از اینجا باید برداریم از شبال 1446 در نوبت اول پخش برنامه های راژیو معارف همراه لحظات تول هستیم امید داریم که شما هم برنامه ریزی بفرمایید و برنامه های مورد الافت اون را از راژیو معارف در این ساعت که در کنارتون هستیم بشنوید اولین برنامه که تخدیمتون میکنیم برکرانه نور هست حضرت آیت الله جوادی آمالی تفسیر سوره ماعده آیه آیات هفتاد و هفتم و تا هشتادومه این سوره مبارکه را تفسیر خواهند کرد از سوره های مدنی قرآن هست که در سالهای پایانی عمر پیانبر اسلام صلی اللہ علیه و سلم نازل شده سی دقیقه مهمان باشد برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور ایران اگر مقلدی در متغلید محقق باشید حرف کسانی که خود به زلالت افتادن و دیگران را گمراه کردن نفذیرید اصل مسئل رازات اغلیس اینا در عباره سوره امبارکه حج بیان کرد بلاخره انسان یا مقلد است یا محقق یا تابع است یا متبوب اگر مقلدی در متغلید محقق باشید اگر تابع است باید در تبعیت و در تغلید محقق باشید و اگر متبوب است در متع بودن و متبوب بودن باید محقق باشید نه جهل مردم او را وادار کند که در متع و متبوب بودن سوی استفاده کند نه این که جهل خود شخص اجازه بدهد که او از هر کسی تبعیت کند در اینجا فهمود شما اگر خودتون باید تحقیق کنید باید در بستر اون حسه مرکزی عدر حرکت کنید که منزه از افراع تفرید است و اگر بخوایید از کسی تبعیت کنید از هوای کسی پیروی نکنید از عقل کسی پیروی کنید و لا تتبع اهوا قومن که این قوم قد زل و خودشون گمراه شدن یک و اول و پیروانشونم گمراه کردن دو چون متبوب و متعه و از پرست بودن گمراه شدن و از اون جهد مایه ازلال دیگران هم شدن خب زلو یعنی خودشون گمراه شدن ازلو یعنی پیروانشون رو گمراه کردن خیلی افراد رو اینا گمراه کردن بلانی که بر اساس هوا و حوص حرکت کردن و ذل عن سوا اسبیل این زلالت تقرار شده است فمود زلو نسبت به خودشون و ازلو نسبت به دیگران بر ازلو نسبت به دیگران فمود به ذل عن سوا اسبیل یعنی مجموع اون زلالت نفسی به این ازلال غیر توی این جنبندی بکنیم میبینیم نشانه آن است که اینا خوبی از راه راست جدا شده به ذل عن سوا اسبیل یعنی سبیل مستوی راهی مستوی است که نه تخلیف داشته باشد نه اختلاف راهی راست سرات مستقیم میگوین که اگر کسی اون راه را ادامه بدهد دیگر لازم نیست از کسی بپرسد خود اون راه اون را به مقصد میرساند چنین بزرگ راهی را میگن سرات مستقیم سبیل مستوی مطلب مهم هان است که این که فرمود بلا تتبع و احوا قوم قزلو این قوم کیانه؟ این قوم هم میتواند مسیحا و یهودیهای گذشته باشد نظیر احبار روحبان هم میتواند کافرانی باشد که کفر و الهاد اونها به اهل کتاب سرایت کرده است متاسفانه کفر و الهاد مشتکان به اهل کتاب سرایت کرد و اون شراکه اهل کتاب یعنی یهودیها و مسیحا از کفر کافران و الهاد ملحدان گرفتن به صورت اسرائیلیات به اسلام سرایت دادن این است که در بعضی از تفاصیل و یا جوامع تاریخی اسرائیلیات چه از یهود و مانند اون سرایت کرده است وجود دارد و بخشی از اون اسرائیلیات و تفکرهای اهل کتاب ریشه در کارهای مشرکین دارد در حقیقت اون معاصرین پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم اینها از گذشتگانشون پیروبی کردن و گذشتگانوها هم از کفر و شرک کافرانی و مشرکان بهره سو بردن در سوره امبارکه توبه به بعضی از این تسرب اشاره فرمود آیه سیب سی و یک سوره امبارکه توبه اینه این حرف رو زدن این هرف هاییست که فقط از دهن اینا برون میاد حرفی نیست که از عقل نشعت گرفته باشد از فطرت نشعت گرفته باشد حرفیست که فقط از این فضای دهن در میاد حالا بعد معلوم میشه برد این که خدا فرمود ذات اقدس اله بیان فرمود که یعنی این ها سخن از عقل و فطرت به میان نمیابرد حرفیست که فقط از فضای دهن بیرون میاد همین و اگر اینه خب هر کسی حرف بیزنه تو با دهن حرف بیزند اونایی همی که بگن لا اله الا الله قولشون بافواه هست اینه همی که بگن المسیح ابن الله اینم قولشون بافواه هست اما در باره کسانه که قایله بلا اله الاستن خدا نمیفهمد این قول بهافواه هست بلکه قولیست از فطرت نشعت گرفته و از عقل تفشی منگرفته و اما کسی که میبود اوزیر ابن الله هست یا ایسا ابن الله هست این حرفیست که باید از دهن در آمده از عقل و فطرت مایه نگرفته بعد از این که این سقرا را بیان کرد اونگاه کبرا را در آیه سی و دو بیان میکند که اینا میخوان با دهن جنوب نور خدا را بگیرند با دهن که نمیشه جنوب نور خدا های گیره مثل این کسی فوت بکند بخواد با فوت دهن جنوب نور افتاب را بگیرند نور افتاب که مثل شم نیست که با فوت خاموش میشود نور خدایی که نور و سماوات ولہ ارزی است که با این حرف های دهنی خاموش نمی شود که خب یعنی اهل کتاب یهودی ها و مسیح ها حرف کافران گذشته نمی زنن این کافران گذشته بر اساس فطرت توحیدی به یک مبدع متقد بودن چون حرف انبیار را گوش ندادن اون فطرت اینها اصحاره نشد یعنی شکوفه نشد سوره و انقلاب در فطرت و عقل اینها پدید نیامد انبیار آمدن اما اینها در اختیار این مسیران قرار نگرفتن تا انبیار اینها را بشورانند و معدن عقل و فطرت اینها را کند و کاف کنند این همطور دست نخورده منده بنابراین ممکن است کسی روی گنج بخوابد و گرسته بمیردن این هم همینطور بودن گنج فطرت را در درونشون داشتن و مشتکن مردن یا کافران زندگی کردن فرمود اینا کسانی هستن که با افواشون حرف میزنن یعنی قبل از اینها کافران و مشتکانی بودن که گرفتار حس شدن و معبود جسمانی را پذیرفتن این یهودی ها و مسیحی ها با این که اهل کتابن به دنبال همون کافران حرکت کردن در حقیقت پشابت قلوبهم در این قصص های تاریخی هست که عربی که بوتی را در کنار خیمه اش نگه میداشت به حرفت از کار برمیگشت محل کار برمیگشت به محل زندگی او را تقضیس میکد برای او سجده میکد دید سعلبی به روبای از کنارش رد شد این خیال کرد همونطوری که خودش در برابر این بوت کردش میکند و خاضع هست اون سعلب هم آمده برای تبرک وقتی جروتر آمدید که باله علیه سعلب گفت زل من بالت علیه سعلب و بعد کم کم این بوت رام شکست گفت معبودی که یبول علیه سعلب این دیگه استحقاق فرستش ندارد خب چنین فکر جاهلی بود در بین مشتکین همون فکرهای محسوس کم کم به یهودی ها سرایت کرد لذا در بحث دیروز ملاطف ارمودید که اینها به موسای کریم سلام الله گفتن اج علنا الهان کمال هم آله یه خدای دیدنی برای ما بساز که ما ببینیم و او را بپرستیم به عبادت کنیم این گروه از اهل کتاب تشابه قلبی با کافران و مشتکان دارن که تشابهت قلوبهم لذا همونطوری که کافر حسگراست یا منکره همه چیز است یا معبود را در محدود حس میپذیرند اهل کتاب حسگرا هم این چنینن معبود را در محدود محسوس میپذیرند لذا فرمود اینها که گفتن از ایر ابن الله است یا مسیح ابن الله است شبیه عرف کافران را دارند البته فیلن ممکن است در اثر رشد تعالیدی دینیم و روشن شدن این معارف به برکت قرآن و اطراد هیچ یهودی نباشد که بگوید ازیر ابن الله است یا مسیح ابن الله است مگر این که به عنوان تشریف بگوید ولی معلوم میشود در صدر اسلام هنگام نزول قرآن کریم چنین فکری بوده است یا الان هم احیانا در بین جهلی اینها چنین فکری هست ذالک قولهم و افواههم یلاه اون قول الذین کفره قاتله هم الله و انای افکون خدا به قتال اینها فرمان بدهد وقتی خدا به قتال اینها فرمان داد خب لله جنود و سماوات و عرض یقینا اینها در مقاتله مقتول خواهند شد انای افکون یعنی انای استرافون چنین که قبلن هم در سوره موارکه ماعده که محل بحث بود آیه هفتاد و پنج فهمود اندر کهید خیفه نبیین و لهم الایات خممندر اننای افکون یفکون یعنی استرافون ببین چهونه اینها از حق مصروف میشود حالا چه آملی مایه از حرف اینهاست بحث جدایی دارد در همون سوره موارکه توبه که بحثش بخواست خدا بعد خواهد آمد آیه سی و یک و سی و دو این است اتقذو احبارهم و رهبانهم عربابن من دون الله و المسیح ابن مریم یعنی اینها را به عنوان رب پذیرفتند حالا رب یعنی متبوکه او را هرچی او بگوید نه اینکه هرچی او از دین الهی بفهمد و پیام را ما ابلاغ کنه و ما امرو الا لیعبدو الهن واحدن لا اله الا هو سبحانه و عمایو شکون این در اقل شرک در ذات نیست شرک در خالقیت نیست ولی شرک در روبیت و قهرن ابادت است اونگاه فرمانده با این دهنها میخوان اون توحید را که نور خداست قاموش کنند خب اگر یه چیزی برهان اقلی ندارد دل پذیر نیست فطرت پذیر نیست فقط از فضای دهن بیرون می آید چمونه میتواند با چیزی که اقل پذیر است دل پذیر است از فطرت پذیر نیست فقط نشعت میگرد در برابر او بیستد او را خاموش کنند این که فهموند یوریدون انیوتف اون نور الله به افواه هم برای آنسی قبلن فرموند ذالک غورهم به افواه هم خب در آیه محل بحث سوریم بارکه یه معایده اینچنین آمد که قولیه اهل کتاب لا تقلو فی دین کم غیر الحق پس اگر محققید در حسی مرکزی ادر حرکت کنید اگر مغلدید از کسانی تقلید کنید که محتدی و حادی باشند نه ظالم و زیر و لا تتبع اهواه قوم قبل و لوم قبل و اول و کفیر و لوم سبا استبید از سخنان چنین متبوها و متاهای فاسد گای تعبیر قرآن کریم اینست که ظالک غورهم به افواه هم گای این فهمد لا تتبع اهواه هم اینها بین اینها بین اینها بین اینها بین بین احواه و افواه حرکت میکنن بین هواه و فوح حرکت میکنن بین میل و دهن حرکت میکنن نه بین اقل و زبان یا بین فطرت و زبان چرین گروهی ملغونن فمودلو اینالدین کفرومن بر ایسرائیله علالسان داوود و ایسا این که در دعای ندبه و بعضی از عدیه دارد اینا کسانی هستن که لعن شدن علالسان داوود و ایسا از همین آیه مبارک گرفته شد خب اگر کسی از رحمت خدا دور شد به جایی می رود که در اونجا رحمت نیست این مال آخرت به وضعی در می آید که در اونجا رحمت خاص حضور ندارد دزا مصر می شود به صورتهای ترخ و بد فمودلو اینالدین کفرومن بن اسرائیل علالسان داوود و ایسا بلیان در اهد داوود پیغمبره ادی از یهودیاتن به تباهی دادن به زبان داوود پیغمبر مرعوم شدن در زمان ایسای مسیح سلام الله علیه ادیتن به تباهی دادن او را رحمی کردن به تبهکاری معاذ الله با آلود بودن مریم سلام الله علیه ها را که اغراب مصطفی خدا و متحر است او را متهم کردن لذا به زبان ایسای مسیح اینالدین کفرومن بن اسرائیل علالسان داوود و ایسا بلیان سر مرعوم بودنشونم اینست که ذالکه به ما عصب و کانو یعتدونه کانو لایتنا هون عن منیکرن فعلوهول بیس ما کانو یفعلونه تراقفیرن منهم یتولونالدین کفروم اینالدین کفرومن بن اسرائیل اینالدین کفرومن بن اسرائیل اینالدین کفرومن بن اسرائیل اینالدین کفرومن بن اسرائیل اینالدین کفرومن بن اسرائیل اینالدین کفرومن بن اسرائیل چرا؟ ذالکه به ما عصب چون معصیت کردن یک نه تنها معصیت کردن بلکه و کانو یعتدون این کانو مفید استمرار است یعنی اهل تعدیمه این دو کانو لای تناهون عن منکر فعلوح معصیتی کردن نه یک دیگر را نهی میکردن بن راه نهی از منکر نه اگر یک ناهی پیدا میشد به اینها را از منکر باز میداش اینها تناهی میکردند و نهی پذیر بودند متناهی یعنی نهی پذیر منتحی یعنی نهی پذیر اگر نهی پذیر باشد به نهایت نهی پذیر باشد این معناه الارفی از همه معناه لغوی گرفته شده اگر یک چیزی حد داشته باشد به اون نهایت رسید تمام میشود این میگن منتحی شد متناهی شد این خط متناهی است یا این شیء منتحی است یعنی نهایت دارد ولی اگر کسی در غبال گناه حرف ناصح در اون اثر نکد گناهش را همچنان ادامه داد به جایی نرسند که غط بشود میگن این متناهی نیست یعنی گناه او دیگه نهایت ندارد چون نهی پذیر نیست نهایت هم ندارد چون نهی پذیر نیست منتحی هم نخواهد بود گاهی قرآن کریم از انتها سخن به میون بیاورد مثل که در سوره امبارکه ماعده در بحث های بعد که داریم فمود فهل انتوم منتحو آیه شما میشود نهی پذیر باشید آیه ۹۲۱ همی سوره امبارکه ماعده که بعد بحث میشود به خواست خدا این است که آیا میشود منتحی باشید یا نه در حقیقت این ها منتحی نیستند گاهی می فرماید این ها متناهی نیستند یعنی معصیتشون به نهایت نمیرسد به هر تقدیر منتحی به متناهی کسی است که نهی پذیر باشد اما چون تناهی از باب تفاعل است تو طرف این نیست گاهی که به فرماید این ها تناهی نمی کنند یعنی یک دیگر را نهی نمی کنند پس یا ناظره به آن است که یک دیگر را نهی از منکر نمی کنند یا ناظره به این است که اگر کسی این ها را نهی از منکر کرده است این ها نهی پذیر نیستند خوب فَاسْزَالَكِ بِمَاْعَصَوْا این یک وَكَانُوا يَعْتَدُونَ اِنْ دُو کَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعْلُوا اِنْ سِهِم اُنْ قَافَمُون لِبِئِسِمَا كَانُوا يَفْعَلُوا تَرَا كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا این ها تحت ولای دشمنان اسلام و دشمنان انبیاء و اولیاء هم به سر می برند این چهار اونگاه از این جهت می شوند ملعوم پس صرف این که کسی گناه بکند فوراً ذات اقدس اله پرده کسی نمی دارد اگر گناه به این صورت در آمده است به زبان پیغمبر و حجتون است ملعون است وقتی ملعون شد یعنی دور از رحمت وقتی از رحمت خاصه دور شد کیفر تلخش در دنیا معصر شدن است در آخرت هم عذاب علیم است این که اصرار قرآن کریم برای این است که ولای اونها را نفذیرید داتت طبع احواق و من قد زلو ترا کثیرم منهم یتولو اونها الالین کفرو برای امین است که انسان یا محقق است که راه خود را خوب تشخیص می دهد یا مقلد است اگر مقلد است باید مقلد قرآن و احساس باشد بلا غیر ترا کثیرم منهم یتولو اونها الالین کفرو لبعثمان قد دمت هم انفسهم انسخته ابده و علیه و فی العذابهم خالدون همین آیه مبارک را بوجود مبارک زینبه کبره صلوات الله علیه ها در کوفه به همین آیه استردال کرده و در اون خطبه ایشون در کوفه همین آیه را خونده که لبعثمان قد این جمله آیه را لبعثمان قد دمت همین آیه استردال کرده