درها مثلا چیز ایکی هم حضرت اسمایل که بنابراین زب بشه و با اون فدایی که خدا هم فرستاد نشد پس او فرزند دو زبیح هست اسمایل و عبدالله اینا دائم تو نقرها و مشکلی هم نداره درود بر شما و شب بحارتون بخیر همراهان گرامی راژیو معارف آخرین برامه ما در این بخش برامه بر کرانه نور هست و از داتای طلاح جوادی آمالی آگه 105 سوره مبارکی ماعدر را در این برامه تفسیر میفرمایند بند اسمایلی به اتفاق امکارانم در این بخش با شما خداحافظی میکنم تا نوبت دیگر خدا یارانگه دارد فسألو اهل ذکر این کنتم لا تعلمون بر شراهی نور بالبینات و الزبور و انسانیت و المباین و لعین و لانگه و همینطوره آخرین برامه گوشدclear اسم drops می فرستون نور هایی اونده تا از بشهام درداری ورادارا های درات adventures و درست داریم از اینجا باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید باید ب باید باید بهاید باید باید باید باید درمود قطعه تو جوام های کلم مصداق بارز اون جوام های والکرم خود و قران کریم است و قران کریم دو کار اساسی دارد یکی قرار بیان این که آلم و آدم را کی آفرید توهید چیست دوهوم این که مبهد چیست اون قسمت اول به معارف بر میگرد این قسمت دوم با آرف برمی گردد قرآن کریم یک پیام اصلیش آن است که بگو یک جهان را کی ساخت مبدع پیداش جهان کیست اسماو حسنه او چیست پایان جهان چیست این کارها را کی کرد برای چی کرد و ماننده که تبیین معارف اله است دوم برای پرورش آرف است که معوهد را بپروراند مؤمن را بسازد انسان کامل را بسازد بقیه بحث ها زیر مجموعی این دوتا اصل است پس اصل اول این که ات توهیدو ما هبه اصل دوم این که الموحدو من هبه قرآن جز این دو بیان کار دیگری نداره بقیه زیر مجموعی همین است اگر اسماو حسنه رازش می کند اونا بیان اصاف ذات اقدس اله است اگر معاد و مواقف معاد و بهشت و جهنم و حساب و کتاب و تطایر کتاب و میزان و کوسر و امثال ذالک را یاد میکنند اینها بازگشت به خدا است که هووالاخر است غیر از هووالاول و هووالاخر که همون هووالاول و هووالاخر هووالظاهر و هووالباطن است چیزی در عالم نیست خداست و کار او خداست و وصف او خداست و اسم و نسم او این مال بخشه اوله ایمه بخش دومه اینه که انسان وظیفه شید انسان خلیفه خدا است کمال انسان در نیل مبدع است قربه مبدع است و ماننده است این دو انصر اصلی قرآن کریم است یکی بیان اینکه اد توهیدو ما هووه دومه اینکه الموحدو من هووه مطلع بعدیان است که هیچ کتابی به اندازه قرآن کریم در باره معرفت نفس تهذیب نفس تذکیه نفس سخن نگفت در بین کتاب هایی که در این قرن اخیر نوشته شده در این عصر اخیر نوشته شده هیچ کتاب به اندازه تفسیر شریف المیزان در باره نفس سخنی نگفته است شما اگر بحث های المیزان را در باب نفس جهان بندی کنید شاید دوسته جلد المیزان باشه چون هیچ کاری مهمتر از تهذیب نفس نیست نه ما مسئولیتی غیر از این داریم نه از ما ساخته است راه غیر از این است روح موجود است روح مجرد است رابطه روح با بدن چی إست رابطه روح به عالم schreiben چیست رابطه روح به عالم عقل چی است رابطه روح به عالم اله چیست رابطه روح با بحش و جهنم چیست این کارهایی که ما میکنیم چه اثرای در روح دارد آیا اعراض روح را تغییر میدن یا تغییر نمیدن و مانند آن اینا هم مهمتر این کارما است هر کسی این راه را چناخت و تیجد به جایی میرسد و نجات پیدا میکند وگرنم همه بحثا و درسا که به این اصله کلی برمگردد به بیرون پرداختن است نه به درون مثل کسی که درون خانش دارد سوط میکند ویران بشود این بیرون را مرتب تعمیل میکند شما اگر مسئله نخص را با اون عباد قناقونی که قرآن کریم جمع بندی کرد فیش برداری کنید موضوع های که نرم بگذارید بعد به المیزان مراجع کنید استخراج کنید ببینید چار پنج علمیزان را این مسئله نفس تشکیل میدهد خود قرآن کریم که بهترین منبع است برای این که پیام خودش را برساند میفهمد من دوتا پیام دارم بقیه به همین دوتا پیام برمیگرده یکی یعلم همون کتاب های حکمه یکی یوزکیه اون یعلم همون کتاب های حکمه به اون معارف برمیگرده اون یوزکیه به انسانسازی و مؤمن پروری برمیگرده در حقیقت یکی بیان این است که معارف الهی چیست یکی بیان این که انسان کامل کیست و مؤمن کیست تفسیرهای دیگر از تبیان برهم شخص توسیع رزمان درده گرفته تا مجبور بیان امیر اسلام رزمان درده بعد به تفسیرهای دیگران در زیل این آیه برای که یک صفحه یا دو صفحه گاهی نصف صفحه گاهی سلز صفحه بحث کرده حد دلسر ممکنه سه چهار صفحه بحث کرده باشه اما بحث هایی که نظیر علمان ها رو امثال زالش دارن یا حتی مجبور بیان دارد اگر یه مقداری در باری این آیه بحث کردن این است که رابطه این آیه با امای بحرف نهی از منکر چیست برای اینکه آیه میفرماد که اگر دیگران گمراه شدن گمراهی دیگران به هدایت شما آسیب نمیرساند شما فکر خودتون باشید اگر شما هدایت یافتید زلالت دیگران به حال شما زیون بار نیست اده دین آیت منصوب کردن راحت طلبان که امر معروف و نهی از منکر و امثال زالک واجب نیست هم موعظه کافی است چون موعظه سخندانی کردن در این زمین حفظدن یا چیز نوشتن خیلی سهل المعون است کلی بوی اما یک کسی که بیرام میرود انسان بو اعتراض بخودت نرد بخوند این کار هر کسی نیست ما خیال بکنیم امر معروف یعنی سخندانی کردن منبر رفتن موعظه کردن اینا اون ترشوهات امر معروف است این اون نیست امر معروف درست وعظ است امر فرمان است به کسی که بد میکنه داریم بروشو بگیرد این کار قرار هر کسی نیست این سخندانی ها چون خیلی آسان است چیز نوشتن چون خیلی آسان است موعظه چون خیلی آسان است به صورت کلی بر رو فاجر بوش میده اما امر فرمان است تحبیل امام راهد دیگه وقتی رسیمان راهد تو همین مسئله ازم بحث امر معروفی که ترمی شدن گفتن اگر کسی خلاف میکند و دیگری بانوان برادر مؤمن امر معروف شد و نهی از منکر کرد و این شخص حرف رو گوش نداد دو تا معصیت کرد اکی این معصیت خلاف کرد اکی این فرمان رو گوش نداد انسان یه همچه قدرتی دارد آمیر میشود و اطاعت امر هم واجب است در تقدیر امر معروف غیر از معظه است اون ترشوهات ریز امر معروف مخلط به این سخندانی ها و به این معظه ها این سخندانی ها این ها تعلیم است تعلیم غیر از امر معروف و نهی از منکر است چون این مسئل خیلی مهم است و آیه هم میگوید که اگر کسی گمراه شد گمراهی و به هدایت شما آسیب نمیرساندی دستمایه و دستاویزی بود برای رفاه طلبان آمدن به این آیت رو استرک کردن گفتن به این که ما بشه از این تکلیف نداریم همین که ما ما شمازان و محرم منبر میدیم یا چیز مینویسیم کافی است اینا تعلیم است نه امر معروف نگذبه کنید این ها جزی یا علم و عمر کتاب و علاقه ما است امر معروف جزی یوزکیه هم است خرمان است جلوی بدی را گرفتن است خلاصه مبارزه است مایه میخواد و چون یه همچی چیزی رو ممکن بود یه عده سوی استفاده کنن در زمان خود صحابم همین تو درگیری بود عده گفتن نه ما از خود پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم شهیدیم که فهمود عمر کنید این آیه را به حضرت عرضه کرده حضرت فهمود آیه پیامش این نیست امر معروف کنید دهی از منکر کنید البته اگر رسیدید به کسی که معجه به نفست شوه متحد دارد حرفتون رو گوش نمیدهد اونجا البته امر معروف و شما لازم نیست این همان است که کتاب های فقهی آمده که اگر شما احتمال تأثیر نمیدید میدید هیچ اثر ندارد البته اون وقت واجب نیست اونجا راه دیگری باید تیجه پس اگر یه مقدار بحثی شده است حتی در تبیان مقرم شیخ دوسی بعد در مجموع بیان یا به علمانار میرسید یا به تفسیرهای دیگه میرسید اگر یه مختصر بحثی است که یک صفه یا نصف صفه یا دو صفه بحث است در باره همین مسئله است اما این جمعه اولا این بحث نکردن سیر نلستان رزمان ولی چون اون بحث دوم رو خیلی ها شردن و خیلی امیغ و علمی هم نبود و با چند سطر میشد اون رو جمع بندی کنی هم اقتبار کردن اما بیش از سی صفه در باره همین جمعه اولا بحث کردن یا ایوهلدین آمانو علیکم انفوسکم جمعه ان سیرونی پنگ صفه بحث کردن شاید دو صفه هشت کمتر بیشتر یا کمتر مربوط به همین لا یزایو کن من زلعه و احتوائیتون باشد اما بیش از سی صفه هشت مال همین جمعه اولا است تقریبا نه صفه بحث قرآنی کردن در باره همین جمعه اول نه صفه بحث روایی کردن در باره این جمعه اول این شده هیچده صفه در حدود چالده پونزه صفه هم بحثای علمی تلفیقی و متفرقه کردم در باره مسئله تحذیب نفس آره این است که شما این ایام جا دارد که دو نکته این زمین میزان رو محبر قرار بگید دروش خوب متعلق کنید ایچی اون بود علمی غذایی است ایچی اون بود معرفتی و تذکیه و اساس کار ماست تا ما خودمون رو نسازیم هرگز قدرت ساختن جامعه رو نخواهیم داشت خب دست خوره این باره که هشت این آیه کریمه که یایی هلزین آمن اتقالا و انتنز و نفس و معقدمت لغدین و اتقالا این الله خیلی منتعملون و لا تکونو که لذیر نسول لها فانسا هم انفاسا و لایکم الفاسقون اون هم جز این سوره هشت است و مناسبت این که اون سوره ما را به مراقبت و محاسبت دعوت میکند فهمد یایی هلزین آمن اتقالا و انتنز و نفس و معقدمت لغدین هر کسی نگاه کند قیامت به قدری نزدیک است که در حد فردا است بعد هم فهمد به این که ماهنده کسی های نباشه که خدا را فراموش کردن و خدا اونا را انسان کرد اونا بیاد همه چیز استن فقط خودشون را فراموش کردن این دوت آیه چون بار امیقی دارد در شرح اون دوت آیه از همه این آیه محل بحث سوره ماهده کمک دارید شد و نوع بحث های المیزان اونجا مطرح شد ولی این باعث نمیشد که ما در اینجا بحث محسوس نکنیم خلاص تو آماده باشید بخواست خدا برای بحث محسوس در باره نفس اولی مطلب آن است که ذات اقدسه اله انسان را مسافر میداند انسان مثل سنگ نیست که یه جایی باشد اگر دیگری او را جا به جای که حرکت میکند وگرنه ساکن است این تو او نیست یا چه کل عالم در حرکت است ولی به حسب مثال و به حسب حس یه تکه سنگ یه جایی افتاده است تا کسی او را جا به جا نکند جا به جا نمیشود انسان این چه این نیست انسان مثل نهر روانیه انسان مسافر است اصل مسافر بودن را ذات اقدسه اله در سوره مبارکه انشقاق مشخص کرده است آیه شش به بعد سوره انشقاق حمود یا ایهال انسان حالا چه مسلمان چه کافر چه مبهد چه ملهد خطاب به یا ایهال لذین آمنونی است خطاب به انسان است یا ایهال انسان انکه کادهون ارارد بکه کد هنف ملاقی کاده یعنی کسی که با تلاش و کوشش راه را تیمی کنه چون از این طرف حمود لغت خلقن الانسانه فی کبد اون که انسان را ساخت حمود من رو به زیبا ساختم لغت خلقن الانسانه فی احسن تقویم اما این انسانی که در احسن تقویم ساخته شد و به صورت زیبای خرخ شده است و رو بلال حبشی باشد خیلی خوب آفریده شد این همیشه در رنج است هیچگاه آرام نمیگیره با لام قسم زیبا قسم یاد میکنم که من انسان را تو رنگ ساختم ایک کسی خیال میکند انسان باشد تو عالم زندگی کند و رنگ نداشته باشد یه حرسی بی جایی است منتها رنگ ها ورمو کنم یک مشکل علمی است بعضی مشکل مالی دارم بعضی مشکل خانوادگی دارم بعضی مشکل کسبی دارم بعضی مشکل سیاسی دارم هر کسی به یک مشکلی مبتر است تا ساخته بشه باید خدا قسم یاد کرد که من انسان را در مقابله در رنج قرار دادم این لامش لام قسم است لغت خلق من انسانه فی کبدن کبد همه این از اعضای دستگاه گوارش است اما کبد یعنی رنج درد انسان تو این درد باید ساخته بشه و تا به جایی برسه خب پس کسی خیال بکند که مثلا فرون گروه راحتن ما راحت نیستیم این چنین نیست لغت خلق من انسانه فی کبد چه بهتر که انسان این مقابله و رنج را در راه صحیح ساخت بکند این وقتی کسی بارکشی می کند برای اینکه سنگ را جا به جا بکند این وقت بارکشی می کند برای اینکه گوهری را جا به جا بکند خب چه بهتر که انسان جا به جا بکند این گروه بارکشانه گروه دومون باشد کسی در عالم نیست که بارکشی نکند و تو رنج نباشد و مطلقه خلق من انسانه فی کبد قسم یاد کرد خدا و من استقوم من الله قیلن که همه در زحمت هستم ولی یه عده زحمتشون در این است که همارگونه بار می کشند که مسئله همار هم به تو راتتون بلند یه همه روها یا مسئله و که مسئله کل یا راق نه پیغمبرگونه رنگ می کشد امامگونه رنگ می شد که معارفی بیندوزد و با خود ببرد پس یایی هالانسان انکه کادهون الى ربکه تا اونجا در زحمتی از اون به بعد اگر خوب رفتی راحتی اگر بردنت اول درد مزاعت شوم شبد بلاخره یا می رده یا می برن کسی آرام نیست اگر بردنت اگر بردنت اگر کسی خود معل بود راه را می روید نشد او را می برند فمود یایی هالانسان انکه کادهون تو سوره مبارک انشقاق الى ربکه کده هم فملاقیه حالا اگر مؤمن بودی با جمال هقب با رحمت هقب ملاقات می کنی بجورن یومه بناورتون الى ربه هان آورده اگر خدای ناکرده کسی موله هد بود اینها کسان یکی اولین روز رنج موله هد مزاقفشون شروع می شود و ذات اقب سلات در باره اونها فرمود به این که این گروه نامه اعمالشون رو به دستی چرد می ده چون در همون آیه شش سوره انشقاق به بعد این کی نامده است یایی هالانسان انکه کادهون الى تا اونجا می روید ربکه وسط هرگز نمی استی بعد هم ملاقات می کنی خدا را فاما من اوتی کتابهو بیمینی فصوفه ی حاسب و حسابن ی سیرن و ی انقلب و الى اهلی مسرورن فاما من اوتی کتابهو برای ذهریف صوفیت قرطبورن و ی اسلاسایرن انو کانه فی اهلی مسرورن انو زنن ی حور برای نرباو کانه بهی بسیران فس همه به لغای حق می روید منتها بعضی ها ملاقات رحمت حق و جمال حق نصیب اونها می شود برخی ملاقات جلال حق و قهر حق نصیبشون می شود یه عدد در اینهایی که کورن به هیچ جاره نمی بینن فقط جهنم رو بینن می گن ربنا عبسر ما به سمیع همین کورها چطور کورها هیچ چیزی نمی بینن این همه در قیامت هست نمی بینن فقط جهنم رو بینن وکی در دنیا این همه مراکز مذهب و کتابهای دینی بود نمی دین فقط فساد رو می دین این همه آثار بهش در دنیا بود هیچ کدام رو نمی دین فقط به طرف فساد و معصیت حرکت می کردن در قیامت هم این همه هست هیچ چیز رو نمی بینن کوره فقط جهنم رو می بینن این چنین هست اون چی که در نهان انسان هست اون رو ظهور می کنه خب یک کسی که این همه مراکز مذهب هست اونجا نمی روید اونجا نمی بیند به طرف فساد می روید این واقعا کوره هست دیگر این نهالا تعمل عبسا بلاکن تعمل غلوب و لطیفه سدو چشم ظاهریشون کور نیست اما اون چشمی که باید ببیند نمی بیند در قیامت چون این اصرار و سریره ها ظهور می کند اینا هیچی که از این رو نمی شتبه نمی بیند بویه بهش که فاصله 500 فرصخ خلاف فرصخ دنیا و آخرت و مشام احلش می رسد اونو اصلا شامشون بسته هست کسی که سمون بکون امیون فوملای اقیلون باشد اونجا شام و بسته هم هست خب بنابراین هیچ کس نیست که ملاقات خدا نرود کورها هم می روند منطق قهر خدا را در جهنم می بینند کسانی که بسیر و بینا هستند مهر خدا را در رحمت و بهش می بینند این اولین مسئله مطلب دوم یا فصل دوم که هر کدام از اینا زیر مجموعه دارد اگر بخواهید به همین بحثای عادی اکتفا بکنید زرار کردید خلاصه همین بحثای معمولی می شود رسال مکاسب در بیان و اشارات شفا دارد بیان اگر بخواهید واقعا خودمون را بسازیم و جامعه را بسازیم با دروش علمه معمولا کار بکنید این فصل اول رو این فصل اول اگر شما فیش برداری کنید آیت فراوانیست که به انسان موهد تو مسافری تو تایقای خدا نرسید نمیستی اونجا دارالقراره بلاخره این ففر الالله این دارالفراره دنیا دارالفراره بعد برزخ دارالفراره در سحنه وسیع قیامت دارالفراره بلاخره انسان یا به اشجای جهنم اونجا بشه دارالقرار یا میرده یا میبرن چه رفتیم که بهترن نرفتیم میبرن بلاخره این فصل اول که انسان مسافر هست به پایان سفرم لقاالله هست و این لقاالله یا به محر و بهشت منتقیم میشود یا به قهر و جهنم منتقیم میشود این فصل اول آیات فراوانی را زیر مجموعی این که پیش برداری کنید مشخص میشود که چندین آیه در این زمین هست لازمه این فصل اول فصل دومیست که آیات فراوانی او را در بردارن و این هست که مسافرت راه طلب میکنن و اگر راه نباشد که سفرمی آیات فراوانیست که این فصل دوم را تعمیم میکنن که راه وجود دارد گاهی میفرماید سراد گاهی میفرماید سبید سراد سبید گفتن خب نشانه راه هست این یه بخشی از آیات گاهی میفرماید اجله که در مقابلش تهنیست اجله در قرآن آمده اجله وصف متحرک هست دیگر اگر کسی کار نکند و تلاش و کوشش نداشته باشد این تهنی دارد نشده اجله و تهنی این وصف متحرک هست این متحرک یا تنرو هست یا کنرو اگر این تندی و کندی را به متحرک متحرک نسبت دادن میشه اجله و تهنی به کاندل انسان و اجولا این دو بخشی از آیات بخش سرون سرعت و بط هست سرعت و بط وصف حرکت هست نه وصف متحرک فرق سرعت و بط با تهنی و اجله آن هست که اجله وصف متحرک هست اما سرعت وصف حرکت آیاتی که در دستار اوی را مقفر ازت من رب کن یا مرد مسابقه بگذارید سرعت و مسابقه که مسابقه بعد از سرعت هست و سرعت هم فرعه بر حرکت هست تا حرکت نباشد سرعت نیست تا سرعت نباشد هم سبغت نیست اون آیات در طول همست البته فیلن اون که به بحث ما ارتباط دارد آیات سرعت هست که سرعت نشانه حرکت هست پس حرکت در کار هست پس سرعت و سبیل گفتن که در قرآن خلالان آمده هست سرعت مستقیم سبیل الله و امثال زالک نشانه آن هست که حرکت هست اجل گفتن نشانه آن هست که حرکت هست در مقابلش تنی سرعت گفتن نشانه حرکت هست در مقابل بود زلالت و هدایت نشانه آن هست که یک راهیست و یک رونده این راه فی نفسه یا مستقیم هست یا معوج این رو آیات قرآن کریم دارد که این سرعت مستقیم هست و قرآن راهی رشون میداد که غیر زیعه وجه هست این غیر زیعه وجه را تو بحث غیر زیزر ملازه فرمودید که یه وقت راه مستقیم هست که تخلف اختلافی درونیست یه وقت معوج هست معوج یعنی راه کج این راهی که معوج هست دو جوره یه وقتی میشه با دورو اصلاح کرد ترمیم کرد اون پرازونشی بشد تپو بوچالش داد زیادی و نقصه شد ترمیم کرد این میشه راه معوج یه وقتی این راهی کسی قابل اصلاح نیست اون رو میگن زیعه وجه در آیات قرآن کریم فرمود اصلا این زیعه وجه نیست غیر زیعه وجه هست چون سلب آمده هست این سلب هر گونه اعبه جا جور از قرآن برمیدارد این کتاب غیر زیعه وجه هست به هیچ برشن نمیشه اون رو کچ کرد این کتاب رو نمیشه اون رو کچ کرد این راه مستقیم پس آیات سوره اشقاق نشون میده انسان مسافر هست که اون فصل قبلی فصل بعدی این هست که راه وجود دارد از تعبیر به سرعت و بود از تعبیر به تعنی و عجله از تعبیر به زلالت و هدایت که الان اخیران اشاره شده هست این نشون میده هست که راه وجود دارد چرا؟ برای اگر راه نباشد نه زلالتی هست نه هدایتی هدایت برای کجاست؟ مال جایی که راه باشه به مقصد برسه بین راه و مقصد راه بند و رهزنی نباشه سالک راه شناست باشه و این راه را تیه کنه میگن هدایت زلالت کجاست؟ چون زلالت عده ملکه همین هدایت هست یعنی راه هست مقصد و مقصود هست راه زن و راه بند نیست ولی ره بنده اشتباه کرده بی جارفته این بزرگ راه که انسان راه و مقصد بی رسانت هیچ مشکلی تو اون بزرگ راه نیست حالا کسی راه بلد نبود و پیاد رو رفت و جد خاکی رفت و گم شد او تخصیل خودشه او میگن زل پس زلالت که در مقابلش هدایت هست هدایت که در مقابل زلالت هست نشون میدن یه راه هست اگر راه نباشد نه هدایت هست نه زلالت مطلب دیگران هست که فرق بین هدایت و زلالت از یک سوی و قوایت از سوی دیگر این است که انسان قاوی غیر از انسان زالل هست قاوی یعنی بهدف قوایت یعنی هدف گم کرده بیهدف زال يعنی هدف دارد راه را گم کرده یه وقت انسانستی نمیداند کجاییست یه وقت میداند کجاییست نمیداند کدوم راه برود بعضی اصلا نمیدانند کجا باید برود بعضی میدانند مسلمان مبهدند خدا را قبول دارند قیامت قبول بندن متر راه را گم کردن به جایی که راه های صحیح تقییم کنن راه های باطل تقییم میکنن خیال میکنن اونها راه هست پس یک انسان راه را گم میکنه یکی هدف را گم میکنه اگر هدف را گم شد میشه قاوی بی هدف اگر راه را گم شد میشه هدف زال وزان زلالت در مقابل قوایت این است وزان نفع و زر در مقابل خیر و شر است نفع و زر مثلت به طریق سنجیده میشه اگر یه وقتی گفتن این خوب است یا گفتن این بد است یعنی این مقصد رواست اون مقصد روا نیست اگر گفتن این سودمند است سؤال میکنن برای چی سودمند است یا گفتن این زیونبار است میپرسن برای چی زیونبار است نفع و زرر ماره طریق است خیر و شر ماره هدف خب نفع و زرر هم در قرآن زیاد است همون چی به حال شما زرر دارد چی به حال شما نفع دارد دیگه از آیاتی که مسئله زرر رو مطرح کرده است همین آیات آیات دیگری دارد که نفع را تعمیم کرده است که این برای شما نفع است به شما بهره میدهد خب نفع مال راه است بالاخره پس این فصل که زیر مجموع خرابانی دارد نشون میدهد که راهی هست اینها آسونه یعنی رسیدن به این جاها آسونه چون دیگر مفسران هم رسیدن اما از اون به بعد سخت است و اونی که این راه کجا است ما در سفرهای عادی یک متحرک داریم یک راه داریم یک مقصد اگر کسی آزم زیارت اعتاق مقدسه است خودش متحرک است این فاصله های مثلا قوم تا مشهد یا قوم تا کربلا این راه است اون رسیدن به اون اعتاق مقدسه و زیارت اون زباط متحرک به اون صلوات و علیه و سلام این هدف سالک است و مسلک است و مقصد و مقصود این راه مشخص ما در سهر انسانیمون سالک مشخصه که مایی مقصد و مقصودم مشخص است که لقاه الله است اما راه کجا است این راه کجا است راه یادگرفتن است که این مقدمه راه است نه راه راه بیرون در ما است یعنی تو آسمان زمینه اینکه راه نیست نماز راه است نماز یه واجب تکلیفی است نماز که راه نیست روزه راه است روزه یه وجوب اعتباری و تکلیفی دارد این هاست که تو رساله ها نوشتن تو کتاب های فقهی نوشتن راه کجا است هرچه شما به ما بیشتر میگردیدیدیم در درون ما اگر راه نباشد بیرون برای ما راه نیست اون که به خدا معتقد است و نماز میخاند دارد راه میرود اون که به خدا معتقد است و روزه میگیرد دارد راه میرود اون که به خدا معتقد است و واجب ها را عمل میکند اون سالک است در سیر و سلوک است اون که حرام را ترک میکند در سیر و سلوک است قهرن راه که مسلکه است با سالک یکی میشود راه بیرون از ما نیست راه تو کتاب ها نیست راه تو حوزه نیست راه تو درس و بحث نیست این ها مقدمه راه است