و هر کس در باقی مانده امرش بدی کند از ابتدا تا انتها معاخزه می گردد الهی از این لحظه به بعد زندگیمون سراسر نیکی باشه و خوبی شب بر شما خوش برنامه برکرانه نور رو بشنوید موسیقی بر چراقی نور نور بشه به الله رو بشه نور بشه موسیقی چند شهر نزول برای این آیزه کردن که بعضیها مناسب نیست بعضیها تناسب دارد چون روایت معتبری دلالت نکرد بر این که این آید در اون زمین نازل شده است قابل استدلال نیست یکی از اون وجوی که تناسب ندارد این است که وقتی اسلام از مشرکین جزی قبول نکرد و از اهل کتاب جزی قبول کرد مناطقین مشرکین عرب را تحریک کردن و از طرف مسلمین دعا سرزنش کردن که چطور شما از بعضی از غیر مسلمانه جزی میپذیرید از بعضی از غیر مسلمانه دیگر جزی نیپذیرید قابل از اینکه بین اهل کتاب که مبهدن و نبوبت عامه را میپذیرند با مشرکینی که متپرستن خیلی فرق است بر تقدیر در این زمین آیه نازل شد که ملامت دیگران شما را متأثر نکند خب بلازم فرمایی این تناسبی ندارد مناسبه با اون برنامه دیگران بخش این آیه آیت است که این چه نزول گدشت از این که به یه روایت معتبری تکینه کرده است تناسبی هم با آیه ندارد شهر نزول دیگر این است که مسلمان خیلی تلاش میکردن که کفار دین را به پذیرن و هدایت میشدن البته بعضی از کفار توبه میکردن و اسلام میاوردن بعضی همچنان بر کفرشون میموندن در چنین فضای آیه نازل شده است که لا یزر رو کن من زردن از احتدائیتون این بی تناسب نیست یعنی شما مادامی که رزیفه خودتون را انجام دادید اگر دیگران نصیحت شما را نپذیرفتن امر معروف شما در اون اثر نشرده است به حال شما زیان بار نیست لا یزر رو کن من زردن از احتدائیتون نظیر این که به پیغمبر اسلام صلی اللہ علیه و سلم فرموده است لعلک باخ اون نفس که على آتار هم اردمی اومد به حال الحدیثه اصفه یا لا تنهب نفس که علیهم حسرات به ما نند ولی قالب این نزول ها از باب تناسبی است که بعدها تسبیح کردن ننگی روایت معتبری باشد دلالت بکنند به این که این آیه در چنون زمینه نازل شد این مطلب اول مطلب دومان است که این آیه مبارک چهار جنب دارد که باید در چهار فصل بحث بشد منطقه بعض از حصولش قبلا بحث شد یا بطور مکرر بعدم هم خواهد آمد بعضی از حصولش خیلی مهم است اون فصل اولش از همه مهمتر است که محل بحث است و این است که فصل دومش این است که فصل سبومش است که خوب این مشرب این نزمون گذاشت بعد هم مکرر خواهد آمد که مرجع همه انسانها خوده فصل شهارم این است که در معاد که رجوع همه انسانها بی ذات اقدسه اله حل شده است اونگاه خداوند هر کسی را برابر اعمالش آگاه میکند جزام میدهد فیونن بکن به ما کنتم تعملون مطلب بعدی آن است که اصل رجوع اله برای همه انسانها است چین که در آیه ششبه بعد سوره انشراق در نومت دیروز خونده شد که یا یه هل انسان انکه کادهون اباره بکه کاد هن فملاقی اما در اینجا خطاب به مؤمنین است برای این که برابر آیه سوره انشراق گرچه همه در حرکت هم و همه مسافرین قابل لسیحت هم و اما اون مسافر پندگیر خصوص مؤمنین هم از این جهد مؤمنین میفرماد یا ایوها لذین آمانو علیکم انفسکم خب بعضی از این مسافرین گوش به حرف حسینه میدن اینو مستانه میرون به بخور سقوط میکنن اون که آقلانه حرکت میکنن باید اون را نسیحت کرد اون که گوش به حرف هیچ راه نمایی به راه بلدی نمیدهد چندین بار نسیحت کردن دیدن اون گوش به حرف کسی نمیدهد اون گرفتار لیهنه که من حرکت عن بیین خواهد شد فس این که نمودل آیوها لذین آمانو علیکم انفسکم برای این نیست که این راه مخصوص مؤمنین است بلکه هدایت این راه و تنبه به این راه در باری مؤمنین سودمنده است وگنه در باری دیگران که میگوین سباقن علینا وستم دمتکم من البایزین سودی ندارد هم اونا به پیغمبرشون گفتن خودت خسته نکن چه بگی چه نگی ما گوش نمیدیم هم خدا را پیغمبر سلالله علیه و سلاله سباقن علیهم انزرتم انزرهم رای امینون این گروه در قیامت هم برای گرفتار جهنمه بشبن که خودشون اعتراف میکند بگن سباقن علینا از جزیعنا ام سبعن مارلان سباقن علینا از جزیعنا ام سبعن مارلان امسابرن تایت وقت از زلجب و گریه از هر دارد که اونا اون وقت این گریه را نکردند حالا که گرفتار آدشن که بنارن که نالرن باید بسوزن خب مکمل بادیان است که در قرآن کریم تعبیر راه زیاد است که سه نمونه در بحث دیروز باید زن بسید تعبیر به سرات کردن تعبیر به سرعت کردن تعبیر به عجله و تعنی کردن این ملوشه که راه است در بعضی از آیات تعبیر به طریق هم شده است طریق مستقیم چنکه در آیات دیگرم از منتهایات شده است اگر سخن از طریق است معلوم می شود که انسان مسافر است در سوره بارکه احقاف آیه سین است مصدقن لما بین یده یهدی الالحقه و الى طریق مستقیم چنکه در سوره بارکه و نجم خدا بخون ران منتهایات شده است سم یجزاه جزاه الافا آیه چهر دور سوره نجم و ان الارب بکل منتها خب اگر پایان خدا است معلوم می شود یک راهی است دیگر اگر راهی نباشد که پایان منو ندارد که این تعبیر ها نشون می دهد که یک راهی هست ما در سفرهای عادی یک متحرک داریم یک راه داریم یک مقصد سالک است و مسلک است و مقصد و مقصود این راه مشخص است ما در سیر انسانیمون سالک مشخصه که مایی مقصد و مقصودم مشخص است که لقاه الله است اما راه کجا است این راه کجا است راه یادگرفتن است که این مقدمه راه است نه راه راه بیرون در ماست یعنی تو آسمان زمینه اینکه راه نیست راه کجا است حرکت شما به ما بیشتر می گردی در درون ما اگر راه نباشد بیرون برای ما راه نیست پس راه از خود مسالک شروع می شود پس مسلک و سالک می شود یکی راه و ره بنده می شود یکی این در خودش درست سیر میکنه این است که میخواد مقصد برسی موازه خودتون باشی مثل این که به هر راه ندیر میگن آقا اگر میخواد مقصد برسی درست این راه رو برو این اتوبانه دیگه از اینجا جدا نشد از این جدا شدی به جد خاکی رسیدی سعود میکنی یا ایهاللازین امنو علیکم این اسم است ونی فیل یعنی ایلزمو انفوسکو این انفوسکو منصوب است مفقول است برای اون فیل محضوف علیکم اسم است ویست معنی فیل علیکه علیکه دونکه اندکه اما اسم فیل به تعبیر مرحوم شخص توسی فیکه و منکه از اینها اسم فیل نمیسازن که بوی خودی میدهد اما علیکه علیکه دونکه لدکه یا به تعبیر بعضی ها اماامکه خلفکه این اسم فیل است اگر یه اوتومیلی به سرعت دارد میاد به انسان بیخبر است میگن آجلوتی به پا جلو جلو اماامکه اماامکه یا یه گزندی از پشت سر حمله کرده است میگن خلفکه خلفکه یا اگر کسی رسیده به کرانه دریا نمیدوند اینجا دریا است میگن دریا دریا یعنی بعید نفسکه ان البحر اسد اسد الاغرب الاغرب الحیه الحیه تا بگن بعید نفسکه ان الحیه اون میزند اینجا همه را حس بکنند میگن مار مار اینجا تا دم غفلت بکند این مسلک را از دست میدهد و به فکر بیرون است رو دیگه ایوها لذیذ امانه علیکم انفوسکم امام اگر ما که متقدیم هسته امیر سلام الله علیه امامه است یعنی اون که بیرون از ذات ماست امامه است یا تولیه او امامه است تولیه او امامه است و یعنی او ادم خلیفت الله است خب شبسودی به حال ما داره اعتقاد به این که او ولی ماست ما مولا علیه او هستیم به دنبال او باید حرکت کنیم این تولیه برای ما سرات است پاید از سرات و سراتا یکی امام است یکی دین در قیامت اینم ظهور میکنند خب وجود خواب مقدس امام سلام الله علیه او برای من راست چیری من میتوانم به او بلغالله برسن تا به درون من را اونو بدانه کنه اعتقاد به امامت او اعتقاد به ولایت او پیروی دستور او این میشه سرات خب این که بهموند یعنی مرد موازه به خودتون باشی اگر موازه به خودتون بودید سر راهی اگر موازه به خود نبودید راه رویل کردید خب اگر کسی هر سمت ادم بره بیراه هست دیگر مشکول در سرات مشکول در سرات باشه مشکول چیز نوشتن باشه مشکول کارهای دیگر باشه همین که خود را بلکد مشکول بیرون خود شد سقوطید مثل کسی این بزرگ راه را بلکد راه را بلکد حالا بیراه ها داره میرود حالا داره میرود خب برود بلاخره بیجا میرود به بیرونه از اتوبان میرود رضا اونجاست که زل من تدعون الای یهو هر چی که غیر خدا باشه انسان طلب بکنه میبینه گم شده چیزی نیست فهمود اون اعمال هم که سرابن به قیه قیه یعنی اون افق باز میابان باز که در اون کرانه های افق که انسان خیال میکنه آب وجود بره چنین چیزی میگن قا قیه قای سفسف قیه فهمود که سرابن به قیهت که یحسبه زمانو ما انگاه چون تشنه است و این آب نوار آب میبیند به سرابن وقتی آمد دو مطلب بره اون روشن میشه میبینه هیچی نیست نفهمود چون عدم تحت بیجنان قرار نمیگرد اما یه چیزی دیگر هم اونجا برش تشن میشه اونجا معلوم شد کار به دست دیگری بود و راه برگشت هم نداره من گه تمام نیروه ها را در اینجا سرف کرده است تمام اعضا خورد شده دیگه راه بره قدرت بررفتن نداره از اون به بعد میفهمد چشم جای دیگه است این به دنبال تفاصل میگشت خب بنابراین اونجا میشه زل لرن تدعون از اینجا هست یعنی ارزمو انفوسکو از اینجا تکون نخورید از اینجا تکون نخوردن لازمش نیست که تمام خاطرات را کنترول کنن تمام اقاعد را تمام اخلاق را تمام نیت ها را کنترول کنن هم بحشای علمی و دانشیش را کنترول کنن هم بحشای گراهش و عملش را کنترول کنن که اینجا بیگانه را پیدا نکنن چون اگر بیگانه را پیدا کن صاحب خانه را بیرون میکنن و اسیر میگیرن تمام تراش شیطان اینه که تو این درون بیاید صاحب خانه را بیرون کنن و اسیر بگیرن او اکاش در جنگ دیهاد اکبر که انسان با شیطان میجنگد اگر خدا نکده شکست خود چنگ آدم که نمیکشد که اگر میکشد که در راحت مود که او اسیر میگیرد و دیگه تانه دارد قیامت هم انسان در اصارت شیطان است ولی این که قیامت هم در تحت امامت شیطان بارد به جهنم میشود دیگه بله میکند و راهانه میکند و در اینکه در بریانات نورن است امیر سلام الله علیه و بله است کم من عقل ان اسیر ان تحت هر امیر اینه خب اگر آدم در جنگ با شیطان کشتی میشد و نابود میشد بله خب راحت بود یعنی عذاب ادامه نداشت ولی شیطان هرگز انسان را نمیکشد فقط اسیر میگیرد خب امدهان است که ما بدن این راه کجاست یقینا این راه همون دین خداست اما دین خدا کجاست قرآن و سنت راه است یعنی این معارفی که در بیرون از جان ماست این راه است این راه است این راه بلغوبه نه راه بلفه راه مال راهی است اون راهی کیه اون راهی نفس انسان است خب انسان در قرآن و سنت حرکت کند یعنی چی یعنی بفهمد ایمان بیاورد متخلق به اخلاق قرآنی بشود آمل به احکام قرآنی بشود پس همه اینا در فضای نفس اوست بیرون از نفس هرچی است طریق بلغوبه است نه طریق بلفه طریق بلفه اون است که راهی این راه را تیه کند خب چیه تیه می کند اون وقتی که بفهمد و ایمان بیاورد و متخلق بشود و عمل بکند پس راه در درون است وقتی راه در درون شد راه و ره رو یکی است راه و رونده یکی است وقتی راه درون شد راه و هدف هم یکی است قهرن ره رو با هدف میشه یکی است و این مجموعه خود انسان در میاد اونگاه خود انسان این راه را یکی پس از دیگری تیه می کند طبق آیات سوره مبارکه انفال درجتن فدرجتن درجتن فدرجتن این راه تیه می کند که مود لهم درجات وقتی خوب با این راه آشنا شد این راه برای او اول حال بود بعد ملکه شد بعد به منظره فست مقردم شد دیگر این لام لهم می افتد می شه اون راه آیه سوره مبارکه آل امران هم درجاتون این چه این نیست که حالا یک جا لام افتاده باشد محضوف باشد نه لام را باید بیندازن این لام جاش اینجا نیست اصلا که اگر باشد غلط است نه این که لامی هست و در تقدیر است هم درجاتون چون راه در درون آدم است دیگر وقتی راه در درون شد هدف هم در درون است انسان نزیر سنگ نیست که او از بالای کوبه دامنه کوبه غلطانند انسان نزیر گیار است که روشت می کند خب اگر یه حسه بخواهد روشت کند فالغ الحبه و نوا چه حسه چه حبه خدای سبحان فالغ این است محرک این است این حسه این نوا شکافته می شود می شود نخل باسه اون حبه شکافته می شود می شود سنبول و خوشه گندومجو خب این حبه حرکت کرد اما نه اونجوری که سنگ از بالای کوبه حرکت بکند این حسه حرکت کرد اما نه اونجوری که یک کلوخ از جای به جایی حرکت بکند حرکت بکند از درور منشغ می شود ریشه می زند جوانه می زند بالا می آید این هم حرکت است سنگ هم که حرکت بکند حرکت است انسان در درجه اول معادنو که معادن زهره بل کلزم بردشم از این گیاهان است این تشبیه معبول به محسوس را دین به ما آموح یه وقت می فهمد انناس مهادنو که مهادن زهر و یالو فلوزه که رو محروم کلونی رسیمان در جلد هشتم کافی یعنی همون روزه کافی از وجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم نه نکنه این معدن که روز اول معدن نبود که روز اول استعداد تلاب و نور شدن در نهان و نهاد این خاک ها بود هر خاک استعداد یک معدن خاص داشت بعضی ده قرب بعضی هزار قرب بعضی یک میلیون قرب طول کشید به لغره یا لعل گردد در بدخشان یا عقیقندر یمن این چیز نبود که روز اول اینجا لعل و بدخشان خلق شده باشد اما این تک خاکی که کم کم سنگ شد بعد لعل شد خب میلیون ها سال لغره بعضی ها طول کشید که خاک بشه سنگ بعد بشه لعل هر خاکی و البته آماده برای هر معدن شدن نیست خب این از درون حرکت کرد دیگر کسی او رو که لعل یا بدخشان نکرد که این انناس معادن که معادن زهر این تشبیه محقول و محسوس است در بخش جمادات یعنی حرکت های انسانی که ایک عمر عقلی است تشبیه شده به حرکت جمادات که ایک عمر حسی است این جمادات محسوسن البته سیر اونها محسوس نیست اما تلار آدم میبیند نغره را میبیند نه سیرش که از یک خاکی چند قرن قبل حرکت کرده شده لعل یا عقیق در تشبیه معقول به محسوس دیگر فمود جریان مؤمنینی که همراهی پیغمبر صلی اللہ و علیه وسلم نصیبین شد مثل یک بوته است این بوته به غیر متکینیست به بیرون از خود حرکت نمی کند که زرعه که اخرج شتعهو خودش استخراج میکند اشتهاد میکند استنبات میکند جوانه خود را شتعه را و جوانه را کسی با اون نداد پیون نداد خودش بیرون آمد خودش استخراج کرد برای این که این جوانه به سمر برسد فعازرهو او را وزیر کرد وزین کرد سیغل به او داد برای این که خودش به بزرهای او بلکه را بتوانند روپای خودشون بیستند فستق لذه قلید شد ستبر شد چون ستبر شد فستبا علا سوقی سوق همون ساق است ساق همون پا برای این که روپای خود بیستد هر چند سانتی یا هر چند میلی مثی کمربند رو محکم گره میزند میبینید؟ نیه ها خب بلاخره بارشون سنگینه این چیه نیست که ساف روشت بکنن بلاخره هر یا چند سانتی یا چند میلی مثی مربوط به اون بدن است بعضی هستن که بلاخره بعد از یک میس یا کمتر و بیشتر کمربند رو گره میزنند بعضی بعد چند سانت هستن بعضی چند میلی مثی هستن این نی و امثال نی رو که میبینید اینا گمربند خودشون رو بعد از یه مدت گره میزنند که بتونن بیستن بلاخره اینجا رو محکم میکنن مثل داربست ایناست مثل چوبست ایناست چون اگه مستقیم بخواد بره بالا سنگینه میکنه بلاخره ترمود مؤمنین رو پای خودشون با میستن مثل درختی که رو پای خودش اصطاده چون ساقه دارد پا دارد پایدار هست رو پای خود میستن اون تشبیه معقول به محسوس در باره جمادات هست و این تشبیه معقول به محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس محسوس ،الfel ف deserted ف Led ذا ف 있어서 زو فزو ریحان زو جنه TrWo لهو روح، لهو ریحان، لهو جنن خودش این چنین است اون روح و ریحان بیرونی هم سر جاش محفوظه حالا خیلی برهان قطعی ما نبینیم که جهنم منحسره در یک قسم است ما جهنم غیر منغول داریم نه جهنم منغول هم داریم به اشت هم دو قسم است منغول و غیر منغول جهنم هم دو قسم است منغول و غیر منغول اون جهنم غیر منغول که معروف است همه ما میدونیم جهنم منغول رو باز شناختیم این که تو سوره فهج دارد که و جی یوم ازن به جهنم یوم ازن اتذکر اون انسان اون رو جهنم رو میارن جهنم رو میارن در زبایاتی که زیر این آمده است دارد که زمامش را با اون قلادهای آهنین چند تا فرشته جهنم را کشون کشون میارن بنابراین میشه جهنم منغول هم ما داریم غیر از اون جهنم غیر منغول اون جهنم غیر منغول که امر بگن و روشت است و ازش روشت بهشت غیر منغول هم بی امر روشت نیست که او ادت بود متقی ایناش مشخص است امده شناخت اون بهشت و جهنم منغول است امده بهشت شناخت اون هیزوم منغول است که فمود به امبل قاسیتونه فکانون لجهنمه هتبا خب اگر این چنین است فمود یا ایها اللذین آمنو علیکم انفصا مبازه به خودتون باشید کسی رو خواستید فریب بدید بدانید اول خودتون رو فریب بدید محال است عقلن و نقلن که کسی به دیگری ظلم بکند نصفت به دیگری بد بکند این محال است سایه ظلم به دیگری میرسه از انسان ممکن نیست نصفت به کسی کار خیر بکند ممکن نیست نصفت به کسی کار بد بکند الا بالعرز چون حالکه ثابت شد انسان هر کاری که میکند در درونه است یا عقید است یا اخلاق است یا اعمال است بلاخره او داره این کار را انجام میده او اگر این کار را انجام میده چگونه به دیگری میرسه لذا اگر کسی کار خیلی برای دیگری کرد یعنی مثلا برای دیگری مسکن ساخت برای دیگری مستشوا و بیمارستان و درمونگاه و مدرسه ساخت خب چندین برابر را خود میبره اون جزای عبد را خود میبره یه خانه زودگذر قابل زوالی هم برای دیگری ساخت خب اونی که خود میبره با اونی که دیگری بردست قابل قیاس نیست لذا در سوره مبارکه اصطفا مود این احسنتم احسنتم لنفسکم و این احسنتم فلا این را خیال کرده این لام لام نفع است گفتن دومی بقیه این مشاکره لام آمده وگرنه اونجا باید علا باشه این را خیال کردن این احسنتم احسنتم لنفسکم چون لام لام نفع است اون و این احسنتم باید فعالی ها باشد اما فلا ها شد بقیه نه مشاکره در حالی که لام برای نفع و ذره نیست اینجا این لام لام اختصاص است یعنی مؤمنین بدانید کار خوب کردید مالشون است کار بد کردید مالشون است مثل اینکه انسان درون خانه خود درخت یاس میکاره این مال خود او است اگر یه درخت موسمری رو هم در منزل خود کاشت ملک او است مال او است میرهش مال او است همش مال او است منطقه بوی اون درخت هم نصیب ره گذر میشود سایه هم احیانا به پشت دیوار نصیب آبر میکنند آبر از سایه این درخت استفاده میکنند درخت مال شماست که تو منزلتون کاشتید و اگر کسی کمیفی در منزل خود حرف بکند تمام این لجن ها مزاهم او است گایی هم بویش مزاهم ره گذر است بلاخره انسان یا در درون خود روزتون من ریاض الجنه احداس میکنه یا هفرتون من هفر نیران گایی بویش به کسی دیگر میرسد بنابراین اگر کسی کسی را کش این بوی کنیف است که اون مزلوم را از بین برده است یوم المدلومه علی الظالم اشد اومد لالمه علی المزلوم خب انتقامی که اون میگرد قابل قیاس نیست حتر آدم کشی میکرد چقدره بلاخره اون مزلوم یه چند لحظه آسیب دید بعد به بهش رفت اما این ظالم برای عبد دارد میسوزد من یقتل مؤمنن متعمدن فجزاهو جهنم خالده بنابراین هر کس کاری انجام میدهد به سود خودش است اگر خواست خدمتی بکنند به خود کرده است کسی خواست دیگری را فریب بدد اول خودش را فریب داد بعد دیگری را به ذات حمود این طریقی که هست و منتهای این طریق لقا این طریق از خودتون شروع میشود موازب باشید که از این جانتون فاصله نگیرده فرابوش نکنید والحمدلله البعاد موسیقی درسته