وقتی این افراد به این افرادی به استلاح استاد مراجعه می کنن خب شنیدیم هممون که مقدار زیادی حزینه از اونها حزینه های گذافی رو می گیرن و یه سری از اقدامات رو بهشون می گن که اونها رو انجام بدن که خود اون اقدامات بسیار حزینه برداره پس بنابراین فرد میاد از لحاظ مالی حزینه می کنه، از لحاظ زمانی، از لحاظ انرژی حزینه می کنه و اون تغییر و تحولات یا دستوراتی که این افراد می دن رو انجام می ده و بعد دست آخر می بینه به اون نتیجهی لازم نرسیده بنابراین اتفاقی که می افته این هست که انگیزش رو از دست می ده دل سرد می شه، معیوس می شه، ناامید می شه و اینطوری فکر می کنه که من انقدر مشکلاتم امیق و زیاده که اصلا قابل حل نیست بس بنابراین تمایولی و اقبالی به سمت این که به خود مشکلاتش رو در زندگی حل بکنه نداره این دل سردی، این معیوس شدنه خیلی می تونه اثرات سوی براش داشته باشه امان از خرافات و امان از اون روزی که بشر برای رسیدن به آرامش و امنیت به چیزهای متوسط می شه که هیچ عقل و منطقی قبولش نداره یه خونه می خواهم تو منطقه یک انتخاب کنم، خیلی برای من مهمه ببین منطقه یک خوبه، ولی مهمتر از اونه این که تو هر منطقهی که بخوای خونه انتخاب کنی اینه که خونه شما با شما و اعضای خانوادتون برساز طرف دولتون با هاتون همه هایی باشه برای من مهمه که یه اتخاب خیلی بزرگ داشته باشه و البته حتما مستر باشه خب مستردار بودن و اینا اصلا اهمیت نداره مهمه این که فرم مناسب داشته باشه یعنی چی؟ یعنی مربع مستطیل کامل باشه و جهت قرارگیری تخت خواب درست باشه که کیفیت خوابتو بهتر می کن برای مهمه که یک تراس بزرگ داشته باشه از اون مهمتر اینه که توی تراسی که شما اومده نظرتون هست ببینین چه انرژی دارین از بیرون وارد خونه خودتون می کنی یعنی باید دقت کنی که ببینین چه چیز رو دارید از تراست می بینی و برام خیلی مهمه که آشپسکونش بزرگ باشه جزیره باشه و گازش هم تو قسمت جزیره باشه خب پیشنان می کنم این فاکتورو کلن فراموش کن چون بر اساس قرارگیری ستارگان مهمترین چیز برای آشپسکونه اینه که گاز شما باید در جهت بدیوم باشه چون اگر اینجور نماشه تأثیر مستقیم رو سلامتی شما و عزیز خونواده می زد بر اساس اعتقاد به فنکشوی دنیای ما از پنج انصار اصلی تشکیل شده که بر اساس فصلهای طبیعت روز، ماه و سال تاین شدن این اناصر فنکشوی عبارتند از آب، آتش، فلز، چوب و خاک و این اناصر نمایانگر رنگهای خاص، اشکال و جهتهای خاص فنکشوی خوده این انصارها بسته به این که در چه جهتی و بنابرای چه هدفی قرار داده شدن فعال یا تضعیف می شن قطرات بارون تمام تارهای اتری منفی دور حال بدن ما رو به راحتی برامون پاک سازی می کنن نور خرشی دی این ای رو در ما ارتقا می ده شما چجوری ارتعاش شده؟ ببینید این تابلو تماما جمعالات تحکیمیه که با دست ندشته شده و بسیار هنرمندانه و شیکه و معرف حضورتون نماد تاج هستیده، عزمت و شکوح رو برای ما به همراه داره حالا شما اگه این جمعالات تحکیمی رو دوست دارید داشته باشید، عدد هشت رو برای ما کامنت کنید لازم نیست عدد هشت رو برای کسی نداشته باشید نظر بذارید یا کامنت کنید مازم همراه می شیم با حجت الاسلام و المسلمین مظاهری سیف، استاد دانشگاه و پجروهشگر در حوضه ای ارفانهای نوزهور فنکشول زندگی بهتر و رسیدن به خواستها و آرزوها رو در گروه اثرگزاری اشیا و نسبت بین جانمایی اشیا و اوامل دیگری می دونه که برم گرده به اون انرژی چی در طبیعت این افراد که با حجت الاسلام موضوع نگاه میکنید این چیزهایی مطرح نیست در آموزهای ما و بلکه قدرت خداوند و بعد هم اراده و اختیار و انتخاب درست ما انسانها بر اساس عقل و تدبیر و اخلاق تعین کننده اتفاقات زندگی و دستاورتهای زندگی ماست برابر این فنکشول کاملا در تضاد با بابرهای اسلامی قرار می گیره و به نظر میاد که مناسب نیست که مسلمان بخواد بر اساس فنکشول زندگی خودش رو مدیریت بکنه بله ممکنه بگیر من نظر زیبایی شناسی این پیشناتهایی که اینا میدن رو میپسندم خب این یک موضوع به سلیغه افراد مرگود میشه اما اگر به لحاظ هستی شناسی بخواد فکر کنه که نه اینا یه واقعیتی دارن یه قدرت اثربزاری هستن که زندگی من رو میتونن دگرگون بکنن خب این یه مقدار جنبه های بطپرستی و خرافی پیدا میکنه که قطعا مورد تعیید اسلام نیست موضوع دیگری که در باید فنکشول قابل تر کردن اینه که خب جنس بابرهای خرافی بیمارگونه هست و زندگی انسان رو مختل میکنه به همین جهت در چین آمدند و اصلا فنکشول غیرقانونی اعلام کردن چون افراد نگرانند که حالا این عدد، این طبقه ساختمون، این موقعیت، این محیط کار، این دفتر کار، این وضعیت خونه زندگی اینا الان در جهت انرژی چی هست؟ نیست به جایی که ملت به کارشون برسن به اصلاح رفتارهاشون فکر کنن برای دستیابی به سلامتی، به روابط بهتر، به موفقیت میرن سراغ به کارگیری این اوامل و اناسری که موجب میشه کارایی اونها در زندگی مختل بشه رضا تفکر چینی که تفکر عملگرایی هست کاملا با این خرافات مخالفت میکنه به خاطر عوارز نخوشایندی که داشته و موجب اختلال در عملکردهای افراد میشه خب این ادعاها به نظرم میاد که اگرچه جذابه و ما دوست داریم با یه حرکت کچیک به دستاوخت های بزرگ رسیم و تن مشکلش اینه که واقعی نیست و کسانی که امروز دارن این مطالب رو به قیمت گذافی میفروشن باید مراقب باشیم که در مواجهه با این مدعیان یه مقداری حشیارتر عمل بکنیم بر اساس اعتقاد به فنگشویی وجود و حیات کل کیهان منظومه شمسی زمین و بدن انسان نیاز به همه هنگی با جریانهای محلی شید داره و به شناسائی دستگاری و استفاده افزاری از جریان فراگیر شی فنگشوی گفته میشه هدف فنگشوی اینه که محیط زیست خونه محل کار مکانهای تجمعی افراد و حتی خود بدن انسانها در همه هنگی با شی قرار بگیره و بر اساس این دیدگاه زندگی طبیعی تر و سالم تر میشه شی خوب و بد به مکانها سبکای ساختمان مبلمان و حتی کیفهای دستی مرتبطه به گفته ی معتقدین شی رو میتوان با رژیم غذایی دمنوش های گیاهی رژیم های ورزشی روش های آرام بخشی و همچنین از طریق استادان دستگاری کرد حجت الاسلام و المسلمین نوروزی گوهر کارشناس دینی در عصر جدید و در نگاه جامعه امروز یک رونسانس رفتاری اتفاق میفته به این مناه که آدم ها بر این باور میشن که میخوان از حوضه عمل کردی اسلام خارج بشن یعنی این که شاید تمام مایت ها و نبایت ها رو نمیخوان استفاده بکنن و وارد میشن برای این که خبی هم روح معنویت خواه خودشون رو و هم وجدان معنویت خواه خودشون رو قانع بکنن هم این که به یک سی حوایج و خواسته های نفسانی خودشون هم برسن که به نظر من هیچ مبنای علمی وحیانی منطقی و دینی اصلا نداره این حرف شاید اگر بخواهیم بگیم بازی با روان و نیاز انسانهاییست که نتونستن از نگاه توحیدی و از نگاه وحیانی و نگاه دینی و مقصود خودشون برسن و بیشتر یک نگاه کاسبکارانه هست برای سو استفاده از احساسات پاک مردم مهمترین چیزی که باید رهایت کرد توی این موضوع این که اسلام دستور به رعایت نظم داده و از طرف دستور به وحدانیت و توحید دده خب اینها نگاه خودش مزگترین و مهمترین انرژی مصبت تو زندگی انسان هاست کسی که گناه نکنه بالاترین انرژی مصبت رو تو زندگی خودش داره کسی که معنویت داشته باشه بیشترین انرژی مصبت رو توی زندگی خودش داره به نظرم بازگشت به آموزه های اصیل دینی مهمترین راه آرامش تو زندگی هاست ممنونم از این که با برنامه امروز پنجره همراه بودید امیدواری ما رو از نظرها و پیشنهادهای خوبتون بحرمند کنید شماره تلفنهای 329 10 551 و 329 10 552 با پیش شماره 025 و سامانه پیامکی 30553 پلهای ارتباطی ما با شماست با امید به سلامتی و شادکامی شما عزیزان همه تون رو به خدای من نن میسپاریم سپاس از شما و خداییم نگهدار صدای فضیلت و فطرت در شب قربت سرد زندان یار تانزک رو یاد خدا بود دو هفت پنجره همون در منطقه قصر شیری به اصدارت نیروهای بحثی دارم هیچی ایک از موارد قانونی که برای اصرا وزد شده در مورد اصرای ایران با چوبهای جبه مهمات میزدن نه پتو خاصی بود نه آب خاصی بود که بخوان بچه ها رفت خیلی غصم شد نه از شهادت شهادت واقعیت برای خودم امامون لرزه افتخار بود اصلا از شهادت باید که نداشت از مظلومیت برات شد حکایت آزادگی آقبت همر زلمت سر آمد یوسف از غعر زندان بر آمد یوسف از غعر زندان بر آمد روز دیدار یه خوب جان شد یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی یوسف از جمعه آزادگی آزاد مرد رسته از بند به سختی ها زدی مردان لبخند اگرچه جسم تو پشمرده چون گل ولی روحت چه کفت از این تهمل اگر در محبسی تاریک بودی ولی با کربلا نزدیک بودی اگر در محبسی تاریک بودی ولی با کربلا نزدیک بودی اگر در محبسی تاریک بودی ولی با کربلا نزدیک بودی مگر همراه تو از تربزه بود که خاک مقدمت چون مشکش بود اردوگاه های رژیم بست جهنمی برای اسیران ایرانی بود شکنجه های وحشیانه، کمبود قضا و دارو و تحقیر های پیدایی در پی بخشی از زندگی روزمره اسیران بود اما در همین وضعیت سخت اسیران ایرانی دست از مقاومت نکشیدن و با برگزاری مراسم مذهبی آموزش قرآن و کلاس های درس روحیه شون رو حفظ می کردن و به همدیگه امید می دادن جنب آقای ماهدوچی فرمودین قصد فرار از اردوگاه های مخوف اراقی رو داشتین نقشه شما برای فرار چی بود؟ اون شب از خواب بیدار شدیم حدودن ست دو دونیم بود که این مریض کنار دستیمون همزمان بیدار شد و ما دیدیم که امکان پذیر نیست اگر بخوادشون بیدار باشه ما فرار بکنیم من به هاشم گفتم که شما این در جریان بذار بگو خونسردی خودشو حفظ بکنم و می خواییم فرار بکنیم کاری به کاریشون ندارد هاشم آقای این کار رو کرد و این مریض هول و حراس و وحشت برش داشت و این کار رو کردیم کنارش نشستیم ببینیم با اون ما شوخه کردیم کی رو فکر فرار میکنه ما کلیه ما درد میکنیم هاشم مریضه ما رو چه به فرار و خلاصه آرومش کردیم و این گرفت خوابید ما منصرف شدیم اون شب از فرار اون شب منصرف شدیم شب بعد که در حقیقت شب فرار ما بود ما حدود ساعت سیست و اونیم از خواب بیدار شد یک اوورکوتی بود که خود بچه ها از لباس خودشون درست کرده بودن مانه این دوست مریضه ما بود ما این رو پوشیدیم و لباس همون رو پوشیدیم و اتفاقا این شب این گازی رو که هر شب پشت در میگذشتن پشت در نگذشته بودن بقیه یه چفت کچی که در رو کشیده بوده هاشم مقارب این چفت در رو باس کرد و یکی یکی از در رو اومدیم بیرون حالا دیگه مباجه شده بودیم با سحنه مرگوزن بگید یعنی ما میدونستیم که با توجه به سابقهی که داشتیم از فرار دیگه دوستانمون و برنامه هایی که برای بچه های دیگه پیش اومده بود که اگر ما رو دستگیر کنن یقینا قتله یا میکشنمون یا این که اعضای اعضای بدنمون رو ناقص بود حتی به بچه ها گفتیم که توی مسیر بودیم به بچه ها گفتیم که دیگه فکر برگشتن نباید به سر ما بزنه چرا که حتما و یقینا ما رو فلچ خواهیم آزادگان به ما این درس رو میدن که هیچ وقت نباید در برابر مشکلات تسلیم شد و همیشه باید به آینده امیدوار بود اونها به ما آموختن که عرضش های انسانی و اخلاقی بالاتر از هر چیز دیگه ای هست و باید از اونها دفاع کرد و آزادگی حدیه گرامبه هاست که باید قدر اون رو بدونیم و برای حفظش کوشا باشیم آقای محدوچی بلاخره آیا تونستیم فرار کنیم و نقشه به نتیجه رسید شروع کردیم با همون شناسایی که آقا حاشم کرده بود سیمخاردارهای پارو و موانع مختلف که ایشون شناسایی کرده بود پشت سر بذاشتیم و رسیدیم به جده داخل جده که بودیم به فکر این بودیم که ماشین بگیریم و با ماشین خودمون رو به یک جایی برسیم احمد آقا عرب زبان بود و قرار بود ایشون ما رو تا مز راه نمایی و هدایت بکنن و این داستانی درست کرده بودیم که ماشین ما چپ شده و ما مجروح شدیم و الان هم بیمارستان بود سبان این ماشین شدیم و این راننده این ماشین خیلی دلش برای ما سخته بود گفته بود من بچم مریضه و الان شما رو تا مندلی میرسد درست ما رو بود وسط سراهی پیاده کرد که نور افکان ها از همه طرف زده می شد و نگه ما رو دید اونجا شخص غیرنظامی جوان غیرنظامی هم مفهومنی نداشت صدا زد تال تال از دور ما دیگه به حرفش توجه نکردیم تو سیایی های جاده خانقین محف شدیم و زدیم به بیابون که اونجا دیگه لباس همون همه گلی شد قیافه همون همه تغییر کرد و دو سه تا پولیس راه رو که همون نزدیک اردوگام بود و نزدیک بیمارستان بود پشت سر گذاشت رفتیم و دوباره خودمون رو به جاده مندلی رسوندیم اونجا تصمیم گرفتیم که سواره یه ماشین دیگه بشیم و تا مندلی به ماشین بشیم از قضا و از اونجایی که قسمت ما بر این نوشته شده بود یه تاکسی جلوی پای ما تولماس کرد و ما سواره تاکسی شدیم با اون قیافه های گلی و حاکالودی که تو بیابون ها پیدا کرده بودیم این راننده خیلی ما ممشکور شد ما دیدیم داخل یه پمپ بنزین شد و توی روشنایی خوب قیافه های ما رو نگاه کرد و کاملا به ما مزنون شد و این تاکسی خیلی به ما مزنون شد یه پمپ بنزین توی روشنایی رفت و ما فکر کردیم میخواد بنزین بزنه و توی روشنایی قیافه های ما رو تو آینه دید و خیلی مزنون شد اصولا راننده های تاکسی توی عراق عادتشون بر این هست که به مسافرینشون سیگار تعارف میکنن ما هم که حال سیگار نبودیم به ما سیگاری تعارف کرد و ما هم به ناچار سیگار رو گرفتیم و گذاشتیم لب دهانمون که بکشیم یه چاره این نبود چون مشکوک میشد از غذایی سیگاری که با ما داده بودن شکسته بود و ما هرچی پک میزدیم چیزی نمیامد تالام سیگار نکشیده بودیم آشما بای کنار دست ما نشست و بودید خیلی آبرو ریزیه سیگار خودش رو داد به ما سیگار ما رو گرفت و خلاصه یه جوری سرمنیستش خلاصه اونجا یه سیگار هم کشیدیم تا اینکه رسیدیم به شهر کنان نزدیک مندلی بود ما بهش گفتیم ما رو ببر مندلی این گفت من نیبرم شما مندلی کرایتونو بکید ما هم که خب هیچی پول نداشتیم گفتیم ما کرایه نداریم ما رو برسون مندلی اونجا بهت کرایی میدیم بعد خلاصه پیاده شونیم از ماشین و ماشین های زیادی همونجا بودیم گفتن مندلی مندلی دیگه هوا کاملا روشند شده بود قیافه های گرالود ما هم خیلی مشکوک و مزنون به نظر میرسید این ها زارن با یک ماشین همه هنگی کردن و خود این ماشین تاکسی تا پولیس راه رفت و مسئله رو خبر داد و با یه تاکسی دیگه که پشت ما بود یه ماشین دیگه که پشت ما بود با من همه هنگی کردن که ما رو تا پولیس راه بیارن یعنی ما اینو بعد هنگ فهمیدیم بعد هنگ متوجه شدیم ما رفتیم در پولیس راه دیدیم اینها کارت شناسه یه از ما میخوان میگن کارت شناسه ایتونو بدید بیشوقی آدم نبیده احمد پشت رول نشسته بود میگفتش که سعیدی والا ما بی تقصیر ما تقصیری نداریم ما ماشین همون چپ کرده ما ماشین همون چپ کرده و الان داریم میریم مندلی مداره که اونجا موند این پولیس هم سرباز بود گال شما بفهمون پایین دست روتونو بشورید و الان فاصله رفتیم افسر نگهبانشونو خبر کرد ما دیدیم افسر نگهبانشونو با یک چور دستی بزرگ اومد به طرف اومد به طرف منو ما دیدیم مزاوخینه ما گیر افتدیم بچه ها از اون بر فرار کردن یکی از این طرف فرار کرد یکی از اون طرف فرار کرد یکی از این طرف فرار کرد یکی از این طرف فرار کرد و ما از ایزان شنونده پیشنهاد میکنیم خب جنب آقای محدوچی آیا کسی در مسیر فرار به شما مشکوک نشد یا مانعی برای فرار بین راه براتون پیش نیومد توی مال و فلان و اردگاه هستیم ما متوجه شدن ما اسیرم و گردان هاشون رو راهی کردن که ما رو بگیرن یعنی دوستان دیگه اون رو بگیرن یکی از دوستان به طرف شهر رفته بوده که به طرف قهبتر دو جهد مخالف رفته جالب اینه که احمد برام برام تعریف میکرد همونطوری که این داشت میدوید و سی مرقی هر آقی هم داشت پشت این میدوید یعنی رانندگی میکرد که به این برسه این یه ماشینی رو میبینه یک ماشین کرایی میبینه که منتظر مسافره سریع به سمت اون ماشین میره و راننده رو کنار میزنه و خودش پشت رول میشه هر چی تنبال کلیدش میگهد کلیدش پیدا نمیکن حالا از دو این عرقی ها به این راننده میگن بگیرش بگیرش این بند خدا هول شده بود اومد این احمد رو بگیره احمد هم یه دستی بزن و انداختش و من رو دوباره دوید دوید و بالاخره همدیگر رو توی باقی احمد آقا و آشم آقا همدیگر رو توی باقی اونجا پیدا کردن و همدیگر رو مخفی کردن یه جوری بعد از یکی دو ساعتی بعد از گرفتن من بود که اونها هم گرفتیم اینی فاصله ما تا ایران چیزی بیش از ده کلومت نبود حتی ما کوهای ایران هم دیریم و حتی این عراقی هایی که با ما بودن و ما رو گرفته بودن بعضشون فارسی ولد بودن میگفتن بلک چرا از اینجا فرار کردی از کنار جاده فرار میکردی چرا از تو جاده فرار کردی ما این مقداری عجله داشتی بعد اینجا گرفتن من اصارت در بردن من به قول من رو به اصارت مجدد بعد اینجا به انتظاریم بودیم که بکشنم یعنی واقعا به انتظاریم بودیم که بکشنم آزادگان اصفه های سبر و استقامتن آزادگان اصفه های سبر و استقامتن اونها به ما آموختن که اصارت پایان راه نیست بلکه آغازی دوباره است آزادگان پس از سالها اصارت به میهن بازگشتن و با استقبال گرم مردم روبرو شدن اونها حامل پیام های ارزشمند برای نسل امروز هستن پیام اونها پیام مقاومت استقامت امید و ایمانه خب جنب آقای ماهدوچی بزرگبار بعد از این که دوباره اسیر شدین چه اتفاقی افتاد؟ بعد از این که ما رو منتقل کردن اردوگا و به شدت وحشت کرده بودن اون روز دیگه قبانین خاصی رو تو اردوگا گذاشتن همه باید پشتشون پی دبلیو بخوره و یه قبانین خیلی سختی رو گذاشتن یک دج مستحکمی تو بیمارستان درست کردن فهمیدن از کجا خوردن ایک دج خیلی مستحکمی تو بیمارستان درست کردن که دیگه مرچم از اونها نتونه فراد و دیگه ما رو به زندان منتقل کردن و به شدت هم از ما وحشت داشتن چون اولین فرایه بود که از اردوگای مفقودین اتفاق افتاده بود و وحشت همه اونها رو در دل همه شن وحشت ایجاد کرده بود دیگه ما رو منتقل کردن به زندان و یک مایی دو مایی تو زندان بودین بعدم ما رو دوباره منتقل کردن به اردوگای جهنمی یازده چون خب اونجا بعد از پنج شیش ما تو همون سلول های اونچنانی که امکان تنفس نبود و با امدادهای الهی واقعا چون یقینا ما رو فلچ کرده بودن با امدادهای الهی اونجا دیگه بعد از این مدتی از زندان آزاد شدیم و بعد از این مدتی که مسادف شد با آزادی ممانه افراد مجرم و قضایی منتقل رو من کردن به اردوگایی یازده در تاریخ سیه هشت ما سیه هشت در ازاد سال شست و نو به بطن اسلامیمون بازگشتیم به پایان برنامه امشب حکایت آزادگی رسیدیم از آقای محدوچی تشکر میکنیم که حکایت آزادگی خودشون رو با ما به اشتراک گذاشتن در پایان این برنامه یاد و خاطره یا همه آزادگان سرفراز کشورمون رو گرامی میداریم و از خداوند متعال میخواییم به همه ما توفیق بده تا راه اونها رو ادامه بدیم تا فرصتی دوباره که باز هم با این برنامه در خدمت شما باشیم همتون رو به خداوند مهربان میسپاریم التماس دعا و خدا نگهدار موسیقی