با شما خود حافظی میکنیم شب خوبی داشته باشید امیدوارم که شب خوبی داشته باشید و خداییان نگهدارتون فسألو اهل ذکری ان کنتم لا دعلمون بر چراغی نور بالبینات و الزبور و انزلنات و الیک الذکر و هدو بین من ناس ما نزده ایلیهم و لعلهم یتفکرون بسم الله الرحمن الرحیم ما المسیح ابن مریمه الا رسول و رسوله امیدوارم و امهو سقید دیغه کانا یکلان اتعام انظر کیف نبیینو لهم الآیات ثم منظر ان نای افکون قول اتعبدون من دون الله ما لا يملكو لکن لرن ولا نفقا ولله هو السمیع الغلیب در مسئله شناخ هرچه به حس نزدیکتر باشد بهتر شناخته میشود کسی در این مرد کسی که انسش به عالم طبیعت هست با محسوسات انس بهتری دارد اونا رو بیشتر درک میکند و کسی که به معقولات معنوستر است انسش به امور مجرد بیشتر است اونا رو بهتر درک میکند کسی که به طبیعت فرو رفته باشد معارف ما برای طبیعی برای او قابل حضم نیست چون اونا رو درک نمی کند یا اونا رو انکار میکند یا اونا رو خرافات میداند یا بر فرضی که اونا رو بپذیرد برای اونا حرمت و عرضش غائب نیست و همون عدوم طبیعی به حسی خود را عزیز و گرامی میشمارد قرآن کریم نوع کسانی که به حس و طبیعت تندر دادن و درک اونها از محدوده محسوسات و طبیعیات نگذشت از اونها سخن بمیون می آورد و این که اونها علوم حسی را مهور فخر میشمارند و برای همون عرضش غائبند و برای ماعدای اون حرمت و عرضش غائب نیستند اونها رو زک می کند بعد راه تفهیم معارف را هم به سوی اینها باز می کند ادهی که این راه را تیه کردن و تیه می کند و بعضی از مسائل مابراه طبیعی را درک می کند از اونها حق شناسی می کند اونا که متحجر و جامدند و حاضر نیستند این راه را تیه کنند و از محسوس و معقول سفر کنند از اونها هم با نکوهش یاد می کند در سوره مبارکی نجم آیه 29 و 30 فمود فاعرض امن تولان دکرنا و لم یورد الا الحیات الدنیا زالک مبلغ هم من العل این ربکه و بعلمه و من ذل عن سبیلهی و به اعلم و به من احتدام فمود از اینها رو برگردان اینا که جز دنیا چیزی طلب نمی کنند بر این که مبلغ علمی اینا همین قدر است اراده اینها را معرفت اینها تنجیم می کند معرفت اینها از طبیعت نمی گذرد پس مراد اینها هم امر طبیعی معلوم هر کسی مراد او است انسان به معلومات خود ارادت می برزد مرید معلوم خود چه بخواهد چه نخواهد چه بداند چه نداند اگر معلوم کسی محدود بود مراد او هم محدود است همواره انسان به معلومات خود ارادت می برزد مرید معلومات خود است و اگر کسی بیش از دنیا را مشناخت و درش نکد بیش از دنیا را هم اراده نمید فرمود اعرز امن تولا هم ذکرنا و لم یورد الا الحیات الدنیا زالچه مبلغ هم من العلم اما این که فرمود اعراز بکن نه یعنی اینها را رها بکن با اینها سخن نگو اینها را هدایت نکن یعنی اینها برای تو مهم نباشن اما حجر جمیل داشته باش نوع مواردی که ذات اقدسیله دستور به حجر میدهد دستور به اعراز میدهد میفرماد وحجر هم حجر جمیل حجر جمیل معناش اینست که اینها را در جانت جانده با اینها اینها در حدید یک انسان متوسط یا زعیف رفتار بکن اما ترک نکن روی اینها خیلی سرمایه گذاری نکن اینها در حد نازلتن ارارب بکن با اینها سخن بگو در حد اتمام حجت با اینها سخن بگو اینها رو رهان نکن اما اینها رو به دل هم نپذیر این میشود حجر جمیل هیچ کس مبذف نیست افراد جاهل رو ترک کند باید حجر جمیل بکند برای این که بالاخره او احتیاج به هدایت دارد اما حالا وقتهای اساسی را برای او سرخ بکند جلسات خصوصی را برای اونا تنظیم بکند این چی نیست همون مقداری که اتمام حجت بشود کافیست این یک مطلب فرمود اینها نه تنها خوشحال به طبیعتن بلکه از ما برای طبیعت هم روبرگردانن و وحرا ناچیز تلقی میکنن در سوره امبارکه قافر آیه هشتاد سه میفرماد فلن ما جاعت هم را سوره هم بل بیناد فرهو به ما انده هم من العلم همه علمی که از طبیعت بیرون نمیرود کسی که علوم تجربی را خوب میداند حتی تب را خوب میداند آسمون شناس است ستار شناس است بر شناس است اخدر شناس است کیان شناس است این امور از طبیعت و دنیا نمیگذرد و اگر کسی از امق دریا تا قوج کهکشونها را بداند و از ماورای طبیعت بهرینه رشده باشد مبلغ علمی او ناچیز است برای این که کل دنیا نسبت ماورای طبیعت زقابل قیاس نیست که حلقت انفی فلات است اگر خود معلوم روزی بسادش برچیده میشود خب چنین علمی هم روزی فرا میرسد که بسادش برچیده میشود حالا ایک کسی تمام تلاشهای عمرش دا کوششهای عمرش دا در این راه مصروف کرد که ستاره را بشناسد رشده خوب است اما اگر معلوم او رخت بر بست علمی نمیماند یا اگر کسی در باری زمین و کراویت زمین و محیط زمین و قطر زمین و شعاع زمین و رابطه زمین با کراهات نزدیک و دور دانشهای فراوانی انبوه کرده روزی فرا برستد که کل این معلوم ها رخت بر میبندند و این علوم هم رخت بر میبندند اونگاه انسان مشود توهی ولی اگر یه معلومی تحییه کرد که از بین رفتنینی شنین علمی هموار زنده و شروفاست و مظهره و الحیر لزیره یموت است لذا فرمو در سور نجم فمود اعرز امن تولا ان ذکر نا و لم یورد الا الحیات دنیا زالک مبلغ هم منره در سور قافر فرمود اینا در اثر قفلتشون به همین مبلغ کم خوشحاله وقتی انبیام میان معارف الهی را به اینها عرضه می کنن فرهو به معنده هم می دل ایل چرا چون بیش از این درک نمی کنن قهرم به بیش از این ارادت نمی برزن در باره بعضی از مسائلی که به جبر و تفریز و قضا و قدر و مالان دوم بر می گردد در سور بارکی نسا قبله ملازف فرمودید که بحثش گذشت خداوند در بار اینا چه تعبیری دارد هشت سوره بارک نسا این بود فرمود به این که انا تیره هیچی نمی فهمم این نکره در سیاق نف نشون می داد که اینا از این معارف هیچ خبری ندارد الان شما در دنیا های سنعتی پیش رفته مثل جاپن وقتی برابید می بینید در مسائل ایل اعتقادی و معارف اینا خیلی نازلند در حد یک فال زندگی می کنند هنوزم که هنوز است اون بودپرستی های جاهلیت که هن در چین هست در جاپن هست اینا از در سنعت خیلی پیش رفتم فرمای شما در برای بهش جهنم وحدت اطلاقی حق صفات خدا اینی ذاته است اینا را سب برام مدد کنید به هیچ وش قابل درک نیست برای اینا این مسائلی که در حوزه ها به رتویله های پرفروق است برای اونا جز معمه های لاین حل است اونا قضا و قدر را درک نمی کنند به فالگیری رو می آورند بسیار از بخشای اروپایی هم همین طوره این که در سنعت پیش رفت کد به جای معارف توحیدی به فال پناه می برد یا به بط پناه می برد این قسمت های وسیع خوابر میانه بط ها برچیده شد اما خوابر دور یا بخشی از جاپن هنوز بط پرستی هست بط پرستی به معنای واقعی یعنی این سنگ های تراشیده دیجده مثلی الانم معبود این ها است در هم خب اگر کسی این معارف برای او طبیعی نشغد با حس و طبیعت سر و کار داشته باشد اگر هم به خدای معتقد است خدای طلب می کند که محسوس باشد بنی اسرائیل به موسایی کلیم سلام الله علیه با مشاهده همه اون موجزات پیشنهاد دادن وقتی این ها از دریا گذشتن و بدون این که تر بشون از دریا گذشتن یعنی آبها کنار رخت بستر خاکیر بحر پیدا شد این ها فضر بلهم طریقن فی البحر یه بسا نه تنها قرن نشدن ترم نشدن این موجزه را دیدن فهمود این ها باید از محیط خشک بگذارن نه تنها آبهای رفته برود و آبهای نیامده نیاید این بسترم باید خشک بشون که پاشون تر نشد این راه خشکی نفقت یه راه خاکی به این ها بده سه تا کار کرد موسای کلی اون آبها را که میخواستن برون به سرعت فرستان اون آبهای که میخواستن بیاین به سرعت جیره اونها رو گرفت شف دریا هم خشک خشک شد اینا پاشون تر نشده رفتن همینش اینا رفتن پراعنه رسیدن قشیه هم میرد یمه ما قشیه همون آبهایی که بنابود بیاید حالا آمد این حدی که با اشاره موسایی کلیم جروی این آب را گرفت حالا باز شد فقشیه هم میرد یمه ما قشیه همون این معجزه را دیدن اما همین که مقدار گذشتن دیدن یه عده دارن بطی را میپرستن گفتن یا موسایی اللنا الهن کماله هم آلهه این خدای دیدنی بیار که ما هم ببینیم و بپرستیم همون فکر اردیام در چیدم هست در بخشی از هندم هست در بسیار از مناطق شاپون هم هست وقتی معارف الهی بونها عرضه میشود یفرهونه به ما انده هم منالعیل الانم همین طور هست و شما غرق در تی منتها حالا اگه بیرون سفر بکنید میبینید به این که اونها در چه آلودگی به سر میبرن خب اینا رو قرآن کریم افازه کرد و اهل بید علیه مسترام که سانیستنین قرآن کریبن و سقل اسقران ای رو تبیین کردن در همین آیه محل بحث یعنی سوره مبارکه ماعده خدا میفرماید به این که نه تنها مشتکین از اون معارف نقض توحیدی ترفی نبستن اهل کتاب هم هنوز نتوانستن اون توحید ناب را درک کنن به دام تسلیز افتادن هرمود ما آیات الهی را بیان کردیم و از این ایسار شرح ددیم و از این مادر شرح ددیم اینا انسانهای خوبی هم اینا در حد پیغمبر هم یا در حد ولی الله هم اینا الوهیست ندارن همون ببین ما چگونه مسئله را در سطح نازل تنظل دادیم به اینا تفهم کدیم ولی ما از دارو که نمیفهمن اون دور کیف نبیین الله من آیات سمنزر ان نایفکون خب اینست که این از که ذات اقدس اله برای این که به بشر بفهماند تو محتاجه به غیر محتاجی نفقط محتاجی اگر این را درک نکرد صفیح هست شما در بیانات نورانی امام سجاد سلامو لاله در صحیف سجاده میبینید محتاج از محتاج چیز بخواهد صفیح از طلب المحتاجه من المحتاج سخاحتون ولالاله خیلی از موارد هست که انسان خود را خیرتمند و فرزانه میبین دارد بعد یوم الحساب معلوم میشود که در صفیح صفحه هست فهمود محتاج از محتاج چیز بخواهد صفیح هست و گمراه این دعاست منتهاد دعا برای درک اون توحید نابست همین دعاهای صحیف سجادیه که برای آمرزش گناه و سعی رز و امثال ذالک نیست بسیاری از معاصر بلند صحیف سجادیه دعای توحید هست خب پس انسان محتاج نیست تا بگوید من از هر راه نیازم رو برطرف میکنم بلکه محتاج به بینیاز هست یعنی انتوم الفقراء الالله صرف این که انسان درک بکند محتاج هست و نداند محتاج کیست همون صفحه هست به زلالت رو به همراه دارد اگر درک کرد محتاج به الله هست راحت هست انتوم الفقراء الالله از این طرف به ما گفتن اگر داود پیغمبر هست باید سازنده باشد بافنده باشد سنعتگر باشد و اگر سلیمان هست به اون دستور دادیم که میماری را به دیگران بیاموزند و هاکذا و هاکذا کشابرزی را به سنایه دیگر را از این طرف انبیا هرگز به عروم توهیدی اکتفا نکردن فرهو ببا انده هم منالعیل نبود که بگن بس هست اونا ها به عروم مادی بسنده کردن گفتن بس هست فکر اینه انبیا آمدن گفتن برید به سراغت کار اول کسی که پیشگان بود در کار خود انبیا بودن سنایه را عرضه کردن منطقه سناتهای دفاعین سناتهای تخریبی قرآن کریم فراینده سناتی انبیا را ذکر میکند میبینید وسائل آدم کشیر را نساخته مگر در حد ضرورت خب آهن را ذات اقدسیلا به دست داود پیغمبر علیه نبینا و علیه و علیه سلام نرم کد و علن ناله الحدید اما همین خدایی که ملیر حدید بود داود تا ما دیگه شمشیر و دشنه و تیر و خنجر نساز زره بباف زره بباف که وسائل رسیده دفاعی باشد نه خنجر و دشنه و تیر بساز اون در حد ضرورت هست هم اصل سنات هست هم برای سیانت انسانها اونا چون اون معارف را ندارن وسائل دفاعیشون اندک هست وسائل تخریبیشون زیاد فرهو به ما انده هم منال این انبیاء آمدن سنات را ارائه کردن منتو سنات های دفاعی نه سنات های تخریبی سلیمان این کار کرد داود این کار کرد انبیاء دیگر این کار کردن اینا نگفتن علم توحید برای ما کافی است گفتن علم توحید ما را وادار میکند به کار صحیح کردن نه به بیکار بودن چون این چنین اصدات اقدس الان فهمد بین که اینا در علوم مادی مبلغی دارن به همین خوشحالن در معارف اونگاه وقتی بخواهد این مسائل را تبین کند میفرماد انسان محتاجه به خداست محتاج است نه اصل احتیاج بلکه احتیاجه الالله مطرس این یک الله هم واحد است شریک بردان است این دو وحدتش هم وحدتش هم وحدت قاهر است میبینید در قرآن کریم شیش بار کلمه قهار آمده هیچگاه این قهار در کنار قادر قرار نگرفت چون اگر قهر به معنای جبر به معنای قلدوری به معنای زورگوی به معنای طبونمندی و امثال ذارک بود باید در کنار قادر قرار بگرفت در تمام این موارد شیشتانی که کلمه قهار در قرآن کریم به کار رفت در هیچ جا وصف قدیر یا قادر قرار نگرفت در همه جا وصف واحد قرار گرفت او واحد قهار است خب چه تناسیب بین وحدت و قهر قهر با قدرت هم آهنگ دسته با وحدت فرمود قول الله خالقو کل شی هو الواحد القهار یا لله الواحد القهار یا برزو لله الواحد القهار لمن ال ملک جمع لله الواحد القهار در همه جا همه این مبارد شیشگانه قهار وصف واحد است نه وصف قادر یعنی وحدت او غاهر است یعنی جا برای غیر نمی گذارد یعنی لیسه کمستهی شیع لذا اگر کسی وحدت را درک کند که وحدت خدا و وحدت غاهر است اونگاه مسئله شرک امتناه ذاتی دارد نه امتناه بغویی نه اینکه اگر دوتا خدا باشن مشکل عرالن پیش میاد اصلا دوتا خدا محال است نه اینکه امتناه بغویی دارد که مثلا اوضاع به هم میخورد این چنین نیست اگر خدا وحدت بیکران است بیکران تا بیکران او است و جا برای غیر نمی گذارد که فرض خدای ثانی فرضیست مستحیل چون خود این فرض یه محدوده هستیست که اون واحد قاهر این فرض و فارز همه را در زیر مجموعه خود نگه میدارد این است که اصرار قرآن کریم بر این است که ذات اقدس اله واحد قهاره و در قیامت همین اسم ظهور می کند و مجموعه وحدت قاهره از اون به عنوان احدیت یاد می شود که قل هو الله احد خب حالا این ها بعضی از بحث هاییست که مربوط به آیات قرآن کریم است حالا این آیات بر همه مسلمون ها عرضه می شود آنها اللیل و اطراف النهار ولی چرا اونها مثل یک خطبه از خطبه های نهج البلاغه است امیر نداشتن چرا این وحدت را اونها هم درک می کردن این قرآن را ولی گرفتار وحدت عددی بودن بسیار از متکلمین حتی متکلمینی که اون سه عقل ناب نداشتن حتی از خواست گایم در بین حکمات ممکن است کسی پیدا بشود که وحدت خدا را وحدت عددی بداند اما اونها که هم در خدمت وحدت قرآن هم در خدمت کلمات اهل بید علیه مصطلح و علیه مصطلح می دانن وحدت خدا وحدت بیکران تا بیکران است شما کلمات نورانی استعمیدن نهج البلاغه که ملازم فرمید ببینید تکیهگاه اصلی این کلمات و خطب نامحدود بودن خداست یعنی وحدت او وحدت عددی نیست در اولین خطبه نهج البلاغه اونجای که مابود اول دین معرفته و کمار و معرفته یه تصدیق به و کمال و تصدیق بهی توحیده و کمال و توحیدی الاخلاسله اونگاه برهان قام مقرردن فهمد به این که و کمال الاخلاسله نفک و صفات انه لشهادت کل صفت انه ها غیر المصوف و شهادت کل مصوف انه ها غیر صفه اونگاه می فهمد به صورت قیاس مرکب فمن وصف الله سبحانه و فقط غرنه اگر کسی برای خدا وصفی غائل باشد یعنی وصف واست.... لذا فهمد این آخرین تالی فاسد است اگر خدا محدود باشد وحددش عددی است و عدد مال چیزیست که تحت کم در بیاد قابل قسمت باشد و ماننده این آخرین تالی فاسد این جمله های بسیار قیاس مرکب است خدا عدد پذیر نیست این در خطبه اول در خطبه شست و پنگ اونجا می فرمد به این که الحمدلله لذی لم تسبیغ لهو حال و حالا فی یکون اولا قبلن یکون آخرا و یکون ظاهر قبلن یکون برسن باطنام اونگاه فرمود کلو مسمندل وحدت غیرهو قلیل هر واحد غیر خدا کم است چون وحدت اونها یا وحدت عددی است یا وحدت نوعی است یا وحدت سنفی است یا وحدت جنسی است بالاخره در قبالش نوع دیگر یه جنسی دیگر است یا عدد دیگر است خدا واحدی است که کم نیست اندک نیست قلیل نیست چون همه جا حضور دارد اونگاه فرمود کلو ظاهرن غیرهو باطن و کلو باطنن غیرهو غیر ظاهر اگر چیزی ظاهر بود در حقیقت باطن است ظاهر دیگری است و اگر چیزی باطن بود یه ظهوری ندارد چون ظهور ما لحق تعالی است در خطبه 152 اونجا می فرمود به این که اوائل خطبه ولهاده ولمحدود ولربه ولبرده ورگبوب الاهد بلا تعوید عدد و الخالق لا به منا حرکت نبونست خداوند احد است اما اینچه نیست که وحدتش عددی باشد که ثانی در مقابلش باشد فرض داشته باشد اگر وحدت او نامحدود است وحدت غیر عددی است و بیکران است فرضش محال است فرض ثانی محال است نه او مفروض محال باشد انسان اگر بیکران است اگر بیکران را فرض کرد تو این بیکران غرق میشود دیگر بیرون از او چیزی را نمیبیند تا او را فرض بکند حتی خود فرض و فارض هم زیر مجموعی این عمر غیر متناهی قرار میگیرند در خطبه 186 هم که آغاز خطبه این است ما وحده من کیفه ولا حقیقته اصابه من مثله ولا ایه انا من شبهه ولا سمده من اشامه از این او برده ایم ولا سمده من اشاره ایلهی بتوهه بهو در بند پنجم این خطبه این است لا يشملو به حد ولا يحسبو به عد او با حد و عدد مشمول و محسوب نیم او با حد و عدد خوب پس میشود غیر متناهی اگر وحدتش غیر متناهی شد اگر وحدتش غیر متناهی شد در حال واحد در این زمان واحد در مکان واحد در حالی که منظه از زمان و مکان است هم سالس اِصْنَعِ performance هم خامس فرق romani هم حوالی برای شمال شامل raue برای شما انا قدم می داند اطلاعه دینیم نیست اان، provided بدن چیز دیگه سنجریم اون وقت رابع اونا هستن یعنی رابع اربعه میشون و سالس سلاسه میشون اما در دو زمان پس دو دا فرق هست یکی این که خدا سالس سلاسه نیست رابع سلاسه هست یکی این که در همون حال در همون هینی که رابع سلاسه هست خامس اربعه هم هست سادس خمسم هست و ها کذا جمعی نسب را دارد چون هبه من اکم اینم و کنتم و منشهشم نامحدود بودن ذات اقدس اله هست و این نامحدود بودن همان هست که ذات اقدس اله از اونا به عنوان وحدت قاهره یاد میکند بخش از این روایات در توحید مرحوم صدوق رزوان لانی هست که قبل از نهجه براغان نوشته شده این روایت نورانی هم در توحید مرحوم صدوق هست که در اصنای جنگ جمل کسی هست امیر سوال کرده هست که خدا واحده هست یعنیش بعضی از اصحاب به این سوال گفتن الان تو این بحبوهی نائره جنگ جا برای سوال علمی نیست حضرت طبق نقل که مرحوم صدوق در توحید اشتراد فرمود اصلا ما برای همینه داریم می جنگی چرا اینجا جای سوال نیست در همون جبهه جنگ جمل توحید را برش معنای کرد فرمود وحدت چهار قسم هست دو قسمش جزی صفات سلبی اقتحال هست دو قسمش جزی صفات صبودی اقتحال هست اگر وحدت منظورتون وحدت عددیست نظیر این که زید یک نفر است امر یک نفر است بحر یک نفر است این هام که ثانیستنین دارن خدا این چه این وحدتی نداره و اگر منظور وحدت نوعی یا جنسی است باز خدا منظه از آنست که یک نوع واحد باشد در قبال انواع دیگر یا جنس واحد باشد در قبال اگناس دیگر اما اگر وحدت به این معنا که لیسه کمس لیشه باشد بل وحدت حقیقی البته خدا واحد است یعنی لیسه کمس لیشه این یک و خدا واحد است یعنی بسیط است یکتاست و جوز ندارد قابل تجزیه درونی نیست به هیچ وجه از اجزا مثلا ماده و صورت جنس و فرست وجود و ماهیت شیب و شیب و مانندون به هر نحوی که بلاخره علم بشر پیشرفت کرد درکد حتی اون مقداری که هنوز علم بشر پیشرفت نکرد و درش نکرد به طوری که باجب تجزیه بشه باید به دو جوز این چنین نیست پس او واحد است یعنی لا جز الله این سیه است هم یگانه است هم یکتا او تو ندارد دو تا سه تا چار تا این چنین نیست هم یگانه است لا شدی که لها هم احد است تو ندارد جوز ندارد اما وحدت عددی در قبال عدد دیگر یا وحدت سنفی نوعی در قبال اسناف و انواه و اکسسرو این استفاده سلبی اوست این استفاده سلبی اوست این استفاده سلبی اوست این استفاده سلبی اوست