ازیت کنیم فرشتاهایی که همراه موند گفت فرشتا آیا امامت را ازیت کنی بدتره یا اون فقیری که صدقه میدیم گفت شما رو فرمود وقتی میگیم من شیعه هستم من ازیت میشم و فرمود عملت باطل میشه بنابراین مسئولیت امثال ماها که بلاخره رو پیشانیمون خورده که اینا خدمتگذار این دستگاه هستن مسئولیت من انصافاً سنگین هست به هر جا اشتباه کردیم باید بگیم تون خدا اشتباه منو به حساب آقای من ندار من فرزند خوبی نیستم اگه میخوای امام منو متعالی کنیم برو این کتابو متعالی کن سیرشو متعالی کن از روی من بررسی نکن بسیار عالی انشاءالله به حق امام رضا علیه السلام تو همون مسیری گام برداریم که اونها میپسندن و انشاءالله خودشون نگاه بکنن و این راه و این مسیر رو برای ما هموار بکنن خیلی خوب و حالا برای این اصلاح شدن برای دزدیک شدن یک راه و یک طریق و یک مسیری رو امیر المؤمنین به ما نشون دادن در زمن نامه سی و یک به ما مشتبه که حالا فراسایشو بشتبیم و انشاءالله فضای برنامه متبردیم گلسه گلشته از کردیم که امیر المؤمنین فرمودن دنیا بر هر حالتی از خدا دنیا رو بر اون حالت قرار داده که مفصل توضیح دادیم بعد فرمود فَاِنْ اَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْئُونَ فَحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكِ حالا اگه اتفاقی تو این حالم افتاد خدا یک تقدیری برای تو رقم زد برای مشکل اومد سنگین اومد گاهی بعضی اتفاقات های شنیدی تلخه برای شما پیش اومده برای من پیش اومده اتفاقات همیشه شیرین نیست با به دل انسان نیست فرمود اینجا خدا رو متهم نکن هم کن بر جهالتت بگو من نمی فهمم چون گاهی اشکال پیش میاد ابهام پیش میاد نباید زود غذاوت کنی و حکمت خدا را زیر سآل ببری ببینید الان خیلی ممکنه ظاهر علی ابن مصر رزا باشن امام رزا با به دل اونها رفتار نکنه اینجوریه ها ببینید یعنی امام رزا علیه السلام تابه حوصهای ما نمیشن تابه خواستهای ما نمیشن تابه خواستهای برخواست از جهالت نمیشن حکیمن مهربانن اما حکیمن اینجوریه نیستش که ما هرشی بخواییم بدیم خب بس ما بگیم این امام رزایی که گفتید که مهربانه پچه شد من اینقدر رفتم حاجت خواستم حاجت نداد فرمود تو احاته که نداری حمله برنادانیت بکن یعنی جهالت انسان مساویست بر عدم احاته وقتی ما نسبت یه چیزی احاته نداریم نباید قضاوت بکنیم باید صبح کنیم تا قضیه برامون روشند بشن بعد جلسه گذشته اشاره کردم به داستان حضرت موسا و خیلی خدا حضرت جبریل و فرستاد برو به داد موسا برس که الان حلاکی میشنن اومد و معمولیت داد به موسا که باید بری شاگردی کنیم معلم کی برو پیدا کن بار سفر ببند و معلم رو پیدا کن جناب یوشه ابن نون رو با خودشون همراه کردن با هم سفر رفتن حالا قرآن میگه اون جوانی که همراه موسا بود حضرت موسا گفت ما اونقد میریم تا به مجمع البهرین محل تلاغی دو دریا که حضرت خیز اونجای معلمونه برسیم یا میریم تا مدتهای طولانی اینقدر یادگیری مهمی که تمام این سختی ها رو تعمل کنیم مسافت زیاد رو تیب کنیم تو نهجل بلاغم داریم امیر مموریم فهم بودن پنج چیز بهت یاد میدم که برای یادگیری اونها اگر سوار شطر بشی و سفرهای سخت قدیم رو تعمل بکنی ارزش دارن بعد از خدمت شما رفتن و رسیدن به همون مجموع بهرین یه ماهی هم همراهشون برداشته بودن برای خرد و خراکشون قرآن میگه نسیاهو تهما اون ماهی رو فراموش کردن و ماهی هم به طرز شگفتنگیزی زنده شد و رفت تو آب دریا فلما جاوزه از اونجا که رفتن رضا تو موسا خسته شد به همسفر جوانش گفت قضا رو بیار لقد لقینا من سفرنا نسبا خیلی خسته شدیم یادش اومد بابا همونجایی که نشسته بودیم جای سخره من یادم رفت بگم که ماهی زنده شد و به طرز عجیبی رفت داخل دریا این علامتش بوده برگرد دوباره برگشتن تا به همون نقطه برسن حضرت خزر رو پیدا کردن فوجده عبدن من عبادنا بنده از بندگان ما رو پیدا کردن که خدا میگه ما رحمت ویجهی به اون داده بودیم رحمتن من اندنا و علمناه من لدن نا علما علم لدن نی یعنی مکتب نرفته آلم شده بودیم حضرت موسا به حضرت خزر گفت هل اتبع که الان تعلمنه من ما علم ترشتا گفت دنبالت را بیفتم از اون چیزه که به تو تعلیم داده شده است از اونها با من تعلیم بدهیم اینجا یک درست داره آی شریطی درست اینه که همه درس ها سر کلاس و پای منبر محقق نمی شود باید با مربی همسفر شد باید با مربی زندگی کرد وش من و شما اون چیزه ای که اتریق زندگی کردن و مشاهده یادمونه یادمون نمیره حرفای پای منبران خب این سوزاشو یادمون میره ولی آنچه را که مشاهده کردیم هیچگاه یادمون نمیره رضا حضرت موسا گفت میخوام دنبالت را بیفتم نگفت همینجا به من یادمونه حضرت خیستمود اینکه لن تستتی اما ای سبرا گفت تو نمیتونی همراه من سب بکنی کار تو نیست آره تو احاته نداری من یه رفتاره مثلا میکنم که نمیتونی تحمل کنی کفت تست برا علامالم توهت بهی خبرا گفت تو چجوری میتونی سب کنی بر چیزی که احاته نداری آگاهی نداری حالا ستجدونی انشاءالله سامرا حضرت موسا خیلی هم اعتماد برده نفت نداشت گفت اگر خدا بخواد من را سابر خواهی یافت و لا اعسی لکه امرا من نافرمانی نمی کنم با همرا افتنم بعدم گفت فعال تبعتنی اگه دنبال من را افتدی اعتراض نکنی فلا تسالنی تا خودم بهت توضیح بدم لا تسالنی میدونی دیگه دو تا معنا داره یه وقت میگن لا تسالنی نپرس یه وقت میگن لا تسالنی اعتراض نکنی سآل اعتراضی داریم و سآل استفهامی داریم سآل استفهامی اینجا منظور همون اعتراضیه اعتراض نکن تا خودم بهت توضیح بدم خلاصه قرآن میگه فنتل اقا دوتایی با هم را افتدن سوار کشتی شدن خرق اقا دید حضرت خزد کشتی مردم داره سراخ میگرد موسای ادالت خواه مستز افتوز دادش در اومد گفت اخرقت ها داری کشتی مردم سراخ میکنی لطق رقه احلا خیلی غرب کنی این مردم را لقد جهت شیعن امر خیلی کار زشتی انجام دادی گفت نگفتم تو نمیتونی سحب کنی موسا یادش اومد منم دیگه بشریم فراموش کردم منو معاخض نکنم برمن سرخ نگیر را افتدن رفتن حتی ازا لغی ها غلامن برخورد کردن با یک نوجوانی فقطله بچه مردم کشت موسا نتونست تعمل کنه این آدم نکشته بود اقطر تا نفس تا زکیت تا بغیر نفس یک نفس زکیه پاکی که باید خونش حفظ بشه مردم کشتی این که آدم نکشته بود لقد جهت شیعن امر کار منکر را زشتی انجام دادی گفت نگفتم نمیتونی سحب کنی گفت حضرت موسا فرمود اگه این دفعه اعتراض کردم فلا تو صاحب نیست دیگه با من همراهی نکنو تو حق داری اوزر داری را افتادن رسیدم به یک گوستایی و گرست نبودن از اونا تغاظای غذا کردن اونا بخور وردیدن و از اینا پذیرایی نکردن بعد یک دیوار کجی رو دیدن به بنایی را انداخت و گفت بیایی دیوار را راست کنی گفت بابا خب اگه میخواستی برای مردم کار انجام بدی یه مزنی میگرفتی اینم یه اعتراض آله ها را فراغون بینی و بینه گفت دیگه ما از هم جدا میشیم ولی اول به تو خبر میدم که اون ستا کار حکمت داشت تعویل چیزایی که نتونستی سب کنی بهت میگم کشتی رو توضیح دار فهمود این کشتی مال مساکین بود مال فقرها بود با این کشتی کار میکردن پول در می آوردن یعملون فلبه من این کشتی رو سراخش کردم معیوبش کردم چرا؟ شون یک پادشاه ظالمی سر رایشون بود کشتی ها رو غصت میکرد اگه این کشتی سالم بود غصت میشد من این کشتی رو سراخش کردم معیوبش کردم کشتی معیوب بهتر از این کشتی کلش غصت بشدن فدا امام حسن مشتبه علیه السلام بشدم آقا ملامت ها را به جان خرید با همین استدلال فهمود من مثل عزت خیلی از عمل کردم با سلهم از شبت اون جوری که میخواستی نشد دیگه اما سعی کردم شیعه حفظ بشود این اسلام ناب حفظ بشود به نصفهای بعد برسه بعد قلام رو توضیح داد گفت اون نوجوان پدر مادر مومن داشت این بزرگ میشد اونا را بادار به کفت و تقیان میکرد خیلی بچه هاشون که بزرگ شدن اونا را منحرف کردن از جمله که در مورد زوبیر هست امیر المومنیون تو نهجال بلاغه داره فهمود زوبیر از ما اهل البیت بود تا این که بچهش بزرگ شد بچهش که بزرگ شد او را از ما جدا کرد بنابراین اگر کسی مثلا پسر میخواد نمیشه گفت من خوشبین باشیم به خدا آلم حساب داره حتما خیر بوده حکمت داره بعد فهمود ما اراده کردیم خدا به اون پدر مادر بهتر از اون بچه بدهد بچه پاکتر و مهربانتر که میگن بعد بچه دیگهی که داد خدای متحال از نسل او هفتاد تا پیانبر به دنیا اومد اما اون دیوار فهمود برای دوتا پسر یتیم بود تو اون شهر زیر اون دیوار گنج بود ما خواستیم پدرشون هم آدم خویی بود خواستیم که این گنج اینا بزرگ بشن به دست خودشون بیفته و خودشون استخراج بکنن حالا آخرش آخرش چیه فهمود و ما فعل توهو ان امری این ستا کاری که انجام دادم نتونید تهمون کنید اینا همه دستور خدا بود یعنی چی یعنی اگر قرار نبود بسری و ملموس به حضرت موسا نشان بدن همین ستا اتفاق میفتاد همین ستا اتفاق میفتاد یعنی چی یعنی اون کشتی معیوب میشد دقیق می کنید یعنی اون بچه کشتی میشد یعنی این دیوار به یک بحانه راست میمان منطق خدای متعال خیز به حضرت خیز اتفاقی به موسا یاد بدن اگر کشتی سراخ میشد اون صاحبان کشتی به خدا اعتراض نمی کردن خدای همه را گرفتی ما مستضعفیم کشتی ما باید بلا سرش بیاد ضرورت به ما میرسه ضرورت به ما میرسه در اینکه خدا به اونا لطف می کنه با معیوب کردن کشتی که هست به کشتی بماند یا خسته می کنه چرا بچم توی این بلا کشته شد چرا مریض شد چرا این بیماری افتاد ولی زا چقدر خوبه ما خوشبین باشیم به خدای متعال در اتفاقات چون اتفاقات بخواهیم یا نخواهیم رقم می خورد گاهی با بی سبری سر ما کلا می روید گاهی با بدبینیه به خدای متعال سر ما کلا می روید علتش چیه حضرت موسا احاته نداشت حضرت خیز از نایه خدای متعال احاته داشت حالا امیر المؤمنین فرمود اگر یه اتفاقی پیش اومد نفهمیدی حمله بر نادانی خودت بکن به حکمت خدا اعتراض نکن بعد فرمود فعندکه اول ما خلق تبهی جاهلا تو اول که به دنیا اومدی سابقت جهل نادان بودی سمع و لمته بعد به تدریج آگایی پیدا کردی اشاره به اون آیه که فرمود خدا شما رو که از شکه مادرانتون بیرون آمد هیچ چیز نمیدانستی بله خدا سه چیز داد جعل لکم سمع والابصار والافق ده خدا انسان رو کنشکاوه فریده هم این کنشکاوی رو داد هم گوش داد هم چشم داد هم قلب داد یعنی این اطلاعاتی که از طریق فوزولی کردن به دست میارن بچه ها اینا میره تو قلبشون زره زره آگاهی پیدا میکنن با اون کنشکاوی کردن با اون تجربه کردن با اون شاگردی کردن به طرق مختلف علم پیدا میکنن خب والا از این میگه خیلی چیزا هست نمیدونی و ما اکثر ما تجهل و منال امر خیلی چیزا رو نمیدونی یعنی مجهولات انسان بی نهایت علم انسان هر چقدر زیاد باشه در مقایسه با مجهولات علم انسان میگن یک خانمی از یک منبری رفتود بالای منبری سآلی کرد اونم با تقوا بود گفت نمیدانم سخت آقای شریعتی آدم جلوی مردم بگه نمیدانم نمیدانم گفتن بین آسونی ها نیست خیلی سخته بله خدا کمکش که گفت نمیدانم امام اعتراف کرد گفت اگه نمیدانی چرا رفتی بالا گفت به اندازه علمم رفتم بالا اگه قرار بود به اندازه جهلم برن بالا باید این منبر تا سرعیه میرفت آفری چقدر حکیمانه این مردم هم خودشون یک کاری میکنن که اگه ما خدا ما رو به خودمون بگذاره یه حرفای بیخودی بزنی آقا میگه نمیدانم بگه باریکلا خدا خیلی بده که گفتی نمیدانم پس آجاقا فردا میام از شما میپرسن نباید خیلی آلت بکشیم از نمیدانم گفتن یعنی کسی گفت نمیدانم باید تشفیقش کنیم تشفیقش کنیم میگیم باریکلا پس وقتای دیگهی که جواب سآلمونو میدونه میدانن این آقایی هم که خجالت میشه بگه نمیدانم بدون اشتباه میکنی خجالت نگهش اینجوری اعتمادسازی داری میکنی همه میفهمن تو وقتی نظر میدی با آقایی داری نظر میدی وقتی نظر نمیدی عب نداره حالا استاد ما میگفت اگه کسی از شما چیزی پرسید تلفونشو بگیری این سآل او وسیله رشد و پجوهش شما هم هست بعد بهش زنگ بزن میگه من تحقیق کردم جوابشو پیدا کردم اون حکمتی که عز کردم تو نه جلد براغه داریم پنج چیز بهت یاد میدم که برای یادگیری مسافرت بری عرضش داره دوتاش در مورد همینه که فهمود اگه چیزی بلد نیستی از یادگیری خجالت نکش اگه بلد نیستی و اگر نمیدانی بگونه می کنه دوتا حیاه بیجا نداشته باشه و جالبه که تو سیره حضرت علامه تبا تبایی رحمت الله علیه ایک از پررنگترین چیزهایی که جلب توجه میکنه علامه تبا تبایی مفسر بزرگ بگفت خیلی جاها اگر چیزی رو نمیدونست تو چشم کسی که میپرسید بگفت نمیدانم خیلی مهم خیلی مهم ببینید آقا اگر کسی نگه نمیدانم یک نقاب تسنوی روی شهره خودش کشیده همش باید موازه باشه این نقاب بالا نره بابا خودتو راحت کن میگونه نمیدونست ولی البته این دلیل نشود که دیگه نریم دنبال جوابش فهمود نمیدانی خب بفرست اشکال نداره و ما واقعا بعضی از بزرگان رو دیدیم که از افراد سطح پایین تر از خودشون پرسش کردن یعنی تو اون زمینه اطلاعات نشدن ننگشون نکرده پرسیدن من یادم اجازه خاطراتم با یه شهید عزیز اینه که اون شهید چون درس نخونده بود و معلومات آکادمیک نداشت خیلی چیز داره ولد نبود بعد من سنم کمتر بود از من میپرسید بدون هر یا بدون خجاله چجاله چون گفتن ننگ جهالت خیلی بیشتر هست از ننگ پرسش پرسش یه زلتی داره نادرم من خودش گوچه کنه به پرسه ولی مقایسه کنه اگر یاد نگیرید در چاه جهالتی این چالهه وقتی به سادگی نمیشه بیرون اومد با پرسیدن با خجالت نکشیدن حضرت فمود خیلی چیزها رو نمیدونی یه تهیه رو فیه رعیوک اندیشه تو متحیره گرفتار چکنم چکنم این که چیکار باید بکنی نه فقط ما نه کل بشر در طول تاریخ اینجوری بوده خیلی چیزها رو نمیدانسته هست زره زره یه آگاهی های مختصری پیدا کرده هست یه زل و فیه بسرات فمود بصیرت تو تو اون قضیه گمه گیجی سرگردان و هیران هستی قرآن همینی نمیدونی خدای متعال فمود و ما اوتیتوم من عل علم الا قلیل اون علمی که به شما درمشده علم اندکه ببینید در موضوع روح ببینید در موضوع آلم آخرت همین علم نسبت به آلم مادی اندکه یعنی هر چند وقتی یک بار میگن اون دارو این یه عیبه رو داشت یعنی بشر مدام داره علمشو تازه میکنه داره علمشو اصلاح میکنه همینجوری نیست؟ بله چرا؟ مکرره در مکرره یک دارو رو بعد از مدت دیگه گفتن از این دارو استفاده نکنید این عوارز رو داره آه در مورد آلم محسوس وقتی ما بعد از مدتی میفهمیم بابا درست نفهمیدیم چجوری نیشه در مورد آلم معنا آلم روح آلم تجرد آلم غیب آدی که در پیش داریم به همین راحتی نظر میدیم حالا علت این که خدای متعال فرمود علم شما اندکه اینه که هم مجهولات انسان بسیاره هم ابزار آگاهی انسان محدوده که حواست انسان باشه عقل انسان یه حدی رو میتونه بفهمه همه اینها محدوده و دانستانی ها نامحدوده بعد فرمود خیلی چیزا نمیدونستی سمت و سرو بعدن بصیرت پیدا کردی بعدن آگاهی پیدا کردی واقعا ما وقتی نگاه میکنیم به دوران کودکی خودمون خیلی چیزا نمیفهمیدیم بی خود با پدر مادرامون بحث میکردیم بی خود اعتراض میکردیم اونا خیر ما رو میخواستن حالا همین بلا سر خودمون اومده حضرت میگه خلاصه تو سابقت اینه سابقت جهله خیلی چیزا رو نمیدونستی زره زره علم پیدا کردی خب حالا یک مسئله جایید پیش اومده چرا خدا رو متهم کنیم چرا حکمت خدا رو زیر سال ببری باید خوشبین باشیم به خدای متعال هم دریایی و دنیایی از جهالت بریم پیشنهاد امیرمومین چیه تو این نامه پیشنهاد حضرت اینه فعتسن به لذی خلقک و رزقک و سواک حالا که تو سابقت جهله خیلی چیزا رو نمیدونی چنگ بزن اعتصام داشته باش خودتو حفظ کن با تمسک به خدایی که هم آفریدتو هم رزقتو داده هم خلقت متعادل داده ولذا ات ته دل میگیم الحمدلله اللذی جعلنا من المتمسکین به ولای تعمیر المؤمنین ولعهمت المحسنون علیه السلام خیلی ممنون و متشکرم از شما حاجای نظافت و خیلی ممنونم از لطف و انایت و مرحمت در پناه خدا باشید گفت سلطان ماست آن که بدون قرور و ناز دوره شلوغ بود و سراغ گدا گرفت اللهم سلعالا علی ابن موسر رزل مرتضا در پناه خدا باشید خیلی ممنون و متشکرم اللهم سلعالا علی ابن موسر رزل مرتضا یا یا یا یا یا یا یا یا یا یا قرامت رو عمر از درستhhhh ادم آنجاً سلاه کثیره ثامت داکیه متواصله متواثره مترد خیلی که از غلمات زلیت علیه از این من اولیه ای قرآن کریم که اینها را توجیه کرد و راه را برای توبه از کف برکرانه نور شمبه تا چهار شمبه ساعت شش بام داد مهربان باشیم مجله صبحگاهی رادیو معارف مهربان باشیم شمبه تا پنج شمبه ساعت شش و سنبه سی دقیقه گنج سعادت گنج سعادت هر روز ساعت هفت و چهل دقیقه گنج تو سینده اما برای تک پیداشو کنی زندگی زیباست زندگی شیرین است زندگی تک تک این ساعت ها زندگی زیباست شمبه تا پنج شمبه شمبه تا پنج شمبه ساعت نه و پنجا دقیقه تا جمعه زهور من شک ندارم میرسدان فرستمو تا جمعه زهور هر جمعه ساعت نه و پنجا دقیقه از برکتمو عصر جوانی مسابقه اصرگاهی رادیو معارف سرعت دقیقه حیجه عصر جوانی شمبه تا پنج شمبه ساعت هفته عصر جوانی رادیو معارف صدای فضیلت و فطرت ای که از کلام تو ای که از کلام تو میمزد نسیمه ای میمزد نسیمه ای آمدی و باق جایی آمدی و باق جایی آمدی و باق جایی آمدی و باق جایی پرشد از شمیمه ای پرشد از شمیمه ای پرشد از شمیمه ای آمدی و باق جایی آمدی و باق جایی کرام امان موسیقی سایی باره اشکbla دست مهربان تو موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی امیشه امیالی係م ci موسیقی اون که راجع به بازار است همه می دانید که بازار یکی از غشتهای عظیم متحد به اسلام و در هر قائلهی که برای اسلام پیش آمده است این بازار است که پیش قدم است در قضیه تنباکو و حکم مرحوم میزای بازار شیرازی علاله و مقامه این بازار بود که همراهی کرد و منتحیه به قیام شد بعض از بازرگانان اسفهان از قراری که نقل شده است یکی از بازرگانهای معتبر بود است تمام تنباکوهایی که داشته است و اون وقت تاجر تنباکو هم مفته می شد بود است پس از حکم مرحوم میرزا آبورد در میدان شاه و آتش زد و مشابه او بازارهای دیگر در تعیید حکم میرزا در اون وقت قیام کردند حتی شهید هم دادند و پس از او در طول مشروطیگت و استبداد به صورت مشروطیگت باز در هر زمینه این بازار است که پیش قدم است و همراه با سایر قشت های ملت از کارگران و کفاورزان و امثالی این ها مجاهده کرده است و مشکلات را تحمل کرده است و در پیش برده محاسد اسلام اون چه که توان داشته است عمل کرده است و در این پنجاه سال سیاه که تاریخ ایران را سیاه کرده است سیاه تر از رژیم های سابق کرد فشار بر بازار بسیار بود و بیشتر بود و از بازار اونها خیلی وحصت داشتند ولها هزار یک وقتم بنای بر این گذاشتند که این سخف ها را خراب کنند از زیر این سخف ها خوف داشتند تا که موفق نشدند و در این نهزت بازار یک هز وافر در امور داشت از تحصیلی هایی که کرد از اعتصاباتی که کرد البته سایر قشت ها هم سحیم بودند وکن بازار هم یک قشت عظیم سحیم در این عمر بود و در این جنگ هم بازار هم در جبهه فرستاد و هم در پشت جبهه خدمت کرد و الان هم باز بازار هست که خدمت می کند و از اسلام عزیز و از جمهوری اسلامی نگهداری می کند بسه باران بر از کرامتون شیبه اشتازهی ترابتون ترابتون ترابتون ترابتون ترابتون ترابتون ترابتون در مسیره پرد شکست ف hogyسون گوه بود و پرست غامتون گوه بود و پرست غامتون Goay I nap و I glue سه برود PYM JBZ