ای مردشم ای مردشم پرواز کن پرواز کن ایمانی باید برداری که زمین خورده ترکش ها که آمده یکیش مستقیمن توی گیجگاهیشون خورده بود یک چند تا به پاشون خورده بود و وقتی من بال سرشون رسیدم دیدم آرام با یه لبخند بسیار رضایت بخش روی زمین هستن گلوله توپی تصادفا نزدیکیشون به زمین میخورد و ایشون شهید میشن که خداوند ایشون رو لایق دید برای جوار خودش و جوار انبیاء و اولیاء و صالحین و شهدان و از ما گرفت و انشاءالله خونش و روحش و افتخاراتی که از ایشون باقی مونده برای مملکت سازنده خواهد بود نهزه ای بعد فرشتگان بالهای خود را گشوده بودند تا در شد شهادت امام کازم علیه السلام شاهد معراجی دیگر باشند و روح بلده بودند بلند آیت الله شهید را به کاروان حسینیان ملحق کنند و این ها را به تادگی و به برکترین وچی و به چکوفاترین وچی برکت در می آورد قرآن فریهن تأکید می کنه که تو شهادتها را در مرز مرگ نپندار اما عجیبه جامعه ما با همه وجودش در یافت می کنه حیاتش رحیم این شهادت ها مارا سر و سودای کسی دیگر نیست در عشق تو پروای کسی دیگر نیست جز تو دگری جای نگیرد در دل دل جای تو شد جای کسی دیگر نیست مرحوم آیت الله مهدوی کنی اون وقتم که شهید شدن نماینده مئلس بودن ایشون یادم از که ما به مئلس رفتیم اون موقع که جنازه ایشون رو آوازیم علای مجلسی ها باقی سیارشون گریه می کردن برای شهادت ایشون نه برای شهادت برای این که چرا ایشون رو از دست دادیم شهید عزیز ما مرحوم شابادی در ایام فقاد حضرت موسفیه شهید شابادی به طور خلاصه یکی از افتخارات روحانیت مبارز ما بود یک انسان پاکباز با اخلاص فداکار کاری و نستوح و خستگی نپذیر و خوشروحیه من به خوشروحیگی این انسان که این انسان هم آدم دیدم مرحوم آیت الله هائری شیرازی ایشان انسان بسیار ساب راحت شهامت صداقت سراحت لحجه سمیمیت درش موجوزه این که جایی یه جور حرف بزنه که به این مجلس رو خواهد داره یه جایی دید یه مجلس نقیدید اصلا عریقه همانم از باباش این جرعت و شهامت و اینها رو عرص بردم عاشق یک بار من یادم نمیاد در طول این دوستی چندین سالهی که با این شهید عزیز داشتیم که ببینم از کار خسته شدیم آثار کسالت و انزجار از کار رو من هرگز در چهره این مرد عزیز و بزرگوار ندیدم و ملاحظه کردید که امام چگونه از این شهید عزیز تجرید کردن و راجع به پدر بزرگوار ایشون که استاد امام و جزو کسانیست که برای این ملت به مناسبت حق تربیتی که برگردن امام عزیز من داره عزیز و گرامیتیم و محترمه امام در باره این بزرگوار چه مطالبی رو بیان کردن انا لله و انا الیه را چه اون با کمال تأصف و تأصور شهادت استاد زاده محترم جناب حجت الاسلام آقای شیخ مهدی شاه آبادی را به پیشگاه معظم حضرت بقیت الله ارواه نال مقدسه در این وقت بود و در همین راه به لقا الله پیوست فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقا حق حیات روحانی به این جانب داشت که با دست و زبان از اهده شکرش بر نمی آگه از خداوند متعال برای این شهید سعید و سایر شهدای در راه اسلام رحمت در جوار خود و برای فامیل معظم حضرات آقازادگان محترم شاه آبادی دامت افاظاتهم سبر و عجر عظیم خواستارم روح الله الموسویل خمینی خلافشم که می گرید از حلاکت خیش به روز رزم سپردند جان و خندیده خلافشم چندی بعد پیکر متحرش به تهران منتقل شد و از مجلس شورای اسلامی به طرف بهشت زهرا تشیید و در کنار دیگر شهیدان گلگون کفن آرمید روحش شاد و راهش پره رو نموردن شهیدان نموردن شهیدان که ما خرشیدن که کشتگان وطن زندگان جاویدن زندگان جاویدن براستان رزا چون قبار بنشستند براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن براست مان شرف همچون مهدرخشیدن مثلا دهه فضل یا پیروزی عملیات ها ما هم شاد می شدیم همگام با مردم شهید پرور و این شادی ها به گونه ای بود که مثلا برادران ورزشکار شروع به یک سلسل عملیات ورزشی می نمودن مثلا ورزش رزمی کنکفو ویا جدو که اینا خیلی مفید بودن در اصارت باعث تقویت روحی برادران بود و همچنین باعث تقویت جسمی برادران که نامه های مخفی هم از طرف حادث سید حمده ها می اومدن ویا از مزلس ویا از شخص خود امام که زیاد سفارش می شد به ورزش مثلا در خبرهایی که به ایران می رسید ورما مبنی بر این که برادری فوت کرده از نزدیکرین افراد برادران اسیر ویا پدر ویا برادر ایشون ما مزلس ختمی برقرار می کردیم شب جمعه و برادران قراره امام همه ایران می خوندن و فاتحه می فرستادن که شیرین ترین خاطرات ماست و آن شبهایی که دعای کمیل برقرار می شد با آن نهدوبیتی که از جانب ایراغی ها بر ما تحمیل می شد ولی ما پشت پنزره با یک آینه کچک ایراغی ها را نجهوانی می دادیم و بقیه دعای کمیل می خوندن و این باسفاترین و سمیمیتترین و دلنوازترین آوازی بود که اصرا در دل شب در زندان ها سر می دادن و این ها بودن که بچه ها را زنده و با ایمان و با خلوص و معتقد به انقلاب و امام نگه داشت مردای آزادگی و هماسه مردای شور و نهزت حسینی چه خوب با تپه لبی را شکستین با فریاد درود بر خمینی درود بر خمینی درود بر خمینی درود بر خمینی آزادگان ما پیام های عرضشمندی برای جامعه دارن آنها از ما می خوان که قدردان ت آزادی و استقلال باشیم و برای سرولندی کشور تلاش کنیم و پاسدار عرضش های والای انسانی و اسلامی باشیم امروز ما چه مسئولی هستیم؟ و منطقیتی در قبال آزادگان داریم آیا فقط کافیه که از آنها تجلیل کنیم و به آنها احترام بذاریم؟ یا اینکه باید تلاش کنیم تا پیام آنها رو به نسلهای آینده منتقل کنیم و از تجربیات آنها درست زندگی بگیریم؟ آقای محبی، آیا شما رو در دوران اصارت به زیارت امام حسین علیه السلام و کربلا هم بردن؟ اما خاطره از کربلا حسینی که ما طلب شده او بودیم اول و بعد هم ما را طلب کرد در آن سفر شرکت کردیم ما از این زره خبر داشتیم که سردام دستور داده بود تمام اصرها باید به کربلا بروند اما تو اردوه قرار بر این گذاشتیم که همه جی نردیم چون اینها هدف از بردن ما به کربلا این نبود که حسینی بودند یا این که ما زیارت کنیم حسین را نه هدف اینها این بود که سردام هم مسلمان است و سنگ اسلام را بر سینه میزند و تبلیغ معاویوان را انجام میدهد و این بر زره مسلمین است و ما قرار گذاشتیم که نردیم بر زیارت کربلا با این که از اول تمام زنگیدن ما به خاطر حسین بود و زیارت حسین ولی آنگونه که حسین علیه السلام در روزی که حاضیان زیارت میکرد هم هز را ولی ایشان هز را ترک گفتند و کربلا را انتخاب کردند و ما هم چون پیرو و شیعه او هستیم مسلحت را بر این پنداشتیم که زیارت ظاهری را رها کنیم و به زیارت باطنی که خواست حسین علیه السلام و رحبر و بنیانگزار جمهوری اسلامیه ایران که هدفشون و آرمانشان این بود تندردهین بلاخره نهایتا شخصی رکن دو از طرف ایراغی ها که افسر سواشی هم بود ایشون گفتند صدام دستور داده باید این کار بشود و ما گفتیم نه صدام برای شما صدام هست ولی برای ما صدام نیست ما گفتیم خب شما که خیلی اصرار دارید یک چیز مطمئنی به ما تحویل بدهید تا این که در بین راه تبلیغ سوی استفاده نکنید افسر ایراغی که به نام فازیل بود رکن دو سواشی ایراغی بود و حرفش برجشت نداشت و حکم صدام برگشت نداشت و این بر این بود که ایشون را معمول کرده بودند تا اصرار مسل چهار را به کربلا ببرند ما به ایشون گفتیم که تا اینجا ما اومدیم و زندگی ما بعد از این هم اضافی هست ما را از تحدید و زندان و شکنجه نترسنیم اگر چیزی داری مطمئن باشد به ما بگوید تا این که ما به کربلا برویم ایشون گفتند من قول میرم ما گفتیم قول شما را امتحان کردیم و برای ما قبول نیست ایشون گفتند ما میمیدهم گفتیم با امزا و محر باشد قبول است ایشون نامه نوشتند مبنی برای این که در بین راه تبلیغ صورت نگیرد نه از طرف اصرار و نه از طرف ما ایشون نامه را نوشتند و شخصا امزا کردند و محر اردباه را هم زدند ما تحویل گرفتیم عصب بود که سوار ماشین ها شده ایم یعنی شب بود تا این که آزم کربلا بشدیم و هم ما در این مخش از برنامه ی حکایت آزادگی طبق روال کتابی در حوزه دفاع مقدس به شما معرفی میکنیم کتاب کوچه نقاش ها نوشته ی راهله سبوری و عبولفزل کازمیه که انتشارات سوره مهر اون رو منتشر کرده کتاب کوچه نقاش ها خاطرات عبولفزل کازمی فرمانده گردان بسیجی لشکر 27 محمد رسول الله سلوات الله علیه و آلهه در این کتاب راوی دست ما رو میگیره و ما رو به 16 گذر از زندگیش میبره کازمی فرمانده گردانیه که در طول جنگ در چندین عملیات به صورت نیروی آزاد شرکت داشته و در عملیات کربلای 5 و 8 فرمانده گردان عملیاتی میسم بوده او بارها در عملیات مختلف مجروح شده و آسیبهای جدیدیده خاطراتش از اون جهت سزاوار تعمل و توجهه که فرمانده گردان هم با فضای قرارگاهی و رده های بالای فرماندهی جنگ و هم با فضای درانگروهی نیروهای رزمنده و خدشکن ارتباطی تنگا تنگ داره و بازنمایی حضور فرمانده در این دو فضای پیچیده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده انشالله که این کتاب رو میخونید و لذت میبرید موسیقی آقای محبی فرماندین شما رو به کربلا بردن در اون سفر چه اتفاقاتی برای شما و دیگر آزادگان روخ داد؟ در بینی راه ایراغی ها برخلاف وحدشون اشت سدام را تلوی ماشین زدن و شروع به تبلیغ نمودن تا این که بچه ها همه گی ناراحت شدن و اشت سدام را کشیدن پاره کردن و بچه ها مخبوی شدن نتوانستن هم بچه ها را بگیرن یعنی آن بچه هایی که اکس ها را پاره کرده بودن بلاصر رفتیم کربلا رو زیارت کردیم همین که وارد کربلا سحن امام حسین علیه السلام شدیم اینها باتروب و اون باتونایی که داشتن می زدن بچه ها را و می گفتن بیاید بیرون و ما از اول می دونستیم که هدف اینها زیارت ما نیست بلکه تبلیغ هدف اونهاست ولی بچه ها تن بر نرادن تا این که برگشتیم در دوران دفاع مقدس در دوران دفاع مقدس هزاران را برگشتیم از منده ایرانی به دست دشمن بحثی اسیر شدن و سالها در اردوگاه های رژیم صدام شکنجه و آزار دیدن اما آزادگان با روحیهی بالا و ایمانی راسخ در براور دشمن استادن و از عرضش های انقلاب و میهن خودشون دفاع کردن اونها با ایمان و روحیه شون اردوگاه های اصارت رو به دانشگاه های خودسازی و مقاومت تبدیل کردن آزادگان با سبر و استقامت بزرگی به همه ما دادن که اصارت نمیتونه انسان رو از درون درهم بشکنه اگه اراده و ایمانی قوی داشته باشه آقای محبی بعد از بازگشت از زیارت کربلا چه مسائلی برای شما پیش اومد؟ تا این که برگشتیم فضایل اومد گفت که اون نامه که من به شما داده بودم دیگر عرضش نداره بالاخره ما رفتیم کربلا و برگشتیم حالا تحویلش بدهیم بچه ها ابتکارات زیادی داشتن اونجا از نمونه مثلا همین نامه رو بردن دستی یک کپی ازش برداشتن این خود نامه بعد طوری بود که همون کپی شده رو نه اصل نامه رو آوردیم دادم تحویل خود فضایل اینشون نگاه کردن و کشیدن پاری کردن خیال کردن اصل نامه است یعنی طوری تنظیم شده بود که مثل خود نامه اصل شده بود بعد یک روز بازرسی از وزارت دفاع جاسوسی خود ایراغ اومد و گفتن که چرا شلوخ کردید در بینی راه از این حرف ها مسئول اردباه گفتن که قرار بر این بود که این راه تبلیغاتی بر زد نظام ما صورت نگیرد ولی افسر شما وعده داد ایشون چون خیال میکردن نامه پاره شده و دیگر یک مدرکی وجود ندارد گفتن چه وعده ای ما گفتیم خب ما از افسر شما نامه گرفتیم مبنی برای این که تبلیغ صورت نگیرد ایشون گفت فوزل به شما نامه داده گفتیم آره فوزل گفت لا سیردی نامه وجود نداره اون موقع فرمانده اردباه نامه وجود نداره نامه وجود نداره نامه را در آورد و گفت که این نامه ای هست که فوزل به ما داده بود ولی خلاف وعدش را ما مشاهده کردیم و ایشون یعنی تیمسار نظر بود فرمانده کل اردباه ها و از فامیلان نزدیک خود سدان بود نگاه کردن به نامه دیگر همونجا جایان فیصله یافت چه درسی میتوان از این خاطرات آزادگان گرفت جز اشق به بطن ایسار و از خودگذشتگی بیایید با تکریم آزادگان و خانواده هاشون قدردان این گنجینه های ارزشمند باشیم از آقای محبی ممنونیم که مهمان برنامه یه حکایت آزادگی امشب بودن و خاطرات دوران اصارتشون رو برامون تعریف کردن تا فرصتی دوباره التماس دعا و خدا نگهدار فراز سرپلند آزاد ایران ای حسار استوباره با ستار همزاد ایران ای دیار خرمه همار آباد ایران ای ستیغ سرکشیده از کمند بیداد ایران جاودان آفرین ایزدی دستار هممت هماس آفرین آند جان روشنان رست از بدی اصار شکت همان و ایمانت کردگار چارگر پناهت روزگار خیره سر براهت عرف و روغ و رخشان روشن و درخشان روزگار خیره سر براهت سینکران جاودان مهرومه هم ایران ایران ایران ایران ایران یاد راهیان دین که در ره تن جان و تن دادن رونق بحار و گل به خاک پاک این چمن دادن ایران یا نیون ایران دناب داد و دین کردن