بزرگ اولیاء خداوند هیچ ترس و حزنی ندارن این برامر تقدمیتون میکنیم در حالی که به ساعت 13 دقائقی و ثانیه های باقی مونده بر بال سخن بر بال سخنیه های باقی مونده وعلى اهل ویته طیبین طاهبین و لعنت الله على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین اعوذ بالله سمی العلیم من الشیطان الرجیم الا ان اولیاء الله لا خوف عليهم ولا هم یهزنون اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن اولیاء خدا خوف ندارن داشته باشند و متقی هم باشند ولی این بزرگواری نکتهی رو در این آیه می فرماید فرماید کانویتقون کانویتقون اینشی قایده شیم بود مثلا بفرماید ایمان داشته باشند و متقی باشند ولی نه این آیه اینچنین می فرماید و این بزرگوار اینچنین می فرماید یعنی استمرار داشت تقوای اینها یعنی قبل از ایمانشونم تقوا داشتن و تقواشون مستمر بود از قبل از ایمان و باویست تا بعد از ایمان اون وقت از این جمله اینچنین استفاده بخواد بکنه این عالم که می فرماید این مرتبه آمنو مرتبه اعلای ایمان است نه مرتبه اول ایمان مرتبه اول ایمان نه از که هممون داریم خدا را قبول داریم پیغمبر هم قبول داریم این هر ته اول ایمانه ولی ما در اینه این که ایمان داریم ممکنه متقی باشیم ممکنه متقی نباشیم ولی اگر مؤمن بودیم و متقیم بودیم مرتبه ثانی ایمان و مرتبه بالاتر ایمان برامون پیدا میشه چون ایمان رو تو روایات نمیدونم هفت درجه کردن یا ده درجه کردن روایاتش هم ظاهران مختلفه قبل از ایمانشون هموزم تقوا داشتن یعنی تقوا مرتبه اول رو داشتن و به مرتبه ایمان مرتبه کامل بعدیش رسیده بودن اینا هستن که خوف ندارن اینا هستن که حوزن و غصه ندارن اگر این چنین باشه و ظاهر آیه با این مطلبی که این وزورگهار فرموده مناسبه نتیجتن باید این چنین ارز کنیم زور ما نمیرسه به بحث یعنی به این معنی که یعنی زور ما عملن نمیرسه که از اون مراتب عالی ایمان رو داشته باشیم خیلی کار سخته خیلی باید آدم خوبی باشیم که مرتبه بالاتر از این مرتبه ابتدایی داشته باشیم کار آسونی نیست ایمان انقدر مراتب داره حالا چند مرتبه خدا میدونه من بلد نیستم تو روایات هست کردم بعضی ها هفته داره بعضی ها دهتا داره ده درجه معین کردن برای ایمان میان سلمان درجه ده هم بوده عبیزر درجه نه هم بوده حرف سیده تابوس رحمت الله علی و مرحوم مجلسی و امسال زاری گروه استه هریکی ایمان واقعی و حقیقی بیاره به این حد که بابرش بیاد این مطلب که تمام دنیا به عنوان مال غیر در دست من امانت هست و آریه هست این نتیجه مترتب میشه برش و قبلن هم ارز کردیم شرحش رو ولیکن این مطلب که این گذاریه بار فرموده که باید اون درجات بالاش رو پیدا کنیم تا برسیم این یه خوضه برا ما حرف داره توش ولی از اون غصه هم الان مشالله زیاد نخوریم خوفم زیاد داریم شبک زلزل میاد خیلی میترسیم نه برا خودمو سر بدرت شد از دیره هبار ولیکن بعد غصه میکنم برا خونم که چرا خراب شد بنابراین این مطلب مطلب مهم میست و همون مرتبه نازلش همه یه خورده آدم دقیق بکنه شاید اثر کافی داشته باشه برمثل فرمود به این که یقن آدم انا غنیون لا افتقر خدای تعالی میبرموید خطاب فرزند آدم میکنه یقن آدم انا غنیون لا افتقر اتعنی فی ما امرتوک اجعل که غنیون لا تفتقر تو اطاعت مرو بکن تا تو رو هم غنی کنم مثل خودم که بینیازم و فقیر نمیشم و تو هم فقیر نشی یقن آدم انا اقول لشیئن کن ف یکون مرده من به هر چیزی که بخوام وجود پیدا کنه میگم کن همین که گفتم کن ف یکون او هم خواهد بود و خواهد شد اتعنی فی ما امرتوک اجعل کل تقول لشیئن کن ف یکون تو هم هر چی بخوای ایجاد میتونی بکنی بگی کن تو هم باز ایجاد میکنی یه همچی قدرت و توانی بنده مؤمن و خدادایی داره ولی رسیدن به این مقام زحمت داره و کوشش باید کرد همینجوری مفت به کسی نمیدن اینها رو خیلی خوب مطلبی که بنده میخواستم بگم و مطلوب بنده بود از این مطلب اینست که من یک کتابی دیدم که از علمای بزرگ نوشته بود گفت من به تو یاد میدم یه راهی که خوب راحت باشه برسی بکنم راه سخت بهتر نشون نمیدم راه آسون نشون بود اون وقت شروع کرده مطالبی بیان کردم سعی بکن کارای کچیک رو ازش قفلت نکن کارای راحته خیلی کچیک که خدای تعالی دستور داره و دوست داره ازش قفلت نکن و مصامهه نکن اون کار خیلی کچیکا که خیلی راحته این را ازش قفلت نکن زیرا روایات ما این چنین میبرمهد گاهی یک کار کچیکی انسان میکنه خدای تعالی او رو میامرزه همه گناهانش بنابراین کارهای کچیک رو بی اهمیت نشمور میخواد آسانه شو بگه ها میگه کارهای کچیکی که خدا دستور داده بی اهمیت نشمور خدای کریم و رحیم و بدود و غفور کارهای کچیک رو سوابهای بزرگی براش قرار داده و همین کارهای کچیکی یه دفعه از آدمو عوض میکنه غرمایت این حدیث رو میگه این بزرگوار اِنَّ اللَّهَ خَبَعَ سَلَاسَةَ اَشْيَا فِي سَلَاسَةَ خَبَعَ رِزَاهُ فِي تَاعَتِهِ فَلَا تَحْقِرَنَّ مِنَتْ تَاعَشَيْئَا فَلَا الَّرِزَاهُ فِي برمز خدای تعالی فرموده هست که این تو خود روایتها خدای تعالی پنهان کرده سه چیز رو در سه چیز رضای خودش را در تاعت از میشهد مخفی کرده تاعت خدای تعالی موجبه ورای رضای اوست از بنده اِنَّ اللَّهَ خَبَعَ رِزَاهُ فِی تَاعَتِهِ فَلَا تَحْقِرَنَّ مِنَتْ تَاعَشَيْئَا فَلَا الَّهُ رِزَاهُ نبادا یک کار کچکی ولی کار خوبی یک کار کچکی که خوبه و خدا دست دستور داده و مطلوبه و مستحبه حتی کچکی اینو کچک نشماری یه وقت میبینه همین کچک موجب رضای خدا وَخَبَعَ اَوْلِيَاهُ فِی خَلْقِهِ یکی از چیزها روایت فرموده سه چیز رو پنهان کرده اولیاء خودش رو در بین خلق پنهان کرده هیچ کسی رو کچک نشماری شاید کچک بشماری کسی رو او از اولیاء الله باشه مطلب اولی که این بزرگوار میگه میگه کارای کچک رو کچک نشماری میبرماید به این که ظاهران از از باقی سلام و علیه به فرزندش از از صادق سلام و علیه میفرمند ازا انام الله علیک ه فقل الحمدلله هر تی بهت دادن بگو الحمدلله سخته خیلی سخته و ازا ازنک امرون اگه یه چیزی قصه ایجاد کرد برای تو بگو لا حول ولا قوت الا به و ازا ابتعنک رزقون فقل استغفرالله اگه رزق تن شد بگو استغفرالله رب دید خب اینا که کرای آسانه لیلت القدر خیرم من الف شهر یه شب از هزار ماه بهتره و بالاتره توی یه شبو کچیک نشماری هرچی میخوای اون شب بخوا از هزار ماه بهتره از عبادت هزار ماه بهتره بنابراین کچیک نشماری بگی خب بلو بخوابین تا بینیم چطور میشه هیچ طور نمیشه ولی میگه اینو کچیک نشماری از عبادت هزار ماه بلو بخواهید کرای آسان رو داره برمون میشماری این بزرگوه میبرمون قضا حاجت مؤمن کسی کار مختصری به من مراجعه کرده حاجتی داشته اون حاجتشو انجام بدن ثواب دوربایات داره ثواب تسعت آلاف سنه سائمن نهاره قائمن لیله کسی که یه حاجت برادر مؤمنش رو از میشه برابره و عمل کنه ثواب هنو هزار سال که روزها روزه بگیره و شبها به عبادت باقی باشه کچیک نشماری رو ارز میشه باید به این که یه روایت یه شاید به همه مناسبت شاید گفته باشه ولی من حالا اینو نبشتم از پیش خدا اوهلالا داود خدای تعالی به داود وحف رسلاد فرماییمه یه بنده یه بند یه دونه حسنه میاره من به واسطه اون یه دونه حسنه او رو داخله بهشت میکنم داود ارز میکند پیشباه خدای تعالی فما تلک الحسنه اون حسنه ای که او رو داخله بهشت میکنی چیه فرمود فما تلک الحسنه یفر رجعن المؤمن کربتهو ولو بیشتره شق مند تمر یه گرفتادی از یکسی اصلاح کنی ولو به نصف خورما دادنه به او یکسی حالا بچهش گریه میکنه اینم از لست بچهش تو کوچه حالا عصبانی شده چیکار کنه نمیدونه چیکار کنه این بچه رو نصف خورما بده دست این بچه بچه آروم میشه قصه با با هم برطرف میشه فرمود اون حسنه ای که من بنده امروز به اون حسنه داخله بهش میکنم چیه ولو یه نصف خورمایی که گرفتادی یکسی رو برطرف کنه داوود ارز کرد حقون لمن عرفک انلا ینقط عرفه یا اوهو منک به خدا ارز کرد سدابار از که کسی که تو رو بین شناسه امیدش قط نشود از تو تو که بهش رو در مقابل نصف خورمایی دی با آدم امیدش از تو قط نشه میبرماید از جمعه کارهای خیلی آسون که به تو یاد میدم و خیلی هم مهمه نیت خیره نیت المؤمنه خیرم من عمله نیت خیر مثلا برده فرمایید بعضی ها هستن که یک کار خیری میکنن و شاید مستمر هم هستن مثلا برسونید بعضی ها دیدم بر بعضی جاها یه صندوق کچیلوگو داشتن روز یک قرار دو زار پنج زار مندزن این تو بعدم سر ماه که شد میبرم به یه فقیده که میشناسم فقیده کمک میکنم خب این بزرگبار میگه راه آسونشو دارم یاد میدم اما ای را به تعبیر خودش میگه مسامهه نکنی که شلشلی باشه واقعا به استیپاش بله اون کار جزئی ولی صفت مکم هر کار خیری بکنی نوری دارد که تو رو میکشه یواش یواش به کارهای بزرگتر میکشه خود همین کلمه رو فکر کن که من الان یه ماه دو ماه سه ماه یه تومن ده تومن جمع میکنم میدم به یه فقیده راست حسابی که میدونم لنگه ولی نیت هم اینه که اگر ست سالم بمونم بازم این کار رو ادامه خواهد خدا ثباب ست سالش آله به تو میده ولی فردا بمیده خب کم چیزیه میگه این کارها رو بکن تا من یواش یواش به تو ریاد بدم که چجوری برو به جانب کمال این رو آساناش ایناست اینا رو شروع بکن و من به تو یاد خواهم داد که چه کار بکنی که آدم خوب و درست حسابی بشی خیلی خوب این عالم بزرگوارم اینا رو به عنوان راه رسیدن کمال میدونه بعد از نه وقت اینا رو میگه فبله علک به خدا تو رو قسم میرم این عالم میگه چیفا یسو و ترکل معامل همه احازل کریم چطور شد که ویل کردی معامله با این کریم را با این خدای کریم را چرا رها کردی اینجوری داره به تو ثباب میده اینجوری داره به تو لطف میکنه چیفا یسو و ترکل معامله مه هازل کریم و تغافل ام معاملتهی تر فتعین آیا سزاواره که یک چشم بهم زدن با معامله با این خدا آدم به قدر یک چشم بهم بزدن غافل باشه و ایشه این یستدل و عبدون میان و من فاتد و لحظتون لم یقبل الیه به چی چیز دل شب به تعبیر بنده به چی چیز دل شب به تعبیر بنده خوش کرده و به چی چیز استدلال میکنه که کسی که یه آن و یه لحظه چشمش رو از خدای تعالی دور کرده از کچیکا شروع کن مگی میگه مصامحه نکن چون کچیکه مهم نیست این مقصودش همه شیینه میگه استمرار بده و وای سپای این کچیک همین این نوری داره که یواش یواش می کشه تو رو به جانب بزرگتر ها و بنابراین اول کار فرمود راه این درد بی درمول و این گرفتاری هایی که به اون رو آورده گفتیم اخبارت از شناخت خدای تعالی است و اون رو مالک بدانم و خودم رو بیکاره حساب کنم ولی این حالت برای من به این زودیا پیدا نمیشه حالا این داره راه به من نشون میده حالا این راه هایی که این بزرگوار نشون داده مطلب دومی که بنده از می کنم یه وقت یه دقیق بلند شو شباک حرفاتو با خدا بزنم بگو خدا یا درد بی درمول من اینا نیست که با این حرفات درست بشه خیلی گرفتار اینا رو بگو بشی همین گفتن تو یه حالی یه صفایی برای تو ایجاد میکنه همین خواستن تو و گریه تو یه صفایی در دلت ایجاد میکنه و خیال نکن که اون نمیده میده اگر بیابت که به حقیقت میگی قد اونی استجبه لکن قرآن میفرمایه اگر بیابت که به حقیقت داره این حرف رو میزنی نه به عنوان یه کار عادی واقعا اینه گرفتاریاتو با اون در میان بزن اللهم زمین در یکی از خطبهاش نرمدن تا آنسل آنسین لعولیاک بهترین انس برای هر بنده و هر ولی از اولیات این از که تو معنوس با او و او معنوس با تو باشد این بهترین انسه این معرفت الله انسون می کل وحشه و صاحبون فی کل وحده و نورون فی کل ظلمه آنسون آنسون آنسون لعولیاک میشینن با تو حرف میزنن و در یه خطبه دیگری یا همین از ریکای این خطبه میفرماید به این که و اون وقت بعدن خوب حرف هاشونو که زدن این دفتر اعمالشونو پیش خودشونو با می کنن شروع می کنم به ورق زدم که من چه کردم با این پروردگار به مهربان و در حضور بزرگبا چه کردم ورق میزنن اعمال خودشون رو درست رسیدگی می کنن حساب می کنن و نالب و گریهشون بلند میشه از عمل خودش مناجات کردن با خدا دل انسان رو باز می کنه روح انسان رو شاد می کنه اعتراف در پیشگاه خدای تالا اعتراف در پیشگاه خدای تالا اعتراف در پیشگاه خدای تالا و عذر خواهی از او خدای تالا که غفور و رحیم و کریم و دود زود می آموزه من دست می کنم تمام شب و روز در تمام 24 ساعت ملکی ندا می کند حلم تائب و حلم مصطفر بگو خدای ملک من رو صدای کرده اومده هم خودت فرستادی نمی چه حالی بر آدم پیدا می شه خیال نکنه این حال کم عرضشه استغفار بکن طلب مغفرت بکن حرفاتو با او بزن گرفتاریاتو با او بگو گرفتاریاتی دینی رو بگو دنیا رو هم بگو ولی اونی که اساسی کارو درد بیدرمونه منه گرفتاری های دینی بیشترین ها رو با خدا حرف بزن این راه آن سل آنستین می گه اینا می آن دفترهای اعمالشون رو پیش خودشون ورق می زنن حساب می کنن من چه کردم چه کردم چه کردم ورق می زنن دوهی متعلقه می کنن اینا رو می فرماید امیرال مومنین آخرش می فرماید حاسب نفسکل نفسک فعنال غیر کمنال انفس محاسبون غیرک یا غیرون حساب کارت رو بر خودت حساب کار خودت رو بکن نمی خواد حساب کار مردمو بکن ای به تو مربوط نیست آدم خوبیه آدم بدیه این کار رو بده کرده چی کار داری تو به او حاسب نفسکل نفسک برای خودت و به نفع خودت کارهای خودت رو بشین حساب بکن فعنال غیر کمنال انفس سایر دیگران و نفسها و اشخاص دیگر محاسب دیگری دارن به تو مربوط نیست تو حساب کار خودت رو بکن خیله و عرائز ما تمام شد و شلالله على محمد و آل محمد و شلالله على محمد و آل محمد و شلالله على محمد و آل محمد و شلالله على محمد و آل محمد و شلالله على محمد و آل محمد