اختیارتون هست که نظرهای خودتون رو به همکاران عزیزم در میون بکذارید مبنا اولین برامون بخش رو بشنوید درس کلام حجت حلسام والمسایی برنجکار و با اعلام ساعت شش صبح یا من یعلم ما بی غمیری یا مالی که امری و مصیری اگر خدا فعلش قایت نداشته باشه غرز نداشته باشه عبثه و عبثه روز نقوه بگیم افقال خوب و بد دارن عدل بگیم خدا هم کار بد دارن ممیون متازله یک طرف اشایره و عله حدیث یه طرف مبنا تبین قواعد بنیادین علم کلام ندعو که اذا ما دبرنا الهیمنا خیران تدبیری فالامرو بیدیک و سبحانک فالامرو بیدیک و سبحانک بسم الله الرحمن الرحیم الحمدللله رمبله عالمی خب بحث در مورد معنای زرر بود اجمالا در لغت گفتیم که زرر در محابل نفعه حالا لغتیم که زرر در محابل نفعه حالا لغتیم که زرر در محابل نفعه حالا لغتیم که زرر در محابل نفعه در واقع زرر و نفع رو عمر وجودی میدونن و به علم و لذت برمیگردن میشه این رو استنباد کرد گرچه تصریحی نکردن اما اصولی اون دوتا نظریه گفتیم بیدشون هست یکی این که زرر رو عمر عدمی میگیرن نظر دوم این که زرر رو عمر وجودی میدونن اونایی هم که عمر عدمی میدونن در واقع در مقابل نفع چون سولیون هم گفتن که زرر در مقابل نفعه مطای این تقابل رو بحث میکنن که از چنون تقابلیه اونا در واقع که میگن عدمیه میگن از باب عدم و ملکه هست اون کسی که منشنه این که نفعی رو در واقع بگیره ولی اون رو نتونه در واقع زرره و تعدادی هم که میگن نخیر ارفن نفع و زرر دو عمر وجودی هستن یعنی از باب زده این هستن تضاد نه عدم و ملکه خب عبارت های خونده اون کسی که سریع عبارتش تصریح داشتن عدم و ملکه به اسطلاح آخوند خراسانی بود عبارت ناینی تصریح نداشت ولی خب مواردی که میگفت به اسطلاح بیشتر به عدمی برمیگشت باید ترلا خوی با اینکه مثالهاش تعدادی از مثالهاش عدمی بود در تعریف زرر نقص و گفت نقصم مثالهاش که زد اینجوری بود ولی در نهایت گفت که نه اینا نظریه کفایه آخوند اشتباهه و اینه از باب زده اینن که آیت الله صبحانی این رو توضیح داد به این که درسته که ممکنه گاهی این زرری از دست دادن چیزی باشه اما اون حیعتی که حاصل میشه برای شخص اون حیعته یه عمر وجودیه لذا میتونیم بگیم که اینا دو عمر وجودی هستن از باب تضاد تقابل این خب آیت الله گنجی هم که یک تحلیلی داشته علا رقم این که در عرف اینها زد دینن لغویینم اینو گفتن چرا امثال آخوند و پیروگانش این رو عدمی میدونن برگردون به اون بحثی که تو فلسفه هست شر عمر عدمیه اینا هم زرر در موقع همون شره شر عمر عدمیه لذا میخوان یه جوری این رو عدمی بکنن و در مقابل خیر که وجودیه یک تحلیلی داشته برحال این تأثیر اون دیدگاه فلسفی در مورد شر که عمر عدمیه خواستن اینجا هم در مورد زرر همون رو بکنن و ایلا در عرف عمر وجودیه محقر اسفهانی دو رو رد میکنه هر دو نظر رو رد میکنه گرسه در نهایت عدمی بودن رو به اصطلاح بای تصامه میپذیره ایشون میگه که خب وجودی نیستن چون عرف و لغویین زرر رو تعریف کردن به نقص نقص هم نبوده نقص عدمیه نبوده بنابراین به اصطلاح اینا هم عرف و لغویین نیستن تضاد نیستن چون تعریف کردن زرر رو به نقود اما اون دیدگاه مقابل هم میگه درست نیست چرا درست نیست؟ چون عدم و ملک شما اگر بگید که به اصطلاح زرر یعنی عدم نفع زرر عدم نفع نیست زرر نقصه یعنی یه چیزی کم بشه ولی عدم نفع یعنی یه سودی به دست نیارید این که سودی به دست نیارید این مقابل به اصطلاح نفع نیست اگر در واقع آقایون گفتن زرر یعنی نقص نقص هم یه چیزی از دست بدید در حالی که مقابلش نفعه نفع یعنی زیاده عدم زیاده نقص نیستن در واقعی که مقابلش نفعه نیستن از دست دادن نیست عدم زیاده یعنی عبود سود سود نمیکنن من میرم دیجارت میکنم سود نمیکنم بنابراین عدم و ملکه هم اشکال داره عقلا اشکال داره چون در واقع زرر که به معنای نقصه عدم زیاده نیست نفع مقابلش عدم نفعه در حالی که اینجاییم شما میگید زرر یعنی نقص عدم زیاده نیست بعد میگه البته مگر از باب مجاز و اینا بگیم به هر حال اون که میتونست اون سوده رو ببره سوده رو نبرده این یه جور نقصه بالعرز بالعرز یه جور دوچار نقص شده یعنی نقص به معنای که پایین اومده پایین نسبت به اون سودی که میتونست بیاره نه نسبت به اونی که بود قبلا عبارت رو بخونم میفرما ظاهر و اهل لغه انتقالیت تقابل از زرر و نفر تقابل از تزاد ظاهر حرف لغوی این که میگن زرر زد و نفر این تقابل تقابل تزاده که الان کلمه زد از کلمه زد این استفاده رو کرده که این یعنی زد یعنی تزاده وظاهر شیخنا الاسطاد قدس سر رو انتقابل اهما تقابل از قدمه و منکه تقابل اینا از نوع تقابل ادمون ولیخلو کلاهو ما انمحصور هر دو دیدگاه اشکال داره اما ده اول فوازهون چرا اشکال نظریه اول به اسطلاح نظریه لغویین اهل لغت اشکال داره از ليس از زرر المفسر و به نقص فه نفس اوه المال اوه نفر اوه نفر اوه نفر اوه نفر اول ارز امرن وجودی هم چون زرری که شما تفسیرش میکنی به اینکه یک چیزی کم بشه نقص در نفس یا در مال یا در آب رو اینکه وجودی نیست کم شدن پول کم شدن یه چیزو در بدن یا در مال یا در آب رو اینکه وجودی نیست کم شدن ادمیه کم شدن از دست دادن این که عدمیه لیکونم من نفع لزیه و امرون وجودی متقابلن به تقابل تزاد تا این که اون که نفع وجودیه معلوم همه قبول دارن اینم وجودی باشه بگیم متزاده اینم تقابل تزاده نه این وجودی نیست چون نقصه نقص یعنی کم کم شدن خب پس امران وجودی درست نیست چون زرر یعنی نقص نقصم یعنی از دست دادم و اما سانی اما دیدگاه دوم دیدگاه شیخون الاسطاد به قولشون اون اشکالش چیه فلعنن نفع یز زیاده نفع یعنی زیاده نفع برد یعنی یه چیزی گیرش اومد الائده الامن لهو علاقتون به ما فیهل فایده نسبت به کسی که ارتباط داره با اون فایده نسبت یعنی میتونه بپذیره الائده اله که آید هست به اون فرم گرده بود و ادمها دارم ادم و ملکه رو معنی میکنم و ادمها یعنی ادم این نفع ادم و ما من شعنهی ان یکونه لهو فایدتون آیده ادم این فایده یعنی ادم فایدهی که میتونست اون این فایده رو به دست بیاره اما حالا به دست نیابده پس ادم نفع یعنی اون زیاده رو به دست نیابده خب الا ان ادم نفع لیسه به زرره نفع نکردن به منای زرر کردن نیست و زرر هو نقص فشید و هو ادم و من شعنه هل تمامیه میگه یه چیزی میتونست داشته باشه حالا از دست داده اون رو فهوه ادم و تمامیه لا ادم و زیاده از اون فولی که داشت یه چیزی کم بشه نه اینکه یه چیزی زیاد نشه لیکونه مقابلنده ها بعد اینکه ما بگیم اینا مقابل همه به تقابل الادم و الملکه و ادم و ملکه بشن و ادم و زیاده لیسه به نقصه حتی یه جایل از زرر ادم زیاده نقص نیست که بگیم که همون زرر زرر یه نقص پس هر دوتا قول اشکال داره ما در قول دوم رو درست میکنه یعنی ادمی بودن بود یه ان نقص و زیاده متقابلان به تقابل الادم و الملکه بالعرز یعنی در واقع به یه جون مجازی باید خواهید به این مسامحه بکنیم چجوری؟ لعن زیاده تستد ای بقا المزید علیه علا دهل وجودی زیادی یعنی اون به اصطلاح اون بر اون حد زیاده بر اون حد کمالش باقی بمونه فن نقص به معنی ادم بقائهی علا صفت تمامیه نقصم یعنی اون مثلا تجارت که باید اینقدر سود میکرد این ادم اون سوده است به اون صفت تمامیه نقصم یعنی اون ادم بقائی علا صفت تمامیه یستنظمو ادم زیاده یعنی ادم اون زیادیه که اون سودو برد فیقابل زیاده بالعرض پس اون در واقع نقص مقابل زیاده میشه بالعرض پس با دقیقه عقلی نقص مقابل زیاده نیست مقابل زیاده ادم زیاده است ادم زیاده هم نقص نیست ولی بالاخره ما میتونیم بگیم اون سودی که میتونست بره نبورد که اما از اون کم شد یعنی مجاز دیگه یعنی در آقای جور مجاز و مسامهه به این لعاظ میتونیم بگیم عدم و ملک خب اینم این گو پس ببینید دوتا قول شد یکی اینه که اینا وجودی هن دوتا عمر وجودی هن و اینم حالا نسبت میدن به لغت یکی هم این که نه عدم و ملک هست که آخون ظاهران اولین بار گفته مرحوم اسفهانی هم به هر دو اشکال میکنه اشکالش هم اشکال عقلیه در آقای منتها در نهایت قول دو همی پذیره منتها حالا با همین تصامب حالا به نظر ما میرسی که هیچ کدوم از این اقوال درست نیست هیچ کدوم از این ستا قول در آقای دوتا است دارایی اینکه ایشون هم از آخونیم یه قول جدایی در نظر بگیریم چرا؟ میدونید ما در علم اصول میخواییم اون ارتکاز عرفی رو که حالا لغویین همونو میخواییم بگن ولی ما در علم اصول همینو میخواییم بگیریم گاهیم شما میبینید که سولیون یه حرف هایی میزنن برخلاف لغویین یا مثلا همینجا ایشون میگه ظاهر حرف لغویین امران وجودیانه ولی اشکال داره اشکال داره چرا؟ چون همه ما زرار نقص میدونیم نقص هم وجودی نیست امداره اشکال میکنه برای سولیون هم میخواییم ارتکازات عرفی ها در واقع تبیین بکنن لغویین همونو منتها ما اول باید ببینیم ارتکاز چیه بعد ببینیم لغت اصلا چی گفته تا بعد ببینیم این تحریری که از ارتکاز و لغت میشه درسته یا نه ببینید از لغت به نظرم میرسه که نه وجودی بودن در میاد نه عدمی بودن اجمالا اون چیزی که لغویین گفتن تقابله اصل تقابل مسلمه چون در تعریف زرر گفتن زد یا خلاف نه در تعریف اونم گفتن خلاف این این در استعمالات همینجوری هست تو قرآن هم که دیگه کتاب آسمانیست زرر نف مقابله هم به کار رفته پس در عرف هم مقابله همه در لغت هم مقابله همه در قرآن هم مقابله همه اینم نقطه مشترک همه قبول دارن اینو مقابله همه اما صحبت در نوع تقابل واجه که لغت این گفتن زد این آقایون از این استفاده کردن که چون واجه زد به کار رفته و در منطق زد امران وجودیانه این به نظرم درست نیست چرا؟ چون زد رو گفتن اما از اون برم نخص رو گفتن از اون برم مسادقی یعنی استعمالات که گفتن بعضی عدمیه مثلا از دست دادن پول نخص در انوال خود اصلا واجه نخص ظاهرش عدمیه نبوده غیر از اینکه مثال هایی هم که میزنن موارد استعمالی که اون موارد تعدادش عدمیه پس منظورشون از خلاف یا زد اون معنای منطقی نیست کار تقابله بگن پس از حرف لغمی نمیشه استفاده کرد که اینا گفتن از نوع تضاده که بعد ما اشکال بکنیم که لغوین رو گفتن و البته این اشتباهه درخیر لغوین رو نگفتن اینا منظورشون تقابله منظورشون مقابل همه اما وجودی ها نه از این واجه نمیشه اینو استفاده کرد این همه اشتباهی که ما هم نمی کنیم معانی لغوی رو به معانی استلاحی اینجا اصلا بعضی ها گفتن زد بعضی ها گفتن خلاف همه شنو نگفتن زد و اینجا زد اون معنی استلاحی رو نداره این مقابلشه اصلا خیلی وقت ها میگن زد مثال که میزنن به تناقض مثال میزنن غیر از این که مسادیقی هم که بیان میکنن بعضیش عدمیه بنابراین نمیتونیم ما نسبت بدیم به لغوین اما ارتکاس چیه که مسئله اصلی اینه ارتکاس چیه که لغوین همونو میخوان بگن اصولیون همونو بگن به نظرم میرسه که ارتکاس هیچ کدوم از این دوتا اقوال نیست یعنی اصلا در بحث زرر شرط وجودی بودن و عدمی بودن نیست زرر یعنی اون چیزی که ما اونو مطلوب نمیدونیم چنانکه نفت اون چیزی که ما اونو مطلوب میدونیم درسته غالبا نفت جایی که چیزی گیرمون بیاد یه چیز وجودی زرر هم جایی که چیزی از دسته غالبا اینجوری هست اما همیشه اینجوری نیست یعنی مثلا یه کسی میره در یک معامله سفری دوچار مرز میشه یه ویروسی وارد بدنش میشه مشکل پیدا یه حالت درد و رنجی حساس میکنه اون ویروس و اون درد و رنج وجودی هست اما میگیم زرر کرد یه زرری بود که برش وارد شد چنانکه پولشو میدوزدن میگیم زرر کرد پولشو از دست داد چنانکه او برشم که همه این آقایون قدر متعقبن گرفتن دو اختلافی هم ندارن که نف وجودیه اختلافشون دو زرره او برشم اصلا همینجوریه نف هم همیشه به این نیست که یک چیزی گیر ما بیاد گاهی از دست دادن یک چیزی نفه از دست دادن یه ویروسی که داره مارا عذیب میکنه از دست میدیم یه داره میخوایی میره نابود میکنه در بدن ما نفه بنابراین اصلا به نظر میرسه که این بس بس اشتباهیه در حتی نفهی که همه اجما دارن که حالا مورد بحث ما نیست یا در زرری که حالا اختلاف دارن بعضی هم میگن وجودیه هیچ کدوم نیست یعنی هر دو میتونه باشه لذا مثال ها رو هم ما نگاه بکنیم بعضی مثال ها وجودی هست بعضی مثال ها عدمی هست پس ببینید ما نظرمون اینه که زرر یه عمر عرفیه در عرف هم زرر در مقابل نفه نفه یه عمر مطلوبه وجودی و عدمی توش نخوابیده زرر هم عمر نامطلوبیه که همه انسان ها اونو بد میدونن وجودی و عدمی هم توش نیست مسادقی هم که لغنی این گفتم بعضی ها وجودیه بعضی ها عدمیه بس اما بیشتر تو زرره دفعه زرر نفه کن بشتر زرره زرر بعضی و وجودی و وجودی چنانکه مثال هایی که زدن همینجوریه و اصلا ما لازم نیست که لغویینو محکوم بکنیم بگیم چرا نخص گفتید پس چرا اونجا گفتید حالت روحی مثلا نارهتی یا اینکه چرا اینجا زد گفتید این عدمیه اصلا لغویین اشتباه نکردن یعنی نه واجه زد منظورشون زد منطقی بود نه منظورشون وجودیه که بگید چرا عدمیه مثال زدید نه اونو مسادیق و استعمالاتو گفتن استعمال تو ارف ایناست ورز به خدمت شما که تو تعریفشم که گفتن نف زد اونجا گفتن خلاف نف اینجا گفتن خلاف زرره اونم درسته واقعا اینو مقابل همه اما عدمی و وجودی بودن از این عبارت نه زد در میاد نه از عبارت نقص ببینید الان محروم کمپانی میگه عبارت زد وجودیه میگه عبارت نقص عدمیه میگه در اینجوری نیست نه زد منظور وجودیه نه نقص گرچه بیشتر نقص شما میگید وجود به ولی مسادیقی که میگم موارد وجودی هم میگیره در نقص مثلا بگم دوچاره یه حالت روحی بدی میشه زیغ میشه نیم در ایتیاج میشه یه حالت روحیه دیگه نارهتی و مکروح و اینا بنابراین هیچ کدوم از اینا شرط نیست اینا مقابل همه قدر متقن میتونه وجودی باشه میتونه عدمی باشه اگه ما گفته بودیم که عدم و ملک اونجا به ما اشکال وارد بود اما اگر ما اینه نگفتیم گفتیم مقابل همه که آیا اینه نیست اینجا این از اون موارد جزئیه که نیاز بحث داره آیا مثلا مثلا ارف شما میرید یه معامله میکنید معامله هم حدفتون سوده سود نمیکنید زررم نمیکنید زرر مناه که من میگم زرر نمیکنید یعنی چیزی از دست نمیدید آیا اینجا رو هم زرر میدونن یا نه اگه میدونن وارد بحث میشه اگه نمیدونن اتفاق اونایی که بیان وجودیه استنان مثلا آقای خویی بود دیگه گفت که بنابراین این وسط هم میتونه باشه نسود کرده نزرر پس وجودیه چون تو وجودی میتونه هر دو نباشه اما وجودی و عدمی در اونجایی که صلاحیت داره شق ثوم نمیتونه باشه شق ثوم اونجایی که صلاحیتش نداره مثلا کوری و بینائی در انسان بیشتر از دو حالت نیست بله میتونن یک چیزی نبکور باشه نبینائی اون جاییه که صلاحیت کوری و بینائی نمیتونه مثل سنگ اما اینجا صلاحیت سود و زیان داره نسود کرده نزیان سالت از این پس معلومه عدم و ملکه نیست وجودیانه ما میگیم اقا میتونه وجودی باشه میتونه عدمی باشه هر دو شرط نمی کنیم اینها رو اجمالا اون عدمی بودن که قطعا درست نیست اون که درست نیست وجودی بودن هم درست نیست یعنی شرط کردن میتونه وجودی باشه میتونه عدمی باشه حالا در اکثر موارد وجودیه یا عدمیه اون یه بحث دیگه هست ولی میتونه هر دو شرط باشه یا در این موارد که شما میگید مثلا یک کسی میره تجارت میکنه سود نمی کنه زیان هم نمی کنه اینجا ما باید بگیم نه سوده نه زیان مثلا شامل قاعده نمیشه یا بگیم یه نوع مثلا مجازی که ایشون گفت مجازی که محروم کمپانی گفت یه جور زیانه پس دفع اینم واجبه اونو دیگه حالا دیگه اون جزیات واسه که باید ببینیم چجوری میشه حالا دیگه حالا ما اینها فعلا نمیخوایم اینها بحث بکنیم یعنی ما نمیخوایم وارد جزیات بشیم مسادیخو بحث بکنیم ولی اقلا ممکنه یه جایی عرف نبگه زرر نبگه سود ممکنه اقلا ممکنه حالا میگه جایی چنین چیزی در اینجا میگه نمیگه و یه بحث دیگه است خب واجه آخرین واجه ای که ما اینجا میخواییم بحث بکنیم و بعد وارد بحث بشیم وارد بحث اختلافات بشیم واجه محتمله حالا گرچه وارد اختلاف شدیم اینجا واجه محتمل خب محتمل اسم مفهول از باب افتعال لغم این گفتن که اینجا باب افتعال نسبت به غیر افتعال تفاوت معنایی نداره حملتو و احتملتو جوهری میگه به معنی واحد یه معنا داره خب پس معنای ریشه رو باید ببینیم چیه در مورد ریشه گفتن که به معنای هم به معنای برداشتن باره چیز رو از جایی به جایی منتقل کردنه عرض به خدمتی شمایی که حالا یه بحثایی دارم مثلا حمل با همل چه فرقی داره مثلا هم جایی مثلا به کار میره که اون همیت محمول درونیه مثلا هم جایی که اون بالاشه اینا خیلی به بحث ما مربوطیست استعمالاتیه که در مورد مستر و هملهو شکمشه همل مثلا میگن بالای سرش گذاشته این دالا این اختلافاتیه که در چیز به معنای اصلی ربطی نداری مربوط استعمالاته که ما هم لذایی نرمترنه میکنیم ارتباطش به اینجا اینه میگه قایده وجوب دفع زرر مختمل یعنی که انده ممکنه یک در واقع مثلا میگه فلانکار احتمال زرر داره یعنی اون کار زرر رو حمل میکنه یعنی از این باب که احتمال حمل میکنه چرا چون به سلاح قوهش داره که بتونه متحمل بشه و اینو با خودش حملو کنه مناسبتش این برحال احتمال در جایی به کار میره که قطعی نمیدونه اینقدر متحقن احتمال در جایی به کار میگه قطعی نمیشه اما دقیقا قطعی نباشه منظور چیه اختلافیه عرض و خدمت شما این مرحوم جورجانی میگه که مالای کن و تصور ترفیه کافی هست بلیتردد و ذهن فرنسب بینهما و یراد به هل امکان و ذهنی از اون از همین احتمال رو میگه میگه بسیار یقینی نیست امکان داره برحال اینجا وقتی اصولیون فقه ها متکلمین بحث میکنن از احتمال وجوب دفع زرار محتمل جاییه که یقینی نیست یعنی اون جایی که یقینیه که هیچ بحث نداریم یعنی ممکنه شما بیونم یه قاعده دیگه هست یه جایی که زرار یقینیه اون رو که همه هم قبول دارن اما اگر یقینی نباشه هم دفعش واجبه حالا یقینی نباشه عدق از سه حالت داره زن شک وهم یعنی احتمال دلیل پنجه تا سد یا پنجه یک تا نوود نو احتمال همون خود پنجه یا پایین تر از پنجه احتمال یک تا مثلا فرض کنین چنونو بعضی ها گفتن که همه اینا را شامل میشه احتمال احتمال یعنی پایین تر از قدر نوود بعضی ها گفتن نخیر فقط زنی را شامل میشه دفع زرار محتمل اون زراری که مشکوکه یا وهمیه این چیز نیست تو قاعده میفرمایید تو قاعده مرنه لغویه هم احتمال یعنی هم کردن همراه بردن ولی استلاحا اینجا احتمال پایین تر از قدر رو میگیم پایین تر از قدر درجات داره در این قاعده اختلافیه وقتی اختلاف شد ما باید اینها بحث بکنیم یعنی جداگانه پس اینجا ما منظورمون از احتمال به صورت اجمالی اون مرنه لغویه که مرنه هم کردن مرنه استلاحی یعنی پایین تر از قدر این اجمالن پس تا این حد ما اینجا این مقدار گفتیم که منظور پایین تر از قدر اما پایین تر از قدر تا چقدر این یکی از اون بحث هایی که مستقلن باید بحث بکنیم خب ما از این به بعد در مورد این قاعده مباحثی رو مطرح خواهیم کنیم که اختلافی تو الان مباحث اختلافی رو مدقعی از این موردی که الان تو مرنه زرار بود که این مقداری بحث کردیم در واقع خود میخواستیم مفهوم قاعده روشن بشه تاریخچه قاعده میخواستیم معلوم بشه جایگاه این بحث معلوم بشه از این به بعد دیگه وارد مالیکم و لحظه اللهم صلی علی محمد و علی محمد و عجب