خدا چیزی پنهان نیست او عالم و قیبه و شهاده هست پیدا و پنهان همه رو خدا خبر داره بوده قیبت اونجا معنی نداره و کسی هم از محضر خدا پنهان نیست پشت سرش خدا حرف سده همه در محضر خدا هستن عالم در محضر خدا هست پس این قیبت نسبت به خدا معنی نداره من فکر کنم منظور این شنانده عزیز ما این بوده که خب افشای اسرار یا مثلا فرس کن رسوا کردن بد نیست چرا خدا این کاره کرده منظورش اینه نه این که مثلا همه رو قیبت کردن که چون قیبت نسبت به خدا معنی نداره اگه منظور این باشه پاسخوی این که بله خدای متعال ارز کنم که جای خودش ارحم و راحمینه و جای خودش هم اشددون و آقبینه همون خدایی که ارز کنم که اسرار رو کنهان میکنه ارز کنم که هیچ سر رو افشار نمیکنه بنده رو رسوا نمیکنه همون خدایی یه روزی به نام یوم توبلستر آئر داره روزی که همه پنهانی ها چی میشه آشکار میشه اگر اختضاب کنه بله میگه اما اینجا چیز پنهانی نبوده که خداوند میخواد گفته باشه این که آدم صاحب عزم نبود یه مسئله روشنی بود دیگه بهش گفت که لا تقرار حاضر شجره به این درخ نزدیک نشید و نزدیک شدم پس در حقه یک واقعیت خدای متعالی اینجا تذکر داده که چون آدم علل عزم نبود صاحب عزم نبود اون نحیه از کنم که ارشادی رو انجام داد بهش گفت لا تقرار بابر نزدیک شد بنابراین یک حقیقت رو خدای متعالی گفته نه یک حقیقت پنهانی رو حقیقت آشکاری پس سر ریفشان نشده واقعیتی بود که جن و ملک و همه کسانی که در آلم هستن بعدها قبلش همش میدونن که این واقعیت اینجوری بوده با آدم فرموده لا تقرار بابر به این شجره نزدیک نشید اینو نزدیک شدن عد و پیمانی گرفته بود پس این عزم رو نداشت عزمی که باید میداشت او فرقش با پیامبر علل عزم همین بود او فرقش با پیامبر عزم همین بود که با این که خدا بهش نگفته بود که نان گندم نخور اجازه نداد که از نان جوش شگمش سیر بشه اینو شد علل عزم حضرت ایسا حضرت موسا اینقدر تو مسیر که میرفت اینقدر گرسون از گیاهان بیابان خورده بود که سبزی گیاه زیر پوستش پیدا بود اون که میگه که رب نیل ما انزل تا یه من خیرن فقیر در نشبه ها داریم که یه لغم نان میخواست که شگمش سیر کنه که چند روز قضا نخورده بود اینا صاحب عزم هستن که عزم چنین دارن به هر حال این یک حقیقتیست که همه میدونستن خدا هم گفت علت این که او نزدیک شد اینه که اون عزم لازم رو نداشت که بخواد به نحیه شادی خدای متحال توجه کنه بسیار ممنون و متشکر از عزت علی امیدواریم این شنونده عزیز هم پسخ سآلشون رو شنیده باشن با برنامه پرسامان اعتقادی در خدمت شما عزیزان هستیم با ما همراه باشید یکی از دوستان با شماره تماس سفر 912 7227 اینطور پرسیدن که چرا تازگی ها بین مردم این باور زیاد چوده که محرم عربعین امامان و اینطور مسائل اعتقادی برای عرب هاست و به ما ایرانیان ارتباطی نداره اینا به عرب و عجم بودن ارتباط نداره به شیعه و غیر شیعه بودن به مسلمان و غیر مسلمان بودن رفت داره اگه مسلمانن حالا چه ایرانی باشن چه اراقی مسلمان شیعه شهادت امام حسین رو مجلس میگیره چنانکه امامان این کار رو میکردن عربعین رو پاس میدارد حالا بگذاریم از اون آثار سیاسی و اجتماعی و آثار دیگه که داره بنابراین نسبت دادن اینها به عرب و عجم اینها در واقع ایک نوع توتعه شیاطینه که میخوان که ایمان جوانهای ما رو تضعیف کنن یه مادر عزیزی با شماره تماثل 0912 اینطور سوال کردن که فرزند پنج ماهم چند ماهی هست که فوت شده و همه به هم میگن که سر مزارش نرم چون بچه عذیب میشه حالا برای من بگید که پس من خودم رو چجوری آروم کنم این که شما سر مزارش برید بچه عذیب میشین درست نیست اما این که با سر مزارش رفتن آروم میشید اینم درست نیست شما هم تو خونه که هستید این جمعه اینالالله و ایناله احراج اون رو بگید چون یه وقت که به حد برو رسیده بود اگر میرفتید سر قبرش زیارتش میکردید هم برای او فایده داشت هم برایش مفایده داشت اما بچه ای که الان تو بهشته و بچه که پنج ماهی که به محضی که از دنیا رفت اونجا تو بهشت تبیلش میگیرن و اونجا آلی ترین برخود باشه هست دیگه حالا سر قبر رفتنش بچه نداره اما شما سر قبرش هم بریدش کار نداره این که بگید عذیب میشه نعذیب نمیشه دوست عزیزی با شماره تلفون 0919 اینطور مسرح کردن که شوهرم توی زندگی من رو خیلی کتک میدد و عذاب میداد حتی یک بار با انبور دست زد یک چشم من تخلیه شد ولی من به خاطر بچه هم 20 سال ساختم اما الان چند سالی هست که تلاق گرفتم من که نمی بخشمش میخوام بدونم خدایشون رو میبخشه؟ ایشون گناه بزرگ انجام دادن در واقع جرم و جنایتشون خیلی شدید هست و عذابشون هم خیلی شدید خواهد بود شما هم اختیار دارید که ببخشید یا نبخشید مجبور نیستید ببخشید بخش پاسخهای کتا رو به اتفاق شما عزیزان شنونده شنیدیم در فرصتی جداگانه جناب استاد محمدی تشریف میارن و به سالت شنوندگان پاسخهای کتای رو بیان میکنن که این بخش رو به اتفاق شما عزیزان شنیدیم لازم هست خدمت شما گرامیان عرض بکنم نرم افزاری ایران صدا ویا پایگاه انترنتی ایران صدا در قسمت آرشیف برنامه گذشته پرسامان اعتقادی در اونجا موجود هست شما شنوندگان عزیز میتونید قسمت های قبلی این برنامه رو در این پایگاه انترنتی ویا این نرم افزار ایران صدا بشنوید با ادامه برنامه پرسامان اعتقادی در خدمت شما عزیزان هستیم تلفون یکی از شنوندگان عزیز آماده پشت هست به اعتبار شما عزیزان میشنویم بله بسیار ممنون متشکر از شما شنوندگان عزیز و گرامی جنوب استاد به خاطر کفیت این هرده این هرده هستیم پایین صدایی تلفونی من این سال رو تکرار میکنم خدمت شما شنوندگان بزرگار سالشون این بود که با توجه به این که در دنیا افراد در کشورهای مختلف زبانهای متفاوتی دارن و بویش هاشون حتی با همدیگه متفاوت خست چطور میشه که در آخرت اینها به یه زبان واحد اونجا همه محشور میشن و با زبان واحدی باشون تکلم میشه و صحبت میشه اولا که این زبان قراردادی و این عدبیات جعلی مال دنیا است طبع دنیا اینجوریست که ذاتش اعتباریه عدبیاتی هم که در دنیا وجود داره اعتباریه عوالم دیگه که عوالم اینو حقیقت دیگه اعتبار اونجا جایی نداره که بخواند واجه های جعل کرده باشن بیان شما وقتی میخواید بیان آب این کلمه آب رو بکار ببر یا مثلا ما یا سو مثلا یا واتر مثلا قرارداد نیست که بخواد با قرارداد مشخص کنن حقیقت این خارجیته ولذا زبان زبان فطرته و چون انسان ها همه فطرت دارن با زبان فطرت با هم سخن میگن در همین دنیا هم شما یه زبانی داری به نام زبان بدن از حرکت چشم شما خیلی چیزا میفهمید از حرکت رنگ شما خیلی چیزا میفهمید سبقی که رنگش قرمز میشه میخوه چارش شرم شده رنگش سفید میشه رنگش میپره زرد میشه چی میگید ترسیده یعنی خود همین رنگی که در دنیا این دیگه همه جاییست هر جای دنیا که برید زبان همینه زبان رنگ بدن انسان همتار زبان چشم انسان نگاه ها خیلی فهم کنه اونجا شبیه این زبانه زبانی که همه مشترک شما تا همین برزخ همه گر این برنامه یه چیز دقیقی باشن دوستان اما من اراده میشدم چیز رو به اون بگیم اون میفهمید اونم اراده میکرد من ذهنشو میخوندم چی داره میگه یعنی اونجا تکلم میخوایید بفرمایید که با این زبان گوشتی که ما الان در دهان ما هست و به وسیله این میتونیم تکلم بکنیم و الفاظی رو برای معانی که میخواییم با همدیگه انتقال بدیم وعث کردیم و از طریق این زبان اون الفاظ رو بیام میکنیم تا اون معانی رو انتقال بدیم اونجا اصلا این زبان کار نمیکنه بیمعنا کار نمیکنه چون جلی در کار نیست باید این زبان سخنیم میشیم اولا جل کرده باشم برای این مایه شما بگو آب وقتی این جل اصلا از ریش جلی نیست دیگه آبی هم وجود نداره که خواد این زبان بگه آب آب وجود داره اما واجهی که بخواد اون واجه قایت از این داشته باشه همه مثلا فرسان کسی آب میخواد همه آلم میدونن که این آب میخواد یعنی خود اون وجودش گویای مطلب هست ترس کنن تو برزخ دیگه تو قیامتی به طریق اولا نقطه دیگه که باید اینجا تذکر بیدیم اینه که خب توی این از جوابات داریم که مثلا زبان اهل بهش زبان عربیست زبان اهل جهنم مثلا زبان عجمی چیزی از این قبیل این باعث شده که بعضی ها خیال کنن که بهشتی ها با هم مثلا عربی صحبت میکنن با این که این ترک بوده کرد بوده فارس بوده انگریسی بوده چطور بوده این که یاد نگرفتی خب خب خب اونجا عربی صحبت کنه خیال میکنن که اونجا عربی به این معنا صحبت میکنن کجا یاد گرفتن تو کشور مثلا فرسان انگریستان زندگی کرده یه واجه عربی هم بلد نیست حالا اونجا میخواد عربی صحبت کنه یا اصلا کسی که عرب بوده حالا تو جهنم میخواد عجمی صحبت کنه بلد نیست که یاد نگرفتیم پس مقصود چیه از این که میگن بهشتی ها عربی صحبت میکنن تو رقایتون بوده مقصود اینه که زبان اهل بهشت زبان زیبا فسیح و دلروباست مثل قذرهای حافظ قذرها ذاتش زیباست زبان اهل جهنم گنگه گوشخراش عذیت کننده همیشه جهنم اینجوریست آزاردهنده هست و بهشت همه چیش زیباست اون تکلم ها هم زیباست لطافت خاص خودش چون عربی اروبهت به معنای همون فساحت و بلاغت و زیباییه اجام عجم به معنای گنگی و از خونم که ناشنا بودن این چیزی از این قبیله پس نه در بهشت کسی عربی به این معنای محسرهی صحبت میکنه نه در جهنم کسی به زبان فارسی صحبت میکنه بنابراین اینجوریست اونجا زبان زبان تکفینه زبان زبان فطرته چنان که ما سنفرس کن تو قبرم که نکیرون مکنه میپرسن من رب بک اینکه عربی بلد نیست که میخواد کلمه پاسر من رب بک رو ولی خود اون ذاتش وجودش فطرتش اون حقیقت وجودش کاملا هم اون مطلب فرشته رو میفهمه هم جوابش اومده فرشته مترجم میشه که چی داری میگه بسیار ممنون و متشکر از ازت حالی ممنون از این که امروز هم مثل برنامه گذشته وقت عزیز و شریفتون رو در اختیار این برنامه و شنوندگان عزیز قرار دادید فرصت این برنامه به پایان رسیده از شما شنوندگان عزیز و گرامی هم که تا این بخش از برنامه با ما همراه بودید تشکر و قدرانی میکنیم اگر انتقاد پیشنهاد و یا نظری راجب این برنامه دارید میتونید از طریق شمال تلفون 162 تماس بگیرید و نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید و یا این که به سامانه پیامکی 30162 پیامک بفرستید تا برنامه آینده همه شما عزیزان شنوندگان رو به خدای بزرگ میسپاریم خدا نگهدار التماس دعا از طریق شمال تلفون 162 تماس بگیرید تماس بگیرید تماس بگیرید تماس بگیرید و ماه گرفتگی چیه چند وقت پیشا بعد از شام دیدم که خانومم یک کتاب کچیت دستشه و داره متعلقه می کنه گفتم خانوم جان چی داری می خونی بگو ما هم یاد بگیریم گفتم چیز خاصی نیست چند وقتیه به موضوع سیارات و کهکشان و اینا علاقه مند شدم دارم در باری خرشید و ماه و سیاره ها متعلقه می کنم آه راستی خوب شد گفتی یه سؤال داشتم که الان یادم آفده هست اگه خرشید گرفتگی یا ماه گرفتگی اونقدر جزئی باشه که فقط با چشم مسلح بتونیم اون رو ببینیم آیا در این صورت هم نماز آیات بر ما واجب می شه نظر رهبری رو الان توی ذهنت هست به هم بگی گفتم خانوم جان اینم در نوع خودش جالبه که شما هر کتابی می خونی معمولا تا پایان اون کتابه در بیستا سؤال شرعی هم از اون مطرح میکنی اما بگم که نظر رهبری در مورد سؤالی که پرسیدی اینه که بنابرای احتیاط واجب نماز آیات باید توسط مکلفین خونده بشه گفت یه بار دیگه میگی گفتم خانوم خیلی ساده هست در باری خرشید گرفتگی یا ماه گرفتگی های جزئی که تنها با چشم مسلح قابل رؤیت هستن نظر رهبری اینه که بنابرای احتیاط واجب نماز آیات باید خونده بشه ارادت من تغییرات ساعت پخش بررامه های رادیو معارف در سال 1404 برکرانه نور درس تفسیر حضرت آیت الله جوادی آمولی قرآن کریم که اینها را توجیه کرد و راه برای توبه از کف برکرانه نور شمبه تا چهار شمبه ساعت شش بامداد مهربان باشیم مجله صبحگاهی رادیو معارف مهربان باشیم شمبه تا پنج شمبه ساعت شش و سی دقیقه گنج سعادت گنج سعادت هر روز ساعت هفت و چهر دقیقه گنج تو سینده اما باید که پیداش بکنی اعمالش زندگی زیباست زندگی شیرینه زندگی تک تک این ساعت ها زندگی زیباست شمبه تا پنج شمبه ساعت نوم و پنجا پنجا دقیقه تا جمعه زهور من شک ندارم میرسدان خورستمو تا جمعه زهور هر جمعه ساعت نوم و پنجا دقیقه از برکت ما عصر جوانی مسابقه عصرگاهی رادیو معارف سرعت دقیقه حیجان عصر جوانی شمبه تا پنج شمبه ساعت هفته عصر جوانی رادیو معارف صدای فضیلت و فطرت صبح شما بخش شمانده های عزیز و حرجمند همچنان در کنار شماییم از پخش شبکه رادیوی معارف در سشنبه دومین روز از دومین ماه سال 1404 شمسی برابر با 23 شبال 1446 هجری غمری امیدوارم که امروز رو هم به خوبی آغاز کرده باشید و به لطف خدای متعال در جمع گرم اعضای خانواده و همینطور در محیط کار لحظه های خوب و خوش و خورمی رو انشالله همتون تجربه کنید خدمتتون را از کنم که تا ثانیه های دیگه شنونده مستند خط مقدم خواهید بود از ساعت 9.40 دقیقه هم در کنار شما خواهید بود و به واسطه برنامه تشرف به محضر یکی از معصومین علیه مستلام ارزادب میکنیم دعوت میکنم به مدت 20 دقیقه شنونده مستند خط مقدم باشید در ایام جنگ در رسانه های برسی این خبر منتشر شده بود که در یکی از عملیات ها بلبل خمینی به اصارت نیروهای باسی در آمده است این خبر مثل بومب در ایران و عراق صدا کرد باسی ها از شادی هلهله میکردند و میرخصیدند خط مقدم مقدم جنگست بر تنجامه ازداد کنی جنگست بر تنجامه ازداد کنی جنگست بر تنجامه ازداد کنی ما رفتیم یک مولا روزه خونه داشتیم میامد خونه روزه میخوانیم سالانه میروزن محرم دهی آشورا یه آیساده وقتی کچک بود وقتی او میشه از روزه میخوانیم وقتی او میشه از روزه میخوانیم اینم میشه جلوبش آه آه آه ما که نشسته بودیم این جایی مادرم پیترن اموهم گفت که ما میخوانیم گریه کنیم میخوانیم بخندیم میادش اینه آه آه آه بازم میدوید میشه جلوب مالا همساده هم بردنش براشو میخونیم هنزن همساده هم میگفت چشمش میزنن این هنیز کچکی اقل هیب بخونه برای مردم بگه یه دفعه زبونش چیز شد دکت زبون پیدا کرد هنه همدنو خوش شد بازم افتد نوحه خوندن این صدای مادرشه مادری که شب و روزشو میذاشت تا پسرش بزرگ بشه وقتی بزرگ شد رفت مریوان برای سربازی پدرش حاج غلام رزا تعریف میکنه امام خمینی فرانسه بود اطلاعیه از فرانسه میفرسید ایشون شبانه زمانشو شب نامه بخش میکن پدرن گفت که از فرانسه گفت سربازا سربازا رو درک کنن برن از پادگانا امام خمینی میگو ایشون شش ماه بود وقتی آمد گفتمش چرا آمدی گفت که دستور امام خمینی بد وقت میگوشند شاتیر باروند میکنه همشون دایاش باش مخالفت کردن سریه دنده وایستاد گفت نه گفت نه من دستوره امام خمینیه سرباز خونان را درک کردن آدم اموهاش و هینا باش درگیر شدن چرا آمدی چرا سرباز آمده تر کردی رفت سفول پیش دایاش پیش دایاش که رفت دایاش کل مخطف درست میکردن منداختن تو ارتش هزیب بانبایی دستی دایش سیلفون کرد این کشته میشه بسر دندرد سریه برا من در میاره گفتم چه کارش کنم هرچی شد شد تا سانش تا اون وقت وعدندگه انقلاب پیرز شد مردشا مردشا مردشا مردشا مدت مدیدی علاقه به بازیگری تاعت داشت و منظم و مسمم تاعت تمرین میکرد اون روزا هنوز انقلاب نشده بود تاعت من علاقه داشتم و از بسیار قدران خودم رو شاگرد مردم حسین تنهایی میدونم چون اولین کارمون با مردم حسین تنهایی بود بعد دیگه فرماشیم بزرگی ها مسیرمون عوض شد و بلی همینطور اون علاقه مونده و اون شوق مونده اون موقعی که من دیگه از تاعت کلن فاصله گرفتم تاعتی بود به نام پل که خب کارگردانیشم اموهامد جمالپول میکرد ما نمیدونم چجور شد بعد این همه بازگیری توی پل به صورت حسین پنهایی که نگاه میگرفتم بدونه هیچ چیز خندم میگرفت نمیدونستم چی کار کنم آره یک ماه هم تقریبا از تمرینات گذاشته بود هر کاری میکردم رو سحنه که میمتا حسین پنهایی توی سحنه بود حسین پنهایی نگاهم چشمم که میکرد من نمیستم خودم رو گیرم که نخندم ها خندم میگرد فهی کارگرد گفت پچه ته پچه رو کار رو داره میکنیم ما یک ماه داریم تمرین میکنیم کلی گید یاد بیارم هر کاری شد من نتونستم دیگه این دیگه از اون موقع خلاصه با تاعت فاصله گیرستم یعنی رقیب اخراجمون کرد اما انقلاب که شد راه اونم به سمت دیگهی کشیده شد راهی که خیلی ها برای رفتنش دودل بودن اما او تصمیمش قطعی بود ما خوشحال از پیروزی انقلاب بودیم و یک شروع کرده بودیم کارامون رو قدیف کردن کارای فرهنگی تاعت بازی میکردیم و از این تر مسائلی دیگه بود سفا هم تشکیل شده بود ما البته اول نیروی کومیته بود کومیته پرستو تشکیل شد بعد کومیت پرستوی مدتی که اشرا رو با اینها بیشتر درگیر بود من شروع نشده بود بعد از تهران که دیگه اومد که سفا باید تشکیل بشه سفا تشکیل دادن افرادی رو که انتخاب کردن که برای تشکیل سفا براشون هم خیلی مهم بود یکیشون این عقیب بودم که تقریبا تشکیل لندی سفا با قدار امدکن حسین علمان هدوه بود و علیه علم هدوه بود و آیدالله براکش بود اینها در خود خونه حسین علمان هدوه یه جلسه هشترشی شد که اون موقع بحثای فرمانده اینا بود یه از تهران هم مشخص شده بود که آی شمپانی فرمانده هست اونجا هم یه جلسه مجددی گرفته شد محصولیت مالی دادن به علیه علم هدوه من با شدن معاونت نیرو و با پرسنلی یه چند تا خلاصه محصولیت داشتیم تا این که سی و یک شهریور پنجاب و نوه بود که جنگ شروع شد همون شروع جنگ ما توی حرکت جنگ بودیم که از جمله محاصره اول بستان با بچه ها رفتیم چند تا عملیات شبیه خون داشتیم توی بستان که اونجا مستقر شدیم دیده خود دیدیم که واسی ها حمله کردند و یه درگیری شدیری به صحب شروع شده اون موقع فرموده ما محمود احمدی بود فرموده اون حملیات اون قسمت گفت باید پل مافجر کنیم که نتونن بیان اینوره بستانو بگیرن بیان والد بستان بشن نتونن از کناره مثلا برن همار اومد گفت شما باید اقرب نشینی کنیم باید برگردیم ما با بچه های دیگه اومدیم طرف سوسنگر هنوز از شر خارج نشونیم صدای محی اومد فهمیدیم که پل منفجر کردن محمود احمدی و گوی جواد داغری با هم بودن آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره شعرهای بسیاری از او در خاطر ما مونده هر شعری بستر سرائشی داره و از پیچا پیچ از خان هنرمندی رد میشه و سیقل میخوره و تبتیره دیل به شعر میشه این شعرهای موندگار هم صاحبی داشتن که آشق بودن من ایک از معجزات هشت سال دفاع مقدس رو وصل خودم با آقای معلمی میبینم معنویتی که در وجود این عزیز بود واقعا من اینه با تمام وجودم حس کردم مدتی که فاصله از معلمی گرفتم اون روح معنویم ضعیف میشده وقتی که نزدیک های معلمی شدم احساس میکردم از خونش که میان بیرون این حاکم بر وجود من تا مدت ها خیلی من وابسته با این معلمی بودم اما چطور شد که این مرد بین گردان ها و لشکر های رزمندگان جبه و جنگ معروف شد؟ اون زمان خیلی ها برای مدداهی و تحییج روحی رزمنده ها پشت جبه ها میخوندن یکی دوتا نبودن اما اسم این مرد بیشتر سر زبان ها افتاد همه من رو به عنوان مدداه دیگه میشناختم یه عزیزی بود به نام سیفالا معلمی یه وقتی تبلیغات جهاد و تبلیغات سپاه با هم اتقام شد ایشون توی تبلیغات سپاه بود اونجا مارا دید و گفت که خب که شما دارید زمزده میکنید میخونید بابام هم عهد شعر هست میخوای برای شعر بگه نوحه بگه اینا گفتم دستش رو آندر نکنم گفت یه سبکی بده من انطقا سبکی بهش دادم توی یه کاستی سبکی براش خوندم و اسامیه چند تا از شهدهایی که همون اول شهید کرده بودن دادم به ایشون و خب رفتن هم اومد بعدیدم نوحه رو آورد ای شیدان بکن قلقان خوزستان بود و دیدم چه؟ ما شاید خوب اسامیه جا گرفته ده هم اسامیه توش گنجانده بود چه؟ شاید میاد یه ششه ای شیدان بکن قلقان خوزستان درود درود هاو جسدان خب پرتر جسمه یک ایران درود اینو هم پنده شده اون ایشه این جهبری همسی دیدی آره بر سایی رعن و جوان احمد قرن آدم درود همه درود بود آخر آره آخر درود بود آه این اولی نوحه بود که برا من گفتی دیگه بله آه اولی نوحه بود که برا من گفتی رفتم هویزه خوندم شده رحمت کنه حسین علمانه رو گفت داری میریم خدمت امام بله اینو شنیدم خوندی تو بچه های بوده بسیار راضی بودن اونو بردیم رفتیم روح منی خواهدی باست کنی خواهدی رسیدیم روزی که باید دیگه میرفتیم و همه رو جمع کردند و رفتیم جمعران و آماده بود عسیران دا گفت آماده ای بخونید بلندگو هم دیگه هم آماده است گفتم میرم میخونم آره خب هوا هم سر بود آورکو تنمون بود کلا سرمون بود رفتیم شروع کردم به خوندن دوربینم دیدم جلوم داره فیلم میگیره اما هنو باور نمیکردم که اینو دارن میگیرن و پخش میکنن