امیرون مومنین سعی کرد تفقد کنه از موالی و این به مذاق بزرگان عرب خوش نمی آمد و کارشیقنی کردن و یکی از مشکلات حکومت علیه السلام که موجب رنجش ایده از خواد شد و کارشیقنی کردن همین حمایت علیه السلام از موالی بود و این اصنادش در دوران حکومت علیه السلام فرابان یکی دیگه که از اینا تفقد کرد مختار بود مختار هم گرچه حکومتش و قدرتش یک سال بیشتر نبود ولی اون زمان بیشتر نیروهای مختار از موالی بود و سعی کرد از موالی تفقد کنه از بنیومیه هم عمر ابن عبدالعزیز که در رأس صده هجری به خلافت رسید اونم بیشتر دو سال بیشتر خلافت نکرد اون هم سعی کرد موالی را تفقد کنه و این تبعیزی که در مورد موالی اعمال شده بود از بین ببرد همون که سب به امیر المومنی همون همون این چند تا اقدام خوب کرد یکی چند پس دادن فدش بود از کنم که لغو این بخشنامه لعنتی سب و جسارت به امیر المومنی علیه السلام بود یه اقدام اجتماعی دیگه شم تفقد از موالی بود در هر صورت بنی عباس آمدن از این نقطه زعف بنی اومه یک تحقیر موالی بود و تبعیز نسبت به موالی یعنی ایرانیان بود استفاده کردن این یک دوبوم این آمیره که برمان احرام فشار بسیار مؤثر و سکوی پرش بسیار مؤثر استفاده کردن مظلومیت بنی هاشم و علویان و فاطمیان بود در رأس اونا شهادت امام حسین علیه السلام و شهادت زیدی من علیه ابن الحسین که خیلی جفا کردن اون مرد بزرگ را بعد از اینکه شکست دادن سرش را از بدن جدا کردن گسدش را به دار زدن مدتها بالای دار بود و بعد آوردن پایین سوزوندن و خاکسترش را برباد دادن خیلی ناکمان مردانه بله بله خیلی خیلی ناجا و مردانه و کی نتوزانه عمل کردن بنی عباس از اینا استفاده کردن در اون سالهایی که فعالیت سیاسی تبلیغیه از کدام سازمان یافته و مدیریت شده می کردن به مبلغانشون آموزش می دادن می گفتن از مظلومیت پسراموهای ما بگویید شهادت حسین ابن علیه را بگید شهادت زید ابن علیه ابن حسین را بگید شهادت یهی ابن زید پسراموهای زید شهید را بگید و اینا می گفتن بازگون می کردن و افکار مردم را تهیج می کردن بنابراین اینا مدت ها فعالیت سیاسی زیزمینی می کردن و حکومت بنی امی مبرخان می نویسن از زمان هشام ابن عبدالملیک رو به زرف رفت تا اون که از سال 128 هجری وارد فاز نظامی شد فعالیت اینا بنی عباس تا اون زمان در فاز سیاسی بود از سال 128 وارد فاز نظامی شد یعنی از نظامی و بسرات چیز با هم درگیر شدن لشکرکشی و این رو با هم درگیر شدن و اون مدت چهار سال اینا مشخول درگیر نظامی بودن تا اون که ابو مسلم و خراسانه از خراسان در اون سال در روز اید فتر در یک از روزهاهای منطقه خراسان پرچم را برفراش و حرکت کردن به سوی اراق یعنی به سوی قرب آمدن و حالا آخرین جنگی که از می کنم تیم کننده بود حالا این در سال 132 هجری اتفاق داد آمدن در منطقه موسل یعنی این فاصله دیگه هیچ مانعی براشون نبود دیگه از خراسانه مانعی ها را در هم می شکستن در هم می شکستن قومت ها را در هم می شکستن و رفتن جنگ تیم کننده در موسل در حدود 20 کلومتری کوفه در کنار رودخانه زاب دو لشکر با هم روبرو شنن ابو مسلم از یک طرف و مروان ابن محمد اخل خریفه بنی امهیه که این مرد از مردان رشیده بنی امهیه بوده ولی بد موقع به قدرت رسید و در تاریخ به این لقب دادن مروان حمار یعنی این خیلی تحملش زیاد بود به نظر می رسه این ها چون شکست خوردنن نخواستن از این تجلیل کنن این اشاره به مقاومت رویه آدم مقاومی بوده زربه ها را تحمل می کرده شکست را تحمل می کرده ولی خب دیگه بنی امهیه دیگه پا سر خورده بود دیگه قابل مندن نبود با آخر نیروی آخر خلیفه امهوی اونجا روبرو شدن و مروان شکست خورد این مروان قیر از اون مروان بله قیر از اون مروان این شکست خورد و فرار کرد بنابراین نیروشون شکست خورد و سپاه ابو مسلم خورستان پیروز شد و سپاه مروان کنار رود زاب شکست خورد و خودش کشترین شد فرار کرد و رفت درد نیز ترورش کردن و کشته شدن و اینجوری شد که تمام شد و این سلسل مقررش شد و سپاه ابو مسلم خورستان پیش روی کرد و رفتن در کوفه که یکی از مراکز اصلی فعالیت بنی عباس بود در کوفه عرض کنم که عبالعباس صفا اولین خلیفه عباسی به قدرت رسید استاد پس این شما مروانیان رو با بنی امیه در حقیقت چفت و پس زدید یعنی بنی امیه دو شاخه بودن استرهایم میگن خاندان صوفیانه خاندان مروانی و اولی هر دو از بنی امیه بودن متا دو شاخه شدن خاندان صوفیانه خاندان مروانی به این صورت که بعد از سلح تحمیلی امام اسلام صلی اللہ علیه با معاویه عملا معاویه به خلافت رسیدیه کل حکومت اسلام کل حکومت بر کشور پهناور اسلامی به دست معاویه افته و معاویه پسر ابو صوفیان بود از اینجا به بعد را تا معاویه دوم میگن خاندان صوفیانه یعنی معاویه پسرش یزید و پسر اون معاویه دوم اینا رو میگن خاندان صوفیانه بعد از معاویه دوم مروان مشهور به خلافت رسید با توافقی که در اون قبیله اختلاف پیش آمد یعنی یه جوری مساله سیاسی کردن که مروان به خلافت برسه پسر یزید خالد ولی احد بشه و مروان بیوه یزید را تزوید شد یعنی که به دبستان سیاسی کردن و مروان نه ماه بیشتر خلافت نکرد مرد نه زنش کشتش زنش که بیوه یزید بود کشتش خفش کرد این مروان همون مروان خبیسه که دشمن آره علی بود همون بود که خیلی خیانت کرد همون بود که در جنگ جمل بود همون بود که داماد اسمان امین افغان خلیفه سبون بود همون بود که در فاجه حره در کشتار مردمت که راه نفوز از خندق به داخل مدینه را به سپاه یزید نشون داد این خیلی همون بود که تبعید شد بله همون بود که در بچهگی با پدرش حکم ابن عبیل آز تبعید شده بود به تایب این نه ماه بیشتر خلافت نکرد و پیشگوی امیر المومنین علیه علیه صلی اللہ علیه وسلم در جنگ جمل تحقق یافد این در جنگ جمل اسیر شد حسنین علیه السلام آوردنش محضر امیر المومنین از چه ازن یامیر المومنین حالا اجازه بده این ما بیعت کنیم حضرت فرمود منگر این در مدینه با من بیعت نکرده بود این در مدینه با من بیعت کرده بود حالا مجددن مثلا بخواد بیعت کنیم لوبایه انه بیعده لنق ازا بیسته یا به سبته که اشاره به اون مایستقبه و ذکروهه که مضمونش اینه که این فرمود کفون یهودیه دستی یهودیه دستش دستی خیانتکاره این آدم وفادار نیست حضرت حفش کرد و فرار کرد ربه ماویه پیبست اونجا امیر المومینه به دنبال این بیان فرمود که این از حکومت خیلی بهره ناچیزی خواهد داشت به اندازه که سگ دوروبر لب و لوچه و دمبینیشو بلیسه الله حتی در همین حده بهره ناچیزی از حکومت داشت که تحقق یا بیش از نه ماه خلافت نکرد و فرمود امت اسلامی از دست فرزندانی این روزگار سیاهی خواهد داشت از مروان به بعد میگه مروانیان تا سال 132 هجری که این همون قرد شدن همین دودمان مروان دیگه ای که پس از دیگری خلافت کردن تا گاهی یکی میمورد پسرش ولیعت میشد گاهی اموش ولیعت میشد گاهی برادرش ولیعت میشد ولی از این دودمان خارج نشدن و سال 132 که منقرست شدن سپاس کذارم استاد پیشوایی یه سری بطاق فرمان میزنیم و برمیگردیم اشاله در خدمت شما عزیزان خواهیم بود تاریخ تاریخ آینه ابرت است و در ساموزترین تاریخ تاریخ اسلام سوال بشم خدمت های پیشوایی سلام و عرض بکنم اصلا از اجداد علی ابن عبیت علی و علیه السلام یک درخلافی رو مابدن من هم سلام و عرض بکنم خدمت شما عزیز شنونده اصلا پیشوایی در خدمت شما هستیم در جواب عرض بکنم که اجداد امیر ممنون علی علیه السلام با اجداد حضرت رسول صلی اللہ علیه وسلم مشترکه پدر حضرت رسول صلی اللہ علیه وسلم عبدالله بود پدر عبدالله عبدالمتلیب بود و پدر علیه السلام عبوتالیب بود پدرونم عبدالمتلیب بود بس عبدالله و عبوتال با هم برادر بودن و جد اینا بنابراین از جد اولشون شروع میشه که عبدالمتلیب باشه تا جد بیستوم حضرت رسول صلی اللہ علیه وسلم شناسایی شدن کلما اسماشون میخونم از خود حضرت رسول صلی اللہ علیه وسلم نه شده که در شمارش اجداد من به ادنان که رسید توقف کنید یعنی بالاتر از ادنان دیگه نرید ادنان جد بیستومی ولی ازا عرب مکرم میگفتن عرب ادنانی از نجاد همون ادنان بودن از پایین به بالا به این صورت بودن عبدالمتلیب خاشم عبدمنعف قصی کلاب مره کب لعی غالب فهر مالک نزر بازاد کنانه خزیمه مدرکه ایلیاز مزر نزار معد و ادنان بیستا مورد سؤاله که مثلا چی حکمتی داشته که حضرت رسول صلی اللہ علیه وسلم میفرموند در شمارش اجداد من به ادنان که رسیدی توقف کنید میگن دوتا احتمال داره یکیش اینه که بین ادنان و حضرت آدم وضعی روشنی ندارن منم مرازی کنم واقعا همجوره نه تاریخ روشنی از اینا هست و نه تعداد مشخصی هست تعدادشون مورد اختلافه یه جهتش هم شاید این باشه که چون مسئله نجاد و نسب در زمان جایید خیلی امر مهم میبوده حضرت که یه نخواسته دوباره اینا برن نفش قبر کنن نجاد پرستی دوباره گل کنه و چی کنه فلان اینا نرن زیاد سراغه نجاد و نسب بنابراین اجداد حضرت علیه الاسلام با حضرت رسول مشترکه و تا نفر بیستون به این صورتی من خوندم این عزیز گرامی تفصیل این مطرب را در همه کتاب های مربوط به تاریخ اسلام و حضرت رسول میتونن ملاحظه کنن از جمعه ما در کتاب ما تاریخ اسلام که نهاد رهبری در دانشگاه آچاب کرده میتونن اونجا ملاحظه سپاس کذارم استاد پیشفایی امروز هم بهرمند شدیم از صحبتهای کارشناسی حضرت علی از شما عزیزان شنونده هم تشکر میکنم که تا این لحظه ما را همراهی فرمودید تا برنامه دیگه خدا یار و نگهتار شما اینکه نهیده م hahnah поступیز و آراز s جemos fat سامیت سامیت تادر R instance The graffiti of urban quit موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی تحویلت نمیگیره دوست داره هر دفعه از کنارت میگذاره یه چیز تندی بهت بگه یه جمعه مسخر آمیزی توحین آمیزی جسارت آمیزی آزاردهندهی مثلا به شما بده شما اینجور جاها نباید جوابشو بدی اینو میگن مدارا ولی حالا اگه بتونی یه کاری بکنی با طرف رفیقم بشی انقدر نرم زندگی کنی انقدر خوش کلام باشی انقدر خوش روح خوش اخلاق خوش برخورد باشی که حتی اونم به طرف خودت جزب کنی دوستش بکنی اینو دیگه میگن رفق رفاقت کنی با مردم همراهی کنی حالا این درجه بالا و پایینم داره رفقم مثل خیلی از امور اخلاقی از همراهی مثلا فرض بکنید با یه شخصی که خیلی اطلاعاتی نداره مثلا شمارم خیلی نمیشناسه همینجوری حرف میزنه باش همراهی بکنی تو مسیری تو قطاری توی مثلا فرض بکنید اوتوبوسی تا این که مثلا ده ها سال با همسرت با همسایت با کارمندت با رئیست به شکلی رفتار کنی که از هم نرمیده رنجید اینا درجات داره حالا حضرت در این روایت امام باغر علیه السلام میفرماید که اگر شما بخوای ایمان رو توی یه جایی بذاری مثل گاف صندوق مثل کموت مثل چمدون که بهش زربهی نخوره آسیبی نرسه باید یه قفل براش دقیق کنی وگرنه گاف صندوق با تاخچه فرق نمی کنه گاف صندوقی که قفل نداشته باشه هر کسی بتونه بره درشو باز کنه این همون تاخچه و رومیزه چه اثری داره اگه میخوای ایمان دست نخوره دستمالی شیطون نشه دستمالی آدم های شیطون صفت نشه یه هر کسی یه تیکه ایشو نبره اگه این ایمان تو میخوای خوب نگه داری یه قفل بش بزن قفلش چیه؟ رفق قفلش تندی نیست قفلش خشونت نیست قفلش عصبانی شدن و خشم گرفتن و اونق بودن و عبوس بودن و به هر حال با ترش روی رفتار کردن با مردم نیست اتفاقاً مومن خیلی نرم و خوش روه اتفاقاً مومن با آدم های نابکارم در روی اولیه زندگی همراهی میکنه بعد به جاش تذکر میده به جاش نصیحت میکنه پس اگر برای ایمان بخواییم یه قفل در نظر بگیریم اون قفل رفقه رفاقته همراهیه حالا حدیث دوم باب با هر کسی همین سند از امام باغیر علیه السلام دوباره یه حدیث کتاه دیگهیه من قسمه لحو رفق قسمه لحو ایمان دوباره رابطه ایمانو با رفق نشون میده میگه اگه به کسی رفاقت کردن درست رفیق بوده بودن صحیح رو روزیش کردن یعنی خدا به یه کسایی دیدید یه جوری روابطه اومی قوی میده میتونن با همه رفیق باشن اگر کسی این روزیش شد بدونه که ایمانم روزیش شده من قسمه لحو رفق قسمه لحو ایمان اگر خداوند اومد به یه شخصی این توانایی رو داد که بتونه با کجاییه بزرگ و بزرگ با آدم های بزرگ با آدم های کچیک با آدم های مصن با آدم های کمسن با همسایه شون با اون که دوره با خیشابندشون با اون که خیشابندشون نیست با کارمند دونپایش با رئیس مافقش اگر تونست با اینها درامی زد مخالطت کنه رفت آمد بکنه همراهی بکنه بداند که ایمان هم بهش داده شده قسم اللهو یعنی خدا روزیش کرده پس به طور خلاصه رابطه رفق و ایمان یک رابطه وسیق و یه پیوند امیق هست چیزی که میتواند در زندگی ایمان را نگه دارد رفق هست اون هم به طور کامل محفوظ بدارد تعبیر قفل همین بود انشالله در برنامه آینده رفق رو ادامه میدیم باب رفق باب نسبتاً بزرگیه در کتاب ایمان و کفر و احادیث متعددی داره همه شما رو به خدای بزرگ مصبرم السلام علیکم و رحمت الله سلام علیکم و رحمت الله م novel desert مردم مرجا مفهوم c ولی همه میگوارد دهی دایم previous اله برای مباهر سمران و برنامه عنباز دهم ادراک در روی تا دست سر خیلی از طن дальم امتحان باز این Tamble is a humans دلم در بند ظرفت زوست مرم سر سودای بی پایان ندارم سر سودای بی پایان ندارم سر سودای بی پایان ندارم سر سودای بی پایان ندارم سر سودای بی پایان ندارم ای امام نهرمون ای امام نهرمون جون هرچی مردمون جون هرچی مردمون آشق وقتی زهرا هم برش نیسازه تا مولا هست تنها هم خودش نمی بازه تا مولا هست تنها هم خودش نمی بازه دلوی همه پو به پو شهیدان صدای همه تو صدای شهیدان نگوی همه به نگون شهیدان اسم تو رو لبا شهیدان دیره اشت نمیدونم دیره اسمت نمیخونم نهرمون جون جواده از در خونت نرون جون آموی امرو دیتا با بری دیداره جون آموی امرو دیتا با بری دیداره سر میریدی جارو میفته باید جواره باز کبیر و عین باز ای ترون داق داقه باز کبیر ها این باقه ای ترون داق داقه هدیه ی همام رزا از دست شاه چراقه جونو آمو را بیتابو برای دیدار سر میگی میفتو کنیو واره ای پسره مو سب نجبر امام رزا کیه از تو بیتر آقا فدای اسم قشنگه ای اینه زهران ی اطر ای امام نبور یه شبه زهران نبور ای امام نبور یه شبه زهران نبور یه شبه زهران نبور یه شب وقتی خشد پنجره فولاده یه شب وقتی خشد پنجره فولاده دیدی داری جون میدیم برای اولاده دیدی داری جون میدیم برای اولاده خشکی دلها رو دریا کردیم شور قیامتی برپا کردیم خشکی دلها رو دریا کردیم شور قیامتی برپا کردیم