و روحیست. فضائلی که در روح انسان پیدا بشه که با انسان باقی بمانه و پس از مرگ هم با او باشه اونها اصله. رفتارها به دو جهت به عنوان یک عمر وسیلهی و فرعی مورد توجه هست برای انسانها در زندگانی دنیا شد. یکی به خاطر اینکه بتوانند با مردم زندگی کنند و در زندگانی اجتماعی رفتار خوب مطلوب. و انسانی که دارای رفتار خوب نباشه زندگانی خوبی نخواهد داشت. محبوب واقع نمیشه، مطلوب واقع نمیشه، معثیر واقع نمیشه. مردود واقع میشه بین مردم. و مردم آدم بد اخلاق رو دوست ندارند. و با او رفاقت نمی کنند، مانند خودش با او رفتار خواهند کرد. بنابراین انسانی میشود که دیگران دوستش ندارند، به او اعتماد ندارند. و نمیتواند در زندگانی جمعی، حتی زندگانی خانوادگی موجود خوبی باشه. این یه جهت که مربوط است به زندگانی جمعی و معاشرت ها. نظر یک بابی در قوایات ما یعنی، حرس کنید در کتاب وسائل و شیعه مرحوم شیخ حر آمیلی، در یکی از اون جلتا ظاهران در بعد از احکام حج، در اونجا به مناسبت احکام حج، که چون حاجی میخواد حرکت کنید، به حج برود، بعد این حرکت یه حرکتی است که معاشرت لازم دارد، آدم از خانه هم حرکت بکنه، به سوی خانه خدا و بعد میرود و برمی گردد، یه معاشرت عمومی پیدا میکنه هم با هموطنان خودش، هم با دیگران که هموطن با اون نیستن. یک کتابی به عنوان کتاب الاشره، اشره به معاشرت، ای نشین یعنی معاشرت. یعنی معاشرت کتابی که آداب و لعشرة یعنی آداب و معاشرت رو نوزه کرده که از رسول خدا و ایمه علیه مسلم حادیثی که آمده برای این که انسان چگونه زندگی کنه با مردم کتاب و آداب و لعشرة اون کتاب رو بیشتر اولمای اخلاق ما روایات معاشرتی رو از اون کتاب گرفتن مطالعه بفرمید و استفاده کنید از اون کتاب البته کتاب های دیگه مشابهش هست مثل کتاب خساله شیخ صدوق امثال اینام که همون آداب درشه اونا ترجمه شد که آداب معاشرتی خب این اخلاق خواستم از بود این مسئله بگم که مورد توجه اولیاء دین و ایمه معسلمین از این سنابوده که چگونه معاشرت کنیم این هم یه بود اخلاقه برای معاشرت این همه حدیث خیلی مفصلی که چیکار کنیم ما در زندگانی بتوانیم آدم خوبی باشیم خلقمون اخلاقمون خوب باشیم این هم یک بود اخلاقه ولی بود اصلی اخلاق و همه این آدابی که ذکر شده برای این از که ما از این اخلاق خود رو بسازیم یعنی روح خودمون رو بسازیم چون مسائل روحی دوتا اثر داره یعنی دوتا مبدع داره یه مبدع اون فطرت انسانه که طبیعتا انسان طالب خیره خیر خیرو میخواد ولی زا به آدم های بدم که بگی بد اوقاتون تحل میشه چون باید ظالم میگه ای ظالم شمشیری میکشه میگه فلان فرشته ظالم خودتی پس مردم طالب خیره هستن و میخوان خوب باشند میشون بگن آدم خوبی هستی اون فطریه ولی اون فطرت یه چراق خاموشیست به قول علامه طبا طبایی استاد بزرگ میفرمود که چراق فطرت مثل چراق پنج شمعیست در دست بگیرید در فضای تاریک اگر این چراق رو دستت بگیرید چند قدمی جلوه پای خودتو میبینید بیشتر نمیبینید راه های دور نمیبینید اگر این چراق رو به دست گرفتی همراه خودت برید جلو چار قدم دیگر باز میبینید اگر باز چار قدم دیگر رفتی جلو باز این چراق با همون نور کمش جلوه پای شما رو روشن میکنه به یه جاهایی بالا میرسید این چراق فطرتو ایشون مثال میزد که نور کمیست باید نورشو قوی کرد وسیله حرکت اخلاقی حرکت علمی این پس اون چی که ما در باطنمون داریم باید اعمال کنیم یعنی به دستمون بگیریم و را بیاندازیم تا که جلو بریم خود اون باطن ما رو بادار به عمل خوب میکنه و اون عمل خوب هم دوباره باطن را نیرو میباشه این چراق نورش سیادتر میشه بنابراین پس رفدار خوب دوتا نمود داره دوتا اثر داره یه نمود همون روح خیرخواهی ماست یک نمود سازندگیست دوباره همون روح را قوی میکنه حالا این مثال کچی که سازه تر بهتون بگم اگه بخواید شما روح جود و صفا پیدا کنید بخواید یه قضیه از حالت بخل بیرون بیایید آدم درش نهو لحب بل خیره لشدید انسان مالو دوست داره دیگه شما هم از حالا باید تربیت کنید نگیرد که ما که پول نداریم باهم خشکنیم ولی همون مقدار کمی هم که دارید این کم رو اگر ایسار نکنید و دیگران انفع نکنید همیشه یک انسان خودخواه بار میایید همیشه بگیرد مال خودمه دیگه شما همین کم هم باید یه مقدار دیگران رو شریک کنید تا یه باشوش ساخته بشید که این جسمی گرنن مواساد باید روح مواساد داشتید این دیگران هم شریک کنید در زندگانیتون در خیرتون حالا همش پول نیست حتی در علمتون وقتی چیزی بلدید یاد بدید به دوستتون مواسه کنید بهش یاد بدید حالت مواساد داشته بشید این حالت مواساد که آدم انجام بده به تدریج هی روح جودش قوی میشه اگر نداد روز بروز هی بخلش بیشتر میشه اگر امساک رو عمل کرد میشه یه آدم ممسک اگر به جود رفتار کرد یواش واش جودش سیادتر میشه در روزی که میتوانه حتی خودش را فدای دیگران بخونه اونهایی که روح فداکاری و ایسار دارن اونهایی هستن که اینطوری رفتار میکنن البته موجوداتی که آنی هم یک تحولی درشون پیدا میشه اون یه بحث دیگری داره مثل امامی پیدا میشه یه ده جوانها رو از همه جا به سوی جبهه میبره اون یه بحث دیگریست که اون یه حرکت ملکوتیست که یک مثل امام پیدا بشه همه کس این کار رو نمیتونن بکنن ولی سیر در این عالم تدریجیست اگر میخوام درست بشیم باید کارهای خوب رو عملن هم انجام بدیم یعنی رفتار خوب اثر میکند در فضیلت روح انسان و یک مرتبه فضیلتی که در روح انسان پیدا میشه کرامت پیدا میشه بزرگواری در انسان پیدا میشه حالا این چیزهای اصلی رو من چند تا چی نمیشتم اون فضائل روحی که اصله که اخلاق برای اون اومده و رفتار جنبه این نمادی داره و جنبه فرعی داره من قسمت چی نمیشتم یکی از مسائل اصلی اخلاق عدالت عدالت در همه حالات چه در اعتقادات و چه در تصورات تصدیقات در علم در سیاست در اقتصاد عدالت یک صفت بزرگیست در روح انسان انسان آدل کسی که همه چیزش برمقنای نمادید میانه و عدالت باشه عدالت یعنی میانه روی نه افراد نه تفرید این یه روحیه است رفتار نشانه اونه و الا اصل این روحیه مهمه که آدم یه چین روحیهی داشته باشه این یکی از صفات بزرگه که انسان آدل باشه که یکی از این فضیلت ها سبب میشه که یکی کسی که بخواد رحبری جامعی رو در اسلام پیدا کنه باید آدل باشه و در اسلام عدالت رو اصل هر کاری قرار میده قاضی باید آدل باشه امام جماعت باید آدل باشه ولی امر باید آدل باشه حاکم باید آدل باشه شاهد باید آدل باشه شما در تمام عباب فقه همه میهید میبینید اسالت رو میدن به عدالت عدالت مهمه هر کاری که بخواد در جامعه ما جامعه اسلامی مورد قبول واقعه باید یه منشه عدالتی داشته باشه یک کسی که میخواد شما مالیتون رو به دستش بسپارید امین شما باشه باید آدل باشه وسیع شما مخواد قرار بدید باید آدل باشه شما میخواد وسیعت کنید باید آدل باشه به آدم ظالم که شما وسیعت نمی کنید به یک کسی وسیعت میکنید که قبولش دارید که این در مال شما تصرف بیجانه میکنه این یک صفات مهمیست که در همه مراحل زندگی عدالت مهمه این یک دوم شجاعت انسان شجا مهمه انسانی که ترسو باشه به درد نمیخوره یه فرموندهی که ترسو باشه وقتی که بحث جنگ پیش میاد همش بحث عقب نشین دینه میکنه اونجایی که خوبتر داره و از این بری نباد بریم دوشمند چنین سنگرهایی داره و اون چنین امکانات مثلا جنگی داره و هواپیما داره و چی داره و بنابراین میگه تسلیم بشیم خوبه اگه یه حاکم ترسو داشته بشیم یا یک ولی امر ترسو داشته بشیم یه فرمونده ترسو داشته بشیم هم روز اول تسلیم بشیم این امام بود که هشت سال جنگی تسلیم نشد این بار شجاعت امام حکمت که آدم حکیم باشه در کارهاش روح حساب و کتاب هرم مثلا کرامت و بزرگ منشی بزرگواری خیلی مهمه خیلی ها اصلا بزرگوار نیستن روحشون کچیکه آدم های کچک به چیزای کچک قناعت میکنند بزرگی و کرامت خیلی مهمه دقت در کار روح دقتینای من جمعه روحی رو دارم میگم کسی که در کارش در فکرش در تحریکش در پجوهشش در داوریش دقت داشته باشه این خیلی مهمه توازو یکی از صفات بسیار پسندیده است فروتنی بقابلش قرور و تکبر و استکبار قناعت یکی از صفات بسیار خوبه که آدم روح قناعت داشته باشه مقصد من از قناعت دارم روحیه قناعت که کسی که روحن قانعه باشه در برابرش حرسه تمهه که در آدم اونطوری باشه گذشت یه روحیه مهمیست ایسار فداکاری اخلاص آدم درخواد تظاهر بکنه و روح اخلاص هر کاری می کنه واقعا مخلصانه بدون یکی تمنق از دیگران داشته باشه پتوبت مردانگی انسان باید مرد باشه مردانگی خیلی مهمه میگی من اصحاب کف رو خداوند در قرار میگه انهم فتیتون آمنو بربهم در سوره کف انهم فتیتون آمنو بربهم و زدناهم هدا دیگه اینا یه دو جوان مرد بودن جوان نبودن چون پیر بودن ولی ظاهر فتیتی اینه جوان ولی اینجه مقصود جوان مرد این اصحاب کف یه دو جوان مرد بودن که ما برای جوان مردی و مردانگی داشتن در مقابل بطو بطپرستی و ظلم و اون سلطان وقت ایستادن و پناه بردن به اون قار تا سی سد و چند سال خابیدن و خدا زنده شون کرده و فتیتون آمنو بربهم و زدناهم هدا بعد خدا هم میتونن که چون مردانگی داشتن ما هم هدایت اونها رو اضافه کردیم بیشتر هدایت کردیم فتوت مواسات مواسات خیلی مهمه با دیگران زندگی رو شریع کردن این که آدم اون که برای خودش میخواد برای دیگرانم بخواد این خیلی مهمه در برابرش خودخواهیه انسان اگر مواسات داشته بشه اما گایی خودخواهی بدنبال فراد منافع شخصیش بشه اخوت و برادری روح اخوت در اسلام بس اتحاد مطرح نیست بین این که حال ما میگیم وحدت وحدت حالا استلاحیست ما گفتیم دیگر نمیخوام دعوه کنم در استلاحات ولی تعبیر وحدت در قرآن نیست تعبیر قرآن اخوت و اعتلاف وذکرون امت الله علیکم اذ کنتم اعداءن فاللف بین قلوب کنم نمیخوام داریم فوحده بین قلوب کنم مثلا وحدت و توحید مل خداست غیر خدا اصلا توحید ما نداریم همه چیز تکستر دارش است ما توحید رو فقط برای خدا میدونیم اوچ یگانه ذاتن و صفتن و کسی غیر از خدا توحید واقعی نداره همه مخلوطن تکستر دارد به قول شاعر ظلف آشفته او باعث جمعیت ماست ظلف آشفته یعنی همین کسرتی که در آلم وجود آمده مظاهر آلم حافظ از ظلف اینا که میگنه دنبال ظلف بوده ظلف آشفته او باعث جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد حالا که این ظلف آشفته ماعث جمعیت باید شده باید هی آشفته ترش کنید یعنی اون مظاهر رحمت و لطف و نور و الهی رو بیاییم در آلم توصیح بدیم شما را چه چیز جمع کرده اینجا اگر این الفت و اعتلاف نبود شما هر کدوم باید به تبله خودتونو بزنید آمده نمیام تو این کلاس پلانی اینجاست چرا جمع شدید با این که خودتون میدونید با همه اختلاف دارید براخره یکی احساس داشت بیشتره یکی کمتره یکی اخلاقش بهتره یکی کمتره یکی مال فران شهره یکی مال فران شهره ت خدا شما را برادر کردیم در سایه اسلام برادری بنابراین یکی از چیزهای مهم و اخلاق اسلامیست که ما باید این اخوت را بپذیریم در این اختلاف و سلیغه های مختلف خدا من به همین توفیق بده و آقابت همه ایمارو ختم به خیلی بگرداریم سلاللہ علی سیدنا محمد محمد و عدید محمد و عدید و عدید و عدید و عدید و عدید ما موجودیت خودمون را اعلام کنیم برابرگار به رسول شرمونه اسلام را به همه معرفی بکنیم لا اله الا الله محمد رسول الله هر نقطه از جهان اسلام در هر برسری تا دنیا خدای مار بکنه در پرتوبه آفتا و به ایمارو با رادیو معاره رادیو معاره در چیل جهان روشنوعی و معرفت برگوهر عشقا برگوهر عشقا صدف یافری مبانی فقاحت این جمله فرکم فقاحت داریم این جمله فرکم فقاحت داریم که از مکتب والی نجف یافری که از مکتب والی نجف یافری که از مکتب والی نجف یافری اعوذو بالله من شیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و پشرح لی صدری و یسر لی امری وحلول عقدتم من لسانی یفقه و قولی مرحوم شیخ رزان الله تعالی علیه در فرائد فرمودن که اصل حرمت عمل به مزن نه است الا ما اخرجه و دلی حرام است کسی عمل کند به مزن نه مگر این که یه دلیلی بیاد بگید این مزن نه خودت هست عمل کردن به این مزن نه مانعی ندارد مرحوم شیخ تمسک میکنن به عدله اربعه میفرماین الاسلو حرمتو عمل به زن الا ما اخرجه و دلیل و تدل و علیه من الکتاب من السنن من العقل من الاجمان به عدل یربه به قرآن شریف تمسک میکنن به آیه قل الله ازن لکم ام علالله تفترون که این آیه شریفه در سوره یونس سوره ده هم آیه پنجاه نه این آیه شریفه قل الله ازن لکم ام علالله تفترون مربوطه به بدعته که قبل آیه شریفه هم داره که بعضی تحلیل حرام میکنن تحریم حلال میکنن به اینا که این کارها را میکنن بگو الله ازن لکم ام علالله تفترون قل الله ازن لکم ام علالله تفترون قل الله ازن لکم مگر این که دلیل بیاد بگد پیروی از غیر علم بکن دلیل بیاد بگد خبر واحد حجته دلیل بیاد بگد در ظرف شک وظیفه ایم و اما اگه دلیل نداشته بشیم لا تقفو ما لی سالکا بهی علم این از نظر قرآن حالا یا آیهی که شیخ بزرگوار بشتم از سرکتنه یا این آیاتی که نظیرش در قرآن زیاده من حرس کردن از نظر سنه شیخ بزرگوار تمسک کرده به اون روایت مشهور که قاضی اگر نداند و حکم به حقم بکند این قاضی در آتشه از که رجلون قضا بالحق و خوبه لا یعده فرمودن که قاضی باید بداند و حکم به حق بکند و الا اگه نداند و حکم به حق بکند یا بداند و حکم بلا حق بکند کلاهما فن نه خب این از سنه این هم خوبه الا اینی که از این مختص به قضاوته و قضاوت یه وقت خاصی داره سرایط دادن از باب قضاوت به غیر باب قضاوت یه مقدار مشکله که ما بخوام تمسک به این روایت بکنیم من گفتم بهتر اینه که تمسک بکنیم به اون روایاتی که زیاده که مرحوم صاحب وسائل در جلده هیچدهم وسائل در باب صفات قاضی نخلو میکنه که این روایت در باب براعت مرحوم شیخ آوردن مرحوم آخوند هم آوردن اگر چیزی به شما رسید نمیدونید منصوبه و امیتاره با هرین علیه مسلم هست یا نه چاره این ندارید جز خودداری از اون لا یسع حکم این که پیروی کنید از چیزی که نمیدانید که نظیرش هم زیاده و ممکنه از همین طوری که شیخ در روایت باب قضاوت تمسک کردن چون روایت موفق مسلمیه استفازه هست این روایت ها بهتر از اون روایت هم هست و این روایتی که الان من نقل کردم روایت سه از باب دوازده از افواب صفات قاضی جلده هیجده همه وسائل که من نوشتم و فیزال کلباب روایاتون کسیره یعنی روایات در سرحد تواسیمه تواتره و اونجاهاییست که از روایات یه مضمون به دست میاریم که اسمش رو داریم تواتر معنوی یه مضمون به دست میاریم لاقل تواتر اجمالیه یقین پیدا میکنیم یکی از این روایت ها از اعمه تاهرین علیه مصطلح هم صادر شده و این هم که شیخ تمسک به روایت میکنن در حالی که الان بحث ما در مذنه هست میخواییم بگیم مذنه جایز نیست عمل کردن به او الا ما اخراجه و دلیل درست نیست اشکالیشون هم رفت میشه روایات به نحوه تواتر معنوی به ما میگوید لا تقف و ما نیسا لکه به این علم اگه علم داری برو جلو اگه علم نداری باید خودداری کنی باید پیروی از غیر علم نکنی این هم تمسک به سنن تمسک به عقل کردن مرحوم شیخ بزرگوار گفتن که قبح انتصاب شیع به غیر با عدم علم گفتن عقل ما مستقلا درک میکند اگر من نمیدونم شما چیزی را گفتی یا نه نسبت بدن به شما این از مستقلات عقلی است قبح انتصاب ما لا یعلم به کسی و دیگه وقتی به کسی باشد دیگه به طریق اولا عقل ما مستقلا درک میکند چیزی را که نمیدونم نسبت بدن به پیغمبر اکرم به امام صادق علیه امام صادق امام سلام چیزی را که نمیدونم نسبت بدن به خدا و بگم این گفته گفته خداست اینم از عقل که اگر اگر نه درست هم هست فرمایش شیخ بزرگوار که درسته برمیگرده به این که پس روایات و آیات هم ارشادیه لا تقف ما ليس علکا به علم ارشادیه یعنی عقل مستقلا درک میکند شارع مقدس هم این عقل مستقل را انزا کرده اینم از عقل تمسک میکنن شیخ بزرگوار به اجماع میفرماین که وحید اون آقای مطلق اون کسی که الان اصول مرمون اون بزرگواره و اصول تقریبا در نجف در حال ازمحلال بود اخباری اخباریگری اونجای او را گرخته بود وحید به زنان الله تعالی علیه اصول را زنده کرد و اخباریگری را از بین بود این آقا اینجور فرمودن در خواهد خوائریه فرمودن حرمت العمل به ما لا یعلم من البدیهیات عند العوام فضلا ان الخواهد است تو به من من گومن گرعت در warten میگن که نمیشه و چیزی که نمیدانیم نسبت بدیم به کسی اون کس عوام مردم باشد عموم مردم باشد یا امی تاهرین باشد یا خدا خب این فرمایش شیخ بزرگوار فرمایش شیخ بزرگوار متینه اما اشکالی که هست اینه که طرح مسئله رو اینجور کردن آیا این مسئله یه اصولیست یا فقهی این مسئله ظاهر