشته باشه و حرف کرده باشه اون صفات هیچ کدوم تحقق نخواهد یافت و اصلا پیامبری و دینی که با مخاطب اصر خودش در زمان اون پیامبر نتونه رابطه برقرار بکنه و اونا نفهمند چی میگه چگونه با آهاد بشر و نسلهای بشر در احسار دیگه میخواد رابطه برقرار بکنه و این روشنه که وقتی که هر کسی با یک جامعهی و با کسی سخن میگه نفقط سخن الهی بلکه سخن بشری هم از این جهت شبیه همه که شما در درجه اول بایستی تکلیفتو با مخاطبی که روبرود استاده تعییم بکنید هنر بزرگ اینه که شما خرافاتی که در فرهنگ زمانه هست بهش تندی تعیید نکنی ولی به فرهنگ و زرفیتهای مخاطب درجه اولت یعنی جامعهی که خود پیامبر باش روبروست توجه و اشراف داشته باشی بگونه ای که حجت برو تمام بشه شما در تله زعفهای فرهنگ بشری خطاپذیر و آسیب پذیره اون بشر مخاطب رو بهش گرفتار نشی چنان که بشر امروزم یه زعفهایی دیگهی داره اینجور نیست که بشر امروز بشر مثلا هزار سال پیش در جزیر تل عرب یه خرافاتی داشته تو فرهنگش ولی بشر امروز نداره نه امروزم بشریت گرفتار خرافاته بشریت همیشه گرفتار خرافاتی بوده و هست دین نیامده تا خرافات موجود فرهنگ موجود رو تسبیت کنه پاش امزا بگذاره و بگه که شما به اینا معتقدید حالا حالا بر فرض که ای اعتقادات شما درست باشه ما میخواییم ازش استفاده یه ابزاری بکنیم حرف خودمونه به شما بزنیم مثلا این تصویر از هستی و آلم این هستی شناسی این انسان شناسی این خدا شناسی اینا واقعیت نداره خرافه هست ولی چون شما باور دارید ما هم حالا تعیید میکنیم فقط یه جهتی بهش میکنیم از مفردات کلمات مفرد چون جدا از نظم کلمات مستقلن معنی ندارن ما از این مفردات شما استفاده میکنیم ولی با یک نظم دیگری این مفردات یک نظم ترکیبی دیگری میدیم استفاده اصلا این دقیقا به معنی یعنی لغازی میداره که ما اقلا و نقلا به انوان مسلمان نمیتونیم بهش ملتزم باشیم و پاسخ هست براش هر کس با بشر سخن میگه بایستی به فرهنگ مخاطب توجه داشته باشه زبان او رو بدانه چون به غصت تفهیم و اتمام و حجت و هدایت سخن میگه حتما به لسان قوم باید باشه و الا در اصل مسئله که برقرار کردن ارتباطه نمحفقه اما یه وقتی میگی فرهنگ زمانه و لسان قوم به این معناه که این نیامده فرهنگ موجود ما رو تغییر بده این هم مثل ما یه بشریست این هم گرفتاری خرافاتیست این هم مثل ما دستش از حقیقت کتاهه متاها یه اهداف اصلاحی و تربیتی داره میاد از همین مفردات کلماتی که ما از قبلش اعتقاد داشتیم ولو خرافی استفاده میکنه گاهی سکوت میکنه تقریر میکنه گاهی تعیید میکنه متاها یه هدف دیگهی داره و خوب بودن هدف بد بودن این روش رو توجیه میکنه به این معناه که اشکالی نداره بگیم پیامبران خطا میکنند حتی دروغم به ما میگن خرافه هم میگن چون وحی الهی درکار نیست و وحی هم مثل هنر مثل فلسفه مثل علوم تجربی این همه اختلاعات بشریست و وقتی که بشری شد دیگه در واقع همه آسیب پذیری هایی که همه تولیدات بشری دارن اون خواهد داشت وقتی این دیدگاه وقتی که میگن فرهنگ زمانه پیامبران هم و حرف هایی که میزنن محصول همین فرهنگه اصلا وقتی این حرف رو میزنید در واقع الهی بودن وحی ولو به زبان تعارف بشه که نه الهیه ولی فلان اما در واقع الهی بودن به معنای خطا نپذیر بودن متابق واقع بودن و راه هدایت بودن اینا همه یا منفیه نف میشه یا مشکوکه مخاطب قرآن مخاطب انبیاه بشره حتما باید با زبان بشر سخن بگی و بشر بفهمه چی میدی حتما باید اختضاعات زمان و مکان و شرائط بشر رو به خصوص در درجه اول بشر مخاطب رو بهش توجه داشته بشید یعنی اگر میخوایی راجعه به خلقت سخن بگی و از آلم طبیعت او رو توجه بدی به ماورا او طبیعه تو جزیرت العرب که مخاطبت عربه تو نمیتونه اونجا مثلا از کانگرو حرف بزنی باید از شطر حرف بزنی چون او مخاطبتو کانگرو ندیده که باید بگی که افلا ینزرونه الال ابل تایفه خلقت ولی اینجا ابل هیچ خصوصیتی نداره شما به جای ابل اینجا هر حیوان دیگه ای هم میتونی بگذاری نه این که هیچ ترجیحی نداره نمیخوایم بگم هیچ ترجیحی نداره اما اگه کسی فکر کنه چون کلمه شطر در این آیه آمده پس اینا ببین عرب بودن دوروبرشون شطر بوده و بنابراین از شطر گفت پس این تابع فرهنگ زمانه است یعنی چی؟ یعنی بشریست دیگه مثل یه شعر یه شاعر هم تو جزیره طول عرب 1400 سال پیش بود شعر میگفت تو شعر شطر میاورد نه کانگرو این هم همطوره چه فرقه میکنه میخوایم بگم تفاوت این دوتا دیدگاه رو توجه داشته بشید ما میگیم قرآن مخاطبش بشری وحی مخاطبش بشری و از زبان بشری استفاده میکنه همین زبان عمومی عرفی استفاده میکنه البته محدوده در این زبان نیست جریال دیگه هم که البته حالا خواهم گفت ریشه هاش در غرب چگونه تولید شد یک ریشه هاش در حوضه مباعث هلمی نوتیک و تفسیر متن مقدس انجیل و اهدین بود که انواع مشکلات عقلی و علمی داشت یه پاشم رو مباعث زبانشناسی و فلسفه زبان و فلسفه تحلیلی بود و دیدگاه هایی که تو ارسه زبانشناختی بود و چون کتاب مقدس هم تناقض داره هم با ضروریات عقل مشکل داره هم با بسیاری از اون چه که امروز دیگه در علوم تجریبی به امان مبنا شناخت شده با اینا مشکل داره دو راه بیشتر در برابرشون نبود یک راه این که بگن اینا مزخرفه خرافه است از بیخ باطله اصلا معنا نداره یا بیمعنا است یا راه دیگهش که بگن اینا نه معنا داره اما معرفت بخش نیست زبان دین اصلا کاغنیتیو نیست برای دادن آگاهی های جدیدی برخلاف ارف بشری نیست اینا هم یک چاخته بشری است ولی از این کم کم تو تفکر در غرب خصوص در غرب 19 و بعد اصلا کلمه وحی تبدیل میشه به تجربه دینی تجربه معنوی یعنی میشه یه عمر بشری یه تجربه مثل بقیه تجربه ها یه تجربه روانشناختی یا حد اکثر فراروانشناختی میشه زمین این که اصلا در سنت غرب در سنت مسیحی غرب ما چیزی به نام وحی نداریم میدونید مسیحی ها و یهودی ها اون نگاهی که ما به قرآن داریم به تورات و انجیل ندارن خودشون ندارن ما میگیم که این بین دفتین کل معانی و الفاظ مثلا از طرف خداوند وحی شده مسیحی ها راجع به انجیل اینو نمیگن اونا میگن وحی خود شخصیت ایساست خود ایسا نازل شد اصلا ادعا ندارن که این کلماتی که در اهدینه در تورات و انجیل و اهدینه و سایر عبواب کتاب مقدسه اینا همه همطور که ما میگیم قرآن کلمه به کلمه گزاره به گزاره بر پیانبر نازل شده اصلا اونا خودشون همش عقیده ندارن که اینا نازل شده بر شخص حضرت موسا یا شخص حضرت ایسا اصلا حضرت ایسا رو که پیغمبر نمیدونن مسیحی ها ایسا رو پیانبر نمیدونن که وحش شده باشه بهش خدا به زمین آمد و تجلی کرد و بعد به سلیب رفت فدا شد تا بشر نجات بشه به جبران گناه اولیه آدم و هوا اصلا نگاهشون به مسیح نگاه پیام و پیانبری نیست نگاهشون به انجیل نگاهی که ما به قرآن داریم نیست بنابراین اصلا در سنت مسیحی ما چیزی به نام کلام الله به این شکل نداشتیم خود مسیحی ها همچه عقیده ندارن انجیل اصلی رو نمیگن ما این نگاه انجیلی توراتی که در بین اهل کتاب هست الان اصلا اهل کتاب در واقع اهل کتاب نیستن الان خود این پاپ جدید مسیحی ها دقیقا مسیحی هستن ایساوی هستن خود قرآن میفرمد خود پیامبر فرمد خود قرآن میفرمد خطاب پیامبر که چی شما نیستی الا رسولی از طرف خدا که قد خلط من قبله رسول پیامبران قبلی آمدن شما بعد از اونو آمدی افا اینمات او گوتل اگر به نیره کشته بشه تمام میشه اصلا او پیاماور هست البته جز او هم و جز قلب او هم هیچ قلبی نمیتونست حامل و زرف باشه برای پیام آخر یعنی خاتم الادیان یه همچی زرفیت بزرگی و پایان نپذیری و یه همچی قلبی و زرفیت عظیمی میخواست تا اون وحی آخر نازل بشه ای عقیده مسلمینه اما او مبدع و پایان اسلام نیست مسیحی ها در مورد مسیحی ایرانی میگن ببینید ما به حسن زبان دین توجه داشته باشید در غرب تحت انوان نواندیشی دینی و روشنفکی دینی برای نجات مسیحیت بود واقعا برای نجات مسیحیت بود نه برای تخریبش چون اگر میخواستن ای ادعایی که مراجع به قرآن داریم داشته باشن که بگن آقا اینا همه کلمات الهیست خطا نپذیر است عبدی و جاودانه است متابق با واقع است و برای همه اعصار و همه نسل ها هدایت بخش است مجبور بودن در برابر تناقض هایی که در اهده این هست در برابر مطالب سریحن زده اقلی و مطالبی که بطلانش با علوم تعیید شده حالا علوم تجریبی معمولا نمیتونن چیزی رو انکار بکنن ولی میتونن برای وشه نسبی چیزی رو اثبات بکنن یعنی حالا حد اقل بگیم تعیید تجریبی خب موارد نقض بسیار موارد تعارض بسیاری در انجل و تورات وجود داره با عقل و با همین علوم تجریبی و با تناقض بین خودشون حتی با اخلاقیات پیانبران هم به این شکلی که ما نگاه میکنیم اینا در اهده این نیست تقریبا پیانبران شما ببین صفاتی که قرآن توصیفاتی که از پیانبران میکنه مقایسته کنید با توصیفاتی که مثلا در اهده اتیق از پیانبران میشه حضرت عیوب در قرآن مظهر سبره در اهده اتیق مظهر بی سبری که ایچی بلای سرمنه بود حالا این مشهور شده که حضرت یعقوب با خدا کشتی گرفت از این کارها خیلی چیزای عجیب غریب تره حضرت نوح رو ببین چی کار کرده اصلا پیانبرانی که در کتاب مقدس میبینید همه اینا توش هست اصلا نگاه اونا به پیانبر به پیام به وحی به نبوت با نگاه ما مسلمان ها خیلی متفاوته اونجا مجبور شدن برای حفظ ایمان دینی یه بابی رو باز کنن به نام زبان دین بگن آقا زبان دین زبان معرفت بخش متابقه با واقع نیست مثلا اساتیریست مثلا سمبولیک یا نمادینه مثلا حالا دیدگاه های مختلف کتابی رزیه هست چرا؟ برای که مجبور نشن نسبتش رو با واقع تبعین کنن مجبور نشن در برابر تناقض ها توضیح بدن اگر شما گفتید زبان شناختاری نیست این زبان زبان سمبولیک شناختاری نیست اساتیریه یا چه و چهه واقع نما نیست دیگه لازم نیست برای تناقض ها چیه؟ توجیح بیارید چون تناقض در زبان شاعرانه در زبان اساتیری نه اشکالی نداره بحث منطقی نیست که متابقت با واقع نیست دروغ هم میتونه بگید خلاف واقع هم میتونه بگید این دروغ منطقی هست اما دروغ اخلاقی نخواهد بود میگن ما مزمت نمی کنیم تو اصلا هدف گزارش از واقع نیست میگن وقتی شما میتونه بگید آقا این خلاف واقعه یا تناقضه که یه گزاره اینگار داره واقعیت رو میخواد بگید شما میگید آقا این که واقعیت نداره یا اون گزاره پس چرا اونجا این رو گفته اینجا این رو میگید تناقض نمیبینید و بعد میگه اینا برای ابهام نیست این زبان زبان سمبولیک و نمادین نیست البته یه معنای از سمبول داریم که به یه معنا از نمادین بعضی از آیات و قرآن اشبال نداره بگید نمادینن اما نبی این معنایی که اینا میگن اینا که میگن سمبولیزم یا میگن زبان رمزی و نمادین یا میگن زبان اساتری در واقع به اون جنبه سلویش که از کردین توجه دارن که این زبان واقعی حکایت از واقع نیست و الا نوعی زبان نمادین هم میشه تصور کرد که خلاف واقع هم نباشد حالا دوستان برای که اون رو متوجه بشن المیزان رو ببینن بحثی که محلوم های تواتبایی دارن در زیل قصه تکفین آفرینش آدم و هوا خلقت آدم و هوا اشون اونجا میگه به یه معنامه میتونیم بگیم این رمزیه اما رمزی بودن معنیش نیستش که تخیلیه نبوده اصلا همچنین حادثه ای و ما داریم میگیم بوده مثلا بوده انگار بوده نه بوده واقعا اما به این شکلی که شما تصور بکنی که یه اتفاق جسمانی به این شکلی این یک زبان رمزیست رمزی اهم است از شاعران بودن واقعی یا غیر واقعی بودن رمزی واقعی غیر از رمزی غیر واقعی زمینه که شاعران بودن هم به معنای مسجع بودن و مغفا بودن نیست ممکنه یک کلامی به لحاظ نصرش به لحاظ لفظش قافیه داشته باشه شاعرانه باشه آهنگ و تنین شاعرانه داشته باشه متا هرچی که ظاهر شعره باطن شعر نیست اونی که میگن شعر قیاسات شعری میگن در منطق یعنی چیزایی که برهانی نیست روزومن متابقه با واقع نیست به خیالات و به خیال وصله حتی میتونه خلاف واقع باشه اصلا شعر میگن هرچی خلاف واقع تر شعر تر دیگه بی ای معنا نه اما لفظ اگر شاعرانه باشه اشکال نداره رضا که توی آقا فلان آیات ببینین الفاظش چقدر تنین شاعرانه داره باشه باشه شعری که میگن نیست اون شعری که خلاف برهانه در توی منطق قیاسات شعری چرا میگن که چیزه تصدیق نیست یعنی ظاهر ساختارش ساختار گذاره تصدیقیست اما در واقع توش تصدیقی نیست یه قضیه است ولی ازا برهانی نمیشه این که قرآن میفرماد ما علمناهو شعر یا این که جزو اتحامات علیه پیانبر به انوان تکذیب نبوت میگفتن این شاعره منظور از اون شعر این نیستش که ظاهر کلمات شاعران هست منظور این که چیزی جز شعر نیست باطنش بحث میکنن که آقا وحی وجود نداره نبوت یه عمر بشریست پیانبر هم یه بشره ولی ازا تمام خطاها و زعفهای کلام بشری در این هم هست مجازن میگیم اینا کلام الله حقیقتن اینا کلامات خودشه حالا یه مقدار تعرف میکنن بعضی ها معناش از خداست لفظش از خودش تا وقت فرق قرآن با حدیث و قرآن با حدیث قدسی معلوم نیست چی هست پس چه فرق داره چون پیانبر که همون حدیث آدیش هم چه برسه به حدیث قدسی اونم معناش الهیه پیانبر که خلاف الهی چیزم قرآن که میفرمات اصلا او نتقی نمیکند الا چیزی نمیگه الا وحی چیزی که بهش وحی شده یعنی هرچی میگه به یه معنوک به لحاظ معنی پیانبر هرچی میگه وحیه اما تفاوت قرآن با حدیث قدسی و با بقیه اینه که لفظشم الهیست لفظم الهیست حالا اینا همه حبت در زیر این بحث سوالاتیست جواباییست میدونم مطالبیست که خب من حالا در حد فرصت دارم فقط اشاره میکنم و رد میشم پس ببینید شعر بودن یا نبودن این تعابری که خود قرآن میاره حرفایی که به اصطلاح به اینوان اهداف حرفایی مدرن و اینا زدن که مبناش تو حوضه زبانشناسی و فلسفه زبان قرب و خپی برداری از امثال سسور و دیگران و اینا بود تو حوضه زبانشناسی و تو حوضه هرمونوتیک گرت برداری و تقریبا به یه نوع سرغت علمی از حرفایی امثال گادامر و دیگران اینا در مصر در شمال آفریقا در مراکش محمد آرکون در مصر نصف حامد ابو زید در پاکستان یه بخش و فضل الرحمن در جاهای مختلف اینا اول خپی برداری کردن بعضی از هرمونوتیسیان ها در باب کتاب مقدس گفتن چرا چون متن کتاب مقدس رو نمی شد هم به عقل و علم وفادار باشی حتی به اخلاق وفادار باشی هم به متن کتاب مقدس نمی شد تنها راهشون برای نجات دینی بود که بگن اقاب این زبان دین زبان شناختاری و معرفت بخش نیست زبان رمزی زبان اساتیری زبان چی که حالا نمونهاش اعزم کنم اگر میخواستن بگن این زبان واقع نماست و اینا تصدیقاتن اینا واقعا هکایت از نفس الامر آلم و آدمه وقت میبودن اگر پس این تناقض های خلاف ها اینا چیه برای فرار از مسئله این محسا مطرح شد اصلا وقت این حرف ها رو بیایی راجعه به قرآن بزنید که اول اونا زدن بعدم در کشور خود ما هم توی پونزه سال پیش مد شد دیگه یه حرف ها میبودم تفکیک دین از معرفت دینی که زبان دین زبان چیه این که خلاف واقع میتونه توش باشه اشکال نداره اینا بعد کم کم اول میگفتن خواست عوام که نمیفهمیدن خواست هم خیلی نمیفهمیدن دو دهه پیش یه دیگه کمی میفهمیدن که این موانی دستشون بود کم کم تو دهه بعد دیگه تصریح کردن که آقا اصلا اینا کلام بشر این حرف های خودتون همی دقیقا امی حرف هایی که اونا راجب انجل و دورات زدن بعد امثال نصر حامد عبوزهید و محمد آرکون و اینا ها گفتن اینا ورشن با دوتو واسطه و با تقریبا بیسی سال تاخیر فاز اینا رو تو ایران گفتن به اسم نواندیشی دینی ما هاییم که چون بیسوادیم یک چیزی که میگن اینا زود نواندیشی و اینا میپرون را کار نداریم درست غلط ها اینا چی همیتون میگیم دیگه دگراندیشی باشه فقط حالا منطق داشت نداشت مهم نیست و ای کاش که با همه مباحث علمی برخورد میشه متحری قبل از انقلاب که هیچ اختیاری نداشت در برابر اینا واسطه با منطق اعلامیه دادن علیهش فرش دادن او هم اعلامیه داد جواب منطقی داد گفت مناظره میکنید خصوصی بیایید جلوی عموم بیایید تو رادیو هم میخواید بیاد بشین بحث میکنیم همون زمان قبل انقلاب حتی گفت من نمیذارم بیایید به اسم دین مباحث قیدینه بگید و بدون که به سالات جواب بدید آزاد اندیشی حتما باید باشه نو اندیشی دگر اندیشی اصلا دانشگاه جایی مباحثه منطق همیطوری بستبندی بکنه بدون سال جواب بدون شفافیت بگی و بری به اسم دین این نمیشه اولا باید بگید این آدرستشو بده این حرف کیه؟ این حرف تو نیست نفع شما نیست این حرف ها از قرن ریشه هاش برمیگرده به قرن شونزه هفته میلادی بعد در قرن هجده تو اصر روشنگری نطفهش بسته شد تو قرن نوزده این به اصابه شد اونجا چرا گفتن این حرف ها رو شلایر ماخیر وقتی میاد میگه که آقا به جای وحی بگیم تجربه دینی هدفش حفاظت از مسیحیت بوده برای که میدونه اگر بگی اینا وحیان این کلمات این کلمات خداونده وقت میپرسن این چه خداییه که حرفاش هم تناقض داره هم خودش مسکه گیجه هم تهمت میزنه هم پیغمبرهایی که فرستده همه مشکل اخلاقی دارن اصلا این چه جا خداست این ها رو فرستده برای هدایت ما خب اگر کانت میاد میگه آقا راه عقل از ایمان جداست میخواد مسیحیت میخواد ایمان حفظ شه مجبوره برای که میدونه مسیحیت رو نمیشه با عقل در کنار عقل نگرداشه یا عقل یا مسیحیت کلیسا لذا آماد بابا اصلا عقل از ایمان جداست اصلا ما تو حوضه متافیزی که عقل ما چیه ساکته لحوه علیه چیزی نمیتونه بگه درگیر مقولات جدلی و طرف اینه اصلا از عقل سؤال نکنید ایمانه این حرف این دیدگاه کانتی در قرب برای دفاع از مسیحیت خیلی روش خوبیه اصلا این نواندیشی میتونه مسیحیت رو نجات بده یعنی ظاهرش رو حفظ کنه اما حالا برداری ای رو بیاری همو حرف که اونا راجب انجیل و تورات زدن بیایی راجب قرآن بگی اون میگه زبان کتاب مقدس اونجا بگی زبان قرآن اونجا بگی فرهنگ زمانه اینجا بگی آقا فرهنگ زمان این ها که اولا توتیه توتیبازیه کوپی برداری و تقلیده و سخیفتری نوش ترجمه تحت و لفظی بدون رفرنس بنابراین نواندیشی دگراندیشی اولا صداقت شفافیت ثانیا استناد درست به مطالب رفرنس دادن سالسا التزام به مبانی و رابعا التزام به لبازم که این حرف رو من میزنم میشود با این حرف مسیحی بود حتما میشه با این نو مسیحی هست اتفاقا این مسیحی بیترم میشه یعنی وقتی که شلایر ما خیر میاد میگه وحی درکار نیست یه تجربه بشری روحی روانیست میخواد کتاب مقدسشو نجات بده وقتی کانت میاد میگه عقل از ایمان جداست میخواد ایمان مسیحی رو از چالش با عقل نجات بده مگه ما نگاهیمون به قرآن و به ایمان اسلامی همچنین نگاهیه این چیزی که داروی نجات بود برای مسیحیت و برای اهد این اهد عتیق در برابر قرآن و تفکر قرآنی سم محلقه حضرت فاطمه صلی اللہ علیه و سلام من یه عبارتی از اشون آوردم تاجب قرآن ترسیمی که اشون از قرآن میکنن میفرمان که صفاتی که برای قرآن آوردم من چند سو بگم که دیگرن هم جواب ای زبان فرهنگ قوم و هم جواب اون تعبیر که اینا مطابق واقع نیست مثلا رمزی نمادین استوریه چه و چه فرمودن خداوند قرآن رو فرستاد زعیم حق زعیم حق یعنی یکی بحث زعامت رحبری پیرون میگیم بحث حق حق یعنی چی حقیقت یعنی مطابق با واقع زعیم حق زبان وحش مطابق با واقع نوزر به حقیقت هست اون چی که میگه حقیقت تکوینیست نفسول امره کتاب الله ناتق کتاب خداوند ساکت نیست به این معناه که هر نسبتی رو به شپش داد حتی کتاب الله به یک معناه قرآن سامت است که احتیاج داره به امام ناتق که تفسیرش کنه اما در این حال به این معناه نیست که خود و اون کتاب مثل یه نردبانی یه ریسمانی یه میتونی بردی بلا میتونی بیایی پایین ازش هر کار نمیشه باش کرد ول قرآن و صادق صفاتش که توصیفه از فاطمه از قرآنه قرآن صادق صادق صدق یعنی چی؟ صدق یعنی چی؟ مطابقت با واقع قرآن صادق داره از واقعیت و نفس الامر آلم آدم حرف میشنه و نور و ساتع نه آمدیم تو ابحام حرف بزنه نوره روشن میکنه میخواد واقعیتو ببینی و ذیا و لامع بعد ادامه فرمایشاتشون بهی تنال و حجج الله المنوره میخواد شما رو قرآن برسونه به حجت حجت الهی میخواد شما رو برسونه به حجت حجت چیه؟ حجت یک تجربه رویه تجربه دینی تجربه روانیه حجت یه عمر معرفتیه شما رو میرسونه به حجت او هم نه حجت مبهم حجج الله المنوره کاملا تبین شده براشن خط ربط راه و بیرار بهت نشون میده و ازائمه المفسره فقط هم نظر نیست تو حوضه عمل و اراده های تفسیر شده شفاف راه و بیرار رو نشون میده و مهارمه المحذره عمرو نه کرده نه آمده تا ببینه فرهنگ زمانه یا مخاطب چی چیزای خوششون میاد مشهورات زمانه چیه؟ بگه آقا همی کاری که میکنین بکنین فقط ما رو هم قبول دیشتو بشین نه مهارمه محذره داره و بینات هل جالیه بینا آورده این قرآن بیناست و براهین هل کافیه ببینید تمام تعبیر حجت برهان بینا صدق اینا تعبیر چیه؟ اینا نمیسازه با این نگاهی که اونا راجب انجیل و تورات گفتن حالا برداری همین راجب قرآن ما بگیم ولی زبان زبان صادق نیست صدق و مطابق و با واقع نیست اینا همش نمادینه همش استوره هست اینا بشریست خطا پذیره یه تجربه روحی بوده تجربه روحی بشری خطا پذیره یه آدمی مثل خود ما چجونی میشه حجت برای من؟ میشه برهان؟ بله حجت پیغمبر شخصیتشه یعنی چیه حرف؟ این حرف ظاهرش خوبه باطنش احانت تکزیب پیغمبره حجت شخصیتشه یعنی چون او گفته کاریزما داره حرفشو قبول کردیم ولی دلیلی نداره که برهانی نداره خب حضرت فاطمه میفهمان این طور نیست این برهانه براهینه خیلی تعابیر زیبا و دقیقه براهینه هل کافیه برهانه و کافیه است برای رسولان شما به حقیقت و السلام علیکم و رحمت الله اللهم صلی على محمد محمد و آل محمد ما موجودیت خودمون رو اعلام کنیم پروردگار به رسول شرمونه اسلام رو به همه معرفی بکنیم هر نقطه از جهان اسلام در هر باقی سریف تا جمیع هدای ما رو بشنوید در پرتوب آفتا به ایمان با رادیو موسیقی رادیو معاره رادیو معاره در چیم به جهان روشنوی و معرفات تا پرتوب اهل بی روشنگرمان اسلام همیشه سایه اشترسرمان پیامه ولاغت در سرمان موسیقی این موج گسترش شعر در بین جوانها به خصوص این خیلی امیدوارم شعر مهمه شعر یک هنر بی نظیره وجود انواع و اقسام رسانه ها ندوانسته شعر رو از موجودیت رسانهی قوی و تأثیر گذار خودش تن از ظل بده شعر حقیقتن یه رسانهی اصل گذاره لذاست که هرچه شعر پیشرفت پیدا کنه و شعرهای خوب زیاد بشن جای خرسندی و خوشحالی داره کمیت ها البته خیلی زیاد شده خیلی خوبه کیفیت ها هم انتظار داریم که به همین اندازه عبزایش پیدا کنه الان کمیت بر کیفیت روجهان داره در بینیم در بین مجموعه شعرهای جوان خوب ما لیکن این استعدادهای که من میبینم اینا انشالله همشون با کیفیت خواهند درگر خوب ادامه بدن و پیش ببرن شعر با کیفیت هم بمدلا کم نداریم شعرهای خوب شعرهای قوی شعرهایی که انتظار داشتیم به یک رتبه خوبی برسن و رسیدن در هم دوله داریم در بین مجموعه شعرهایی روی متعهد و انقلابی متا من بارها و مکرر اینو گفتم که هیچ کس هم در شعر و هم در غیر شعر با مشاهده ارتقاء خود نباید احساس کفایت بکنه اینی که شما دیدید شعرتون ارتقاء بدگرده و تواناییتون بالا رفته و محصول کارتون یه محصول برجسته ایست این شما رو قانه ند برای خاطر این که شما همچنان همچنان با حافظ فاصله دارید با سعدی فاصله دارید با نظامی فاصله دارید من اعتقادم اینه که دوره ما میتوانه سعدی آفرین باشه میتوانه حالا اینی که عواملی که شاعر رو شاعر میکنن و قادره بر استخدام الفاظ و جمعه بندی ها و واجه ها میکنن چیه؟ یه بحث مفصلیست راجب اونه میکنه که شاعر هم صوبت بگنن برحال این دوره دوره ایست که شاعر تشویق میشه این مرافض نداره با اینکه شاعرا همیشه درد دلهایی گله هایی دارن همیشه همینجور بوده از اول تبلد شعر در ایران این از هزار سال، هزار و خورده ی سال قبل شاعرا همیشه گله داشتن شما نگاه کنین شاعرایی بزرگ این همه برخورداری در دربار پادشاه ها و پول بگیر و معد بگو ارز کنم که شنیدم که از نقره زد دیگدان زر ساخت آلات خان خونسوری با همه این ها گلمن بودن این ها همیشه هم از گزندگی گله میکردن این هست، این ها نمیشه نفی کرد و تمام هم نمیشه علتش هم اینه که نابسامانی ها و کجی هایی در اینکه بودن تمام نمیشه متا دیگران نمیبینن شاعر میبینه دیگران زبان و گفتنشو ندارن شاعر زبان و گفتنشو داره علت اینه، این اشکال نداره اما شاعرای امروز ما به همدلالا برخورداری هاشون برخورداری هایی هستن