هر جمعه ساعت نه و پنجاه دقیقه از برکت ما عصر جوانی مساوغه اصرگاهی رادیو معارف سرعت دقیقه حیجان عصر جوانی شمبه تا پنج شمبه ساعت هفته عصر جوانی رادیو معارف صدای فضیلت و فطرت سوره مبارکه ماعده آیات نورانی صدوم صد و یکم و صد و دوم توسط مفسرالی قدر حضرت آیت الله جوادی آمالی فسألو اهل ذکر این کنتم لا دعلمون بر چراغ نور بالبینات و الزبور و انسانیه نزدننیم نزدننیم نزدننیم نزدننیم نزدننیم نزدننیم بشمالله ربشمان ربشم اون لا یستبه الخبیث و این قیب برو اعجبك کثرت الخریث فاتغوا الله یا اولی الالباب لعلكم تغرحون یا ایها الذین آمنوا لا تسألوا عن اشیاء ان تبدلكم تسؤكم و ان تسألوا عنها حین ينزل القرآن تبدلكم عفالله عنها والله عفور الحلیم قد سألها قومون من قبلکم ثم اصبهو به ها کافرین در آیه اول ذات اقدس اله فرمود خبیص و تیب مساویه هم نیستند شرصد به این که خبیص از تیب باراتر باشد و بهتر باشد اگر منظور خبیص و تیب مادی باشد که امر بیان و رشدی است یعنی مسلم است که میوه پوسیده و بدبو مساویه میوه سالم و خوب نیست قضای منده بدبو مساویه با قضای سالم و خوب نیست این چیز روشنیست نیازی به وحی ندارد اگر منظور آن است که چیزی که خبیص و تیب بودن او برای مردم روشن نیست به این زبان تفهیم بشن که یکی خبیص است به دیگری تیب و کبرای مسئله رو بیشون میدانید خبیص و تیب مساویه نیستن هرگز خبیص مساویه تیب نیست چرا سد میگه بهتر از تیب باشد بنابراین اون دوتا امر هرگز مساویه هم نخواهند بود بیان و ذالک این است که مسئله علم و جهر مسئله ایمان و کفر مسئله حق و باطل مسئله حسن و قب مسئله صدق و کذب این گونه از معارف معنوی برای مردم جاهلی روشن نبود که مثلا علم بالاتر از جهر است در جامعی که جهر حکومت میکرد و غارتگری حکومت میکرد علم و عدل در اونجا عرضشی نداشت اگر دین در صدد بیان مستاق باشد که بفرماید حق تیب است باطل خبیست عدل تیب است ظلم خبیست علم تیب است جهر خبیست نزاهت و پرهیزکاری تیب است تبهکاری خبیست اگر در صدد بیان این گونه از حقائق باشد انگاه این را به صورت یک عمری که کبرای او معلوم است ولی صغرا را بیان میکنند ذکر میکنند میفهمد به این که مؤمن تیب است و کافر خبیست ایمان تیب است و کبر خواست دارد و شما که میدانید خبیست است این هم همیشه تیب مصاویه هم نیستند قهرن مؤمن و کافر مصاویه هم نیستند بنابراین این گونه از آیات برای بیان آن است که این معانی اختصاصی به امور مادی ندارد در معارف غیبی هم راه دارد نمونه های از این در صورت دیگر قرآن کریم آمد است مثلا در صورت مبارکه بقره آیت 21 اینکنی فرمود وَلَا تَنْكِهُ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ وَلَا عَمَتٌ مُؤْمِنَتٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَتٍ وَلُوْ اَعْجَبَتْكُمْ با ایمان بهتر از بی ایمان است گرچه اون بی ایمان وضع معجب و جاذب دارد داشته باشد چه از در بدن چه از در مان خوب وَلَا تَنْكِهُ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَتُمْ وَلَا عَمَتٌ مُؤْمِنَتُمْ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَتِكِمْ وَلُوْ اَعْجَبَتْكُمْ در صوره مبارکه توبه در بخش از اون صوره فرمود به اینکه اموال یک اده و اولاد یک اده شما را به شگفتی وادار نکند آیه 55 صوره توبه این است که فَلَا تَعْجِبْ كَاَ اَمْوَالُهُمْ وَلَا اُولَادُهُمْ چه اینکه در همون صوره مبارکه توبه آیه 85 این است که وَلَا تَعْجِبْ كَاَ اَمْوَالُهُمْ وَاُولَادُهُمْ اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ اَنْ يُعَذِّبَهَمْ بِهَاوَ فَالدُّنْيَا وَتَزْهَغَ اَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ چه اینکه باز در جریان منافقین آیه چهار صوره منافقون فرمود فرمود اینها یه ظاهر اعجاب انگیزی دارن که شما را به شگفتی وادار میکند ولی اینها خبیس هم اینها باطلن مؤمن تیب است بر حق است و مانندان قهرن با بیان اینگون از موارد صغرا مشخص میشود وقتی صغرا مشخص شد که چی تیب است چی خبیس اونگاه از اون کبرای بیین و رش استفاده میکنن که لایسته به خبیس و بدتیب شما که میدانید خبیس مساوی تیب نیست چرا سد به این که بیشتر از او باشد چون خبیس اگر بخواهد بهدر از تیب باشد باید به قدی ترقی کند که همتای تیب بشود و از اونجا هم بگذرد در حالی که هرگز خبیس مساوی تیب نیست چرا سد به این که از او بهدر باشد پس با بیان مسادیق قبلی از اون کبرای بیین و بدهی استفاده میکنن یعنی چیزی که برای مردم روشن نبود مهمون کتاب و حکمه مانند اون پرده برداشت فمود به این که در نهان انسان یه فطرت است این را خدا سالم آفرید کفر و فسق و معصیت و مانند اون مایه عیبناک شدن این فطرت است و اگر معیب شد و مریض شد اون تراوتشو از دست میدهد بوی بدی هم دارد و این بوی بد روزی که واقع ظهور میکند به مشام شما میرسد یه ادهی قضای اونها جز چیزهای منده بدبو چیز دیگر نیست که این را در سوره مبارک حق مشخص کرد فمود اینها تعامشون قسلین است در سوره حق آیه 35 و 36 این چیزی فمود فلیس لحول یوم هاهونا همیمون یه دوستی که دوستگر میباشد دار اینها نیست ولاتعامونه قسلین همون چرک است خب اونجا که جای چرک نیست این چرک ها را از اینجا به هم راه میبرد دیگر اگر کسی مریض شد بعد متعفیل میشود بعد میشود مردار و اگر کسی سالم بود تیب و تاهر است تو بیان نورانی است امیر سلام الله در نهج البلاغه دارد که در باره افراد عادی که اینها فسار میتتن بین اهلهی و اسلامه موه الى عمله این افراد عادی اینها مردار میشود بعد این افراد را به اتاق عمل اینها میبرند که قبر همون اتاق عمل اینها است این را به عملش تحویل میدند سار میتتن بین اهلهی و اسلامه الى عمله در باره علمای با عمل و مردان ایرانی فرموند که قلوبهم فی الجنان و عبدانهم فی العمل اینا همکنون دلهای اینا بهشت است و بدن اینا در کار خب این که دیگه مردار نمیشود این گروه مردار را خواهند شد پس یه اده مردارن همکنون مردارن یه اده تو بهشتن همکنون تو بهشتن با مرد ظاهر میشود که اینا در چه حال بودن اگر قلوبهم فی الجنان و عبدانهم فی العمل و اگر مرد فقط پرده را برمیدارد اونگاه مرد میشود اگه کسی معتر است که بود خوب را از همین جا به همراه بود و اگر معتر نیست و آلوده و متعفی نست اون تعفون را همین جا به همراه بود این قسلین یعنی چرک چیزای آلوده را از همین جا میبرد دیگر خب پس این میشود خبیص اون میشود تیب کبرای مسئله روشن است که لایسته به خبیص و بتیب امده سورای مسئله اونها نمیدانند که جهل خبیص است خباست است و علم تیب نور است حق و باطل این چه این است اون که میگوید اون نظام عرضشش این است که هرکی توانست قارتگری کند این معفق است وقتی اسلام آمد گفت قد افله من تزکا اونگاه معلوم میشود که قارتگری و استعلا خبیص است تبایی دیگر تزکیه روح تیب است از اون به بعد کبرای مسئله بر اونها روشن است که لایسته به خبیص و بتیب بنابراین اسرار قرآن کریم بر این است که اون سغرا رو مشخص کند که چی تیب است و چی خبیص وگرنه همه میدانند که لایسته به خبیص و بتیب بعد میفرمان به این که این انوال فراب و حرام به اون اولاد انچنانی و این قدرتهای انچنینی اینا خبیسند خبیس هر اندازه زیاد بشود همتای تیب نخواهد بود چرا سد بهتر از تیب به جایی نمیرستد که مساوی تیب باشد چرا سد به این که بهتر از تیب باشد قل لایسته به خبیص و بتیب و ولو اعجبت که کسرت و خبیص پس آیات در حقیقت برای آن است که ثابت بکند همون طوری که میوه اگر سالم بود خوشبوست و اگر بیمارید کم کم متعقل میشود انسانی که به قلب سلیم وارده محضر حق شد این معتر است کسانی که في غروبهم مرز و زاده هم الله و مرزا اینا بدبون و اون روزی که اسرار ظاهر میشود بویه بدین ها در می آید خب قل لایسته به خبیص و بتیب ولو اعجبت که کسرت و خبیص فتق الله یا اولی الالباب چون چیزی که متعقل شد زیادی او رو تیب نمی کند هرگز لذا در نو اون آیات فمود بینید که لا تعجب که اموالهم ولا اولادهم قل لایسته به خبیص و بتیب ولو اعجبت که کسرت و خبیص فتق الله یا اولی الالباب لعلكم تفلحون این بحثا به عرضتون رسید که اولی الالباب اون اخصن و مؤمنین آدی خواستن اون ناس جزه عوام و توده مردم و قرآن سه مرحل خطاب دارد هم یا ایوه الناس دارد هم یا ایوه الازین آمانو دارد هم یا اولی الالباب دارد بر فمود یا ایوه الازین آمانو لا تسأل و عن اشیا این طب درکم تسوکم در شع نزور این آیه چند روایت نر شده است اون روایتی که تا حدود قابل پذیرش است این است که وقتی در جریان حج نازل شده است که ذات اقدس اله به پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم فرمود به اینها بگویید مکه برون اینا سؤال کردن که هر ساله باید مکه برون و این نزیر روزه گرفتن است حج مثل روزه گرفتن است که هر سال واجب است یا نه آیه نازل شد که چیزی را که خدا عفو کرد و نخرمود شما اصرار نکنید ممکن است ذات اقدس اله تکلیف بکند شما را هر ساله به حج به بفرماید وزان حج مثل روزه است و شما عملا انجام ندهید و کفر ببردید چه کار دارید به سؤالی کردن بعضی ها نقل کردن که ادهی در انصاب خود سؤال میکردن ای که میگفت پدر من کیه یا پدر من کجا است نقل کردن که بوجود مبارک پیغمبر مثلا گاه اصرار را میفرمود بعد هم دستور رسید که نه الولدول الفراش چه کار دارید به اصرار مردم به انصاب مردم یا یکی سؤالی کرد که پدرم که مرده است الان کجا است خب چون اون مشتکن مرده است حضرت فهمود فنار این چیزی که مایه افسردگی اون سائل هست چرا چیزی باید سؤال بکنند آیا ناظر شد که چیزهایی که اگر معلوم بشود اون اصرار فاش بشود خوشتون نمیاد اونها را سؤال نکنید خب چی سؤال بکنید فهمود مهور سؤال را اون مطالبی که سؤال از اون مطالب نشعت میگیرد اون را خدا بیان بکند یه اصل کلی را قرآن مهور دستور کارتون قرار میدهد یه آیه نازل میکند شما درباره این آیه بحث کنید سؤال کنید بگذارید یه مطلبی را خدا تره بکند این را دستور کار قرار بدد و نازل بکند اونگاه شما درباره شعنزول اون باطن اون تفسیر اون تنظیل اون مطالبی را سؤال بکنید یعنی اگرچنون چه بگویم که عمل نمی کنید چه دایی دارید سؤال بکنید اگرچنون چه چیزی مسلحت دارد این سؤال بکنه آقای مسلحت دارد یا نه ما بگویم مسلحت ندارد این دروغه بگویم مسلحت دارد که گوش نمیده چون گوش نمیشه تجری کرده بنابراین چه دایی دارد سؤال بکنید بنابراین بهتران از که اینا چی دارد سؤال بکنن که در دستور کار قرار گرفت اگر ذات اقدس اله اونچرا که خیر است بگوید یعنی که گوش نمیدن که بعد میشن نوزوه برای ظهور هم فهمود لا تسألو ان اشیا ان توبدرکم تسوک اما اگر آیه نازل شده است شما معنای این تفسیر این و امثال زالک را بپرسید چیزی که دستور کار شما قرار گرفت در اون منظمین را بحث کنید چیزی که دستور کار شما قرار نگرفت بحث نکنید زیرا اگر جواب بدن شما که عمل نمی کنید سوما اسبه و بیا کافری نظیر گریان بنای اسجایل در همون آیه مثال زدن در آیه موسای کریم اول نفر بود به این که این گاب شرط شی باشد رنگش شی باشد شکلش شی باشد فهمود که زبه بغره بر شما باجب است این آمدن خضوصی ها سوال کردن از رنگ سوال کردن از سین سوال کردن در هر حالی جواب مناسب آمد بعد عمل نکردن فهمود اگر سوال بکنید مای جواب این اخلا باید بدید شما که عمل نمی کنید ما می دانیم که سرانجام چه می شود مسکوت می داریم ولی شما که سوال کردید مکنونیم جواب بدیم مکنونیم خلاف جواب بدیم که از این جهت فهمود سوالهای شما محدود باشد چه این که در باره بنی اصطلاح این طور بود که قومی این مسائل را پرسیدن و بعد عمل نشدند و کرفرزیدن این کلمه اف نشون می دهد چیزی را که ذات اقدس الاف فیلن مستدهد ندانه شما اصطلاح نکنید چون اگر سوال کردید بالاخره ما باید جواب بگیم نمیتونیم بگیم لست و عبری یعنی نمیتونیم خلاف بگیم باید اون چیز را که مسلحت است بگیم شما هم کمان نمی کنید اما یه چیز معینی را که اگر شما سوال بکنید لابود یه پاسرخی دارد بعد هم شما که عمل نمی کنید فادش چیه بنابراین چیزی را که ذات اقدس الاف مسقوط گذاشت ما هم مسقوط بگذاریم خیلی از موارد است که مسلحت دارد ولی خیلی مسلحت ندارد چون اون عمل نمی کنه مثل خیلی از احکامی که در سیزده سال مکه نیامده بود این احکامی که در مکه نیامده بود باید که مسلحت منظمه داشت ولی اومد زرف زرف عمل نبود اینا به زحمت می افتادن از این طرف عمل نمی کردن به جهنم می رفتن از این طرف هم دین تضعیف می شد قصد نفر بود این احکام را این روزه و حج و جهاد و خمس و اینا را در مکه نازل نکرد بنابراین اگر از صاحب رهی مطلبی را سال می کنید باید متوجه باشید که اگر او جواب داد عمل بکنید چیز را که عمل نمی کنید و مایه وحن دین است و کفر و فسق شماست اون کار را نکنید نشانش اینه که بنی استائل پرسجوه فراوانی کردن جوابهای زیاد شیندن و عمل نکردن و اصبهو بها کافرین دنبال عل وقتی آدم میره که آلمانه با آرده سوال بشه حسن سواله نصف عل آدم بفهمه چی بپرسه کجا بپرسه چی را رفت بزنه این نصف عل بست آیات فراوانی آمده است که هر کدام از اینها کافی بود برای که اینا را آله و ربانی بکنه و لطینا سوال بکنید دیگر چیزی که مسکوت بود بنوانه اصرار آره چی داییده دونه را سوال بکنید اونه که دستور کارشو باست اونها را سوال بکنید دیگر از اون طرف گفتم سلونی قبل تفقدونی اما در باره همین مسائلی که کلیاتش آمده یعنی معارض فراوان را قرآن نازل کرده شما سوال بکنید اصول کلی را پیغمبر صلی اللہ علیه و سلیم فهمه درباره او سوال بکنید حالا اصراری را که نقرآن با اون چیزها کرداده و نبایات متعرضو هستن چیکار دارید اونها را سوال بکنید پدر او که بود و الان پدر او که ایست فر اون شخص جده اصلیش که بود شما که نمیدونید حلال حرام را تحمل کنید که بعدها آمده است که الولدو للفراش برالاحره الهجر چون این چیزها را سوال میکردم پیغمبرم راست بر بود اگر بگد نمیدانم که نمیشون میدانم بگوید نمیگویم خب بعد که سال شده امو جواب بدن راست بگوید اینا بعدشون میاد بنابراین اینا خیلی هاشون از دامن غیر پدرش در کنار غیر پدرشون تربیت شدن به بار آمدن همون این چیزها را سوال نکنید این یه شعن نزول یا اون شعن نزولی که در باره یه حج آمده است بنابراین چیزی که اگر دین بگوید شما عمل نمی کنید اونا را سوال نکنید یا بدیتون میاد و آینده بدی خواهد داشت سوال نکنید چیز را بپرسی که دستور کار شما است اون آیاتی که آمده معارف اون آیات شعن نزول اون آیات مسادق این آیات ارتباطش با گدشت و آینده اینا را بپرسید یا ایوهالدین آمنو لا تسألوان اشیاع انت خوب دلکم تسوکم و این تسألوانها هین یونزدل القرآن توب دلکم نه معنیشه که شما سوال نکنید سوال یه جایی دارد اگر یه اصل کلی از وحی نازل شده است شما پیرامون او متالبید که دارید سوال بکنید اونگاه برای شما بیان میکنه بسیاری از مسئله هجر سوال کردن و پاسخ هم شنیدن و این تسألوانها البته این شعن نزول ها مستحضرید که به همچنین روایت سحیح بعضی البته به روایت سحیح معتبری که انسان مطمئن باشد که بر او تکیه کرده است نیست ولی آیه پیام کلیش تامست چیزی که شما میدانید اگر برای شما روشن بشه بدتون میاد اون چیزها رو سوال نکنید و این تسألوانها از اون اشراحین یونزدل القرآن توب دلکم بعضی از چیزهاست که قرآن بفرماید شما علم اون را ندارید که ما به شما جواب بدیم بعضی از چیزهاست که مستمع کشش اون را ندارد بعضی از چیزهاست که کشش اون را دارد که بفهمد ولی خوشش نمیاد لذا سوالها را محدود کردن که چی سوال بکنین از کی سوال بکنین چقدر سوال بکنین به ماننده ها فهمد یسالونه که انه الاهل این جوابش داد یسالونه که انه محیز یوابش داد یسالونه که انزلقه این جوابش داد اونا مسائلی بود حکمی تاریخی به ماننده اما یسالونه که انه روح قره روح من عمر ربی و ما اوتیتون میدهد علمه الله قلیله شما مختال از کنه روح سوال بکنید که درک بکنید اونایی که اهل راهن همین قره روح من عمر ربی را جواب گرفتن و به دنبال او رفتن اونایی که براشون درک مجرد مقدور نبود خدا فهمد و ما اوتیتون منهد علمه الله قلیله همین علم کم را که نسبت به علوم الهی و قیبی خیلی کم است همین علم را اگر ذات اقدس اله به کسی داد میشه باید یوتل حکمت من یشا و من یوتل حکمه فقط اوتی خیرن کثیره همین قلیل میشه باید خیر کثیر الباسه نسبت به علوم قیبی قلیل است و اما برای جامعه انسانی خیر کثیر است میگه انسان چند از ظرفیت دارد ذات اقدس اله این گونه از علوم را به عنوان خیر کثیر یاد کرده است خراز آن است که سؤاله ها را قرآن ذه کرد پاسخه های اونها را ذه کرد چی چیز را باید سآل بکنن چی چیز را باید سآل بکنن خیلی از این اسئله در قرآن قریب آمده و عجبیه به شمزگ شده و اما این مطلب که اگر روشن بشود بعدتون می آید این را سآل نکنید حالا پدرش کی بود؟ اران در چه حالت هست؟ چه کار به اسرار مردم دارید؟ به چه کار به اسرار انساب خود دارید؟ چه کار به اسرار خودتون دارید؟ عفه الله و انها خدا از اشیایی که عف شده مسکوت گذاشتش ما چه اسرار دارید؟ تلاش و خوشش بکنید برای چی؟ این یا سرف عمرست فی مالا یعنی یا نببتون میاد این که فرمود عفه الله و انها نازل به آنست که وقتتون را بی خود سرف نکنید چون که در بعض از جوابیات آمده است که نهل لا انل غیل و القال و کسرت سآل و ازاعت الانبال وجود اون باره که امام باقر سلام الله علیه فرمود هر وقت ما مطلبی را گفتیم شما از ما سوال کنید که سند این حرف کجا آی قرآن است خب این خیلی حرف بلندیست فرمود ما هر وقت مطلبی را گفتیم شما از ما بپرسید از کجا قرآن چیلی مطلبی استفاده میشود یه وقتی هم فرمود نهل لا انل غیل و القال و کسرت سآل و ازاعت الانبال بعد به حضرت عرص کردن کجا قرآن این سه مطلب در میاد همه این های تشریح کرد در باری کسرت سآل هم فرمود این آیه است که لا تسعروان اشیا انتو بلکم تسعکم فرمود هر چیزی سآل نکنید بلاخره افهالله انها والله قفور حلیمون خب هم از گذشته های شما میگذرد و هم از این بیهوسدگی های شما او تحمل دارد و حلم دارد بردبار است خلاصه معمولا اگر مقفرت با حلم یا مقفرت با رحمت امثال ذارک در قرآن کریم زکر بشود اول مقفرت است بعد رحمت چون مقفرت برای اون لکیگیری و شستشوست بعد اون رحمت برای اون سبقی الهی بخشیدن است و بلاخره لباس یا دیوار یا یکی کسی باید رنگ خوب بزند اول اون لکه ها را میزوداید قبار روبی می کند بعد رنگش می کند این مقفرت اون قبار روبی و لکیگیری است بعد اون سبقی الهی دادن است وگرنه سبقی الهی که به من احسن امینالله سبقی روی انسانی که رانه علاقه روبه ماکانو یک سوون اگر بیاید بلاخره اثر سوی دارد این زم خبیس و تیب اون تیب را هم خبیس می کند خبیس کارش این محلق است بلاخره تا مقفرت نباشد لکیگیری نشود گناهان زدوده نشود اون رحمت نمی آید گای انسان وقتی وارد مکه شد چون مستحب است اولین باری که انسان وارد مکه می شود و دهم مسئله حرام می شود سجده کند و از ذات اقبس اله قفران طلب کند شد خیلی ها تحجب بکنند که ما الان چرا از خدا مقفرت طلب میکنیم در حالی که اگر حساب ها بررسیب می شود خیلی ها مشکل داریم وقتی فیوزات این زیف الرحمانی نصیب انسان می شود که لکیگیری بشود اولین کاری که حاجیب معتمیر میکند وقتی وارد مستحب حرام شد بیت الهی را دید به خاک می افتد بعد از این که مقفرت شد اونگاه رحمت است و ماننده معمولا این السلام علیکم و رحمت الله و برکاتم همین است چه در دعاها چه در زیارتها این السلام علیکم یه دعاست که قلب سالم بشود اون شکستگیه ها اون لکیگیری ها اونها تمنی بشود حالا که دل سالم شد مثل زرف سالم زرف سالم را آدم برای زرفیتش که نمیخواد برای مذروفش طلب میکند اون و رحمت الله که می آید برای مذروف بودن این زرف است این که میگونم السلام علیکم و رحمت الله این سلام همون سلامت قلب را طلب میکنیم حالا یا دعاست یا تحییت بعد از این که سلامت قلب تمنی شد که یک زرف خوبی است مذروف خوب را هم طلب میکنیم که رحمت خدا در قلب سالم بریزد وگرنه قلبی که مریض باشد یا ناقص باشد این زرفیتش خوب نیست که اینها زهل غروب اویف خیروها او آها این ها مال مغفرت و رحمت اما مغفرت و حلم ذات اقدس اله حلیم است حلیم از اون کلمات برجسته عربی است که شاد معادل فارسی نداشته باشد ما در فارسی ناچاریم دوتا کلمه را کنار هم زک بکنیم با یه پس بند و پیش بندی ای رو مراکب بکنیم تا محتوی حلیم را تفهیم کند میگیم بردبار بردبار یعنی که این که بار مسیبت را یا بارهای دیگر را میبرد این بار را به زمین نمیگذارد ولی در عربی این کلمه بسیط اون معنا را تفهیم میکند حلیم است دیگران تحمل ندارن بعضی از مسائب را و بعضی از مشکلات را این بار را به زمین میزنن ولی اده این بار را به مقصد میرسانن بلاخره بردبار حالا ذات اقدسیلا هر باری را که از اشخاص باشد او تحمل میکند او حلم دارد همین قدرت ها مال ذات اقدسیلا است بعد این خطر را هم گوشتد که فهمید قد سعال ها قومون من قبل