فَسَمَّ وَجْهُ اللَّهُ به هر طرفی که رو کنید روی خدا اونجاست این نشانه این است که ما همیشه در برابر خداون هستیم وَجْهُ اللَّهُ به معنای ذات الله نیست بعضی از مفسران معنا کردن که فَسَمَّ وَجْهُ اللَّهُ یعنی فَسَمَّ ذات الله یعنی خود خدا اونجاست به هر طرفی که نگاه کنید خدا اونجاست نه قرآن نمیگه فَسَمَّ الله یا فَسَمَّ ذات الله تعبیر اینجور نکرده اینجا قرآن در جاهای مختلف کلمه وَجْ رو دارن کل شیعن حالک همه چیز به حلاکت میرسن الا وَجْهُ الله وَجْهُ الله باقی میمونه این باز مقصود ذات الله نیست وَجْهُ الله یعنی اون جنبه آلم وجود که خدا رو نشون میده به استرات جمال و کمال و صفات الهی رو تجلیات الهی رو به تعبیر دیگه مظاهر اسما و صفات الهی هستن تو این آلم اونم از بین نمیده یعنی اینطور نیست که یه روزی که این جهان تغییر و تبدل درش پیدا میشه این جهان همش فانی میشه و فقط خود خدا میمونه اینجوری نیست میشه باید وَيَبْقَا وَجْهُ رَبِّكَ ذُلْجَلَالِ وَالْاِكْرَامِ وَجْهُ الله باقی میمونه همه چیز از بین میرن اونهایی که وجهه الهی داره باقی میمونه اون که مظهر خداست تجلیه خداست از اون جهد که مظهر خداست باقی میمونه زیرا که این وجه وابسته به خداست و تجلیه خداست اگر شما فرض کنید مثال بزنیم در آینهی روبروی او استادید و صورت خودتون رو در اون آینه دیدید این وجه شماست خودتون این طرفید وجهتون اونجاست که در آینه افتاده اون وجه تا شما هستید اونم باقی میمونه مگر شما از بین برید بنابراین وجه الله یعنی اون چی که خدا رو نشون میده این وجه الله تغییر و تبدل در آلم میاد یوم تبدل الارض غیر الارض زمین عوض میشه و از شمسو کوورد و از سما انفترد و از البهارو سجرد تمام اینای تغییر و تبدل پیدا میشه ولی اون وجهه الهی که جنبه آیت الهیست و وابسته به خداست فیض خداست خدا رو نشون میده اون باقی وفی کل شی اندهو آیتون تدلو علا انهو واحدون این مقدمه بحثی که خلاصه ما در مقابل وجه الله هستیم همطور که امام در بیانات اخلاقیشون میفرمودن آلم محذر خداست در محذر خدا گناه نکنید این هم باز معنیش همینه که خداوند با وجه خود و مظاهر فیض خود و اسماع خود و صفات خود همه جا حضور داره و اونها که توجه به این حضور دارن دیگه خدالت بگیشن گناه بکنن نامشن معصوم کسانی که غافل بکنن از این دیگه اسمت برا اونا متصور نیست باز ممکنه برگردن توبه کنن بعضی هم هستن که دیگه توبه نمی کنن و همیشه در عذابند و در مخلدند و عمل لذینه شقو ففنار خدا نکنه که انسان به مرحله شقاوت برسه شقاوت یعنی بدبختی و قصاوت و دوری از حقیقت دیگه حقیقت رو درک نمی کنه اگر هم برش میگن میگه دیگه ما نمی فهمیم ما اینها نمی فهمیم چی میگید به پیغمبر اکرام میگفتن که ما نمی فهمید شما چی میگید اصلا و آن هم نمی فهمیدن دیگه در اون مرحله رسید دادن که حق را اگر در مقابلشونم قرار بدهند دیگه نمی فهمند چون دل اونها اون دلی که باید ببیند و درک بکند اون خراب شده از بین رفته همه این بحث ها برای این عرض دو کنم که خداوند ما را خلق کرده برای این که با وجه الله همیشه اتصال و ارتباط داشته باشه این عالم وجود آینه وجود خداست خدا هست و آینه وجود خدا هم حضور داره ما که با خود خدا نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم وجود ما وجود محدودیست با این محدودیت در این مظاهری که خدا در این عالم خلق کرده می توانیم ارتباط برقرار کنیم حالا همه این عالم مظهر خداست اولیاء خدا خب اونهای که با خدا بیشتر ارتباط دارن اونا بیشتر مظهرند و کسانی هستن که نگاه کردن به صورت اونها آدم را به یاد خدا می اندازه و گفتن با اونها معاشرت کنیم این مقدمه این بحث برای این سیر ما در اینجا در این کتاب دو تو بحث را عنوان کردیم یک بحث اینه که آدم در مراحل این سیر و این حرکت معنوی و الهی به جایی می رسد که دیگه غیر از خدا چیزی را نمی بیند من اینجا نوشتم که اگر در مرحله جلب رضا خدا به اون جایی برسیم که چیزی جز رضا خدا نخواهیم و ما تشاؤن الا ان یشا الله رب العالمین در سوره تکویی خداون فرموده و ما تشاؤن الا ان یشا الله رب العالمین این و ما تشاؤن دو تو معنی داره یک معنیش اینه که جنبه امری داشته باشه یعنی نخواهید جز اون چرا که خدا گرچه به صورت خبر هست نیست که ما گایی به پرزنده من میگیم که حسن این کار را نمی کنه یا حسن این کار را می کنه داریم خبر می دیم میگیم می کنه اما این خبر معنیش انشایی یعنی بکن این کار را منتقل با این بیان میگیم که او را احترامش کرده باشیم و تشویرش کرده باشیم که تو ذاتا خوب هستی این کار را می کنی ذاتا این کار را نمی کنی اینجا میگه وما تشاؤن یعنی به اون مرحله می رسید که دیگه چیزی نخواهید جز خدا اون چی خدا می خواهد هم جنبه امری می تونه داشته باشه یعنی نخواهید الا اون چی که خدا می خواهد به اون مرحله که این مرحله خیلی مرحله با لحظه یه مرحله چن ممکنه نه همون جنبه خبری باشه یعنی در آلم وجود بالاخره تحت مشیت خداست و شما هم ارادتون با اراده الهی خلق شده یعنی خدا شما را مختار آفریده یه وقت تصور جبر از این نشه که بگید خب پس خدا هرچی بخواد ما انجام بیدیم خدا هم نخواد انجام نمیدیم نه این ما تشاؤن یعنی خدا شما را اینطوری خلق کرده که با مشیت کار کنید با اختیار و اختیار شما جز مشیت الهیست خدا خواسته که شما اختیار داشته باشید و با اختیار قدم بردارید و این اختیار به قول فلاسفه دیگه اختیاری نیست دیگه شما اختیار را خودتون اختیار نگردید قدرت اراده جز وجود شما چرا اینکه شما چشم دارید چشم شما که نرفتید بازار بخرید دیدن شما اختیاری نیست یعنی اصل چشم و دیدن جز ساختار وجودی ماست این رو خداوند داده و ما هم میبینیم دیگه با شراعت دیدن در اراده هم همینطوره خدا به ما اراده داده یعنی اختیار داده که ما با اختیار کارها رو انجام بدیم و این ت بزرگیست که به انسان داده شده و از این آیه اینه بفهمیم که بالاخره مشیت شما تحت مشیت الهیست کسی خارج از این هیته نیست بد بخوایید و خوبم بخوایید هرچی بخوایید تحت مشیت الهیست زیرا که خدا خواسته که شما مختار باشید و این مختار بودن باز برای این است که شما به اختیار خودتون و انتخاب خودتون راه خوب رو انتخاب کنید و این برتری شما است بر ملائکه که ملائکه لا یعسون الله ما عمرهون و هم به عمرهی یعملون قرآن میگه ایشون گناه نیست گناه نیست که ملائکه که ملائکه نیست که ملائکه که ملائکه این مهم ببینید الا اگر که اراده شما اراده جبری بود وزیلتی نبود که اونها هم که معصومن که ما ایمه معصومین یا اولیاء خدا رو میگیم معصومن اینجور نیست که اراده شون از دستشون خارج شده یعنی امام نمیتونه گناه بکنه تصور اسمت رو اینطور نکنیم که نمیتونه ولی ایمانشون و علمشون به حقایق آلم به جایی رسیده که دیگه گناه خودشون نمی کند و این مهمه که خود نمی کند نه اینکه اونا شهوت ندارند نه اینکه اونا تمایلات ندارند بگیم خب شهوت نداره خب گناه نمی کند بسیاری پیر مرد ها میگن استغفرالله ربی و عطو بیلگان جوانه خب اون مرده که گناه نکنه نگاه نکنه به حرام حالا پیر مرده دیگه همه چیش از بین رفته چشاشو هم میذاری میگه استغفرالله درست نمی کنه اگر انسان داشته باشه نیرو و بعد وارد مراهدی نشه اونجاست منطقه این چطور میشه اینو تو کتابای علم کلام خوندید که حتی انسانهای عادی بعضی از کارها را نمی کنند شما خودتون الان بعضی از کارها را با این که میتونید انجام نمیدید یعنی در مدت عمرتون انجام ندادید حالا منجام نمیدید مثالش پده بگم خب براخره بعدش این را آدم نمیخوره میتونه بخوره پس این معنیش نیست که نمیتونه مجبوره یعنی شما علمتون و ارادتون و اون خواستتون به جایی رسیده که این جو چیزها را نمیپسندید تا آخر عمرم این کار را نمی کنید شما مجبورید نه مجبور نیستید ولی نمی کنید باید در مسائل دیگم به این مرحله برسیم که بدی گناه به حدی برای ما واضح باشه که دست به گناه زدن برای ما مثل دست به آتش زدن باشه دست به آتش نمیزنیدید و واجب به حدی الزامش برای آدم ضروری باشه که باید انجام بده و هیچ وقت ترک نمی کنه مثل شما قضا را هر زور میخورید دیگه کسی الزام به اومدن شما را نکرده ولی شما خودتون مقید میدونید قضا بخورید حالا زور نمیگم شبهره قضا میخورید دیگه میشه شما قضا نخورید میگه خول بشید اگر خودتون خودتون باشید حتما قضا میخورید با این که میتوانید نخورید اینهایی که اعتصاب قضا میکنن چرا بکنن برای این پس آدم میتونه خیلی کارها را بکنه اما چرا نمی کنه برای همینی که علم به این داره که این کار لازمه باید انجام بده و اراده او تعلق میگیده که این کار بشه با اراده کار را نمی کند و با اراده کار را انجام میدهد و خدا خواسته که و ما تشاؤنه الا انیشاالله مشییت شما هم زل مشییت خداوند قرار میگیده یعنی اختیار شما اختیاریست که خدا به شما داده جبرم نیست باید خودتون انتخاب بکنید و اینم امتیاز شماست که لقد کرم نابنی آدم و حملناهم فی البر و البر و فضلناهم علا کسیر من خلقنا تفزیره کرم نابنی آدم مال فضیلت ذاتی انسانه همه اینسان ها کرامت دارن این مربوط به عمل نیست این مربوط به اصل خلقت انسانی که انسان با موجودات دیگه تفاوت داره کرم نابنی این کرامت باید حفظ بشه هم دیگران باید حفظ کنن هم شما اما آخر آیه فضلناهم علا کسیر من خلقنا اونجا میگه کسیره اونجا همه نمیگه تفزیل یه چیزیست که با یه چیز دیگه مقایسه میشه کرم نامقایسه نیست ذاتا انسان موجود محترمش و اما فضلنا فضلنا مربوط است به دو چیز که مقایسه میکنیم میگیم این برو فضیلت داره دیگه اینجاست که انسان فضیلت بر همه آلم موجود نداره علا کسیر من خلقنا این مربوط به بروز استعداداته در بروز استعدادات کسیر من خلقناست نه همه موجودات شاید ملائکه خیلیشون از ما برتر باشن در این جهت و موجودات دیگه در آلم ماشه که ما نمیدونیم این فضیلت مربوط به انتخابه این فضلنا دومهی مربوط به انتخاب من و شماست که ما چیگونه انتخاب بکنیم خب حالا اینجا ما گفتیم انسان به جایی میرسه که کسی را نبیند به جایی میرسیم که مسائلی رو ممکنه درک بکنیم که دیگران نمیتوانند درک کنند اگر رضایت خدا رو مقدم بداریم در این مرحله ثابت قدم باشیم از خطرات محفوظ بمانیم به سرمنزل ولایت و کرامت واصل خواهیم شد و امکان دارد چیزهایی ببینیم و انجام دهیم که شگفتندیز باشه و برای دیگران هم راه کشا باشه و باعث تنبوه دیگران بشه و در این مرحله اگر لطف الهی شامل حال ما بشه و هجاب هایی که دو دعای شعبانیه رو بخونید اون مناجات شعبانیه که خیلی از چیزهایی که ما اینها رو عبادت میدونیم خیلی هاش هجابه تا برسیم به جایی که انوار الهی فرا راه سالک قرار بگیره تا جایی که به مرحله فنانه و سلالله علیه سیدنا محمد و آدم محمد در مکارم خوبان تشکر میکنم از شما بزرگواران که با ما همراه بودید بخش سه بوم برنامه رادیو معرف رو همراهی کردید انشاءالله برنامه هایی رو که تقدیمتون کردیم مورد توجه شما باقی شده باشه اگر مایل بودید که برنامه ها رو مجددن بشنبید یا برای خودتون برنامه های مورد علاقتون رو سبت و زبط کنید میتونید به پایگاه تلارستانی رادیو معرف به نشانی رادیو معرف نقطه آی آر مراجعه بفرمایید برنامه ها در این پایگاه تلارستانی برای شما خوبان بارگزاری میشه انشاءالله موفق باشیم ما هم بتونیم خدمت گذار خوبی برای شما باشیم از این رسانه دینی در ادامه دوت میکنم از علاقه مندان به دروس حوزبی که همراه باشن با درس خارج اصول فقه حضرت هایتالله مذاهی در برنامه مبانی فقاهت تشکر میکنم از شما گرامیان انشاءالله که باستان توفیق باشه بتونیم در خدمت شما باشیم شما رو به خدای بزرگ و مهربان میسپنیم و دعوت میکنیم همراه باشید با مبانی فقاهت گر جلوه حوز را گر جلوه حوز را هدت را برگوهره اشرا برگوهره اشرا صدف یافری مبانی فقاهت این جمله زبرکو به فقاهت داریم این جمله زبرکو به فقاهت داریم این جمله زبرکو به فقاهت داریم که از مکتب بالی نجف یافته ایم که از مکتب بالی نجف یافته ایم بسم الله الرحمن الرحیم ببش رحلی صدری و یسرلی امری ببش رحلی صدری و یسرلی امریم بحلو العقدتاً باللسانی بحلو العقدتاً باللسانی یفقه و قولی وحث دیروز درباره کلام مرحوم آخوند رضان الله تعالی علک بود رضان الله تعالی علک بود که همین طوری که کفایه رو متعالیه کردید مرحوم آخوند اول جمعه بین حکم واقعی و بین حکم واقعی و بذاری می کنند و دست از حکم ظاهری بر می دارند می فرمایند ما اصلا حکم ظاهری در اسلام نداریم معده امارات معده اصول اینا حکم نیستن امارات و اصول حجتن اگه متابق با واقع در آمدن منظر تکلیفن اگر مخالف با واقع در آمدن معذر تکلیفن معذر مکلفن و اما مسلحت و مفسده که گاهی امارات منجر میشه و که الهای در مفسده بکند یا تفریت مسلحت بکند ای رو هم جواب دادن این که قانون اهم و مهم چون که حجیت امارات حجیت اصول اهم است اون واقع مسلحت واقع مفسده واقع مهم است و اون حجیت امارات اهم لذا مانعی ندارد مهم از بین بره به واسطه اهم این خلاصه حرف مرحوم آخون که نسبت به شیخم دادیم شیخم همین رو میگن گفتیم سرچشمه همه حرف ها شیخ بزرگباره بعد شبههی برای مرحوم آخون جلو میاد شبههی برای مرحوم آخون که اون شبهه هوا میداره مرحوم آخون را که دست از حکم واقعی بردارد تا اینجا دست از حکم ظاهری برمیداش طبعاً به قوم طبعاً به استادشون شیخ و میفرمودن ما حکم ظاهری نداریم از به بعد میخواند بگن ما حکم واقعی نداریم میفرماین جمعه بین حکم واقعی و ظاهری اینه که اماره مخالف در اومد وقتی حسلی از اصول مخالفه با واقع در آمد اون واقع از انشا میفتر از فعلیت میفتر و چیزی نیست جز احکام ظاهری جز معده امارات معده اصول به چه تقریب تقریبش اینه میفرماین همه احکام واقعی معلقه به علم و وقتی اون واقع فعلیتیه فعلیت پیدا میکند که من علم پیدا کنم علم و تکلیف و تا علم و تکلیف پیدا نکنم اون واقع اصلا در حال انشا هم نیست چرسه در حال فعلیت چرسه در حال تنجه به حیب میفرماین احکام واقعی به حیث به نح لا علم بهی لتنجه یا لا علم بهی لتنجه که این تنجه در اینجا اون تنجه استلاحی نیست چنون چه قبلش بعدش بلا فاصله معنا میکنن معنا میکنن تنجه یعنی فعالیت که خب میدونید دیگه کفایه خوندید کفایه بعضیاتون درست گفتید دیگه و الان کفایه رو متعالیه کردید قطعا معناش اینجور میشه ما یه حکم واقعی داریم به قول ایشون یه ازن در تکلیف که اون از گاهی اگر اصل ما مخالفه با واقع درات ازنه در حرام میشه و یا ازنه در ترک واجب میشه و وقتی این ازنه داریم چجور جمع کنیم بین حکم واقعی و ظاهری میفرماین دست از حکم واقعی بر میداریم به این اعتبار میگیم که احکام واقعی لا علم به حیلت نتجه است در مورد اصالت الحل ما یقینیم عل نداریم پس تکلیف برای ما بلفعل نیم چی چی برای ما بلفعله اون ازن شارع مقدم کلوش این لکه حلال حتی تعلم یه این تعیین وظیفه در ظرف شکل وظیفه ما در ظرف شکل اینه که ما بگیم حلاله خب اگه واقع و نفس الام حرام بشه ازنه در حرام داده ایشون فرماد نه ازنه در حرام که نداده از داده برای این که مورد شکل رو ارتقاب کنه مورد شکل اگر مال مردم باشه حرام نیم برای این که مال مردم خوردن حرامه به شرط علم لا علم به حیلت و اما اگر علم نداشته باشیم واقع و نفس الام مال مردم خوردن حرام نیم همچنین نجاسه کلوش این تاهر حتی تعلم از داده در مورد شکل خب اگه مورد شکل متنجس باشه چی؟ می فرماید متنجس از داده ارتقاب شد میگه حرامه میگم نه حرام نیم تا اجتماع زدنی تفریت مسلحتی القایدر مفزدی لازم بیاد نه از داده اما این متنجس حرام نیم چرا حرام نیم؟ برای اینکه قرمتش متعلقه به علمه معلقه به علمه اگر علم شما باشه تکلیف هست اگر علم شما نباشه تکلیف نیم با اون عبارات مشکل بلاخره تصدیق میکنید که خلاصی حرف مرحوم آخون اینه ما به مرحوم آخون ایراد داشتیم یک میگفتیم که همین ازن از داده ارتقاب شده از داده ایراد داشتیم چه معنی داره ازباب اهم و مهم باشه؟ یعنی ما مال مردم و حکمش هم حرام تعیین وظیفه در ظرف شکل میگهد که این مورد حلام القای در مفزده هست میگیم بعده اما چون که اصالت الحل باید داشته باشیم اینجور خسارت ها را باید ببینیم جماعه ای داره؟ چرا از قول خود خودتون که قول شیخه برگشتید ازن در مورد شکل ازن در حلیت که واقعا حلال نیست چرا ازباب همین قانون اهم و مهم نباشه؟ که به ابن غبه بگیم آقای ابن غبه در موردی که اصالت الحل مخالفه با واقع درمیاد این داره مال مردم بخوره داره حرام هم بخوره به قول مرحومه ها شیخ مولا متاسف هم هر دندون سرزیکه میذاره به قول مرحومه ها شیخ میگفتن رو منبر میفرمودن پیرن هم پاره میکنه اما مجبوره ساکت بمونی چرا؟ چون اصالت الحل اگر نداشته باشد مزیق لازم میاد اصالت تهاره اگر نداشته باشد اصرحلت لازم میاد برای اینکه اصرحل لازم نگاد برای اینکه مزیق لازم نگاد برای اینکه مزیق لازم نگاد دیگه باید این خسارت ها رو هم ببینیم دیگه باید این خسارت ها رو هم ببینیم باید بعض اوقات هم مکلق تو چاپ بیفته و به عبارت دیگر رفع ید استکلیف کرده با کمال با کمال پاسفش رفع ید استکلیف خب ایراد اول ما به مرحوم آخون این بود که اصلا چرا اینجور بگیم چه فرقی میکنه بین ازنه که اصلا تلحیل باشه با استسحاب استسحاب هم واقع و نفس الامر ازنه چنون که معده امارات هم واقع و نفس الامر ازنه یعنی که میگه علقه احتمال و خلاف صدق العادل یعنی اون چه میگو گرد بگو درسته یعنی اگر مخالفه با واقع در اومد یعنی از دادن دیگه از دادن بر طبق قول زراره عمل بکنیم از دادن بر طبق قول زراره این یه ایراد داشتیم که چه وجهی که شما با کلمه ازنه در اصالت تلحیل مجبور شدید اینجور بگید نه ما مجبور نیستیم ما میگیم که همه امارات همه اصول رجعتی یعنی معده احکام الله نیست اگر مطابقه با واقع شد مرجعه ایم اگر مخالفه با واقع شد معذوریم معذوریم یعنی هرام به جامعه بردیم یا ترک واجب کردیم اما معذوریم یعنی اقاق رش نمشید در همون حق و ناسش میگیم معذوریم اما زمان داریم کسی که صحباً مال مردمو بخوره ولی با اصالت تلحیل کسی که با اسطسحاب مال مردم بخوره کسی که با اماره مال مردم بخوره زمان داره اگه بد فهمی زمان داره و اما اقابتش تو بشه؟ نه اقابت نداره و اونجا که ما را در مقصده می اندازه اماره باشد یا اصول اونجا که تفرید مسلحت می کند می گیم بله به ابن قبه می گیم بله ما را در مقصده اندازه یعنی حرام به جاو بردیم ما را واداش تفرید مسلحت کردیم یعنی ترک واتب کردیم اما تورینی چرا تورینی؟ برای این که اگه اصالت الحل نباشد اگه اماره نباشد اگه اصول نباشد مزیق نازم می آد در اسلام پس این اصالت الحل معلومه به قول عوام هر که خربوزه بخوره لردشو باید بکنه هر که اماره را حجت کنه باید هم یه مقصد داشته بشه باید در قطعشم همینه می گه قطع حجته همه قطع متابقه با واقعی امارات هم که حجت معلومه خیلی از مقصد رو جلو می آره خیلی از مساله هست بین بیره خوبه مزیقه اصر و حرد اینا لازم نیاد ولو این که یه مقصدی هم لازم بیاید اشکال سومی که به مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه هست اینه که خوب این فرمایش شما بر می گرده به تصمیم تصمیم محا چرا برای خاطر این که شما می گی اگر علم باشه حکم واقعی و نفتال عمدی هست اگر نه می فرمایید معده اماره معده اماره هم که بر می گرده به این که مجتهد وقتی که فتفاش به جایی برسه حکم بر طبق فتفاش جعل می شه بخواد واقعی داشته باشیم بخواد نداشته باشیم خوب تصویر محال همینه تصویر محال کدوم بود این که ما اصلا حکم واقعی نداشته باشیم