محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان محمد و جل فرجان اجماعی که ما میگیم باید برگرده به معصوم اجماعی که اونا میگن دو حالت داره یکی اجماع پیانبرانه که تعبیر فخر رازی که قبل نرد کرده این بود اون برمیگرده به نرد یک تفسیرشونم نه اصلا اجماع امت منظور از اجماع اجماع امته نه اجماع پیانبران خب اگه اجماع امت باشه این اجماع امت به چه دلیل؟ شما که عقل قبول ندارید اجماع امت رو شما خب الان به حال شیخ انصاری اینه که اجماع رو درست کردن که خب الاسلو لهم و همول اسلو لهم تو رسائل داره که اینا رو اجماع درست کردن چون بدون اجماع این قضیه خلافاینا درست نمیشد ولی بعدن توجیه کردن اجماع رو به صورت توریزه کردن خب اون اجماع پیانبران که اونجا نبود تو امامت نبود اومدن گفتن اجماع امت خب الان اجماع امت چه ربطی داره چه مستندیه گفتن نه روایت داریم که لا تکتمه امتیه الار خطه امت من بر خطه اجماع نمی کنن پس حالا که اجماع الان اجماع که نبود بر ابو بک اجماع که نبود چند نفر اونجا تو سقیفه جمع شده بودن حالا به هر حال در خلیفه دوم که نصب ابو بک بود خلیفه سبوم همی که شورای شش نفره بود که ستاشون تازه رای داده بودن اینا که درست نمی شه اما به هر حال اینجا در مستند اجماع دوتا نظریه هست یعنی در مستند این قاعده از نظر ارشایره ما که میگیم اقویه فیلن اینه که ببینید از این زمان یعنی از ببینید این وفات غزالی کهه میتونم پونسد و خردهی بود پونسد و پنج پنجمه و ششم پنجمه در مستند پونسد و پنج یعنی پنج سال از غرن ششم یعنی غزالی برن پنجمه خب پس از غرن پنجمه خود اشعری که از اول غرن چهارم شروع شد مذهب اشعری از اول غرن چهارم و حالا غزالی هم غرن چهارم و پنجمه فخرازی این غرن بعدشه ششم میشه ششم یه ذره هم شش سالم از غرن هفتم امتتاً غرن ششم خب عرض به خدمت شما که پس از غرن پنجمه ما میتونیم بگیم اینا استدلال گردن ایجی هم میگه و هم ما وجوبه و علینا سمن فلوچه این این که واجب است نصب امام نقلاً دوتا وش داره از ثانی وش دوم انافیه دفع و زرره مزمون سمنه یعنی این در واقع برمیگرده چون اجما مستندش به نقل انافیه دفع و زرره مزمون و اناهو واجبون اجماعن اجماعن تفتازدانی هم میگه نصب امام واجبون علال خلق سمن اندنا و اند آمت الموتزله و عقلاً اند بعضهن و علالله اند شیعه خب اینا اقوال بحث امامت وجوب امامت و لیسه به واجبن اصلاً اند نجداد نجداد یکی از شش فرقه به اسطلاح ولی حالا نجداد میگه مزور خوارجن و حال از ظهور الاد اند الاسم اسمی که از متزله است اون گفته که در حال به اسطلاح مختی شرایط خوب و مشکلی نیست واجب نیست اما اگر خوف زرنر باشه واجب و ظلم اند الفوتی فوتی هم از متزله است لنا وجوهان ما چی گفتیم ما گفتیم که به اسطلاح واجبون علال خلق همم اندنا حالا دلیل ما چیه سو ومین دلیلی که میاره اینه از سالس انفیه جلب و منافعن و دفع و مزارن لا تخصا خیلی زرر داره اگر امام نباشه وزالکه واجبون اجمعه پس دفع زرر محتمل به اسطلاح واجب است اجمعه حالا تفتر زنی نه که قرن هشتم نهوم میشن ایجیو تفتر زنی ولی خب غزالی و فخر رازی قرن پنجمشیم پس غزالی هم اشعاری که خودشون هم متاخرن از قرن چارم مذهب اشعری به وجود اومد از قرن پنجم حد دقل دیگه ما این ابانت ها رو داریم که استناد کردن به قاعده پس معتزله شد از قرن سوام به احتمال خیلی زعیف اواخر قرن دوام اگر نظام مثلا در اون زندگیش که این طرف اواخر قرن دوام ایشاد ماشی خیلی بعیده احتمالا از قرن سوام اشعاری از قرن در واقع پنجم استدلال کردن به این قاعده اما امامیه رو گفتیم گفتیم ما امامیه رو قرن دوام و سوام پیدا نکردیم چیزی چون اینا در واقع اولا در قرن دوام و سوام به معرفت استراری قاعده بودن اصلا معنا نداشت که از این قاعده استفاده کنن تو بحث امامت هم که عرض به خدمت شما که اصلا وجوب امامت در قرن دوام و سوام ظاهرن مطرح نبود اگرم مطرح بود به همون معنایی بود که قبلن بحث کردیم به اصطلاح یعنی حالا بعض ادعای کردن قاعده لطف بعض ادعای قاعده لطف هم در امامیه از قرن چارم به بعد بهش استناد شده و قبلش ما اونجا در بحث قاعده لطف مفصل گفتیم که از باب همون تمکین از باب این که خدا اگه تکدیف بخواد که ریشش هم در روایاته بنابراین امامیه در قرن دوام و سوام به این قاعده تمسک نکردن اولین کسی که اینجا از این قاعده استفاده کرد و اسم قاعده را آورده شیخ مفیده منتا شیخ مفیده ما پیدا نکردیم در بحث جوب نظر اما در بحث یعنی از قرن چارم میشه در بحث تقییه استفاده کرده الان کسی بگرده ممکنه شیخ مفید جاهای دیگه هم استفاده کرده باشه ولی اونی که ما پیدا کردیم در بحث تقییه ایشون اینجوری میگه میگه تقییه کتمان الحق و سطر الاعتقاد فی و مکاتمت المخالفین تقییه اینی که حق را به اصطلاح کتمان بکنیم اعتقادمون را بپوشونیم مکاتمه هم اصلا کتمان میاد با مخالفین بکنیم و ترکمون از آهرتهم به ما یعقب و زررم فی دین او دنیا اونجاهای تقییه واجبه که زرری داشته باشه در دین یا در دنیا و فرض و ظالک ازا علمه به ضروره اوقفی فی زن خب اینها دیگه از زیلش بحث هایی پیدا میشه یعنی این بحث هم راجب زرر قطعه هم زرر زنی مطلع از هر زررمی قویه فی زن فهمت ها فیلن الان این بحث ما فیلن اینیست فهمت ها لم یعلم زررم به اظهار الحق وله قویه فی زن ظالک لم یجب فرض و تقییه پس تقییه کجا واجب میشه وقتی زرر محتمل یا زرر قطعی یا زرر محتمل پس دفع زرر محتمل واجبه لذا تقییه جایی که یقین یا زن زن قویی داشته باشیم که زرر اینجا وجود داره حالا زرر را هم اهم زرر دینی و دنیا میدونی که خود اینم مورد بحثی خب بعد از شیخ مفید یعنی سید مرتزا شیخ توسی کراجکی نمیدونم عبوث سلاح حلقی و دیگران دیگه از این قاعده استفاده کردن در همون وجوب نظر در وجوب نظر استفاده کردن در وجوب توبه در وجوب نظر استفاده کردن از این قاعده که دیگه الان نمیخواییم اونا رو عبارتاشون رو لازم نیست بگیم زکی بکنیم چون ابتدا رو ما میخواییم از غره هفتم و هشتم هم که دیگه این قاعده خیلی بیشتر مورد بحث قرار گرفت مثل در بحث وجوب تبعیت از امام عدم اعتماد به قول غیرمحسوم وجوب دقیقت در دعاوی مدعی نبوت وجوب نصف امام بر خدا در موارد متعدد استفاده شد از این قاعده در غره هفتم و هشتم از این زمان به بعد خب میدونید دیگه بعد از غره هشتم دیگه کلام یه مدار افول میکنه و علمان میدن سراغ فقه و اصول کلام کمتر میپردازن از این زمان به بعد بحث تو علم اصول بیشتر پیگیری شد حالاته نه اینکه تو کلام نبود ولی بحثاق خودمون خود علامه هلی در کتاب نهایت الاصول الى علم الاصول این قاعده رو بحث کرده تا آروز این قاعده رو با قاعده اقاب بلا بیان بررسی کرده و در واقع در قرن سیزده و چارده و پونزده تا زمان حاضر اصولیون دیگه تو این سقر خیلی بحث کردن راجب این قاعده مثلا شیخ انصاری در کتاب همین رسائل فراید الاصول در زمن بحث قبه اقاب بلا بیان بحث احتیاط وجوب احتیاط و وجوب فحص و در کتاب الفواه دلو سوریه در بحث حضر و اباهه از این قاعده استفاده کرد و بحثهایی رو مطرح کرده در قرن چارده هم آخوند آغازیه عراقی محق ناینی محق اسفهانی اینا همه وارد بحث شدن و مفصلتر بحث کردن در قرن پونزده هم هم که علمای معاصر امام خمینی آیت الله خوی آیت الله عراقی و شاگردانشون تا الان این زمان حال راجب این قاعده در علم اصول خب خیلی بحث کردن از جمعه بحث براحت اقلی اجمالا ما میتونیم بگیم که این قاعده یک قاعده اقلی و فطری و بدیهی همه هم قبولش دارن حالا مستندش رو عدلیه که حسن قبر قبول دارن اقلی میدونن اشاهره که حسن قبر و اقلی قبول ندارن شرعی و اجما به مستندش اجما اجمایی که به شر در واقع برمیگرده و منطقه در استفاده از این قاعده احتمالا اینجوریه که معتزله از قرن ثوم استفاده کردن از این قاعده امامیه از قرن چهارم استفاده کردن بر اساس اصناد و گزارشات و اشاهره از قرن پنجم استفاده کردن از این قاعده حالا البته کسی عبارتی پیدا بکنه که قبل از اینم این چیزا در واقع استفاده شد ما ممنون میشیم ولی بر اساس استقراری که ما کردیم این ترتیب بحث به این صورت شروع تاریخشی بحث همین بود که ارز کردیم خب اینم بحث دوم که بحث تاریخشی بود اما بحث سه وم واقع شناسی ببینید ما الان این واقع ها را که میخواییم بگیم به جهت اینه که مفردات بحث روشن بشه یک تصور اجمالی پیدا بکنیم راجب قاعده بعدن بحثای اختلافی را جدا جدا بحث میکنیم فعلا در حد این که این واجه هایی که در این قاعده مثل زرر احتمال وجود اینا به کار رفته یک توضیح اجمالی بگیم اینم ارز بکنم این قاعده این الفاظ چون ما نمیخواییم الان یه استنباطی بکنیم در آیات و روایات این قاعدهی که یک استلاحی این واجه هایی که استلاحیه لذا ما باید ببینیم که اینا چه قصدی کردن از این قاعده این علم هایی که از این قاعده استفاده کردن چون این قاعده به این صورت که در روایات به کار نرفته یعنی بحث نشده با این تعابیر که ما بخواییم بحث بکنیم لذا معنای لغوی اینجا خیلی مهم نیست که از چه ما بحث میکنیم ولی به استلاح من خودم همیشه مخالفه بحث از معنای لغوی در جایی هستم که نمیخواییم بحث اشتاق یعنی نمیخواییم بحث آیات و روایات بکنیم بحث آیات و روایات هایی که بخواییم بررسی بکنیم یعنی یه واجه ای رو در آیات و روایات حتما باید لغت رو بحث بکنیم لغت زیربنا و اساسی الان ما فیلن میخواییم قاعده رو در کلام و در علم و حسوب باید ببینیم اونا چه قصدی کردن اونا این کلماتی که بکار بردن مذرعه ما تا لغت رو هم میگیم اشاره میکنیم برای اینکه بحث ما کامل بشه و اشاره میکنیم خیلی دیگه بحث ما فسادی نمیخواییم خب راجب وجوب قبلا ما بحث کردیم راجب وجوب که استلاح همچی در لغت خب وجوب بعضی هایی گفتن اصل ریشش وقوع و سقوط و ایناست به اسطلاح الواب و چین و الباب ابن فارس میگه اصلا واحد یدوله علا سقوط شه و وقوعه بعضی ها میگن که در واقع وجوب در لغت به معنای سبوت و سبوت و لزومه خیلی ها اینا گفتن سبوت و لزومه بعضی معاصرین هم آقای مستقبی شما میگه که سبوت با لزوم کلوت این رو قبلش هم در تاج الاروست و در بعضی کدابای دیگه همین اومده اولین بارشون نگفتن زوبیدی و دیگران گفتن اینا برال بعضی ها هم معانی دیگر هم برای این واجه گفتن اما راهب هم میگه که همو سبوته منای اصلیش و وجوب هم متناغ در واقع وجوب شریع هم که میگیم مناسبتش اینه که در واقع شهر میاد یک چیزی رو میخواد ثابت بکنه میخواد تثبیت بکنه که این کار رو ما باید انجام بدیم خب ولی در اسطلاح در اسطلاح هر علم یک منایی داره فقه ها خب یکی از احکام خمسه وجوبه و به اسطلاح الزامی هم هست از احکام الزامی وجوب و حرمته دیگه و این رو اینجوری تعریف میکنن که حکم تکلیفی شرعی که شارع به طور جزم و الزام انجام متعلقش رو از مکلف هسته و راضی به ترک نیست و برای عملش پاداش و برای ترکش کیفر قرار داده تقریبا اینو چیز کردن فقه راضی و چند تا عبارت هم بخونیم میگه خطاب الله تعالی ازا تعلقه به شیعن فا اما یکونه طلبن جاز من اولا یکونه کذار یا طلب طلب جزمیه یا جزمی و این کانه جاز من فا اما یکونه طلب الفعل و هووال ایجاب او طلب ترک و هووال تحریم وقتی الزامی جازمه یا طلب فعله یا طلب ترک اولی واجب دومی حرام و این کانه غیر جازمه فترفان اما یکونه علستویه و هووال اباهه دو طرف مساویه نباهه و اما یکونه جانب الوجود و هووال ند مستحب طرف به اسطلاح وجود ترجیح داره اووال ند اووال ند اووال ند به درجت الالزام یب اصول نه و شیع لذی تعلق بهی به درجت الالزام مثل چی؟ نه و وجوب سلات مثل واجب بودن سلات که این وجوب سلات دوت میکنه برمیه انگیزاند به سمت اون وجوب نماز به سمت اون نمازی که وجوب به اون تعلق گرفته به درجت الالزام دیگران امالا من عبارتهای آی مشکیمه در اون استلاحات اصول آی حکیم و دیگران هم عبارتهای مشابه این رو گفتن که دیگه لازم نیست این رو بیاریم خب پس تا اینجا به استلاح اما در کلام کلام من بگم ببینید در کلام همین الزامه هست منطقه تو کلام این الزام از ناهی عقله یعنی وقتی ما میگیم وجوب گاهی هم به این میگم وجوب علالله که حالا استلاح خوبی نیست ولی به خاطر این که در مقابل وجوب تکبینی فلسفی بخوام فرق بذارن میگن اونو میگم وجوب انلا یعنی ذات خدا اختزام میکند اینو میگم وجوب علالله وایه خوبی نیست خیلی هم ازش تو استفاده شده مثلا ماتوریدی هم همین چند روزه پیش اونا در واقع اصلا میگن حسن قوم قبول دارن اما به این به خاطر این وایه وجوب علالله میگن ما قبول نداریم اصلش قبول دارن این وایه خراب گرده کار رو میگن چون ما همه حرف اشعریم ما شیع هستیم که به خدا دستور بدیم در حال که منظور وجوب علالله دستور دادن ما به خدا نیست اینو مفصل قبلا بزگردیم بلکه به مناه کشفه حکم العقل به مناه کشف العقل حکمی کنه عقل به این که ظلم قبیه هست و عدل مثلا واجب هست این به مناه کشف میکنه نه که ما دستور میدیم به خدا برحال حاکم در واجبات شرعی مثل نماز شرع حاکم در واجبات کلامی مثل همین وجوب دفع زرر محتمل یا وجوب معلل بودن افعال اللهی به اغراض یا عرض و خدمتشان ظلم عدل اینجا عقله و در واقع اینجا عقل از اینجا عقل از اینجا عقل به این مناه است که عقل میگه این کار رو باید بکنی الزام داره نباید هم ترک بکنی اگرم کسی ترک کر او رو مستحق کفر و مزمت میدونه حد دقل مزمت عقل در واقع حکمی کنه به این که این فعل واجبه یعنی درک میکنه که این به طبیل شهید سدر وجوب وجوب کلامی به مناه یه ادراک عقل هست ضرورت انجام فعل را و به گونه ای که به اصطلاح باید انجام بدیم و نباید ترک بکنیم و این که استحاق ندهو یا زم یا کیفر و پاداش این از لوازم اینه از لوازم اینه و اونی متکرد مان ما معمولا معمولا که میگنه میگم تا همین زمان معاصر حسنخوب را به مناه استحاق متوزم گرفتن اما شهید سد اشکال داره به این یه حسنخوب وجوب عقلی یا همه حسنخوب به مناه استحاق متوزم نیست به مناه درک ضرورت انجام دادن فعله یعنی عقل میفهم که باید انجام میشه بله اگه انجام داد حالا طبیعی ایشون یه تعبیری داره مایه تعبیری ایشون تعبیرش اینه که وقتی عقل حکم میکنه یا درک میکنه که این کار رو باید انجام بدی و درک میکنه که کسی اگه انجام داد مستقب ها داشته یه حکم دومه من یه جوری دیگه یعرض کردم اونجا گفتم لازمه این درک اینه که اون استحاق متوزم داره لازمه اشون نمیگه لازمه میگه اون حکم دومه حکم دومه پس بنابراین این که متکلمان من یه جوری یعرض میکنم که متکلمان گفتم وجوب کلامی یا همون حسن قب به معنای استحاق متوزمه این تعریف به لازم کردن تعریف به لازم کردن به علاق خودش یعنی درکه این که اینو باید انجام بدیم و نباید ترک کنیم البته الان ما اونجا گفتیم حسن قب اهم از راجب و مستحبه یم بخید که اهم از اینه که ترکش قبل عقیه و کیفر داره یا نداره یم بخی که اهم از از اینو یعنی عقل درک میکنی که با آره دیگه درقو ما که میگیم مستندش عقله و وجوب کلامی داره یعنی عقل درک میکنی که وقتی زرار محتدون به بود ولو محتمل عقل درک میکنی که باید ترک کنیم و اگه کسی ترک نکر اونو مزمت میکنه حالا اینجا همون مستحب داریم که کنت که کتا قدر بودیدی بره حالا اینو رو باید بعدا بحث بکنیم چون اینجا یک چیز تحریک بشنه بخورم که آره اینو باید بردم ولو وجوبیه دیگه قاعدتاً این بحث بحث وجوبیه ولو ممکنه این کسی بگه مثلا اگه مثلا مشکوک بود پنجا پنجا بود مستحبه مثلا هشتاد درصد بود واجبه حالا فعلا ما چیزی در این مورد نگفتیم ولی این امکان وجود داره ولی ابتدا سایکن فعلا داریم عرض میکنیم که نه وجوب اینجا بحثه وجوب از اسمش روشه وجوب دفع ضرر محتمل شما ممکنه ممکنه در ضمن بحث به این حدجه برسیم که بعضی ضررها وجوب دفع نداره یا استحباب دفع داره اونو حالا یه بحث دیگه فعلا قاعده وجوب دفع ضرر محتمل خب رسیدیم به واجه دفع بمونه برای جلسه بعد