تا اجناس آلیه شو درک کردیم پس جنس و فصلش هم که عبارت از ماهیتی که موجوده هست باید درک کردیم وشیم این دوتا هیچ کدوم صحیح نبودیم دوتا تعریف تعریف سوام که صحیح هست اینه بل معنی جوهر اولدی یسله ولی جنسیه اون معنی رو که واقعا میشه معنی جوهر به معنی جنس دانه است هووه مایو ابر و عد عبارت است از این که از شیع و ظلماهیه از آسارت ماهیتو موجودتن فی الخارج کان وجود الخارجی لافی موضوع میگیم چیز ماهیت داری که هر وقت در خارج موجود شود وجودش لافی موضوع است اون عبارت است از جوهر ها در معنی خب پس این تسبیت شد که تعریف جوهر همینه حالا ببینیم وقت ما انسان را در زنده سغول میکنیم این تعریف برای صادق است یا نیست میتونیم بگیم این شیع موجود از شیع و ظلماهیه این انسانی را که ما دل کردیم یه چیز ماهیت داریست که هر وقت ماهیتش در خارج موجود شود لافی موضوع خواهد بود امیدوارم تعریف صادق براشد پس این انسانی هم که در زینه است جوهر است هازر معنی ثابتن لهو سواء وجد فی العقل و فی العیان و حلوله فی العقل لایبتل کونهو به حیث و ازاد تحققت فی خارج العقل کاند غیر حالتن فی المحل صرف این که حالا این در زینه من موجود شده انسان این معنی را ابتال نمی کنه که ازاد تحققت فی الخارج کاند لافی موضوع فلمعقول من الجوهر جوهر شما انسانی را که تعقل کردید این چون این تعریف براش صادق است پس میتونیم دیگه جوهر است لانهو لافی موضوع به معنی المذکور لافی موضوع نه الان لافی موضوع موجودن به الفی لافی موضوع بر ماهیتون ازاد وجدد فی الخارج وجدد لافی موضوع یا شیعان ماهیتوهو ازاد وجدد وجدد لافی موضوع بعد تأکیده برای همین مطلب که تعریف جوهر همینه این که ما اگر چیزی را جوهری را تصور کنیم وقتی بخواییم این معنا را براش اثبات کنیم که ماهیتوهو ازاد وجدد و فی الخارج وجدد لافی موضوع میمینیم که این بدیهیست اگر واقعا چیز را به عنوان جوهر شناختیم اما اگر بخواییم بگیم که الان وجود دارد در خارج لافی موضوع این با صرف تصور معنای جوهر این ثابت نمیشه این احتیاج به دلیل داره یعنی اگر شما ماهیتی را فرض کنید ماهیتی جن را فرض کنید تصورش هم کردید بگید ماهیتیست که ازاد وجدد و فی الخارج وجدد لافی موضوعیم اما الان واقعا نمیدونید که جن وجود داره یا نداره این احتیاج داره به دلیل براهان باید اقامه کنید از یک راهی باید ثابت کنید که چنین ماهیتی وجود دارد یا نه پس موجودیتش صبوت وجود برای این ماهیت بدیهی نیست در صورت که اگر چیزی ذاتی باشد برای چیزی صبوت ذاتی برای ذات بدیهیست احتیاج به علت نداره پس این که میبینیم اثبات وجود برای ماهیت احتیاج به دلیل دارد اما این مفهوم که این ماهیت بگونه ایست که وقتی در خواهش تحقیق را پیدا می کند احتیاج به موضوع ندارد این احتیاج به دلیلی ندارد بس مرموش همان است تعریف جوهر نه این که وجودش باید رافی موضوع باشد که الان موجودیتشم احراز بشه به همی معنایی که گفتیم شیع زو ماهیتی که ازا وجودت ماهیتی و فلخاره اگر به این معنایی حمل کنیم بر انواع و اشخاصی که مندرج تحت جوهر این احتیاج به علتی ندارد غیرمو عللن بشه این خارجی یعنی کافی است که ما هم بدانیم جوهر است این اصاف را خواهد داشت این وصف را میتونیم بهش نصفت بدونیم بدون احتیاج به هیچ دلیل دیگری و اما همون و کونه ها موجودتن بالفعل یعنی بخواییم بگیم این جوهر بالفعل موجودون وجود بالفعل را اگر بخواییم حمل کنیم برش با صرف این که معنای جوهریت شدان استیم کافی است یعنی علت ميخواد خب این کسی بگه ما چیکار به موجود بالفعل داریم میگه خب معنای تعریف این اگر وجود را بخواد شما داخل در معاییت جوهر بکنیم معناش همینه که وجود بالفعل هم جزء مفهومش است مگه شما نمیگید الموجود لافی موضوع و الموجود لافی موضوع این معنایت مرکبیست یه جزء شما الموجوده الموجودی که جزء این معنای مرکبیست این داخل در مفهوم معاییت باشه و بیان و ثبوت باشه اما هم لو کونه ها موجودتن بالفعل اگر خواستیم موجود بالفعل را هم کنیم برماهیت این موجود بالفعل کجا بود؟ اللذی هوه بعضون من مفهوم کونه ها موجودتن بالفعل لافی موضوع یعنی اگر تعریف جوهر را این گرفتیم که موجودون بالفعل لافی موضوع این این تعریف دو جز دارد یکی موجود بالفعل یکی لافی موضوع این پس موجود بالفعل هم میشه جز تعریف جوهر اگر این جز تعریف شد میشه ذاتی وقتی ذاتی شد باید بیان و ثبوت باشه یعنی علت نداشته باشه با حالا که میبینیم بدون علت ثابت نمیشه موجود شد فلا محالته به سبب و علت خارجت موجود بالفعل را بخواهیم هم رو بر چیزی بکنیم علت خارجی میخواد یعنی از صرف تصور ماییت ثابت نمیشه و ازا لم یکن همل موجود بالفعل علامات تحتهو من اوالر اجناس و مقبولات لاش الا به سببن وقتی میبینیم که همل موجود بالفعل عنوان موجود بالفعل را میخوان همل بکنیم بر هر چیزی که مندرج تحت این واقع میشه همه موجودات اوالر اجناس اجناس عالیه و مقبولات لاش میبینیم همل نمیشه من الا به سببن لا که همل ذاتیی الغیر المعلل همل موجود بر اینها مثل همل یک ذاتیی نیست که علت نخواد فلم یسر به اضافت معنی ادمی این علی جنس هندشه اینه نکته دیگریست با اینه که وقتی گفتیم این احتیاج به علت داره خب ذاتی نمیشه چون با این را ثبوت نیست خب حالا یه چیزی که ثبوتش برای شیعه با این نیست و احتیاج به سبب داره یه قیده ادمیی که بهش اضافه میکنید و همیشه ذاتی میگید الموجود و لافی موضوع لافی موضوع اینه قیده ادمیست این قیده ادمی را وقتی به این اضافه میکنید اون وقت این اونچرا که صلاحیت جنسیت نداشت صالح میکنه برای جنسیت یعنی اگر شما بگید که ما که نگفتیم این دوتا مفهومیست جداگانه از هم هر کدام بیین است الموجود و لافی موضوع روی هم رفته برای جوهر بیین است میگیم آخه این چیزی دیگری نیست جز این مفهوم سبوتی با یک قیده ادمی مفهوم سبوتیش که تنها حساب کردیم دیدیم ذاتی نیست و یعنی سبوت نیست برای جوهر این قیده ادمی وقتی بهش اضافه میکنید ما صالحش میکنه اگر اینجور باشه پس خوبه در عرض که قیده وجودی هست اون را جنس کند تعریف عرض چیه میگید مایتان اضافه جدار از وجودت فی موضوعه آیا فی موضوع که قیده سبوتی هست هل موجود خارجی را جنس میکند شما که نمیگید جنس هست میگید مفهوم عرض عرضی هست و همه عرض که هم میشه همه یک عرضی خارج از ذاته اونجا قیده سبوتی نمیتونه اون را جنس بکنه پس قیده ادمی به طریق اولا چیزی را نمیتونه جنس بکنه وقتی این مفهوم موجود خودش ذاتی نبود و باید یه سبوت نبود فلم یه سر به اضافه معنی ادمی یعنی الی جنس هست با اضافه کدنی قیده ادمی جنس نمیشه چیه اون قیده ادمی خب قولونا لافی موضوع با یه لافی موضوعی که بهش اضافه میکنید جنس چیزی که جنس نیست که جنس نمیشه و الا اگر بنابود با قیده ادمی اضافه کدن جنس بشه با قیده وجودی اولا بود که جنس بشه الی جنسن للبواقی البته نجرسه برای جوهر جنس برای اعراض میشد اون قیده وجودی چیه قولونا فی موضوع وقتی فی موضوعی را بهش اضافه کنید باید بشه جنس برای اعراض بلکه هزا اولا لاقل اگر اولانیست مثل اون هست و هفته خلاف ما تقرر ره انده هم و کما نمیگن که الموجود و فی موضوع این جنس هست میگن این محلومه عرزیست که حمله بر مقولات تسعه عرزی میشه هزا بیان و مقصود هم فی کنه المقول منال جوهر جوهرن پس این که میگیم وقتی ما یک جوهری را تأقل میکنیم این هم جوهر هست یعنی همین یعنی ماهیتیست این شیعه ماهیتیست که ماهیتهو ازا بجده فی الخارج بجده را فی موضوعه این مطلبیست که از کلمات شیخ و اطباعش استفاده میشه تا اینجا ها هنو دقیقتان اخران این یک بیان ولی یک مطلب دقیق دیگریست که بعدن ما خواهیم گفت از کلمه شیخ استفاده نمیشه و اون فرق بین حمله شایب و حمله اولیست که بعدن خواهیم گفت ماهنو دقیقتان اخران سنوشی را الابیان ها فی تحقیق الهمر انشاءالله تعالی حاصله و انهو لا منافعه بین کونه شی ال قائم و به نفسه میگم شما یک مفهوم قائم به نفسه را قائم لافی موضوع را تصور میکنید مفهوم مفهوم قائم به نفسه هست اما خود این مفهوم وجودش وجود فی غیره هست قائم بالغیره هست مفهوم مفهوم قائم به نفسه هست یعنی مفهوم لافی موضوع از اما خود همین مفهوم وجودش وجود فی موضوع است این دوتا منافعت نداره بخاطر اختلاف در هم قایمون به نفس است بلهمل اولی موجودون فیل غیر است بلهمل شایه و این دوتا با هم منافعت داره لا منافعته بین کونه شی مفهوم القایمون به نفسی ما یه چیزی داشته باشیم که معناش این باشه القایمون به نفسی این معنا و کونه خود این شی مما یست دقا علیه القایمون به غیره اونجا نمی کرد میفهوم من معناش این مفهومves passe مفهوم es در ذهن شما موجود میشه امر جزئیست امر شخصیست لا شی لا ممکن شریکل باری حرف حرفی معناییست لا مستقل اما وقتی شما تصور کردید در ذهن تونی مفهوم مستقل نیست الوز الهرکت مفهومیست که باید ثبات نداشته باشه اما این مفهومی در ذهن شما موجودی ثابته ممتنال وجود لا تناهی اینا حساب مفهوم با حساب مصلاق فرق میکنه به حساب وجود وجودش فرنفت متناهیست اما مفهوم مفهوم نامتناهیست حیث و یست و قلا کل منها نقیزها به حسب المفهوم مصداقش البته نقیزش برش هم نمیشه ولی مفهومش میشه نقیزش هم بشه بر این مفهوم خب بنابراین ما میتونیم بگیم جوهر دو جور وجود داره با این که جوهر هست یک جام مشمول عرض هم هست یعنی جوهر در ذهن شما وقتی تحقق پیدا میپرد اونجا عرض هم بری صادق هست در این حالی که ماییت و نظام وجود فلو خارج وجود لا فی موضوع این اما الان همین در ذهن شما فی موضوع این هست انتامو فی موضوع این هست بلحمل شاید و لا فی موضوع این هست بلحمل شاید فقط علمه به ما ذکرو انه مفهوم الارض امن من مقولت الجوهر به اطوال وجود ذهنی یعنی اون چه در خارج ارز هست وقتی در ذهن هم پیدا میپرد ارز هست اما جوهری که در خارج جوهر هست در ذهن که وجود پیدا میپرد ارز هم هست دایره ارز وسیطر هست از جوهر شامل جوهرهای ذهنی هم میشه فل جوهر و ذهنی جوهرون به حسب ماهیته ارز هم به اطوال وجودی فضه ماهیتش ماهیت جوهر هست اما الان با وجود ارزی موجود چه ده هست فلا منافعات بین همه اینم المنافعات بین المقولات لطیهی ذاتیات و للحقائق متخالفه اگر ما دوتا مفهوم رو به عنوان ذاتی برای شیعه هم بکنیم مخلی نمیشه که هم فی موضوع باشه هم لافی موضوع اگر فی موضوع به عنوان ذاتی ایک ماهیتی بود با چیزی که لافی موضوع به عنوان ذاتیش هست جمع نمیشه یعنی ماهیتی جوهری که توی این ماهیت نمیشه فی موضوع باشه به عنوان ذاتی این ماهیت اما به عنوان خارج از این ماهیت چرا اگر ذاتی ماهیت رو نگاه بکنیم این جوهر لافی موضوع هست مفهومه لافی موضوع هست مفهوم قایبون بنفسه هست اما وجود رو که بهش هم می کنیم که به اعتبار ذاتیش نیست وجود آرز ماهیت است خارج از ماهیت است پس مرافعات نداره که به لحاظ وجودش حکمی داشته باشی و به لحاظ ماهیتش حکم دیگری تا اینجا جواب اشکال اول بود که لازمش اینه که جوهد در زن عرض باشد جواب دادن که رومن بیان شیخ به یک صورت گفتن جوهریتش محفوظ است به لحاظ این که ازاوجده فی الخارج وجود آرزی موجود خودشونم اشاره کردن که با اختلاف حمل سعی است اینجا وحرم بیل حمل اولی و عرضون بیل حمل شاید و این مرافعاتی بین این دوتا نیست اما اشکال دوام میمونه انشاءالله و صلوات علی محمد و علی اتحادی موسیقی بزنید موسیقی بزنید موسیقی بزنید سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سوره مبارکی شورا آیات 13 تا 18 سدا آمد که می آگد دلین تابش خرشید شمیم بارش باران امید هر دل نومید اصلام علیک یا ربی الا انا بحار از اینجا گذاشته روزمین برگای زرده اما آسمون میدونه که دوباره بر میگرده محصیم اگر از منتظرانت بودیم چون دیده نرگست نگرانت بودیم با این همه رو سیاهی و سنجدلی ای کاش که از همسفرانت بودیم کو سی سد و سی ده سبان مرد تو محصی منتظر در آوید کو دیده منتظر که محصی از چهره نگاه برگشاوید سلام ای مهربان ماه من سلام ای ماه دلخواه من تو ای در عشق من داد از این بی غراری سلام ای شورش رافری نگاه آسمان بر زمین ندارم بیش از این نازنی تا به کشم انتظاری صهرا به صهرا چشمه ها درم کست و جوید دریا به دریا تشنه ها درم آرزوید در سیشه های پنجره های درم آرزوید در آنجا بران تو را می نویسد نام تو را آدینه در آینه ها می نویسد از این بی کسی رها کن مرا سکوتی غریبا صدا کن مرا شور من و فریاد من ای هر نفس در یاد من به شوقت جاده چشم انتظار به یادت لحظه ها بی غرار بیا تا که دنیا گلستان شبر شمه تیر آین بردان شبر رها کن زمین راز بند زمان بیا تا شبق آسمان مهربان بیا تا شبق آسمان مهربان در آتشم پر بانه بار عشقم تو را آینه دار سلام ای مهربان ماه من سلام ای ماه دلخواه من تو ای دهیم در آینه دارم که میری مددت مکرم این بی غراری سلام ای شورش رافری نگاه آسمان پر زمین ندارم بیش از ازی نازنی تا به چشم انتظار