و ازشون بخوا شاید برات فرستادن زندان های امریکا ملافظ امریکا ها ملوشنن بخوا شنن خیلی عجیب است که تو زندان های امریکا تبشیر ها اینجا میرن و ساینا استفاده میکردند و خیلی برات چون جالب بود این نامی همون است خاکستانه ترجمه شو شما روش گذاشتم اینم خوده و کتشه و این نام از امریکا است در اینجا خوبا میداد نوشتیم این ها به بسته بندی میشه به نام به آدرس هایی که به دست ما میرسه آدرس ها به صورت متفاوت است آدرس بعض وقت و خود افراد برای ما نامه می نویستند از ما تقاضایی کتاب میکنند که ما براشون بپرستیم بعضی مواقع از دانشگاه ها تقاضایی کتاب میکنند که ما براشون بپرستیم از زندان های امریکا به خصوص ما خیلی نامه داریم که از ما تقاضایی کتاب میکنند بعضی هاشون در جواب اعلام بسطولی که برای ما میفرستند میگن که بعضی ها بعضی زندان های امریکا این کتاب ها رو به طور کامل در اختیار زندانی قرار دادند بعضی هاشون ازمون میخوان که مثلا ما چند نوبت این کتاب ها رو بفرستیم از آنتونی پرسیدم همسایتون مسلمون بود؟ گفت اون موقع که کتاب رو به من داد هنوز نه مدتی توی زندان امریکا زندانی بود و اونجا با این کتاب آشنا شده بود بعدا که اشتیاق من رو دیده بود با هم همراهی کرد و آخرشم گفت که میخواد مسلمون بشه یه زندانی نوشت که من تفسیر میخوام و ما اون پرس دادیم بعد اعلانه با سور کرد گفت که عالی جناب این تفسیر رو رسید ولی زندان رو نداد به من کداش کتاب کنه و گفت اینو جل داره و منم که زندان به هم یه بپرونید بزنید هم یه زخمو کنید و گرفته از من همون من تشکر کنم که برام پرستد بعد این نام این اومد یه هفته بعدش از همون زندان واشنگتون دی سی از همون جایی از زندانوان یه نام اومد که آه این تفسیرش ما اومد ما گذاشتیم کتاب کنه چون جل داشت ولی اینقدر این زندانی ها آباده و ما شقین تفسیر هستیم که تو سفن برای مطالعه کردن و گاهی نوبت هاش نو به همدیگه ارفاق میکنند و میدن به همدیگه و ما خواهش میکنیم بیست دور از این تفسیر ور ما بپرسید و یه چکه چارصد دولاری هم داد که یه هزینه یه این که ما بپرسیم خب یه همچه زندانو نامه با اینجور ما چکار کردیم؟ ما اومدیم و بسطرها چکه برمیشه و از اینجور برگردوندیم اما یه جوری آقلانه و ازشون هستیم خیلی متشکره شما به اصطلاح که تفسیر از ما خواستید و ما از بیست دوره ست دورم بخواهند به نوم میده و این پول هم ازناهیه کتاب خونه امیر المومنی شما به صرف محرومین زندان بکنید یعنی ما قبول کردیم اما که پول امریکایی رو ما نگرفته باشیم بلازم فرمدیم؟ یه رو ما میکنیم ببینید برقه یه جای درامون شده چه پول امریکایی رو ارتباط نداریم و شما اینو خرج خود زندان یا بکنید آیتالله فقیه ایمانی اونقدر دلش میخواست این کتاب به دست همه برسه که بعدا پیگیری کرد که متن کتاب تفسیر نورالقرآن رو توی فضای مجازی هم منتشر کنند یعنی علاوه برچاپ کتاب قابلیت دانلود هم داشته باشه اینطوری از دور و نزدیک میتونستن به متن الکترونیکی کتاب دسترسی داشته باشن جلدیش که میخواست چاپ بشه از قبل از اینکه ما چاپ رو کلیه شروع کنیم نمونه رو میبردیم خدمتها جاقاف سر رامری و ایشون تایید میکردن بعد میبردن خدمتها جاقاف فقیه ایمانی ایشون هم مورد تاییدشون بود بعد چاپ میشد تایید متجاوزه سی هزار جلد تا حالا چاپ شده و رد کرده و همینطور مورد تا وقت همون که باز تزدید چاپ می کنه و به لطف خدا امروز بیس جلد کامل تفسیر قرآن به زبان انگلیسی به دست آمده در سراسر دنیا همه آهاد و دانشمندان و مردم میتونن دسترسی پیدا کنن به این تفسیر عرضشمند و یرانسنگیه نورالقرآن که به زبان انگلیسی هست و بهره بگیرن الان در سایت الاسلام کل دوره بیس جلدی این تفسیر آنلاین در دسترس خانندگان هست چطور به تفسیر اونقدر گشت و گشت تا به افراد مشهور هم رسید؟ خدا آقای به من گفتن این آدرس دختر کیلیتون هست و تو این آدرس رو برای دختر کیلیتون کتاب ها رو بفرست دختر در اونکه گفت من علاقه منده به اسلامم و تفسیر قرآن میخوام نام اومه این دختر که میخوام بسیار چلسیه مواشم بورست روه دون آب نشهد از کدام آب دون این مثل این نامش الان موجوده تو هم کتاب خونه ها نامش موجوده از کنم که من تفسیر میخوام من تفسیر برش برستنیم خیلی محترمونه دوباره به ساخاز عطای دوباره برستنیم بعد یه نامه یه تشکر خوده کیلیتون نوشت اون همینجا الان موجوده بعدش نوشت که من یه مردی اینش من حالی برآنی دارم که رئیس دفتر رئیس جمهور از قولشون گفتن من شما تشکر کنم برای تفسیر نور القرآن به تفسیر قرآن که به زبان انگلیسی برای دخترم پرستده تفسیر نور القرآن که به زبان انگلیسی برای دخترم پرستده تشکر کنم و مامن نامهارا بردیم اونشون ره برددیم نکته های ضهمیت این هستش که به لحاظ وقت و زمان علمی که بیش از 35 سال حضرت آیت الله فقیمانی وقت علمی خودشون رو مصروف این کار کردن و امروز 20 جلد تفسیر قرآن به زبان رایج جهانی در اختیار قرار گرفته و همه مجام علمی در سطح دنیا میتونن به راحتی معارف و مفاهیم قرآن رو دریافت کنن این باعث شده در ذهن و اندیشه و فکر نخبگان فرهنگی و قرآن شناسان حضرت آیت الله فقیمانی به عنوان چهره اماندگار تبلیغی شناخته بشنند آنتونی توی راه مشایه با شوق وصف نپذیری قدم برمیداشت و میگفت میخواد پلاش رو جمع کنه تا بتونه این موقع از سال توی همین راه باشه داستان شیعه شدنش هم برمیگرده به لطف انایتی که خود حاج آقا کمال فقیه ایمانی داشته و نامه پرمه رو محبتی براش نوشته اونقدر که آنتونی رو کشونده تا ایران تا بتونه این مرد بزرگ رو ببینه اینجا بود که عشق چشماشو پر کرده متوجه شدن مایت الله فقیه ایمانی بر اثر بیماری کورونا از دنیا رفته و آنتونی دوست داشت هر سال به دیدنش بره که مایسر نشده مردمی بودن با جوانا با انقلاب به خاطر همین شیرین بیان و خندان بودنشون مردم دوستشون همیشه توصیه می کردن فرمدن اگر می خواهید کار دو مندگار باشه کارا برا خود رو انجام دهید حالا این مرد بزرگ دیگه بین ما نیست اما کتابی که نوشته موجی فراگیر اندخته بین مردم دنیا و امثال آنتونی رو محمد می کنه و امثال محمد رو به معارف اهل بیت علیه مسلم مشتاقتن مردم دوستشون در سال گذشته ما شعار جهش تولید با مشارکت مردم رو مطرح کردیم که این برای کشور لازم بود بلکه به یک مناحیاتی بود ایرانی حیات ایران در گروه خضوع تو هست امثال هم مسئله امده ما مسئله اقتصاد مشارکت و سرمایه گذاری با من و تو برنامه ریزی دقیقی و دلسوزانه با مسئولان باید هم دولت و هم مردم با عزم و انگیزه فراغان سرمایه گذاری برای تولید رو جدید بگیرن و دنبال کنن تا باز شبد گره های کور اقتصاد و جانی دوباره بگیرد ایران عزیز کار مردم هم این است که سرمایه های خورد و سرمایه های بزرگ خود رو بتوانند در راه تولید بکار بودن و امسال سال 1404 شهار امسال سرمایه گذاری برای تولید که این انشالله مایه گشایشی برای معیشت مدن خواهد سرمایه گذاری برای تولید رمز حیات ایرانی آبا ایرانی آبا ای چکاد سر فراز سر بلند آزاد ایران ای حسار استقار با ستار همزاد ایران ای دیار خرم همار آباد ایران ای ستیغ سر کشید از کمند بیداد ایران موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی آب خاصی بود که بخوان بچه ها رفت خیلی غصم شد نه از شهادت شهادت واقعیت برای خودم امامون لرزه افتخار بود اصلا از شهادت باید که نداشت از مذلوبیت برد شد حکایت آزادگی خوب جان شد یوسف از جمله آزادگان شد یوسف از جمله آزادگان شد بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده ی راز هاست نخستین سراغاز آغاز هاست سلام به شما شنوندگان عزیز و شبتون بخیر امشب هم با برنامه دیگه از مجموعه ی حکایت آزادگان و شنیدن خاطرات و زندگی نامه ی آزادگان عزیز کشورمون در خدمت شما عزیزان هستیم امیدواریم در کنار خانواده های عزیزتون و در کمال امنیت و آرامش برنامه ی امشب رو بشنوید و از سخنان مهمان عزیزمون لذت ببرید ما در این مجموعه برنامه به همراه شما میزبان آزادگان عزتمند کشورمون هستیم و با این یادگاران ارزشمند دوران دفاع مقدس هم کلام و هم نشین میشیم و از حکایت آزادگیشون بحرمت خواهیم شد اگه شنونده ی برنامه ی حکایت آزادگی بوده باشید میدونید که در برنامه قبلی با آقای مشایخی آشنا شدیم ایشون در عملیات خیبر و در تاریخ ثبوم اسفند 62 به اصارت نیروهای برسی اراق در اومدن و حدود هفت سال از عمر عزیز و با برکتشون رو در قربت و اصارت گذرندن امشب هم همراه با شما پای حکایت آزادگی این بزرگ مرد میشینیم و با این آزاده عزیز و یخی از اصارت و شکنجه ها و شهادت دوستانتون در برنامه قبلی برامون صحبت کردین امشب هم دلمون میخواد کنار صفره خاطرات شما بشینیم و رزق خودمون رو از حرف های شما برداریم این مطلبی راجب تشکیلات آموزشی بچه ها توی اصارت میخوام گفته باشم و نمونه شای اینجا همراه مدارم که خدمت شما اراعه بدم ما از اول اصارت یعنی حدود یک سال بود که سلیم ما رو ندیده بود نشون سلیم ندیده بودن اراعی ما رو و بعد از یه سال که سلیم ما رو دید از سلیم ما کرارن درخواست کردیم که کتاب های درسی دبیرستانی راه نمایی رو برای ما بیارن چون اغلب بچه هایی که اونجا بودن در حدود دبیرستان بودن راه نمایی یه تداری کمی داشتیم و بیشتر هم داشتیم بچه هایی بودن که دانشی بودن از جمله خودمم مثلا دانشی بودن یه ترم خونده بودم و که بعد رفتیم اونجا و اسیر شدیم بعد درخواست ما زیاد کردیم که چون در اصلا بچه ها اونجا از پرست استفاده خوب می کردن با کلاس های قرآن نحجه بلاغه و برنامه های متنوه دیگه بچه ها وقتشون رو خالی نمی داشتن که بخواد از دستشون بره اما در این حال اینم یه امر لازمی بود و در خاطر همین ما تحکیل زیادی داشتیم و از سلیب درخواست زیاد می کردیم که برای ما کتاب های درسی رو بیارن که بتونیم استفاده بکنیم اونجا و حد اقل اون چیزهایی که یاد داشتیم از یادمون نره تا بتونیم بعد بازگشته به میهن اسلامی بتونیم ادامه تحصیل بدیم آقای مشروعی خی برامون تعریف کردن که با معموران سلیب سرخ صحبت کردن و مشکلاتشون رو مطرح کردن خب جناب آقای مشروعی خی از برنامه های دیگه تون توی اصارت برامون تعریف می کنید اما در این حالی که درخواست ما یه چیز منطقی بود و وظیفه سلیب بود که این کتاب ها رو برای ما بیاره اما حدود سه چهار سال اول اصارت این کتاب برامون نیوردن و بعد از سه چهار سال تقریبا تعداد محدودی از کتاب ها رو آوردن و ما شروع کردیم با دوستان دیگهی که تبانعی داشتن با بچه ها کار بکنن در مورد این کتاب های درسی شروع کردیم کلاس هایی گذاشتیم سازماندهی شده که بچه ها استفاده بکنن و اون معلوماتی که داشتن یا بعضی بچه ها بودن که نخونده بودن کتاب ها برای اولین بار میخوندن در حسورت برنامه گذاشتیم و شروع کردیم به آموزش اما بعد از مدتی خب اردوگاه ما رو عوض کردن و نهایتا اردوگاه سه بومی که ما رو بردن خدمت آجاقا عبوترابی رسیدیم اونجا از وجود ایشون بهرمند بودیم و به راه نمایی ایشون هم بود و تحکید ایشون بود که بچه ها هممت بیشتری گماشتن به این که در بسلا زمینه آموزش دروس تحصیلی هم درس بخونند و مشغول باشند در اصلا اونجا دیترداد حود شونزه ایفدن همه از دوستان بودن که اغلب دانشجو بودن یا این که داشتیم بچه هایی که فارغا تحصیل بودن و با یه تشکیلات خیلی منسجه و منظمی شروع کردیم و دوره های درسی گذاشتیم برای بچه هایی که طالب درس خوندن بودن تقریبا دوره های ما حدود سه ماهه بودش و ما کلاس های خیلی مرتبی تشکیل داده بودیم گروه های مختلف درسی داشتیم که البته تمام این تشکیلات از دید عراقی ها پوشیده بود اما خب کلاس های ما که در قلب کلاس های چار نفری پنگ نفری بود و اونها میدیدن و اما این که این همه هنگی داره و تشکیلاتی وجود داره چون خیلی حساس بودن نمیدونستن و ما سمی کردیم به طور مخفیانه اون همه هنگی ها را انجام بدیم موسیقی همچنان شنونده ی برنامه ی حکایت آزادگی هستید از رادیو معارف در این برنامه همنشین جناب آقای علی ازقر مشایخی هستیم آقای مشایخی ما سرابا گوشیم برای شنیدن ادامه ی حکایت آزادگی شما شروع کردیم ما دوستانی داشتیم که دویرستانی بودن چند سال از کتاب های راه نمایی اینا را ما کلاس های فشارده براشون گذاشتیم و بعد از یه دوره فشارده که دیدن از همون مقتعی که از اون کلاسی که بعد آمادگی داشتن در کلاس ها شرکت میکردن و در هر به صلاح دوره که ما ترماس سه ماه به طول میانجامید تقریبا بچه ها میتونستن سه تا چهار تا کتابو چونکه دوره سه ماه بیشتر نبود سه تا چهار تا کتابو میتونستن در اون شرایط بخونند و به این صورت بچه ها ما تا آخر اصره که خب دیگه الحمدلله خلاص شدیم از دست اونها حدود سه دوره کامل ها تو این تشکیلات ما داشتیم که بچه ها استفاده کردن و توی این برنامه ما ما یه سری کتاب ها بود که برامون آورده بودن عراقی ها یه تطور کتاب ها نداشتیم مثلا کتاب های جبر دبیرستان و کتاب اولشو نداشتیم البته تو اردگاه دیگه شاید بعضا بچه ها دیده بودن داشتیم یا کتاب هایی بود که به صلاح عدودی میدونستیم ازشون که مطالبش چیه و به خاطر اینکه بچه ها بتونن این سرسلوار مطالب درسیشونو بخونن و درسا به هم وابسته بود مثلا برای نمونه که من اینجا دفترشو دونستیم اندولاد جاسازی بکنیم و با خودمون بیاریم به ایران یک کتاب جبر اول دبیرستان بود که اونجا نداشتیم و با همکاری چند از دوستا بنده خودم همه هنگیشو به احده داشتم و یه کتاب به صلاح جبر اونجا تقییه کردیم سرفستار خاطرمون بود و تقریبا از تمارینشو و اون چیزایی که اراعی میشد در کتاب به صلاح خاطرمون مونده بود تا یه حدی و البته بعد از چند بار نوشتن و بازنویسی تونستیم با اون امکانات محدود اونجا بتونیم با همکاری بچه ها این کتابو نوشتیم سفر موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی در سینم دوباره قمی جان گرفته است امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است تا لحظه ای پیش دلم سرد سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است در آسمان سینه من عبر بوغز خوفت سهرای دل بهاده سفر موسیقی از هرچه بوی اشق توهی بود خانم اینک سفای لاله و ریحان گرفته است موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی سفر موسیقی از رادیو معارف با برنامه یه حکایت آزادگی مهمان خانه های با صفای شما دوستان عزیزه شنونده هستیم در این بخش میخواییم کتابی دیگه در حوزه مردی و مردانگی و جوون مردی در دفاع مقدس و آزادگی به شما معرفی کنیم پنج خطی این کتاب خاطراتیه که عبدالکریم مازندرانی اونها رو روایت میکنه عبدالکریم در پانزده سالگی برای اولین بار به جهه رفت و در عملیات مطلع الفجر در ارتفاعات شیاکوح مجروش شد عملیات بیت المقدس، رمزان، محرم والفجر چهار و سرانجام کربلای پنج عملیات هایی بودن که او در اونها حضور داشت فکه و هزار قلعه مریوان هم مقصد ازامهای تبلیغی او بود عبدالکریم مازندرانی و دو بسیجی دیگه صبح روز دوازده همه اسفنده 1365 در محاصره یک گردان تانک و نفرات پیاده قرار میگیرن عبدالکریم در حالی که دو همرزمش به شهادت رسیده بودن و خودش هم به سختی مجروح شده بود به اصارت دشمند در میاد استخبارات شهر بقداد و زندان اررشید مقصد بعدی او بود عبدالکریم مازندرانی بقیه سالهای اصارتش رو در اردوگاه های مفقودین تکریت 11 و اردوگاه 18 بعقوبه سپری کرد. فعالیت های عبدالکریم در اصارت به طور امده معتوف به سخنرانی های دینی و اعتقادی و سیاسی بود. تدریس عربی آموزش قرآن و انتشار نشریه در خفقان شدید اردوگاه بخشی از فعالیت های اردوگاه او بود. در ماه آخر اصارت مسئولیت فرهنگی اردوگاه بعقوبه نیز از موارد مهم کارنامه تبلیغی اوست مخشایی از این کتاب رو با همدیگه میخونیم ناسلامتی بیستومین سال تولدم بود چی فکر میکردم چی شد منتظرشم اوکی که نبودم ولی به ذهنم هم نمیرسید تولدم رو با آتیش بارون جنگ جشن بگیرم درست ساعت ده شب دوازده اسفنده 1365 دستور شروع امالیات ابلاغ شد واحد میکانیزه وظیفه حمل مهمات رو به احت داشت با بار مهمات و بسیجیهای که داخل دو نفر بر بودن زیر آتیش شدید دشمن جلو میرفتیم اول انفجار و بعد توقف تا به خودم بیام حس کردم جایی رو نمیبینم تمام سر و صورتم پر شده بود از ترکش وقتی از نفر برخارج شدم دقیقن وسط میدون مین بودیم پیشنهاد میکنم این کتاب عرضشمند رو حتما متعلق کنید و بعد از متعلق به دیگران هم پیشنهاد بدید برنامه ی حکایت آزادگی رو میشنوید و خاطرات آزادگی جنب آقای علی ازخر مشایخی که رنگ و بوی اصارت او رو به هیچ عنوان افسرده و ناراحت نکرده و در اون روزهای قربت و تنهایی علم و تحصیل رو هم کنار نزاشته آقای مشایخی خاطرات شما رو میشنویم برای ایران و خانوادتون نامه هم میدادین ما رو بعد از 3-4 سال توی اردوگایی بودیم از اون اردوگا به علت این که به صلاح عراقی ها روی کارهای ما حساس بودن چون الان بنده خودم اونجا مثلا مسئول آساشگاه بودم مترجم سلیب بودم اینو حساسیت زیاد داشتن رو بچه ها کلن یه تده بچه هایی که احساس میکردن تشکیلات اردوگا رو به صلاح دارن و کنتروم میکنن اینها رو شناسه میکردن و گاه بگاه اینها رو از این اردوگا به اون اردوگا میکردن تا این که اونی مقداری تشکیلاتشون به هم بخوره و از جمعه بنده هم جز اینها بودن و از اون اردوگایی که بودیم ما رو منتقل کردن ما تو اردوگای جدید که میرفتیم معمولا انتظار داشتیم که تا 6-7 ماه نامهی نداشته باشیم چون که جامعه عوض میشد طبیعی بود معمولا بچه هایی که منتقل میکردن اردوگای دیگه نامه سلیب دستشون نمیرسید تا 6-7 ماه از ایران همه ما بعد از چند روز تازه رسیده بودیم که حدود دو روز یا سه روز بود که تو اردوگا جدید اومده بودیم با تعدادی از دوستان دیگه ما رو بردن تو اردوگای جدید سلیب اومد تو اردوگا و طبیعتا ما انتظار داشتیم که 6 ماه 7 ماه حد اقل نامه نداشته باشیم این خیلی طبیعی بود که تا 6 ماه 7 ماه نامه نداشته باشیم بلی یه بسره روز اول که سلیب اومد من استراحت میکردم از دوستان کسی اومد صدامو کرد که من شاید که بلند شد بلند شد گفتیم چیه گفتش که بلند شد که نامه اومده برای حالا ما باور نمی کردیم مثلا که الان دو روزه که ما اومدیم چطور نامه برای ما اومده در حساب بلند شدیم بلند نامه رو بردن سه تا نامه بر ما برده بودن که از دوستان اینجا ایران برای ما نامه نوشته بودن و ما نامه رو که خوندیم دیم توش نوشته به مثلا حالت رمزی تقریبا نوشته بود که فقط خدا متوجه نوشته بود که نامه رو داقش کن معلوم میشه که چی نوشته باشه در اصولت ما متوجه شدیم که با آب پیاز ظاهر نوشته و تو فکر این بودیم که چجوری چون اردوگاییم که رفته بودیم جدید بود و با موقعیت به سلاه اردوگا با بچه همه عاشنا نبودیم در اصولت با چند از دوستانی که به سلاه بهشون کاملا عاشنا شده بودن توته همون چند روز بهشون جریان رو گفتیم که ما بتونیم این نامه رو با کمک اونها منتقل بکنیم چون اونجا خیلی مشکل بود توی آساشگاه زیاد تجمع موز بود و باید احتیاطای زیادی میکردیم اگر که این مطلب لو میرفی وقتی ممکن بود که خیلی بیش از این حرفایی که فکر کنیم گرون تموم بشه کار به سلاه دادگاه و اینا میکشید در هستوره با همانگی بچه ها ما تقریبا شب منعکس کردنش گرم کردن نامه زیاد طول نمی کشید اما تا اومدیم اونو با زحمت چون با آب پیاز نمی شده بود تا اومدیم منعکس بود رو کاغذ شاید حدود پنج ساعت چار ساعت این طوری ها طول کشید تا ما اینو پیاده کردیم رو کاغذ و به سلاه اون کاغذ ها رو نیست و نابود کردیم که چیزی ازش نمونه که یه وقتی متوجه بشن و خیلی بود این ترمان حویده توی سه سفه چهار سفه رو به سلاه دو نامه نوشته بودن پشت رو پر کردن بعد به هر صورت ما اینو لازم بود که اونجا موقع طوری بود که هر لحظه احتمالی این بود که بیان و تفتیش بکنن و اگر که از کسی چیزی میگرفتن کچکترین بحانه از کسی پیدا میکردن خیلی به سلاه مشکل ایجاد میکردن هم برای شخص خوش هم برای کل اردوها باز هم به پایان برنامه یه حکایت آزادگی رسیدیم با آرزوی سلامتی و اززتمندی برای همه شما عزیزان و مهمان عزیز امشبمون امیدواریم که از شنیدن این برنامه لذت برده باشید تا برنامه یه بعد و میزبانی آزاده یه دیگه از کشور سرفرازمون ایران همه تون رو به خداوند مهربان میسپاریم التماس دعا و خدا نگهدار پایان برنامه یه روحت شکفت از این تهمون اگرچه جسمتو پشمرده چون گل فری روحت شکفت از این تهمون اگر در محبسی تاریک بودی ولی با کربلا نزدیک بودی اگر در محبسی تاریک بودی ولی با کربلا نزدیک بودی اگر همراه تو از تربت بوست