بی دل قدور محفل عهد بلاشری گر هم نبای خست دلی بی نباشری از خرمن مکارم خوبا بلی نسی گر بره برز خونه خوشه از خرمن مکارم خوبا بلی نسی برکرانی نور خواهد چنید بحثی از نکتهای تفسیری آیه شریفی هشت و دنوه سوری مبارکی ماهده در کلام مفسر آلی غدر حضرت آیت الله جوادی آمدی حفظ آدام پر چراقی نور موسیقی در موسیقی درسته موسیقی در موسیقی درسته موسیقی درسته این گونه از امور چون از زبان نمی گذرد و از قلب نشعت نمی گیرد میار حکم شرعینی همونطوری که ایمان اگر زبانی باشد اثر شرعی ندارد باید قلبی باشد ایمان هم اگر زبانی باشد و قلبی نباشد اثر شرعی ندارد ایمان و ایمان در این جهت یکی است به تعبیر در باره ایمان سوره مبارکه حجرات آیه چارده ایلست که قالت الاهراب و آمننا قل لم تؤمنو ولكن غول و اسلمنا و لمایت قل ایمانو فی قلوب کن و انتو تیع الله و رسوله لا یرد کن من اعمال کم شیعن انده الله غفور و رهیم ایمانی که رو لغلغل استهدیده زبانی باشد اثر شرعی ندارد ایمانی هم که رو لغلغل زبانی باشد اثر شرعی ندارد که حالا اگر کسی برابر اون یمین کاری انجام نداد بگوین این هنس یمین کرده باید کفاره بدد و مانند اما آیا خود این کار رواست یا نه آیا می شود ولو با لغلغل زبان سوگن یاد کرد یا نه این کار سییست یا نه این دستوره باره که بغره بحثش گذشت خدا را معرض یمین قرار ندید مرتب سوگن یاد بکنید حالا خواه در تعارفات یا نه در خید و فروش در معاملات همود خدا را در معرض سوگن قرار ندید چرا؟ بلکه انتبر رو و تکتبو اگر می خواهید بار رو با تقوی باشید و اگر می خواهید به بر رو تقوی برسید این کار را نکنید چرا؟ بلکه انتبر رو و تکتبو اگر می خواهید به بر رو تقوی برسید دست از این کار بردارید حالا اگر آمدید و این کار را کردید سوگن یاد کردید این چنین نیست که حالا کفار داشته باشد آثار فقهی داشته باشد این سوگند های لغوی است بلکه یه آخذ کن به ما کسبت قلوب کن پس یه وقت انسان با لغ لغی لسان سوگن یاد میکنه این نهی دارد که اگر احانت باشد از این کار توحین انتظار بشه و شرعن حرام است تکریفن حرام است اما اثر وزی ندارد که انسان باید کفاره پردازد و ماند دارد و اگر نه نوع قصد توحین دارد بناید احانت از اون انتظار باشد از اون انتظار باشد از اون انتظار باشد از اون انتظار باشد از اون انتظار باشد اما قرآن از چنین آدمی هم به نینکی یاد نکرده بلکه به زشتی یاد کرده چنینکه دستون مبارک نون و القرم آیه ده فرموند از چنین آدمی به عنوان حلاف یاد کرده اینا پر حلف هستند پر سوگند هستند برای هر چیز هم سوگند یاد میکنند مطلعه بعدی هانست که میار این سوگند سوگند یاد میکنند سوگند یاد میکنند این نیست که اثر فقهی داشته باشد یعنی سوگند به الله باشد اما سوگند به قرآن سوگند به کعبه سوگند به جبرائیل به ملائکه به مانند آن این یک حضازت شرعی دارد اما اثر شرعی ندارد حالا اگر کسی هنس حلف کرد تفاره داشته باشد این چنین نیست یا اون سوگندی که در محاکم معتبرد فقط به ذات اقدس اله هست قسم به قرآن قسم به کعبه قسم به امام و پیغمبر اینا اثر فقهی ندارد در محاکم اونجایی که منکر باید سوگند یاد کند فقط قسم به الله هست لذا برای این که این امر فقهی هم رعایت شده باشد به اون امر متعارفم از نظر دور نگه داشته نشود تو این قانون اساسی در مراسم سوگند قبلن این چنین بود که من به قرآن کریم سوگند یاد میکنم این قانون اساسی قبلی این چنین بود اما قانون اساسی این نظام اسلامی در اصاس فقهی تنظیم شده است برای این که حرمت قرآنم محفوظ بماند این چنین آمده من در محضر قرآن کریم به قلاون سوگند یاد میکنم که مقسم به الله هست که اثر فقهی داشته باشد حرمت قرآنم محفوظ شده است در قانون اساسی فعیلی این چنین آمده و هر تقدیر اثر فقهی مال جاییست که مقسم به ذات اقدس الله باشد غیر خدا اگر مقسم به بود اثر ندارد ولی خود خدا سوگند یاد میکند به بسیار از مخلوقاتش اون دیگه کار خدا را نمیشه میقیاس قرار داد گفت حالا که پس خدا به شمس و غمر سوگند یاد میکند یا به تین و زیتون سوگند یاد میکند ما هم اگر در محاکم شریع به تین و زیتون سوگند یاد کردیم یا به شمس و غمر سوگند یاد کردیم اثر فقهی داشته باشد محکمه پسند باشد این چنین نیست یا اگر برخلاف و عمل کردیم به عنوان هنس یمین کفاره بدیم این چنین نیست نه اثر مصبت دارد نه اثر منفی نه اثر مصبت دارد که محکمه پسند است نه اثر منفی دارد کفاره برو بار باشد لا یاخذ کمون لاهو به لغو فی ایمان کم ولیکن یاخذ کم به ما اقدتوم الامان پس مقسمون به باید اونی که مقسمون به که اثر فقهی دارد اثر مصبت دارد باید الله باشد و همون مقسمون به که قسمه با اثر منفی دارد و اگر هنس شده کفاره دارد باید الله باشد اما اگر چون که به قرآن به امام به کعب سوگند یاد کرده به دروغ گفته گذاشته از این که معصیت کرده دروغ گفته خب یه حد که هست یه معصیت دیگری هست به مانندان اما این گونه از آثار فقهی مصبت و منفی که یکی در قضا معتبر است یکی در کفاره هیچ کدوم برش مترتب نیست مطلعه بعدیان هست که این که فرمود این فارا متفرع کرده این یک مقدمه مطبی دارد یه چیزی محضوف هست بعضی از امور هست که صرف انجامش کفاره دارد مثل که در حج اگر کسی یک کاری را انجام داده موقعا فرون کنید فرون کار کفاره دارد ولی در باره سوگن خود یک سوگن کفاره ندارد حالا ایک کسی قسم خورد و در موردی که نباید سوگن یاد بکند سوگن یاد کرده دروب قسم خورده این قسم دروب معصیت هست ولی این که کفاره ندارد قسم راست هست که کفاره دارد یعنی اگر کسی سوگن یاد کرده که فرون کار را انجام می دهند و اگر انجام ندهد اما اگر به دروغ قسم کرد که نسبت به گذشته باشد بعضی از گناهان از که کفاره ندارد این نه برای آن از که سباک است شاید بر اساس شدت گناه کفاره نداشته باشد چون کفاره برای جبران است که انسانی که کفاره دار دیگه راحت می شود بعضی از گناهان به قدری مهم است که کفاره پذیر دید اگر چیزی کفاره نداشت نشانه سهوله است نیست گاهی ممکن است در اصل شدت به صعوبت گناه باشد کفاره فقهی مال جایسی کسی سوجند یاد بکند که فرونکار واجب یا مستحب را انجام بدهد و بعد نکند یا سوجند یاد کند که فرونکار حرام یا مقروض را ترک بکند و بعد ترک نکند این را میگن هنس حرف برخلاف قسم عمل کردن خوب مطلب دیگران است که کفاره هنس قسم اتعام است نترک اگر تعام کافی بود باید دلیل بگوید بیان و ذالک این است که بعضی از امور کفاره مدد و تعام است یک کاره کفاره بدید مثلا کسی نتوانست روزه مهامقشمزان بگیرد بیماری او تا مهامقشمزان بعدی ادامه داشت گفتن کفاره هر روز یک مدد تعام کفاره او است ولی در باره کفاره یمین و مانند اون تعام کفاره نیست اتعام کفاره است باید یکی سیر سیر کند پاریه دعوت می کند یا قضا درست می کند و اگر تعام داد یعنی گندم داد باید او رو وکیل کند که او رو قضا درست کند و مصرف بکند که این بشود اتعام و اگر خود تعام داد یعنی گندم او فروخت و برای خود لباس تحقیق کرد یا مانند اون تحقیق کرد اتعام نشد اتعام نشد اگر کنین چیزی جایز باشد او رو باید روایت بگوید وگرنه آگه می گوید باید اتعام کرد نه تعام ولی در خصوص کفاره حرف اون چی که واجب است اتعام است نه مدتعام اتعام هم یا به این است که انسان قضا درست کند اونا رو دعوت کند یا قضا درست کند برای اونا بفرستد یا با اونا پول بدهد اونا رو وکیل کند که با این پول قضا درست کند برای خودشون نه این که با این پول لباس تحیه کند و اگر به جای این مدتعام کافی بود او رو باید روایت بگوید مطلب دیگران است که بعضی از علماء احل سنت اجازه دادن که انسان یک مسکین را ده شب دعوت کند به این کافی نیست به حساب از قرآن کردی باید ده مسکین را سیر کند نه یک مسکین را ده دفعه اتعام و اشهرت مساکینه نه ده اتعام اما این که فرمود من اوسط ما تطعمون این من اوسط ما تطعمون تطعمون احلی کم یعنی گاه یه وقتی شما بر اصدر عدم نیاز یا خواستید سرخجویی کنید یه مقدار سخت گریه میکنید یه وقت اصدر داشتن مهمان یا علال و عبامل دیگری به قضای بهتری تحریفی حیمی کنید بین اون قضای آلی و بین این قضای دانی این من اوسط ما تطعمون احلی کم این را انتخاب بکنید و ده نفر را دعوت کنید یا ده نفر قضا بدید این مال اتعام او کسوتهم یا ده نفر را بپوشانید این هم مثل همون اتعام است نه ده دست لباس بدید و رو او نفوشد شما میدانید که او نهی پوشد نه باید او را بپوشانید اگر یه وقتی خود لباس کافی بود او را باید روایت بیان کنند ده لباس واجب نیست ده نفر را پوشوندن واجب است این هم مثل او خواهد بود در باره این هم به غرینه اوسط ما تطعمون احلی کم این هم همین است نه خیلی جامعه قیمتین نه جامعه مبزور و مندر است او تحریر و رقبتین یا بندازات کردن که دیگه به لطف ایراهی در اثر تعالیمه الهی و انسانی اسلام این مسئله بردداری رقبت دارد خب این کفاره تخییر است بین اتعام و بین پوشوندن و بین بندازات کردن در این جایی کفاره ترتیبی است کفاره تخییری کفاره تخییری همین از لای سگانه بود و خسال سراس بود که گذاشت تمهل نمیاجد اگر کسی هیچ کنامه از این سعمر مقدور اونه بود نه اتعام ده مسمن نه پوشوندن ده مسمن نه آزاد کردن یک بنده در اصل نبودن بنده باید سه روز روزه بگیرد حالا این سلاس ده ایام باید متوالی باشد یا غیر متوالی این رو باید روایت باید باید کنم وگرنه به اطلاق این شامل متوالی و غیر متوالی خواهد بود فسیام و سلاس ده ایام زالکه یعنی اون کفاره تخییری به این ترتیبی تخییر بین اون سخه سال در مرتبه اول و اگر نشد مترتبن بر فقدان اون کسار سلاس مسئله روزه گرفتن این کفاره یمین شماست ازا حلقهم و در حقیقت و هنستم و ترکتم این قدر رو به همراه دارد زنه صرف قسم کفاره ندارد اگر کسی قسم یاد کرد و هنس کرد و خلاف کرد در مسئله کفاره اگر کسی قبل از این که هنس کند قسم خود را کفاره بدد این اثر شرعی ندارد یک احسانی کرده است یعنی اگر کسی ده مسمن را اتعام کرد بعد هنس یمین کرد این هنس یمین بعدی با کفاره قبلی ترمیل نمیشه باید بعدن کفاره دارد چون اون وقت اون که واجب نبود فمود این چنین ذات اقدسی آیات خود را بر شما بیانده خواه شاکر باشید که اگر یه وقتی خلاف کردید راه برای بازگشت باز است اولا انسان موازب باشد خلاف نکند ثانیان اگر یه وقتی پای اون لغزید به خلاف کرد راه برای ترمیم اون باز است امروز این حدیث شریف را در فضیلت اهل به سلامت الله و سلام و علیه اجمعین عرض کنیم و همه شما را به خدا بسپوریم در کتاب شریف محاسن برقیب یکی از اصحاب امام سعاده سلام و علیه به اون حضرت ارز کرد که شما دعا کنید ما اهل بهشت باشیم وجود امبارک امام سعاده سلام و علیه طبق این حدیث شریف فرمود شما در بهشت هستید از خدا بخواهید که شما را از بهشت بیرون نکنه ارز کرد که ما ارن در بهشتیم فرمود باید در بهشتیم ارز کرد چطور ما در بهشتیم فرمود مگر به ولایت ما اقرار نداریم ارز کرد چطور فرمود اقرار ولایت در حقیقت بهشت هست گاهی انسان در یه باقی به سهر میبرد لاکن شامه او بسته است گوش او بسته است چشم او بسته است او نه بوی اتراکین گلها را استشباه میکنه نه صدای این نوازنده های الهی را مثل این بلبل و غمری میشنه و نه این مناظر زیبای گلستان را میبینه دفعتن که چشم و گوش و شامه او باز شد از این ت ها استفاده میکنه بسیاری از افرادن که این چنینن الان واقعا در بهشتن اما چون این مجاری بسته است احساس نمی کنن و با موت این مجاری باز میشود دفعتن میبینن روزت من ریاض الجنن وقتی که وارده قبر شدن قبر برای مؤمن روزت من ریاض الجنن چه این که یه دیم آزلا همکدون در جهنم انددرم میشودن ولی از مستی دنیا نمیگذارد که اینا از این تختیر بودن بیرون بیان و عذاب احساس کنن وقتی بهوش آمد دفعتن ببیند فيهوفرتن من هفرنیران مآزلا این به اون صورت است ببینید یه وقت است که درباره احلبه سلام الله علیه و جمعین تضائل است که علمای احل سنت هم اونها را نقل میکنن اما امتیاز شیعه به این است اون لطائف قرآنی این حقیقت را به دست بیارد که احلبه تالی تلو قرآن کریمه بیان و ذالش این است که تو زیل همین آیه سوره بارکی آل امران در آیه حلعتا گذشت که بجون بارک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم معمور شد و اونها بگوید به این که اگر نب هزی رفتید ند و ابنا انا و ابنا اکن و نسا انا و نسا اکن و انفس انا و انفس اکن سمن نب تهل فنجل لعنتل لعرالقاذبین که سراسر این آیه نورانی فضیلت احلبه تاست اولا اده خیال میکردن که منظور از این انفس انا یعنی رجال انا همون نامه معروف که با وجود بارک امام هفتون داشتن با وجود بارک امام هشتون داشتن اباسیا که گفتن منظور از این انفس انا یعنی رجال انا بغرینه نسا انا چون احلبه ایلیمستانام استدلال میکردن که منظور از این انفس انا وجود بارک است امیر است و است امیر منظور نفس پیغمبر است و اما این فضیلتی برای است امیر است که آیه مباهله به عنوان فضیلت ا險 بیت مدرست چین که هست اونا میگن آیه مباهله برفرز این که منظور از این انفس انا است امیر باشد این فضیلت نیست چون انفس انا یعنی رجال انا بغرینه نسا انا چون کلمه نسا دارد این انفس یعنی رجال یعنی ما هم مردها رو دعوت بدون شما هم دعوت کنید ما هم زنها رو دعوت بدون شما هم دعوت کنید اونگاه وجود بارک امام هفته و هشته و سرامو داره امام فرمودن که لولا ابنانا اونها سآلی کردن به چه دلیل علی ابن علی طالف حضیرت دارد فرمودن به قول تعالی انفسنا اونا گفتن لولا نساؤنا حضرت امور لولا ابنانا اونا گفتن لولا نساؤنا یعنی این کلمه نساؤنا دلیل است بر این که منظور از این انفسنا یعنی رجالنا خب اطلاق رجال بر افرادی مثل هسته علی فضیلت نیست یعنی ما مردها رو دعوت میکنیم شما مردها رو دعوت کنید شما از کجا میگوید هسته علی سلامو لالی به منزله جان پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم است حضرت امور لولا ابنانا یعنی اگر کلمه ابنانا بود فقط ما نسا داشتیم و انفس این مقابله نشون میداد که انفس معنی رجال است و نسا هم یعنی زنان و اما وقتی ابنا را دارد ابنا هم از اون طرف شما پرزندانتون میارید بلو بالق اونم رجال هم دیگر پس ابنا بر رجالم صادق است ممکن است کسی پیسرش بیارد پیسرش هم مرد کاملی باشد چون ابنا هست پس ابنا نمیگذارد که این انفس معنی رجال باشد اون ابنا شامل بالق و غیر بالق شامل رجال و سبیه هر دو میشود پس ابنا نمیگذارد اگر ابنا نبود ممکن بود کسی توهم کند که انفسنا یعنی رجالنا بقرینه نسانا ولی چون ابنا انا دارد این ابنا هم شامل رجال میشود پس انفس به معنی خودش است یعنی زباطنا یعنی اون چی که جان خود ماست یعنی ما هم اون چی حقیقت جان ماست میاریم و پرزندان ما رو میبینیم زنها هم ما رو میبینیم این یه بیان بیان دیگر این که ما ابتحال میکنیم تزررزاری میکنیم میگیم خدا یا لعنت خود را بر کازبین نازل بکن کازب به کی میگن به کسی که دائیه داشته باشد خبری بدد گزارشی بدد یار صادق است یا کازب اگر کسی حرف نزند در صحنه تماشاچی صحنه باشد اون نصادق است نکازب او خبری ندارد که او ادعای ندارد که او گزارشی نمیدد که این کازبین طیق بیان سینال استار ازماله جمع است از اون طرف هم جمع است از این طرف جمع حالا از این طرف که پیغمبر از خدا بود فرمود ما نفریم میکنیم از خدا میخواییم که لعنت خود را بر کازبین قرار بدد یا این طرف یا اون طرف پس در این طرف هم کازبین فرض شد در اون طرف هم کازبین فرض شد اونا یه ادعای داشتن برا خودشون چون ادعا داشتن بلاخره کازب بودن اما این طرف اگر تنها مدعی پیغمبر بود و هست امیر و هست فاطمه بود امام حسن و امام حسین سلامت الله و سلامت محرم اجبین اینا تماشاچی صحنه بودن مدعی نبودن گزارشگر نبودن خبری نمیدادن اینو نه صادقه نه کازب کازب بودن وصف کسیست که گزارش میده گزارش میده معلومه شد همه اینا اهل دایی هم همه اینا با خبر هم همه اینا دارن اخبار قیب خبر میدن حالا یکی از دیگری یاد گرفته به وسیل دیگری یاد گرفته حالی فعلا دارد گزارش میده خبر میده پس اینها همتای قرآنه دارن گزارش میده گزارش دهنده یا صادقه است یا کازب اون که تماشاچی است نه صادقه است نه کازب خب استفاده کردن این معارف از خود قرآن به مراتب بهتر از استفاده کردن اصل فضیلت است که از روایات برمی آید چون این اصل فضیلت را اون سنی هم نقل میکنه مطلب مهم آن است که چگونه وجود امبارکه هست امیز این به منظری جان پیدم برن خود آیه البته دلالت دارد بر این که انفس انا و انفس اکنون و منظور از این انفس هم هست امیر است چنک منظور از این نسا هم دختر است نه یعنی زن بر این که در جریان قتل بنی اسرایل اونجا نسا در مقابل ابنا قرار گفته به منظور بنات است ابنا را زبه میکردن بنات را هی نگه میداشتن پس اینجا که فرمود نسانا یعنی بناته خب از این طرف شامل دختر بشه برد اما نکته مهمه این است که چطور وجود مارک هست امیر سلام الله علیه و منظور جان پیغمبر است ظاهره یک دلالت دارد بر این که به انفس انا هست امیر منظور جان چون فریقه نرک کردن که اون کسی را که غیر از فاطمه و غیر از حسن علیه و سلام بود وجود مارک هست امیر سلام الله علیه بود دلیل بر این که او چطور نفس پیغمبر است این است در این خطبه قاسعه که بلندترین خطبه نهج البلاقه است وجود مارک هست امیر سلام الله علیه دارد که من نور وحی را می دیدم بوی وحی را می شنیدم و صدای شیطان را شنیدم و به پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم ارس کدم این چه صدایی است فرمود او دیگه در اثر ظهور وحی نبوهد او ناامید شد که دیگه در سرزمین حجاز کسی او را بپرستد مثلا شرک و بودپرستی رواج داشته باشد دیگه حالا از شرک ناامید شد به این فکر است که مردم را به معاصی بکشاند ولی توحید بلاخره حکومت می کند اونگاه خود هست امیر دارد که اینی ارا نور الوحی و اشم ریه نبوهد اینو خودش دارد در هم خطبه پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم هم و هست امیر سلام الله علیه فرمود یا علی اینکه تراما ارا و تسم او ما اسما الا انکه لسته به نبیگن و انکه لوزیر فمود یا علی اونکرا که من می بینم تو می بینی اونکرا من می شندم تو می شنبی ولی تو وزیر منی تو پیغمبر نیست خب پس این دو معصوم این دو انسان کامل این دو حجت خدا هر دو فرمودن علی می بیند چیز را که پیغمبر می بیند علی می شنود چیز را که پیغمبر مشنود اینه می گه مقدمه ببینیم پیغمبر با چی می بیند با چی می شنود بهدر این راه باز خود قرآن کریم است یعنی اونجا که وحی آمده قلب توست تو با قلب میبینی تو با قلب میشنوی حالا ایک کسی در قلب قلب پیغمبر جان نداشته باشد و منزله قلب قلب پیغمبر نباشد