همکاران عزیزمون در روابط امومی رادیو معارف الانی که خدا به همه تون قوت بده بنده سید سعید حسینی و همکاران بزرگوارم آقایان سید عبود قاسم قزنفری تیه کننده مهدی سلیمی صدا بردار و روح الله محسنی همه هنگیه پخش به لطف خدا تا سطح 14 کنار شما خواهیم بود با برنامه متنویی که انشاءالله فرصت داشته باشید و بشنوید دعوت میکنم اولین برنامه رو همراهی بکنید برکرانه نور رو تقدیمتون میکنیم که امروز اختصاص داره به بیان بخشی از نکتهای تفسیری آیه شریفه 105 سوری مبارکه ماعده در کلام مفسر علی قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی حفظه الله برکرانه نور برکرانه نور بشمالله رو بخشیم یایو هلدین آمنو علیکم انفسکم لا یذرکم من وله دهدهیتوم ایلالله مرجعکم جمیعام هیونبهکم بباکنتم تعملون کرچه همه آیات الهی نور است و جزئه جبام الکلمه است ولی بعضی از آیات نیستید بس به آیات بیگر جامعیت بیشتری دارد این که پیرانبر سلالله علیه و علیه وسلم فرمود و اتی تو جبام الکلم مستاق بارز اون جبام الکلم خود قرآن کریم است و قرآن کریم دو کار اصاسی دارد یکی قرار بیان این که آلم و آدم را کی آفرید توهید چیست دوم این که مبهره این قسمت اول به معارف برمی گردد این قسمت دوم به عارف برمی گردد قرآن کریم یک پیام اصلیش آن است که بگوید جهان را کی ساخت مبدع پیداش جهان کیست اسماو حسنه او چیست پایان جهان چیست این کارها را کی کرد برای چی کرد و ماننده که تبیین معارف الهی است دوم برای پرورش آرمیده این کارها را کی کارها را می کند که موحد را بپروراند مومن را بسازد انسان کامل را بسازد بقیه بحث ها زیر مجموعه این دوتا اصل است پس اصل اول این که ات توهیدو ما هوده اصل دوم این که الموحدو من هوده قرآن جز این دو بیان کار دیگری ندارد بقیه زیر مجموعه همین است اگر اسماو حسنه را ذهش می کند کنار بیان اوساف ذات اقدس اله هست اگر معاد و مواقف معاد و بهشت و جهنم و حساب و کتاب و تطاور کتاب و میزان و کوسر و امثال ذالک را یاد می کند اینها بازگشت به خدا اسم هووالاخر است غیر از هووالاول و هووالاخر که همون هووالاول و هووالاخر هووالظاهر و هووالباطنه است چیزی بر عالم نیست خداست و کار او خداست و وصف او خداست و اسم و نسم او این مال بخشه هواد بخش دوم اینه که انسان وظیفه شد انسان خلیفه خداست کمال انسان در نیل مبدع است غرب مبدع است و مانند هست این دو انصر اصلی قرآن کریم است یکی بیان اینکه اد توهیدو ما هوای دوم اینکه الموحیدو من هوای مطلع بعدیان است که هیچ کتابی به اندازه قرآن کریم قرآن کریم در باره معرفت نفس تحذیب نفس تذکیه نفس سخن نگفت و در دیگه کتاب هایی که در این قرن اخیر نوشته شده در این اصر اخیر نوشته شده هیچ کتاب به اندازه تفسیر شریف علمیزان در باره نفس سخنی نگفته است شما اگر بحثای علمیزان را در باب نفس جمع بندی کنید شاید دوسته گرد علمیزان باشه چون هیچ کاری مهمتر از تحذیب نفس نیست نه ما مسئولیت یک غیر از این داریم نه از ما ساخته است و نه راه غیر از این است روح موجود است روح مجرد است رابطه روح با بدن چیست رابطه روح با عالم مثال چیست رابطه روح با عالم اقل چیست رابطه روح با عالم اله چیست رابطه روح با بهش و جهنم چیست این کارهایی که ما میکنیم چه اثری در روح دارد آیا اعراضا روح را تغییر میدهند یا تغییر نمیدهند و مانند آن این هم باهمترین کار ماست و هر کسی این راه را چناخت و تیه کرد به جایی میرسد و نجات پیدا میکند وگرنه همه بحثا و درسا که به این اصل کلی بر نگردد به بیرون پرداختن است نه به درون مثل کسی که درون خانش دارد سوط میکند ویران میشود این بیرون رو مرتب تعمیر میکند شما اگر مسئله نفس را با اون عباد و گنابونی که قرآن کریم جنبندی کرد فیش برداری کنید موضوع هایی که این را هم بگذارید بعد به المیزان مراجع کنید استخراج کنید ببینید چار پنج جلد المیزان را این مسئله نفس تشکیل میدهد خود قرآن کریم که بهترین منبع است برای این که پیام خودش را برساند میفهمد من دوتر پیام دارم بقیه به همین دوتر پیام برمیگرده یکی یعلم و همال کتاب والحکمه یکی یوزکیه اون یعلم و همال کتاب والحکمه به اون معارف برمیگرده اون یوزکیه به انسانسازی و مؤمن پربری برمیگرده در حقیقت یکی بیان این است که معارف الهی چیست یکی بیان این که انسان کامل کیست و مؤمن کیست تفسیرهای دیگر از تبیان برهم شخص توسیع از بانداره گرفته تا مجبال بیان امیرستان و ازبانداره بعد به تفسیرهای دیگران در زیل این آیه وارکه یک صفحه یا دو صفحه گاهی نصف صفحه گاهی سبز صفحه بحث کردن حد درستر ممکنه سه چهار صفحه بحث کردن باشه اما بحث هایی که نظیر علمان ها رو امثال و ظالش دارن یا حتی مجبال بیان دارن اگر یه مقداری در بار این آیه بحث کردن این از که رابطه این آیه با امای بحرف نهیز منکر چیست بر این که آیه میفهمد که یا یو هلزین امنو علیکم انفسکم لا یذرکم من ذلع دهتد ایتوم اگر دیگران گمراه شدن گمراهی دیگران به هدایت شما آسیب نمیرسنند شما فکر خودتون باشید لا یذرکم من ذلع دهتد ایتوم اگر شما هدایت یافتید زلالت دیگران به حال شما زیون بار نیست ادبید این آیت من سرک کردن راحت طلبان که امر بحروف و نهیز منکر و امثال زالک واجب نیست هم مؤذه کافیست چون مؤذه سخن رانی کردن در این زمین حفظردن یا چیز نوشتن خیلی سهل المعون است کلیگوی اما یک کسی که بیرام میرود انسان با اعتراض بخودت نرم بخوند این کار هر کسی نیست ما خیال بکنیم امر بحروف یعنی سخن رانی کردن منبر رفتن مؤذه کردن اینا اون ترشعات امر بحروف است این اون نیست امر بحروف غیر از وعظ است امر فرمان است به کسی که بد میکنه داریم بگوشو بگیره این کار کار هر کسی نیست این سخن رانی ها چون خیلی آسان است چیز نوشتن چون خیلی آسان است مؤذه چون خیلی آسان است به صورت کلی بر رو فاجر گوش میده اما امر فرمان است تحبیل امام راهد یه وقتی رسم امر باید تو همین مسئله ازم بحث امر بحروفی که ترمی کردن رفتن اگر کسی خلاف میکند و دیگری به عنوان برادر مؤمن امر بحروف کرد و نهی از منکر کرد و این شخص حرف رو گوش نداد دوتر محسیت کرد اکی اون محسیت خدا کرده که این فرمان رو گوش نداد انسان یه همچه قدرتی دارد آمیر میشود و اطاعت امر هم واجب است بر تقدیر امر معروف غیر از معویزه است اون ترشوهات ریز امر معروف مخورد به این سخندرانی ها و به این معویزه ها این سخندرانی ها اینا تعلیم است تعلیم غیر از امر معروف و نهی از منکر است چون این مسئله خیلی مهم است و آیه هم میگوید که اگر کسی گمراه شد گمراهی و به هدایت شما آسیب نمیرساندی دستمایی و دستاویزی بود برای رفاه طلبان آمدن به این آیت رو استرک کردن گفتن به این که ما بشه از این تکلیف نداریم همین که ما شمازان و محرم نمبر میریم یا چیز مینویسیم کافی است اینا تعلیم است نه امر معروف نهی از منکر است اینا جز ایگه علم و همون که در اولای که من است امر معروف جز ایگه زکیه من است فرمان است جور بدی را گرفتن است خلاصه مبارزه است مایه میخواد و چون یه همچی چیزی رو ممکن بود یه عدی سو استفاده کنن در زمان خود صحابه هم همینطور درگیری بود عدی رو گفتن نه ما از خود پیرانبر صلی اللہ علیه و سلم شهیدیم که فهمود عمر کنی این آیه را به حضرت عرضه کردن حضرت فهمود آیه پیامش این نیست امر معروف کنید در یه از منکر کنید البته اگر رسیدید به کسی که موجه به نفس است شوه متعاد دارد حرفتون رو گوش نمیدهد اونجا البته امر معروف با شما لازم نیست این همان است که کتاب های فقهی آمده که اگر شما احتمال تأثیر نمیدید میدید هیچ اثر ندارد البته اون وقت واجب نیست اونجا راه دیگری باید تیجه پس اگر یه مقدار بحثی شده است حتی در تبیان اقوم شیخ دوسی بعد در مجموع بیان یا به علمانار میرسید یا به تفسیرهای دیگه میرسید اگر یه مختصر بحثی است یک صفه یا نصف صفه یا دو صفه بحث است در باره همین مسئله است که آیا این آیه دلیل برای عدای مجروع به عرم معروف است یا نه این به همون اما یاییو هلدین آمانو علیکم انفسکم این جنبه اولا این بحث نجردن سیر نلستان رزمان ولی چون اون بحث دوم رو خیلی آشردن و خیلی امیغ و علمی هم نبود و با چند سطر میشد رو جمبندی کنی هم اکتبار کردن اما بیش از سی صفه در باره همین جمله اولا بحث کردن یاییو هلدین آمانو علیکم انفسکم جمعا سی و پنگ صفه بحث کردن شاید دو صفه هش کمتر بیشتر یا کمتر مربوط به همین لایزر و کم منزله و احترامتون باشد تقریبا نه صفه بحث قرآنی کردن در باره همین جمله اول نه صفه بحث روایی کردن در باره این جمله اول این شده هیچده صفه در حدود چانده پونزه صفه هم بحثای علمی تلفیقی و متفرقه کردن در باره مسئله تحذیب نفس آرانس این است که شما این ایام جا دارد که دو نکته این زمین مزان رو محبر قرار بدید درش خوب متعلقه کنید ایشه اون بود علمی قضیه است ایشه اون بود معرفتی و تذکیه و اساس کار ماست تا ما خودمون رو نسازیم هرگز قدرت ساختن جمله رو نخواهیم داشت خوب در سوره بارکه هشت این آیه کریمه که یایوهاللزین آمن اتقالله و انتنز و نفس و منقدمت لقدین و اتقالله انالله خیلوم تعملون و لا تکونو کللدین نسولله فانسه هم انفصهم الهیکم الفاسقون اون هم جز این سوره هشت است و مناسبت این که اون سوره ما را به مراقبت و محاسبت دعوت میکند فرمود یایوهاللزین آمن اتقالله و انتنز و نفس و منقدمت لقدین هر کسی نگاه کند برای آفرداش چی فراهم کرده است قیامت به قدری نزدیک است به قدر فرده است برهن فرمود به این که مانند که سایی نباشه که خدا را فراموش کردن به خدا اونا را انساکت اونا بیاد همه چیز استن فقط خودشون را فراموش کردن این دوت آیه چون بار امیقی دارد در شرح اون دوت آیه از همه این آیه محل بحث سوره ماعیده کمک گرفته شد به نوع بحث های المیزان اونجا مطرح شد ولی این باعث نمیشد که ما در اینجا بحث محسوس نکنیم خلاصه آماده باشید بخواست خدا برای بحث محسوس در باره نفس اولی مطلب آنست که ذات اقدسه اله انسان را مسافر میداند انسان مثل سنگ نیست که یه جایی باشد اگر دیگری او را جا به جا که حرکت میکند وگرنه ساکند این تو اونیست گرچه کل عالم در حرکت هست ولی به حسب مثال و به حسب حس ایته که سنگ یه جایی افتاده است تا کسی او را جا به جا نکند جا به جا نمیشود انسان این چنین نیست انسان مثل یه نهر روانیه انسان مسافر است اصل مسافر بودن را ذات اقدسه اله در سوره مبارکه انشقاق مشخص کرده است آیه شش به بعد سوره انشقاق حمود یا ایوهالانسان حالا چه مسلمان چه کافر چه مبهد چه ملهد خطاب به یا ایوهالازین آمنونیست خطاب به انسان است یا ایوهالانسان انکه کادهون ارارد بکه کدحن فملاقی کاده یعنی کسی که با تلاش و کوشش راه را تقیم می کنند چون از این طرف حمود لغت خلقن الانسانفی کبد اون که انسان را ساخت حمود من اون را زیبا ساختم لغت خلقن الانسانفی احسن تقویم اما این انسانی که در احسن تقویم ساخته شد و به صورت زیبای خرخ شده است برو بلال حبشی باشد خیلی خوب آفریده شد این همیشه در رنج است هیچگاه آرام نمی گیره با لام قسم زیبا قسم یاد می کنم که من انسان را تو رنج ساختم ایکی سی خیال می کند انسان باشد تو آلم زندگی کند و رنگ نداشته باشد یه هر اصیبی جایی است منتو رنگ ها ورنو کنم یک مشکل علمی است بعضی مشکل مالی دارم بعضی مشکل خانوادگی دارم بعضی مشکل کسبی دارم بعضی مشکل سیاسی دارم هر کسی به یک مشکلی مبتر است انسان را در مکابده در رنج قرار داده این لامش لام قسم است لقد خلاق مل انسان فی کبدن کبد همه این از اعضای دستاک و بارش است اما کبد یعنی رنج درد انسان تو این درد باید ساخته بشد تا به جایی برسه خب پس کسی خیال بکند که مثلا فرونگروه راحتن ما راحت نیستیم این چنین نیست لقد خلاق خلاق مل انسان فی کبد چه بهتر که انسان مکابده و رنج را در راه صحیح صرف بکند این وقتی کسی بارکشین می کند برانی که سنگ را جا به جا بکند این وقت بارکشین می کند برانی که گوهر را جا به جا بکند خب چه بهتر که انسان جز، گروه بارکشان گروه دومون باشد کسی در عالم نیست که بارکشین نکند به تو رنج نباشد را به خلاق مل انسان فی کبدن قسم یاد کرد خدا و من استقوم من الله قیلن که همه در زحمت هم ولی یه عده زحمتشون در این است که همارگونه بار می کشن که مسئله همار هم به توراتتون بودن به همه روحا یا مسئله بود که مسئله کل یا راقب نه پیغمبرگونه رنگ می کشد امامگونه رنگ می شد که معارفی بیندوزد و با خود ببرد پس یا ایهالانسان انکه قادهون الى ربکه تا اونجا در زحمتی از اون به بعد اگر خوب رفتی راحتی اگر بردنت اول درد مضاعفت شوم شده بلاخره یا می روی یا می برن کسی آرام نیست اگر کسی خود معل بود راه را می روی نشد او را می برن فمد یا ایهالانسان انکه قادهون تو سوره مبارک انشقال الى ربکه که هم فملاقیه حالا اگر مؤمن بودی با جمال حق با رحمت حق ملاقات می کنی بجورن یومه ایبه نامهتون الى رب بیان آورده اگر خدا اینا کرده کسی موله هد بود اینها کسانی هنکه اولین روز رنج مضاعفشون شروع می شود و ذات اقبه سلات در باره اونها فرمود به این که این گروه نامه اعمالشون را به دست چرد می ده چون در همون آیه شش سوره انشقال و بعد این چین آمده است یا یال انسان انکه کادهون الى را تا اونجا می روی رب بکر وسط هرگز نمی استی بعد هم ملاقات می کنی خدا را فاما من اوتی کتابهو بیمینی فصوفی حاسب و حسابا یسیران و ینقلب و الى اهلی مسروران و اما من اوتی کتابهو برای الهری فصوفیت قرثبوران و یسلا سایران انهو کانفی اهلی مسروران انهو ذنن یحرور برای انه رب باو کانفی بسیران پس همه به لقای حق می روی منطقه بعضی ها ملاقات رحمت حق و جمال حق نصیب اونها می شود برخی ملاقات جلال حق و قهر حق نصیبشون می شود یه اده در اینهایی که کورن به هیچ جاره نمی بینند فقط جهنم رو بیمینند می گن ربنا افسرنا بسامیان همین کورها چطور کورها هیچ چیزی نمی بینند این همه در غیامت هست نمی بینند فقط جهنم رو بیمینند من که در دنیا این همه مراکز مذهب و کتابهای دینی بود نمی دیند فقط فساد رو می دیند این همه آثار بهش در دنیا بود هیچ کدام رو نمی دیند فقط به طرف فساد و معصیت حرکت می کردند در غیامت هم این همه هست هیچ چیزی نمی بینند کورن فقط جهنم رو می بینند این چنین است اون چی که در نهان انسان است اون روز ظهور میکنه خب یک کسی که این همه مراکز مذهب است اونجا نمیرود اونجا نمیبیند به طرف فساد میرود این واقعا کر است دیگر این نهالا تعمل ابسابلاکن تعمل غلوب و لطیف سدو چشم ظاهریشون کر نیست اما اون چشمی که باید ببیند نمیبیند در قیامت چون این اصرار و سریره ها ظهور میکند اینا هیچی که از این را نمیشنبه نمیبیند موی بهشت فاصله پونسد فرسخ خلاف فرسخ دنیا و آخرت و مشام احلش میرسد اونا اصلا شامشون بسته است کسی که سمون بکون اوم بیون فوم لایقلون باشد اونجا شام و بسته هم هست خب بنابراین هیچ کس نیست که ملاقات خدا نردد کوره ها هم میردند منتق قهر خدا را در جهنم میبینند کسانی که بسیر و بینا هستند مهر خدا را در رحمت و بهش میبینند این اولین مسئله مطلب دوم یا فصل دوم که هر کدام از اینا زیر مجموعه دارد اگر بخواهید به هنگ بحثای عادی اکتفا بکنید زرار کردید خلاصه هنگ بحثای معمولی میشه رسال مکاسب در بیان یا مثل اسفار و اشارات و شفا در بیان اگر بخوایید واقعا خودمون را بسازیم جامعه را بسازیم با دروش علمه و عملن کار بکنید این فصل اول اگر شما فیش برداری کنید آیت فراوانیست که به انسان مطلق تو مسافری به طالقای خدا نرسید نمیستی اونجا دارالقراره بلاخره این ففر الالله این دارالفراره دنیا دارالفراره بد برزخ دارالفراره در سحنه وسیع قیامت دارالفراره بلاخره انسان یا بهش یا جهنم اونجا میشه دارالقراره یا میردی یا میبرن چه رفتیم که بهتر نرفتیم میبرن بلاخره این فصل اول که انسان مسافر هست به پایان سفرم لقاالله هست و این لقاالله یا به مهر و بهشت منتقیم میشود یا به قهر و جهنم منتقیم میشود این فصل اول آیات فراوانی را زیر مجموعی این که فیش برداری کنید مشخص میشود که چندین آیه در این زمین هست لازمه این فصل اول فصل دومیست که آیات فراوانی او را دربردارن و اینست که مسافرات راه طلب میکنن و اگر راه نباشد که سفرمید آیات فراوانیست که این فصل دوم را تعمیم میکنن که راه وجود دارد گاهی میفرماید سرات گاهی میفرماید سبیل سرات سبیل گفتن خب نشانه راه هست این یه بخشی از آیات گاهی میفرماید اجله که در مقابلش تعنیست اجله در قرآن آمده اجله وصف متحرک است دیگر اگر کسی کار نکند و پلاش و کوشش نداشته باشد اینه تعنی دارد نشده اجله و تعنی اینه وصف متحرک است این متحرک یا تنرو است یا کنرو اگر این تندی و کندی را به متحرک نسبت دادن میشه اجله و تعنی به کان الانسان و اجولا این دو بخشی از آیات بخش سرون سرعت و بط است سرعت و بط وصف حرکت است نه وصف متحرک فرق سرعت و بط با تعنی و اجله آن است که اجله وصف متحرک است اما سرعت وصف حرکت آیاتی که در دستار او ایران مقفره از تنرم ربکم یا مسابقه بگذارید بستبه قل خیرات بسابقه سرعت و مسابقه که مسابقه بعد از سرعت است و سرعت هم فرعه بر حرکت است تا حرکت نباشد سرعت نیست تا سرعت نباشد هم سبغت نیست اون آیات در طول همست البته فعلا اون که به بحث ما ارتباط دارد آیات سرعت است که سرعت نشانه حرکت است پس حرکت در کار است پس سرعت و سبیل گفتن که در قرآن خرابان آمده است سرعت مستقیم سبیل الله و امثال زالک نشانه آن است که حرکت است اجل گفتن نشانه آن است که حرکت است در مقابلش تنی سرعت گفتن نشانه حرکت است در مقابل بود زلالت و هدایت نشانه آن است که راهیست به برونده این راه فی نفسه یا مستقیم است یا معوج این را آیات قرآن کریم دارد که از این سرعت مستقیم است و قرآن راهی رشون میداد که غیر زیعه وجه است این غیر زیعه وجه را تو بحث غیر زیزر ملازه فرمودید که یه وقت راه مستقیم است که تخلف اختلافی در اون است یه وقت معوج است معوج یعنی راه کج این راهی که معوج است دو جوره یه وقتی میشه با دورو اصلاح کرد ترمیم کرد اون فرازونشی بشد تپوکالش را زیادی و نقصه شد ترمیم کرد این میشه راه معوج یه وقتی راهی کسی قابل اصلاح نیست داره میگن زیعه وجه در آیات قرآن کریم فرمود اصلا این زیعه وجه نیست غیر زیعه وجه است چون سلب آمده است این سلب هر گونه اعبه جاگیر از قرآن برمیدارد این کتاب غیر زیعه وجه است به هیچ بحث هم نمیشه اون را کچ کرد این کتاب را نمیشه کچ کرد این راه مستقیم است پس آیات سوره اشقاق نشون میده انسان مسافر است که اون فصل قبلی فصل بعدی این است که راه وجود دارد از تعبیر به سرعت و بود از تعبیر به تنی و اجله از تعبیر به زلالت و هدایت که قرآن اخیران اشاره شده است این نشون میده است که راه وجود دارد چرا؟ برای اگر راه نباشد نه زلالتی هست نه هدایتی هدایت داره کجا است؟ مال جایی که راه باشه و مقصد برسه بین راه و مقصد راه بند و ره زنی نباشه سالک راه شناس باشه و این راه را تیه کنه میگن هدایت زلالت کجا است؟ چون زلالت عده ملکه همین هدایت است یعنی راه هست مقصد و مقصود هست راه زن و راه بند نیست بلی راه بنده اشتباه کرده بی جا رفته این بزرگ راه که انسان راه و مقصد بیرساند هیچ مشکلی تو اون بزرگ راه ها نیست هر اکسی راه بلد نبود و پیاد رو رفت و جد خاکی رفت و گم شد و تقصیر خودشه اون میگن زل پس زلالت که در مقابلش هدایت است هدایت که در مقابل زلالت است نشون میده یه راهی هست اگر راه نباشد نه هدایت است نه زلالت مطلب دیگر هست که فرق بین هدایت و زلالت از یک سوی و قوایت از سوی دیگر این است که انسان قاوی غیر از انسان زل قاوی یعنی بهدف قوایت یعنی هدف گم کرده بهدف زل یعنی هدف دارد راه رو گم کرده یه وقت انسانست نمیداند کجاییست یه وقت میداند کجاییست نمیداند کجون راه بروند بعضیه اصلا نمیداند کجا باید بروند بعضیه میداند مسلمان kn مبهدن خدا رو قبول دارن قیامت رو قبول دارن باید که راه رو گم کردن به جایی که راه های صحیح تقییم کنن راه های باطل تقییم میکنن خیال میکنن اونها راه هست پس یک انسان راه رو گم میکنه یکی هدف رو گم میکنه اگر هدف را گم شد میشه قاوی بی هدف اگر راه را گم شد میشه هدف زال وزان زلالت در مقابل قوایت این است وزان نفع و زر در مقابل خیر و شر است خیر و شر نسبت به هدف سنجیدی میشه برد نفع و زر نسبت به طریق سنجیدی میشه برد اگر یه وقتی گفتن این خوب است یا گفتن این بد است یعنی این مقصد رواست و مقصد روا نیست اگر گفتن این سودمند است سؤال میکنن برای چی سودمند است یا گفتن این زیونبار است میپرسن برای چی زیونبار است نفع و زرر ماره طریق است خیر و شر ماره هدف خب نفع و زرر هم در قرآن زیاد است کمو چی به حال شما زرر دارد چی به حال شما نفع دارد دیگه از آیاتی که مسئله زرر رو مطرح کرده است همین آیات آیات دیگری دارد که نفع را تعمیم کرده است که این برای شما نفع است به شما بهره میدهد خب نفع مال راه است بالاخره خب پس این فصل که زیر مجموع فراوانی دارد نشون میدهد که راهی هست اینها آسونه یعنی رسیدن به این جاها آسونه چین که دیگر مفسران هم رسیدن اما از اون به بعد سخت است و اونی که این راه کجا است ما در سقرهای عادی یک متحرک داریم یک راه داریم یک مقصد اگر کسی آزم زیارت اعتاق مقدسه است خودش متحرک است این فاصله های مثلا قوم تا مشهد یا قوم تا کربلا این راه است اون رسیدن به اون اعتاق مقدسه زیارت اون زباط متحر علیه و سلام این حدث است سالک هست و مسلک هست و مقصد و مقصود این راه مشخص ما در سیر انسانیمون سالک مشخصه که ماییم مقصد و مقصود هم مشخص است که لقاه الله هست اما راه کجا است؟ این راه کجا است؟ راه یادگرفتن هست که این مقدمه راه هست نه راه راه بیرون در ما هست یعنی تو آسمان زمینه اینکه راه نیست نماز راه هست نماز یه واجب تکلیفی است نمازیه نمازیه راه نیست روزه راه هست روزه یه گجوه اعتباری به تکلیفی دارد ایناست که تو حصاله ها نوشتند تو کتاب های فقیه نوشتند راه کجا است؟ حرچ شما و ما بیشتر میگردید در درون ما اگر راه نباشد بیرون برای ما راه نیست اون که به خدا معتقید است و نماز میخاند دارد راه میر lud اون که به خدا معتقید است و نماز میخاند دارد راه میرود اون که به خدا معتقد است و واجبها را عمل می کند او سالک است در سیر و سلوک است اون که حرام را ترک می کند در سیر و سلوک است قهران راه که مسلک است با سالک یکی می شود راه بیرون از ما نیست راه تو کتاب ها نیست راه تو حوزه نیست راه تو درش و بحث نیست