امروز سشنبه است دوم اردی به هشت ماه 1404 شمسی 23 شفوال 1446 هجری قمری و در این نوبت کاری بنده سید سعید حسینی و همکارن بزرگوارم آقایان روح الله اسمایلی تیعیه کننده محسن محابادی صدابردار و اکبر شاه واروقی همه هنگی پخش تا ساعت 14 کنار شما خواهیم بود دعوت میکنم اولین برنامه ما رو در این نوبت بشنوید برکرانه نور به مدت سی دقیقه تقریمتون میشه و بخشی از نکتهای تفسیری آیات شریفی 727 تا 822 سوری مبارکه ماعده رو از زبان مفسر آلی قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی میشنویم محی ایدهید فسألو اهل ذکری این کنتم لا تعلمون برکرانه نور بالبینات و الزبون و انزلنا الی کنذر و هدت بینا من ناس ما نزدیدید و لعلهم یتفكرون بشه بسم الله الرحمن الرحیم قولی اهل کتاب لا تعلو فی دین کن غیر الحق ولا تتبع اهوابو من قبلو من قبلو و اذلو کفیرن و بلو ان سبا از سبیل لعن الذین کفرون من بنی اسرائیل على لسان دابود و عیسی ابن مریم ذالکه به ما عزمه و کانو یعتدونه کانو لایتناهون عن منکر انفعلوه لبئس ما کانو یفعلون ترا کفیرن منهم یتبلون الذین کفرون لبئس ما قدمت لهم انفسهم انسخط الله عليهم و فی العذابهم خالدون ملوکانو یؤمنون بالله و النبی بما انزل ایلیه ماتخدوهم اولیاء ولكن کفیرن منهم فاسقون لتجدن اشد الناس عذابتن للبین آمن الیهود و اشتکو ولتجدن اغربهم مودتن للذین آمن ولذین قادو ادنان از ناراو ذالکه و ان منهم قسیسین و روحوانون و انهم لایستکبرون حکم مشترک اهل کتاب اهم از یهود و نسارا این بود که اینها در دین غلوب میکدن و غلوب هم به این معنی شد که تجاوز از حد خواه در طرف محبت افراد کنند خواه در طرف عداوت تفرید کنند و این که فرمود ناظر بان از که پیروبی هوا مایز دلالت است چه هوای خود انسان چه هوای غیر البته اگر کسی بخواهد پیروب هوای غیر باشد باید قبلا پیروب هوای خود باشد تا هوای او او را دستور بدهد که از حوث دیگری پیروبیدهد و اگر کسی پیروب هوای خود نبود متیع اقل خود بود هرگز از هوای غیر اطاعت نخواهد باشد هوا چون در مقابل اقل است نتیجه جز زلالت نخواهد باشد و همه انسان ها مکلفند که از حوث پرهیز کنند حتی انبیاء علیه مصطلح منطق اونها در اثر جهاد اکبر حوث را همباره مغروب کردند و اقل را قالد برخلاف انسان های دیگر که ناشدهد شارعن بگوین هوای قالب و اقل مغروب یا نفسی قالب و قلبی مغروب و قلبی محجوب و مانند این که فرمود بلا تتبع او احبا قوم قبلو به پیغمبر اسلام صلی اللہ علیه و سلم به انبیاء دیگر و مانند دانم فرمود لا تتبع الهوا و یوزلک انسبیل الله چه انسان های عادی چه انبیاء علیه مصطلح مکلفند مطلب دیگران است که کسانی که زلالت اونها مستمر است چون در اثر حکومت حوا زندگی میکنند اگر کسی پیروب چنین گروهی بود زلالت این پیروب ها هم مستمر است اگر مطبوع ها زلالتشون مستمر بود تابعان هم زلالتشون مستمر است در باره مطبوع ها این چنین فرمود بلا تتبع او احوا قوم که قد بلو من قبلو و اذلو کفیرن و ذلو انسبا استبیل هم زال نفسن هم مزل غیرن هم مجموع اون زلالت نفس و ازلال غیر یک زلالت کاملی را برای اینها ترسیم کرده است و ذلو انسبا استبیل این زلو که فعل سووم است نتیجه اون دوته تلخه فعل اول خواهد هوایی که الان به صورت زلالت نفس و به صورت ازلال غیر در آمد و مجموع زلالت نفس و ازلال غیر همون زلالت انسبا استبیل از تو ملکه شد و راسخ شد پیرووی از چنین هوایی در حقیقت پیرووی از زلالت سرف است پیرووی از زلالت سرف هم زلالت مستمر را به هم راه دارد لذا فرمود به این که این گروهی که پیرووی اون گروه زالین را بردارد و اهده گرفتن زلالت اینها زلالت ریشدار است که در نومت قبل به این زلالت ریشدار اشاره شد که مطلب دیگران است که اون چرا که انبیا به عنوان دعا یا نفرین یاد می کنن مسبوغ به ازن حق است تا که ازن حق دست اله از ندهد انبیا ندعای دارن و ننفرین خواه برای خود دعا کنن خواه برای غیر در جریان ایوب سلام الله علیه مرازه فرمودید که تمام اون مسیبتها را تحمل کرد اونگاه که اجازه دعا بوداد شد معزون شد دعا کند عرض کردن از تنیاز دور روان ترخم را بعدم دعاشم مستجاب شد در زیارت جزائیی در زیارت جزائیی در باره ایمه علیه مستلام مطلبی دارد که این مطلب در باره همه انبیا صادق است چه این که در باره فرشته ها هم این مطلب آمده اصل مطلب را خداوند در سوره انبیا برای ملائک زه کرد که ملائک عباد و مکرمون لا يسبقونه بالقول بههم و امرهی عمله فرشتگان بندگان مکرم خداین بدون ازن خدا سخنی نمیگوین کارهای ملائک بعد از امر خداست حرفهای ملائک بعد از سخن خداست همین تعبیر بلند سوره انبیا در زیارت جامعه برای ایمه علیه مستلام ذکر شده است که اینها عباد مکرم لا يسبقونه بالقول بههم و امرهی عمله قهرن برای انبیا علیه مستلام هم صادق است روی این اصل قرآنی اگر چنون که بعضی از انبیا مانند داوود و ایسا علیه مستلام گروه از بنی اسرائیل را لعنت کردن این حسن به ازن خداست خدا ازن داد که اینها لعنت کند و از آیاتی دیگر استفاده می شود که در حقیقت خدا اینها را لعنت کرده است منتها به زبان داوود و به زبان ایسا اگر در باره ملائکه وارد شده است که برعبادن مکرمون لا يسبقونه بالقول بههم به امرهی عملون و این منافعات ندارد با یه سؤال استفامی در باره انبیا به شرح زده در باره امرهی موسیلان بشه زده اونا سؤال استفامی می کنند نه سؤال اعتراضی معاذ الله نو هم همین کار کرد یونس علام الله همین کار کرد زنن لن نقدر علیه نن نقدر علیه این قدر یقدروست یعنی گمان کرد در اثر لطف بی پایان ما که ما سخت نمی گیریم مثل من قدر علیه رزقو یا یابسطور رزقين من یشعا به یقدر نیقدر برابر این اگرچنون که کاری برای پیانبری به امامی انجام گرفت و اونها کاری انجام دادن سخنی گفتن در حقیقت مسبوقه به ازن خداست در قرآن کریم فرمود به این که خدا بنی اسرائیل لالن کرده است در اینجا دارد که لعن اللدین کفرومن بنی اسرائیل لعن لسان داود به ایسا اینا گرچه مصبتینن احتمال این است که خداوند جای جداگانه بنی اسرائیل رعنت کرده باشد و به زبان ایسا و داود هم بنی اسرائیل رعنت کرده باشد ولی قابل تطبیق است اون جای که خدا فرمود بنی اسرائیل مورد لعن خدا هستن قابل تطبیق است بر این جای که فرمود بنی اسرائیل به زبان داود و ایسا یعنی خدا ازن داد که داود و ایسا اینها را لعن کنند و لعن هم به معنای دوره از رحمت است و کار خدا به سخن خدا از زبان انبیای خدا تنظیل کرده است این که فرمود با اون بیانی که قبلن فرمود اینها ملعونند و مورد لعنت خدا هستند و خدا اینها را لعن کرده است قابل تطبیق هست که به زبان همین انبیا لعن شده باشند و لعنو به ما قالو و مانند اون که در باره بنی اسرائیل بارشده است ممکن است همین باشد ممکن است همین باشد مثلا در آیه شسل همین سوره مایده که قبلن بحث شد این که بود قول هل انابع کن به شر من داله که محبتن عند الله من لعنه الله و قلب علیه و جعل من همون غیرالتا و الخنازیره و عبدت تاغود در همین بیان که فرمود الان لسان داوود و ایسا اونجا هم در باره در زیلش تفسیری هست نقلی هست که اونای که به زبان داوود و ایسا منعون شدن بوزینه و خنزیر شدن بس بنابراین قابل تطبیق هست که کلام انبیاء چون در حقیقت به ازن خداست کلام خدا محصول میشود و اینها در مقام فیل است صفت فیل است و صفت فیل خارج از ذات است و از جای امکانی انتظام میشود و اگر کنون که داوود به زبان داوود یا به زبان ایسا علیه مسترم کنود و روحی از بنی اززایی لعنت شدن در حقیقت به ازن خداست چون به ازن خداست و این لعن هم یعنی دوری از رحمت گاهی بازده او امر تکبیری میشود و دعال منهمو غرادت و خازیر بمانندهان اصاف فراوان و اصار تلخی که این پیروبان زالین داشتن همین است کانو لای تناهو نعن منکرن فعلو این دوتو مطلب را میفهموند یکی این که این تعدیب گناه به جامعه سرایت کرده است نه این که در بین اینها گناهکارانی بودن از کل جامعه این طور بود سرانشون که ساکت شده بودن در بحثای قبل همین سوره این بارکه مایده خوندیم که اون علما و احبارم اینها را نهی از منکرنه میکردن آیه شست و سی این سوره مایده این بود لولا ینها همون ربانیون باشد کنیم این لباس ما کانو یسناو ربانی ها باشد که نباس ما کانو یسناو در بار اتفاق بریتر باشد برای جARRY به اهم افرام و منکرم در جامعه اداب گسترش پیدا شد چنین جامعه ای می شود ملعون و به این صورت تق گرفتار خواهد شد نه اینکه در بین اینها چند فرمحصیت می کردن و بقیه سالم بودن این طور نبود این معنی هم که فرمود لایتناهو نعن منکرن فعلو معنیش این نیست که اینها نحی پذیر نبودن چون اگر معنی این باشد مقصود این باشد که اینها نحی پذیر نیستن باید بفرماید بین که لایتناهو نعن منکرن که یفعلو به فعل مزارز این کنند چون بعد از انجام دادن که نحی از منکر نیست در اینجا بساطه فعل ماضی آز شد فرمود لایتناهو نعن منکرن که فعلو بعد از فعل که دیگه تناهی نیست قبل از فعل سخن از نحی منکر است ولی برستد به جایی که کسی رو تنبیه کنند بعد از فعل جایی نحی از منکر نیست جایی تعذیر است تعذیر مال گناه کرده است نحی از منکر مال گناه نکرده است ولی اینها گناهی که کردن از او پشیمان نشدن و همچنان راه را ادامه میدن لذافه مد لایتناهو نعن منکرن فعلو یعنی اثر رو وستک برو گناه کردن هیچ پشیمان هم نیستن و همچنان راه را ادامه میدن چنین گروه اونگاه به زبان پیانبرشون ملعونند و از اینجا معلوم میشود که چطور ذات اقدس ایلاد در سوره امبارک اعراف ایک از شاخصهای برجسته پیغمبر اسلام را این قرار داد که یعمرهم بالمعروف و ینهاه مال منکرد آیه 157 سوره اعراف وقتی مشخصات پیغمبر اسلام سلالله علیه و سلم را تورات و انجیل ذکر میکند این است که فهمود امر معروف و نهی از منکرد اونقدر مهم است که اگر کسی ترک کند نزیر ربانیون و احبار یهودی ها خدا فهمد لباس ماکان و یسنون و اگر کسی انجامه داد مثل خود پیغمبر سلالله علیه و سلم این چیم بود خدا او را با این وصف مانند اون که از اصاف بارز نبوه و تصمیم ستاید یعمرهم بالمعروف و ینهاه مال منکرد مطلع بعدیان است که این لباس ماکان و یفعلونی که در اینجا است مشابه همون لباس ماکان و یعملونیست که در آیه 62 همین سوره مبارک ماعده بود حالا به عنوان نمونه فهمد تراکه فهمد به این که برای این که ثابت بشه بعد گذشتگانشون در چه حد از جمود و گناه بودن این نسل حاضر نگاه کنید میبینید بسیاری از اینها به سمت کافران گرایش دارن خب بالاخره اگر یهودی باید به سمت گرایش داشته باشد یا باید به سمت مسیحی گرایش داشته باشد یا به سمت مسلمان برای این که اینها وحیر قبول دارن نبوبت آمبر قبول دارن بسیار از انبیار قبول دارن مبدر قبول دارن معادر قبول دارن منحال شریعت قبول دارن در نبوبت خاصی اختراف دارن و در بعض از احکام شریعت ولی میبینید این یهودی ها نه تنها به طرف مسلمان ها یا مسیح ها گرایش ندارن به طرف کافران گرایش دارن و اگر هم از اونها سؤال بشود که آیا مشرکین متمدین ترن یا مسلمین میگن مشرکین مشرکین در مسیر درست حرکت میکنن یا مسلمین میگن مشرکین ها اولای احدا منال لذین آمنو سبیلا که این بحثش قبلن در سوره امبارکه نسا گذشت آیه پنجاویه که سوره نسا اینست که علم تره الالدین اوتو نسیمن منال کتابه یؤمنون بالجبت و تاغوت و یغورون للدین کفرو ها اولای احدا منال لذین آمنو سبیلا میگن کافرین از مسلمون ها بهدرن فرهنگشون خلق و خوشون آداب و سنن و رسومشون اعتقاداتشون بهدرن لذا قرآن کریم از این گروه چهی یاد کرده است که فرمود ترا کثیرن منهم یتولو للذین کفرو بسیاری از همین یهودی اهل کتاب متولیان کافرانن تهده ولای اونهاین هم گرایش درونی با اونها دارن هم اونها رو با اونها نه هم پیمانه خود به کمک خود طلب میکنن و هم گاییم پراهندگی سیاسی و اجتماعی دارن نسبت به اینها چون چند نوع ولاه هست در اینجا همه اونهایی که تهده ولای کافرانن از اونها به یک اسم جامع یاد میکنن اده از یهودی ها گرایش قلبی و معنوی دارن نسبت به کافران علاقه مند اده از اونها هم پیمان کافرانن که از کمک نظام اونها بحره بگیرن و اونها هم کمک بکنن اده هم در اصلاعه عجز از اونها پراهندگی سیاسی یا اجتماعی طلب بکنن همین ها مصداق تولی فموت ترا کثیرن منهم یتولون لدین کفرون لبعث ما قدمت لهم انفسهم چرا برای اینکه انسخت الله و علیه و فی العذابه هم خالدون زیل همین آیه حشلاد سوره بارک مایدرا وجود زینب کبراز حلوات الله علیه ها در همون خطبه کوفه اراد کرده است که در حقیقت روحی شما همون روحی یهودی ها در نوبت قلب و نازه فرمودید که آثار وصنیت و سنمیت و شرک و بودپرستی به اهل کتاب مخصوصا یهودی ها سرایت کرد چنکه به تسلیس مسیح ها هم رسید از اونجا به صورت اسرائیلیات وارد حوزه اسلامی شد که در بعضی از کتاب های تاریخی به مانند اون اسرائیلیات هست بافتهای کعب الاحبار ها هست این یه سرسره تشابه فکری و تشابه قلبی است که قرآن از ذره روانی قبلا پرده برداشت همون اینها کسانی هست که خشابهت قلوبهم آیه صد و هیجه سوره امبارک بقره ام بود و قال الذین لا يعلمونه لولا یکلون الله او تأتین آیه کذارکه قال الذین من قبله مثل قولم تشابهت قلوبهم این تشابه قلوب یا مایه تشابه جعله یا مایه گرائش های دلهای متشابه هست اینا تشابه دارن به دو چهره هم تشابه دارن یعنی شبیه هم هم هم تشابه دارن انسانهای متشابه هم اون معنای جامعه که ملحوظ باشد این گونه افرادی که قلبن با یهودی و مسیحی از یک نظر و به باسته اینا با سنمی و وسنی از طرف دیگر شبیه هم که تشابهت قلوبهم اینا رو بگن افراد متشابه جامعه در نوبت قبل این حدیث نورانی را که مرحوم کلینی رزمان لره در کافی نغل کرد اشاره شد ملازم فرمودید که وجود بارک امام سلام اللہ ریم فرماید همون طوری که قرآن آیات محکم دارد و آیات متشابه دارد متشابهات آیات را با وسیل محکمات حل کرد جامعه هم یه افراد متشابه دارد یه افراد محکم محکمات جامعه ایمه علیه مستلامه افراد متشابه را با سنت و سیرت معصومین باید تنظیم کرد که هنو امال کتابه اینها اصول انسانیت هست بنابراین افرادی که تشابهت قلوبه ها هم خودشون جز افراد متشابه هستند که امال لذین فی قلوبهم زیقن فیت طبعون ما تشابهه منه ابتقا الفتت و ابتقا تعبیله خود اینها جز متشابهات هستند کسی که به دنبال در اثر تشابه دل به دنبال یهودی ها و بعد مسیح ها و بعد و سنی و سنمی حرکت می کند چنین کسی جز متشابهات جامعه محصول می شود در آیه محل بحث فرمود برای این که روشند بشود اینا در گذشته چیور بودن وضع فیلی نسل حاضر را ببینید ترا کثیرم منهم یه تبلود در لذین کفرو این وضع فیلی اینا هست این نمونه اینا هست اینا همون نسل همون گروه هستند اونا که پیغمبر خودشون بود رو می دیدن ایمان نیابردن اینا که تره می بینن که ترا کثیرم منهم یه تبلود در لذین کفرو لبعث ما قدمت لهم انفسهم انسخته الله علیهم فرعذابهم خالدون خیلی سخت است که انسان بتواند لا اله الا الله را در قیامت بگوید واقعی سخت است اگر کسی گفت یقینا بهش می رده این چی نیست که گفتن لا اله الا الله برای انسان آسن باشد و لو کانو یؤمنون بالله و النبیه بما انزله ایلیه ما اتخذوه اولیاء و لا کن کثیرم منهم فاسقون این را به صورت قیاس استثنائی تنظیم می فرمید می فرماد اینا اگر واقعا مؤمن بودن به خدا و پیامبر و مؤمن بودن به تورات و انجیل هرگز به کفر رو نمی آوردن که این که اینها به کافران رو آوردن به یکی از انها استگانه تهدی ولای اونها بودن حالا یا ولای محبت است یا ولای حلف و نسرت است یا ولای قیادت و ترفیه اگر اینها واقعا به خدا و پیغمبر مؤمن بودن و اگر واقعا به اونچه که به طرف اینها نازر شده است یعنی تورات و انجیل ایمان آورده بودن که کافران رو اولیاء اتخاذ نمی کردن اون ترا کثیرم منهم یتولونه لدین کفرو این یتولونه گرچه فعل مزارع است و مفید استمرار است و قوی تر از ماضی است اما زیف تر از این جمعه است اتخاذ اولیاء اتخاذ اولیاء یعنی اینها رو به عنوان ریشه و اساس قرار دادن اینها رو سرمایه خود دانستن به اینها تکیه کردن اتخاذ اولیاء قوی تر از تولی فرمود اگر اینها به دین خودشون را اقل مؤمن بودن به کافران پراندنه می شدن یا متولی اونها نمی شدن بلایه که نکثیرم منهم فاسقون این از جاییست که معمولا استثناء این مقدم می شود نه استثناء این تالی روحش به استثناء این تالی برمی گردد اگر اینها مؤمن بودن کافران را ولی خود قرار نمی دادن لیکن بسیاری از اینها کافران را ولی خود قرار می دن پس اینها مؤمن نیست منطقه اون پس اینها مؤمن نیستن که نتیجه است اون را قرآن کریم زیکی می کند فهمد که ولی که نکثیرم منهم فاسقون نه این که استثناء این مقدم شده باشه بیان و زالک این است که اینجا چهار مطلب هست مطلب اول مقدم است مطلب دوم تالی است مطلب سوام استثناء تالی است مطلب چهارم نتیجه قیاس مطلب اولی است که لوکانو یعنی این اهل کتاب یؤمنون بالله و النبیه به ما انزل علیه این مقدم دوم این کفه بود متخزوهم اولیا یعنی کافران را اولیا قرار نمی دادن این تالی لیکن اینها کافران را اولیا قرار دادن به دلیل این که قبلا فرمود ترا کثیرم منهم می رتبه لونه لدین کفرون پس استثناء تالی را قبلا فرمود دیگه الان لازم نیست بگوید خب این عمر سوام وقتی تالی را استثناء شدیم نتیجه چی می شود نتیجه این می شود که پس اینا مؤمن نیستن وقت قرآنون نتیجه رزیک می کند یعنی اول مقدم لوکانو یؤمین بالله و النبیه و ما انزره الیهم دوبم تالی متخزوهم اولیا سبوم استثناء تالی این همانت که همون ترا کثیرم منهم می رتبه لونه لدین کفرون چهارم نتیجه این قیاس نتیجه این قیاس این است که پس اینا مؤمن نیستن دیگه خب پس بنابراین نفرم کسیر انسان اینا فاسقن قرآن کریم همواره حق اون اقلیه ها را حفظ می کند چون کتاب فصل کتاب جذاف نیست یه وقت از انسان مسامهه می کند مشهوری را به حساب اجماع می آورد کسیر را به حساب کل می آورد قرآن این چنین دید اگر این چنین بود معاذ الله دیگه قول فصل نبود اگر نوید درصد مردم یا نوید نو درصد مردم یک کاری دارن یک کاری دارن یک کاری دارن یک درصد یا دو درصد مخالفن قرآن نمی فرماید همشون مگر این که با قرینه ذکر بکنه در این گونه از موارد چون اقلیه های از اهل کتاب انسان های بارستن و انها را گای بنوان وراکن قریل از انها مثلا شکورن مؤمنن اینها را یاد بکند لذا یا می گوید کسیر از اینها فاظغن یا می گوید منهم فاظغن یا اگر فرمود همشون فاظغن الا قلیلن را استثنام کنن وگرنه قول فصل نبود به هر تقدید در اینجا هم فرمود ولیکن کثیر منهم فاظغون اونگاه نشانه این که اینها تولیه کفر دارن بسیار از اینها فاظغن و با مشاهده حال نسل حاضر وضع پیشینیان اینها مشخص می شود فمودل تجدن اشددن ناس عذابتن للذین آمن الیهود ولذین عشقو وله تجدن اغربهم مبدتن للذین آمن الیهود ولذین قالون نسارا این آیه برای تنظیم روابط بین الملر یه آیه قامی برهان قضیه رمزه کفرن می فرمود شما این جمعیتی که فیلن هستن یا مشتکه هستن دین را قبول ندارن یا یهودین یا مسیحی مثلا بقیه هم شعب فرعین هستن بدترین گروه نسبت مسلمان ها یهودی ها هستن با مشتکه گره که تقدیم ذکری مفید ترتب نیست اما اسم یهودی ها را قبل از مشتکه می برد این ها برمیشه اعدادا به اسلام مسلمین هستن الان هم همین طوره هستن الان اشد دو ناس اداواتن للمسلمین یهودی ها هستن دو بعد مشتکه مسیحی ها را فرمود مسلمان ها نزدیک تره اما نه چون مسیحی هستن بلکه این سعست در اونها هست خب اگر این اصول سگانه تضعیف شد اونا هم مثل یهودی ها هستن بود وله تجدن اغرب هم مبدتن للذین آمنو اللذین قالو انا نسارا مسیحی ها به مسلمان ها نزدیک تره چرا؟ به سه دلیل ذالکه به انه منهم قسیسینه یک فرروحبانن دو و انهم لایستکرون اینا که شیش دارن اینا راهب دارن اینا را معذت میکنن نصیحت میکنن تعلیم کتاب و حکمت میدن به خلق و خوی این هم استکبار نیست حالا اگر قسیسشون یک کشیشی نبود که آمنو