دیرانی رانی رانی رانی رانی رانی رانی رانی رانی رانی جزدا منه این خاک ممکن نیست جایی مجاله پرزدن باشه واسه تو این دنیا به جز این خاک ای جان میتونه وطن باشه سرگشتگان کویت پروای سر ندارد آشفتگان مویت از خود خبر ندارد آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت آشفتگان مویت حرف دروغ نزنید چرا؟ فَإِنَّ الْكِبَّ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ پناه بر خدا دروغ انسان رو هدایت میکنه به کارهای زشت و کارهای زشت انسان رو هدایت میکنه به سمت آتش جهنم خدایا ما رو از دروغ و همه زشتی ها و از آتش جهنم نگاه دام موسیقی خدا رحمت کنه مرحوم امام رحمت الله علی روز دوست دوازده همه فروردین ماه 1358 یعنی روز رفراندوم جمهوری اسلامی که حالا مرحوم امام رحمت الله علی میخوان برن پای یکی از صندوهای رعی و اونجا رعی آری به جمهوری اسلامی بدن خب خیلی صحبت شد و گفتگو شده بود که کجا مرحوم امام رعیشون رو بندازند بالاخره برخی گفتن که مناسبه که در آموز رو پرورش باشه که فضای بازی هست اونجا مشکلی نیست میتونیم مراقبت بکنیم ولی مرحوم امام فرمودن نه من میخوام در یکی از محله های شلوغ در بین مردم رعی بدم خودشون گفتن میخوام محله چهارمندون اونجا در اون محله شلوغ من میخوام رعی بدم خب جمعیت زیادی حمله کرده بودن که مرحوم امام رو ببینن مشتاقان مرحوم امام رحمت الله علی که حالا مرحوم امام میخوان رعی خودشون رو بیندازن ایشون میگه ازدهام جمعیت اونقدر زیاد بود که این خبرنگار ها نتونستن یه تصویر مناسری از مرحوم امام بگیرن که ایشون دارن رعی آریه به جمهوری اسلامی رو در صندوق میاندازن بعد که تمام شد رفتیم خدمت مرحوم امام و پیشنهاد دادیم که ما صندوق رعی رو میاریم خدمت شما شما دو مرتبه نشان بدید که دارید رعی میاندازید که این خبرنگار ها بتونن فیلم برداری کنن اکس بگیرن و گزارش بدن مرحوم امام رحمت الله علی فرمودن که من یک رعی داشتم اون رو هم به صندوق انداختم این کار رو من نمی کنم این یک دروغه من رعی خودم رو قبلن انداختم حالا دو مرتبه شما صندوق بیارید من ادای این رو در بیارم که دارم رعی میدم نه من این کار رو نمی کنم این قدر مراقبند که فعلشون با راستی منافعات نداشته باشه اجازه بدید این قضیه رو هم عرض بکنم خدمتتون خیلی عجیبه یکی از نزدیکان مرحوم امام رحمت الله علی نقل می کنه که ایشون یه نامهی به من دادن و فرمودن که برای پخش به مسئول خبر صدا و سیما برسونن خب من نامه رو بردم و به صدا و سیما دادم چند دقیقه بردارم بعد مرحوم امام رحمت الله علی من رو صدا زدن گفته بودن برگرد گفتن بله آقا جان گفتن نامه رو سریع پس بگیر میخوام اصلاحش بکنم من هم نامه رو گرفتم و بردم خدمت مرحوم امام مرحوم امام رحمت الله علی یه کلمه رو تغییر دادند همونجا با دست مبارکشون یه کلمه ای رو عوض کردند و به من دادن گفتن حالا به بر بده برای اعلام در صدا و سیما من عرض کردم که آج اون نامه چه اشکالی داشت امام رحمت الله علی فرمودن من در نامه نوشته بودم من با همه همم به بسیجیان دعا میکنم بعد متوجه شدم که این درست نیست من باید می نوشتم من با بیشترین همم به بسیجیان دعا میکنم همه و بیشترین دقیقه می کنن همین مقدار هم خلاف واقع نگند اجازه بدید این قضیه رو هم نقل کنم مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی رحمت الله علی یک بزرگی بود در دفتر ایشون که نامه های ایشون رو مکتوب می کرد ایشون میگه حاج آقا حسین قمی رحمت الله علی به من فرمودن که نامه ای رو برای حاج شیخ مرتزای آشتیانی که ساکن مشهد بود بنویس من هم نوشتم بعد در اون نامه اینجور نوشتم من گاهی در حرم از طرف شما شما سلام میدهم یعنی این از طرف حاج آقا حسین قمی رحمت الله علی اینجور نوشتم حاج آقا حسین رحمت الله علی وقتی که نامه رو خونده بودند نامه رو از من گرفتند و با سختی چون به سختی ایشون میتونستند بنویستند با سختی زیر نامه من نوشتند قدری بیشتر از گاهی من نوشته بودم من گاهی در حرم از طرف شما سلام میدهم ایشون نوشته بود قدری بیشتر از گاهی طرف شما در حرم سلام میدهم ببینید علمات چقدر دقیق داشتن روی همین ریزکاری ها همین ریزکاری هاست که میتونه ما رو نگه داره خدا را قسم میدیم به حق محمد و آل محمد که ما توفیر بده اهل راستی باشیم اهل دروغ و عوض کردن کلمات و بدون مراقب حرف زدن نباشیم انشاءالله موسیقی موسیقی سدای رمکوری موسیقی سدای رمکوری موسیقی رادیو معاوری موسیقی موسیقی موسیقی روایت کتاب بر اساس کتاب تیله های شیشه ای نوشته فاطمه شایان پویا نویسنده تیه کننده و کارگردان حسن توقلی زاده راوی ماکان رزایی پور بازیگران نگین خاج نصیر مریم باغری ماکان رزایی پور صدا بردار رامین آریا شکور به نام خدای بزرگ دوستان عزیز سلام روایت کتاب از راژیو معارف می شنوید در این برنامه گذیده ای از کتاب تیله های شیشه ای به شیوه روای نمویشی اختباس و روایت می شه نویسنده در این اثر با محور قرار دادن خانواده پر جمعیت و بیان خوشی ها و موفقیت های این خانواده به موضوع جوانی جمعیت پرداخته و در قالب رومان و به صورت غیر مستقیم دیدگاه دههی هفتادی فرزند کمتر زندگی بهتر رو نقد کرده داستان ماجراهای دختری به اسم سارا از که همراه پدر و مادر و خوهران و برادرانش تو خونه یه ویلایی و قدیمی مادر بزرگش زندگی می کنه در برامی قبل تا جایی شنیدید که سارا تو اتاقش نشست و مشخول مرور خاطراتش بود که مادرش اونو صدا زد و گفتی که از دوستانش تلفن زد و باش کار داره سارا دفترچه خاطراتشو بست و سریع از پلاه پایین رفت و حالا ادامه یه روایت کتاب تیلای شیشهی در قسمت چهارون گوشی تلفن قرمز رنگ روی میز بود سارا به سمت گوشی رفت و اونو برداشت پشت خد دوستش موبینا بود سلام سارا مامانه کارنامه تی گرفت؟ سلام موبینا آره گرفت تو چی؟ مامانه هم سر کار بود ولی زندگی محسنم رفت و برام گرفت بسیاری کارنامه تی گرفت تو که معلومه بیستی خانم مهندس آره مهندلم بیست شدی تو چی؟ سارا لبخندی زد و در حال که با سیم سیاه و پیچ پیچ تلفن بازی میکرد گفت منم خود روشت بیست شدم مامانم مطمئن بود که میتونم چه خوب ببینم سارا امروز میریم خونمون؟ تو بیا موبینا خونه ما بیشتر کیف میده هم بیشتریم هم اینجا خیلی جای قایم شدن داره آخه همش من دارم میام خونه شما دیگه خجلت میکشم این چه حرفیه موبینا؟ میدونی که هممون چقدر سد داری؟ لازم نیست خجلت بکشی اصلا همه میرم تو حیات به این شرط میام سارا چه شرطی موبینا؟ به این شرط که دیگه تا روز کنگور خواهدت مهگم نگم خونه شما و تو بیایی خونه ما بله خودو گناه داره با این همه سرسده نمیتونه برای کنگور درش بخونه باشه موبینا بله اینو بدون که ماها به این سرسده ها عادت داریم مریم شاگرد اول مدرسه هست رزا و امیرالی هم درسشون آلیه اینا درسشونو بیشتر وقت و صبح زود میخونن تزه مریممون این روزات سطح هفت میره کتاب خونه پس لازم نیست نگران باشی خونه ی عزیزم بزرگه جون میده برای قایم باشک مادر جی باشه سارا این نفرم میاد قایی نداری؟ نه موبینا جون خدافز سارا گوشی رو گذاشت بعد رو به مادرش کرد و گفت مامان چی بوی خوبی میاد نهار چی داری؟ استانبالی گذاشتم گوشتشو به هم میزنی مامان؟ چشم مامان سارا به سمت آشپسخونه رفت قاشقی برداشت و گوشت تو قابلما رو هم زد بعد به آبکش فلزی روی کابینت نگاه کرد که پر بود از خیار سالادی و گوجه و پیاز شسته سارا تو زهنش سالاد شیرازی و استانبالی رو تصورت کرد و دهنش آب افتاد موسیقی سارا پشتیده موسیقی سارا پشتیده سارا پشتیده سمانه بازوغ فریاد زد سمانه همینطور که بازوغ اسم موبینا رو صدا میزد دوید سمت در سارا دنبالش رفت و گفت سمانه دوید رو در رو باز کرد موبینا با کیسه پلاستیکی پر از بستنی قدم توهایت کذاشت و کیسه رو به سمانه داد سارا گفت ممنون موبینا جون زحمت کشدی قابل نظره از سپریه مجتمعیمون خریدن بستنیش خیلی خوشمزدست داره همین میچسبه سمانه میگی دارن آدمس سهرامیز اختراف میکنن واقعا؟ کجا؟ تو زیر زمین سهرام و دختره اجازه بارد شدن به اونجا رو نداری سارا و موبینا در حالی که چشماشون به حق میزد به هم نگاه کردن سارا گفت از همین گست مجردی شروع میشه سارا و موبینا و سمانه روی تخت چوبی گوشه حیات نشستن و در حالی که بستنیاشون رو لیست میزدن با هم نخشه کشیدن و تو کیسه انداخت بعد روبه موبینا و سمانه کرد و گفت شک نکنین که موفق میشین حالا آروم پشت سر من حرکت کنی سارا چسبیده به دیوار حیات آروم و با احتیاط طوری که از پنجرهای مشرف زیر زمین دیده نشه خودشو به پنده ها رسوند باید شیش تا پلده رو بالا میرفتن تا به در فلزی راه رو برسن مستقیم راه روی طبقه اول خونه بود و سمت راست راه پلده باریک زیر زمین سارا بی صدا از پلده ها پایین رفت و خواسته رو باز کنه که متوجه شد گفله با دست به موبینا و سمانه علامت داد که پایین نیان بعد برگشت بالا و قسمت دوم نخشه رو بررسی کرد موبینا با تقت و عرفای سارا گوش کرد اما پیشنهاد اونو قبول نکرد موبینا به اندازه سارا احلی جست و خیز نبود در زم از کسیف و خاکی شدن هم بدش می اومد قرار شد سارا و خوهرش دست به کار بشن و گفل در اصلی زیر زمین از داخل برای موبینا باز کنن هر دو خوهر آروم و بی صدا و از رو نرده پلده های سنگی حیات سر خوردن پایین بعد خم شدن و به سمت پنجری باز زیر زمین رفتن همین که نزدیک پنجری رسیدن برای این که دیدنشن سینخی از جلو رفتن موبینا از دیدن این سحنه از شدت خندو و حیجان داشت خفه می شد دستاشو جلو دهنش گرفت و مثل لبو قرمز شده بود سارا جلوتر رفت و نزدیک پنجری آروم به داخل سرک کشید بعد علامت داد که همه چی امنه سارا با مهارت و چاباکی از پنجری پاها و بردتنشو داخل برد و خیلی نرم پایین پرید حالا فقط نوکه انگوشتای دستش پیدا بود که بالا آورده بود تا به خواهرش سمانه برای پایین رفتن کمک کنه وقتی هر دو پایین رفتن سارا به موبینا اشاره کرد که سری خودشو به پشت در اصلی زیرزمین برسونه موبینا با سرعت و احدیات به سمت در زیرزمین رفت و منتظر اصداد کمی که گذشت صدای زعیف چرخیدن کلیت تو غفل و باز شدن در اومد با اشاره سارا سمانه و موبینا آروم پشت سرش راه افتادن از بین همه لوازم کهانه و نوع چیده شده تو زیرزمین که انباری خونه هم بود سندوخشه بزرگ و فلزی یشمی رنگ گوشه دیوار با غفل بزرگ تلائی رنگش حس کنشکاوی بچه ها رو تحریک کرده بود اما حالا نمیتونستن به سراغ سندوخشه برن چون کار اصلشون سردارا بردن از اختراع عجیب و غریب پسرها بود دیوار رابط اتاق پشتی زیرزمین شیشه ی مشجر زخیمی بود که دری کشوی وسطش بود سارا برای این که دیده نشه سینه خیز جلو رفت و در کشوی رو با حرکتی زریف باز کرد هنوز در کامل باز نشده بود که صدای جیغ سمانه همه نقشه ها رو به باد داد با صدای جیغ سمانه در کشوی با عجله باز شد برادران سارا با تعجب خوهرشون رو نگاه میکردن که دراسهش روی زمین مونده بود کمی که گذشت سمانه با گریه به سمت برادراش دوید موبینا بین بحت و خنده و گریه مونده بود سارا سریع خودش رو جمع جور کرد و وارد اتاق شد موبینا هم پشت سرش تو اتاق دوید و با نکه انگوشتاش چنقشت مورو که از زیر روسریش بیرون زده بود زیر روسری هل داد بچه ها چیز رو که میدیدن باور نمیکردن پسرها یکی از دیگای بزرگو که مخصوص حیط محرم بود روگاز تکشوله پایدار گذاشته بودن مایه سفید رنگی توی دیگ گلگل میکرد سارا رو به برادراش کرد و پرسید سارا منتظر جواب نشد و خاص انگوششو تو مایه داخل دیگ فرو ببره که امیرالی مانه شد و گفت یه دفعه سر و کلهی رزا از پشت چمدونای برزنتیه تای اتاق پیدا شد اون جلو اومد و گفت سارا با تحجاب گفت رزا به سمت دیگ رفت و پودر قهوهی رنگی تو نداره که بعد به برادرش امیرالی نگاه کرد و گفت موبینا عبدالنشو قرد داد و همینطور که به محتویات کرم رنگ دیگ اشاره میکرد پرسید امیرالی که معلوم بود بوی دارچین حسابی سرکیفش آورده سرشو بالا گرفت و گفت رزا نزا شرف امیرالی تموم بشه جلو رفت و دستشو مقابل دهن اون گرفت و گفت رزا اینو گفت و ملاقه بزرگو توی دیگ فرو برد و به سختی تکنداد معلوم بود ترکیب قلید و کشداری رو هم میزنه امیرالی رو به صدرا کرد و پرسید خوب شدنش کچیکه؟ ایه داده خیلی آگه صدرا اینو گفت و مثل سورپوستا شروع کرده دویدن دور دیگ می دوید و عدا در می آبود سمانه هم که از این کار صدرا خوشش اومده بود دنبالش دوید سر صدای عجب و غریب صدرا و سمانه تو زیر زمین پیچیده بود بستان عزیز کافرده و ادامه روایت کتاب تیلاهای شیشهی خدا نگهدار موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی دانشگده سدا و سیما قوم با مجبز رسمی از وزارت علوم تحقیقات و فنناوری برای ساند تحصیلی 1404 از میان خوهران و برادران سطح دوی حوزه علمیه و فارق تحصیلان مفته کارشناسیگ محسسات آموزش آلی حوزوی از طریق آزمون اختصاصی در چهار رشته علوم ارتباطات اجتماعی دین و رسانه، تولید سیما و عدبیات نمایشی در مقتع کارشناسی هر شد دانشگده میپذید محلت سبتنام تا پنجم اردی بهشت 1404 موسیقی دافتلبان شرکت در آزمون میتوانند جهت سبتنام و کسب اطلاعات بیشتر به نشانی www.qom نقطه آی آر آی بی یو نقطه ای سی نقطه آی آر مراجعه نماید تلفن تماس 025-32-92-119 دانشگده سدا و سیما قم پرسش های مهم پاسخ های کتا در نشانی برنامه خدا سلام سحنه اول رامین با دیدن خبری در تلویزیون در باری فقر و گروسنگی در برخی کشورها روبه پدرش میکنه و میپرسه بابا جون چرا خدا روزی بعضی ها رو اینقدر کم در نظر گرفته ولی برای بعضی ها دیگه چندین برابرش رو در نظر گرفته حالا بازم هی بگو که خدا آدله و ادالت داره سحنه دوم بابای رامین پامیشه گوشی همراهش رو میاره و همچنان که با گوشی داره ورمیره به رامین میگه ببین پسرم استاد محمدی شاهرودی توی یه دقیقه به سؤال تو جواب دادن بیا اینجا بشین بیا کنار من بشین با هم گوش بدیم چند نکته هست نکته اولین که روزی اینها رو یه عده دیگه به ناحق از اونها گرفتن روزی افریقایی رو اروپایی و امریکایی قصف کردن به زور از اونها گرفتن با قطعی فلحیل و با استعمار استسمار روزی اونها رو گرفتن و اونها رو محروم کردن از اون که خدا باشن قدر کردن هر اون چی که در دنیا هست همش محدوده و میشه این چی که نازر شده با قدر معلوم هست جهت دومی این که خب گاهی ممکنه خود اون کسانی که بزرگ نامناسبی دارن فقر و فلاکت دارن خاطر کتایی خودشونه حقشون رو استفاده نکردن حقشون رو نگرفتن کار نکردن بله خداوند روزی مقدر کرده اما گفتی باید بید دنبالش نقطه آخر این که روزی رو فقط به روزی مادی ما منحصر نبین ممکنه بعض از افراد روزی مادیشون کم باشه ولی روزی معنویشون خیلی زیاد هست کسانی ممکنه که سروتمند باشن اما روزی معنوی ندارن سروت زیاد داره اما حتی توفیق یک بار به حج رفتن رو هم پیدا نمیکنه سحنه آخر رامین با تعجب میگه اه بابا چقدر جوابش راحت بوده من فکر میکردم که خیلی جواب دادن به این سوال باید سخت باشه حالا اینجوری هم نیست پسرم از قدیم گفتن ما اما چون حل شود آسان شود نشانی تلفون همراه شما رادیوی شما دریافت پانکه شبتون بخیر باشه دوستان شنونده ممنونم از این که همچنان همراه هستید با شبکه رادیوی معارف ساعت 21 و 27 دقیقه است دوستان حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام در نصیحت به فرزندشون آقای محمد حسن مشتبه علیه السلام میفرمایند که فرزندم در روابط اجتماعی خیشتن خیش را معیار سنجش قرارده و با دیگران چنان باش که انتظار داری با تو باشند آنچه برای دیگران میپسندی برای خود بپسند و آنچه برای خود ناپسند میبینی برای آنان نیز مپسند همانگونه که ظلم به خود را روانه میداری هرگز دست به ستم مگوشا نیکی کن همانگونه که دوست داری بر تو نیکی کنند و آنچه بر دیگران زشت شماری بر خود نیز زشت شمار بر مردمان سخت مگیر چنان که دوست نداری بر تو سخت گیرند و آنچه خوش نداری درباره ات بگویند درباره دیگران مگوی درود و سلام میفرستیم به روح متحر آقاب و مولامون حضرت امیر المؤمنین و از خدا میخواییم که انشالله ما رو جزوه پیروان حقیقی اون حضرت قرار بده و در مسیر روشن اهل بیت علیه مسلم حرکت بکنیم ممنونم از این که در کنار ما بودید رادیو معرف رو شنیدید در بخش دوم برامه ها که از ساعت چهارده امروز آغاز شده و به فرجام خودش نزدیک میشه من رضا هدایتفر افتخار داشتم به اتفاق همکارانم تیه کننده آقای محمد حسین