و ذره بلنا مثلا وقت برای ما صفتی هم معین کرده و ذره بلنا مثلا ای عبارت و ذره بلنا مثلا یک معناش اینه که برای ما که خدا هستیم خواسته او یه صفتی معین بکنه او خواسته از بیان بکنه که ما چه صفتی داریم چه صفتی نداریم و ذره بلنا مثلا مثل و صفتی که او خواسته برای خداوند بزند و معین بکنه عجز هست او میخواسته بگه که خدا هم عاجز هست یه انسان که حیکلش حیکل انسان بوده ولی روحش روح انسان نبوده به نام عبیبن خلف او آمده یه استخان دست گرفته اخذ از من بالین منها اتین یه استخانی به یه درخواسته دیواری کسبیده بود برداشت آمد خدمت رسول خدا ففتتهو این استخان رو اینطور کرد خورد کرد اون وقت سم مقاله ازا کننا ازا من و رفاتن اعنا لمبعوسون خلقا پس از آنی که ما خاک شدیم پوسیده شدیم ما زنده میشمیم قرآن مجید همین داستان را طبق این روحانی در اینجا فرموده که و ذره بلنا مثلا برای ما یه مثل معین کرده یه صفت خواسته معین بکنه و اون صفت اینه که خدا هم آجز هست خدا هم نمیتونه این کار رو بکنه عجز خدا را خواسته برسانه و ذره بلنا مثلا ولی این مثل را که خواسته بزنه این عجز را که خواسته بره این مستانه و این مستانه را که خواسته بکنه روی یک فراموشی هست و اون اینه که و نسی خلقه خلقت اول خودش از یادش رفته و الا اگه خلقت اول خودش یادش بود این فورا دلیل میشد براش که امکان داره دوباره هم خدا و اند او را بسازه و نسی خلق قال من یهی الازام و هی رمیم گفت که کی این استخانهارا زنده می کند وقتی که پوسیده شده از بین رفته کی دیگه هست که زنده بکنه یعنی خدا هم نمیتونه منظورش این بوده و همین منظور او هست که عجز خدا را اثبات بکند که فرموده وزر بلنا مثلا خواسته برای ما یه صفتی او معین بکنه البته معنای دیگر هم برای این جمله شده این یک معنا هست که ارز کردیم خب الان این حرف او که من یه هستم که من یه هستم اول مره بگو زنده می کند این استخانها را همون کسی که ساخته از او را اولین بار خب میبینی که الان هست حالا که قبول داری که یه انسان هست همون کسی که حالا ساخته دوباره هم می سازه قل یهی هلذی انشعه ها اول مره و هوه به کل خلقن علیم او به هر آفری نشی به هر طرز خلقتی چه اول باشه چه دویون باشه دانا هست در این آیات شریفه تکیه روی دو چیز هست که آیات شریفه میخواد اون را برای خداوند آلم اثبات بکنه یکی آگاهی کامل و علم تمام و دیگری هم قدرت فوق العاده این دو بحث را و این دو صفت را خداوند آلم میخواد این دو بحث را در این آیات برای خودش بیان بکنه حالا اینجا میفرماید که و هوه به کل خلقن علیم او دانا هست چه اول باشه چه دویون باشه دانا هست وقتی که دانا هست این راه اول میگذرد که دانائی هست اما توانائی خداوند آلم در آیات بعد میاد بعد نمونه ای از قدرت عجیب خودش را بیان میکند میفرماد اون کسی این کارها را میکنه که از درخت سبز برای شما آتش تهیه کرده این چقدر قدرت میخواد که درخت سبز اما آتش ازش بیرون بیا شاله آتش از اون بیرون بیا ف ازا انتون منهو توقدون شما بعد آتش را بر میفروزید آتشی که میخوای تهیه بکنید با اون تهیه میکردید دیگه خب اینطور قدرتی اون داره این ها مصداق قدرت خدای متعال هست بعد آیه دیگر اولیسا لذی خلق السماوات و الارض بقادرین الا ان یخلق مثلهم این خلقت آیه دیگر آهمان ها و زمین دو معنا داره که میفرماید آیا اون کسی که آیه ها و زمین را ساخته قادر نیست که مثل این ها را بسازد این آهمان ها و زمین دو معنا براش می شه کرد یا وقت آهمان ها و زمین انسانم جز اشه میگم خدایی که عایی آهمان ها و زمین را ساخته یعنی آهمان ها و هر چه در آهمان ها هست و زمین و انسان و هرچه در زمینه انسانم جزش باشه یعنی بابا او کسی که آسمان با هرچی درش هست زمین با هرچی درش هست که یکیشم انسانه و حالا ساخته این نمیتونه که بعدن انسانش را بسازه یه وقت هم هست که نه این آسمان ها و زمین منهای انسان انسانش را کنار میگذاریم میخوایم بگیم از آفرینش خود آسمان ها و زمین به تنها بدون این که حساب انسانم درش بیاریم این دلالت بر این داره که این خدا خیلی قدرت داره اینطور موجودات شگفتامیز را آفریده قدرت نداره توانایی نداره خب ما اگر بخواییم ببینیم که یک کسی قدرت برای کاری دارد یانه کارش را حساب میکنیم وقتی کارش را حساب کردیم اگر دیدیم کارهای انجام داده که از اونی که مورد نظر ما هست خیلی شگفتامیز داره حالا کسی که آسمان و کاخ رفیع با این عظمت را ساخته زمین را با این جهات شگفتی که درست ساخته نمیتواند که مثل اونها را خلقت بکنه و دوباره انسان را بسازد توانایی داره الان یخلق مثلهان این دو بحثی که عرض کردیم این که علم خدا این که قدرت در اون آیه شریفه میفرماید که به کل خلق علیم داناست حالا که دانا هست قدرت هم داره ممکنه یک کسی دانا باشه آجز باشه مثل این که یک کسی دانا هست بر یک کاری میداند اما عجز داره فلج مثلا حالا شده یا دست نداره خب دانا هست اما آجز ولی خداوند متعال میخواه هر دو را برای خودش اثبات بکنه که هم من میدونم چه رقم انسان را بسازم هم توانا هستم قدرت بر این کار را دارم اونجا علیم را زیر فرموده اینجا قدرت خودش را بعد در دوتا آیه بعد یه مطلبی میفرماید که در باره این مطالبی که در دوتا آیه شریفه بعد هست فرموده اند غرر آیات هست یعنی از آیاتی که در قرآن مجید خیلی درخشندگی داره در چهره قرآن این آیات خیلی درخشندگی مخصوصی دارند من غرر آیات فرموده انما امروهو ازا اراد شیعن ان یقول لهو کن این بیان این هست که خداوند آلن چقدر قدرتش عظیم هست قدرت او ما فوق همه قدرت ها هست و برای بشر قابل تصور نیست که بفهمه اون قدرت چقدر عظیم هست فرموده امر خدا و شعن خدا این کلمه امر اینجا فرمودن به معنای شعن هست شعن خدا وضع خداوند آلم این رقمی هست انما امروهو ازا اراد شیعن وقتی که اراد کرده از یک چیزی را که باشه شعنش چیه و وضع حال خداوند چیه ان یقول لهو کن همه قد به او بگوید باش تو گفت باش و یکون دیگه هست در نهج البلاغه حضرت علی ابن عبی طالب سلوات الله و سلامهو علیه فرموده از که یقولو لما اراد کونهو کن خداوند چیزی را که خواسته است میفرماد باش و یکون اونم موجود میشه اما لا به صوتن یقرع ولا ندا ان یسمع اما نه این که یک صوتی هست صدایی بلند میشه مثلا یک کسی میشنه به اون صدا را نه از صوت و صدا نیست کونه خداوند آلم همینه که وجود میده به اون چیز همین وجود خارجی همین تحقق در خارج این کلمه کنه خداوند آلمیه و لذا در حدیث شریف دیگر از حضرت رضا علیه السلام این عبارت را داریم کتاب ایون و اخبار رضا مرحوم صدوق از حضرت رضا نقل کرده کن منهو سن اون یعنی کن از خداوند کلمه کنه از خداوند نه اینه که یه حرف میزنه خداوند آلم ساخت خداوند ساختن خداوند وجود دادن خداوند این همین کن خداوند هست کن منهو سن اون کن از خدا ساختن هست و ما یکونو به المسنوع و اون چیزی که ساخته شده و مسنوع با اون پیدا میشه همین وجودی که به اون میدهد این کن از خداوند آلم هست فسبهان اللذی به یدهی ملکوت و کل شید منظه از هر این کنه آلمیه ایب و نقص و از هر اجز هست اون کسی که به دست او ملکوت هر چیز هست ملکوت یعنی ملک مطلق شما یه وقت مالک یه چیزی هستی ولی ملک محدود بشر مالک هر چیز که هست ملک محدوده ما اگه یه پرشیران مالک هستیم به طور محدود ملک ما هست یعنی دیگه اصل وجودش در اختیار ما نیست ولی اگر یه کسی ملک مطلق داشته باشه یعنی تصرف او در اصل وجودش در اصل هستی او در تمام مراتب شعون او بتونه تصرف بکنه اینطور ملکی که اطلاق داشته باشه به بعضی ها فرمودن الملک العظم اون بالاترین ملکی که اطلاق داشته باشه بلک که یه کسی داشته باشه اون ملکوت بهش میگن اونطوری که از خود آیه شریفه استفاده میشه ملکوت همون وجود شیعه هست وجود هر چیزی ملکوت اون چیز هست اینه که در اول آیه میفرماد که خداوند آلم کن در اختیار داره خدرت این که او را وجود بده این در اختیار داره همین هست که ملکوت هر چیزه ملکوت هر چیزی وجود و هستی او هست فَصُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ هستی هر چیزی به دست او هست وقتی که هر چیزی هستیش به دست او هست خب تا خداوند آلم خواست این کلید به دست اوه در اثر داشتن این کلید که قدرت مطلقه هست ملکیت مطلقه هست و او را موجود میکنه و قرآن مجید معارف بسیار بلنده بلند پایه ای داره و از جمله معارف بسیار بلند پایه او همین آیه شریفه آخر هست که قدرت خدا را این طور برای ما توضیح میده از خرمن مکارم خوبان بری نسید گر بر برز خوند خوش مصطفى شدید و برای ما توضیح میده و برای ما توضیح میده سیده اولی محمد قوم فی الدین و بینذر قومم ایده وجعه ایلیه لعله یهده بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین السلام و السلام علی خیل خلقه و اشرف بریته سیدنا و نبینا عبالغاسم محمد و علی اهل بیته تیبین الطاهرین المعصومین سیمان بقیه الله سیمان بقیه الله بحث بعدش بص در باره عرس قرقا و مهدوم علیه هم یعنی اگر دو نفر یا بیشتر قرخ شده باشند که ما نمیدونیم کدان میکرده از اون cosmetics جلوتر مرده کدان بعد مرده یا مهدوم علیه هم خانه بر سر افرادی خراق شده متعدد بودن مردن نمیدونیم کدام قرقه قبل یا کدام بعد مرده خلاصه بحث ققا و مهدومه لگه هم که این عبارتیست که در روایات ما وجود داره اما مسئله مسئله بسیار وسیعه برای خاطر این که امروز مخصوصا با توجه به مراکب و برنامه هایی که وجود داره افراد بسیاری با هم کشته میشن که انسان نیمیدونه کدام یک قبلن مرده کدام یک بعدن مرده این جریان پیش میاد خب در باره عیلس اموال اینها نسبت به هم کتاب و یا تقسیم بشه سهمین ها چطور ماعین بشه این بحث قرقا و مهدومه علیه همه خب در این بحث سلابهای ما کتابهایی که من عرض بخونم باید نداره هر بحث کتاب مربوط را مطالعه کنیم مثلا جواهر در همان جلد سینو که بحث ما در جلد سینو جواهر بحث عیلس در جواهر جلد سینو صفحه 306 تا 319 مفتاحال کرامه جلد 24 صفحه ریاز جلد 14 صفحه 463 خلاف شیخ توسی جلد چهارم صفحه 31 مفتاحال نراغی جلد 19 صفحه 452 ریاز جلد 14 صفحه 463 مختلف و شیعه جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 9 مسئله 41 جلد 18 جلد 15 جلد 15 جلد 16 اخوارشان در وسائل جلد 11 سفه 589 که عباب متعددی برای قرآن و محدوم الیه هم وجود داره جلد 17 این کتب که عرض میکنم این رو باید متعلقه کرد ما هرچی متعالقان در این کتاب ها بشتر باشه با افکار این ها با نظر این ها بهتر میتوانیم بفهمیم و بفهمانیم خب الان ما از جواهر چند سطر شروع میکنیم جواهر همونطوره هرچنان جلد سی و نو صفحه سی سد و شش ایک مصدقه را اول مطرح میکنه اون مصدقه اینست به اینکی عیرس بردن کار ساده ای نیست برای اینکه عیرس انتقال مالیست از یک شخصی به شخص دیگه اون شخص میمیره مالش به کس دیگه منتقل میشه ملکیتش منتقل به کس دیگه میشه شاره مقدس برای انتقال ملکیت راحای ما این کرده که آقای از اوقات واسه اقوده مثل مثلا بی انتقال مال این به مال اون انتقال مال اون به این مثلا بیه و سلحو که آقای این منتقل میشه مثل بهه که هی منفعه مثل اجاره که هی اون بلا اوزه مثل آریه که هی با اوزه مثل اجاره هست مثلا خب ببینیم که انواع اخصام نقل و انتقال شاره در باره انوال معین کرده اوخوب لعود و عدل دیگه خب عیرس هم نقل ماله عیرس هم تقییر ملکیت یک شخص تا به امروز که ملکیت داشته برای انبال خودش شب مرد فردا دیگه ملکیت اون از بین رفت ملکیت اون منتقل شد به افران دیگه بنابراین در عیرس تحول و تقییر ملکیت از یک فردی به یک فرد دیگر است خب اما این شرک داره اون شرکش نسکیه از آن شخص که اون که مرد این شرک داره یک شخص دیگری که مال به اون منتقل میشه این زنده باشه اگر اینم به اون مرده باشن دیگه مال اونی که مالی به مرده که منتقل نمیشه مال بنابراین باید این احراز بشه که اون شخصی که مرد که حیات داشت بعد از مردن آن که اون مال مبرس به این مارس منتقل بشه بس احرازه حیات وارس در حین مرد مبرس لازمه به این داگر ما حیات اون شخص رو احراز دا کنیم با هم مرده باشن حیات اون شخص رو احراز دا کنیم نمیتونم بگیم که مال اون به این منتقل شد این چه ساها جوار از همین جا شروع کرده گلد سی نو صفحه سی سو دو شش عرض بکنم که ایش مطالعه کنه میگه اک شک و فشرت یخت از شکف المشروط شرط انتقال مال این که مرد به اون شخصی نست که اون زنده باشه در موقع مردانی شرط زنده بودن اون وارس در حین مردان مبرس شرطه باریک شک کرده وگره که اون زنده بوده موجود با هم مرده باشن در این که هم مرده باشن این از شک و فشرت شک کرده بوده شرط که حیات اون وارسه هین موت مبرس یخت از شک فشرت شرط میداره اصل ارس بردن شرط ارس بردن اینه که اون شخص وارس زنده باشه در حال مردان این مبرس ما شکتن شد با هم مرده باشن اینه شک فشرت یخت از شک فشرت چه باید کرد دنباله دارم اشترات و ارس کلون رواه دنباله و منحوام در آخر این اختزام کنه که اونو حیات داشته باشه بعد از موت این رو این معلوم نیست این معلوم نیست دو نفر با هم مردن قرقا هستن محدوم علیه هن یا سوری پیدا میکنه خب حالا اگر بیاریم با اصل میشه درست کرد اولا مثلا اصول بخواییم با اصول میتونیم درست کنیم روایات هم بعدا میاد با اصول بگیم چه بگیم اص بقای حیات این است تا اون موقعی که اون مرده اصلا بقای حیات این است تا موقعی که این مرده خب این دوتا اص با هم تارز میکنند بله و ما اون چیم میخواییم این است که اون بعد از مرگ این حیات داشته باشه این لازم عقلی این استحصابه میشه اصل مصمت ما هر کجا استحصابه کنیم برای اون مستصف حکم شریع باید باید ردد بشه اگر لازم عقلی اصابت کنیم از اون راه بریم این میشه اصل مصبت که ما اینها در استحصاب گفته حجت نیست برابر این استحصاب حیات اون تا مرگ این استحصاب حیات اون هم تا مرگ این معنی چه مثلا تقارن خود تقارن لازمه است لازمه عقلیه دید اصل مصبته و علاوه تقارن در عرص کافی نیست باید یکی بعد از دیگری باشه یعنی بعد از مرگ اون این حیات داشته باشه اگر هر دو با هم مرده باشن که عرص هستم نه این بردگه این تقارن هم کرایی نداره باید ما ثابت کنیم به این که اون وارست که میخواییم وارست باشه بعد از مرگ این مرده و در وقت مردن این اون حیات داشته تا عرصه باره و این برای ما مشکوکه این با اصول نمیتونه ما درست کنیم چون اصلا بقای حیات این تا مرگی بقای حیات اون تا مرگی علاوه از تاروز تقارن رو ثابت میکنه تقارن هم در اینجا کرایی نداره این بحث صاحب جواهر اینجا شروع کرده البته بحث بسیار خوبیست دوستان مثال هم زده ها گفته به این که ما نمیتونیم چون این مثال های ایشون رو شیخ انصاری هم در رسائل داره میگیم ما نهنم مثل واجده علمانی فساویل مشترک نیست یا اتن هست این کجا خاندید واجده علمانی فساویل مشترک کجا خاندید یا اتن هست سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب سواب مگر این یه جا باشی که باز یک عملشان با هم برکرد کنیم مثل این که امام معمول بشن خوابگر اینجا اینجا باشنون که نماز خانه پشت داره میدن یا خودش جنوبه یا امام جنوبه با قسطران بکنن بله اگر این معدی بشه به اونجا که یک حکم تفصیلی به وجود بیاد بله تا به وجود نیامده هر یک جدا جدا نماز خودشان میبخونن این مثال اول مثال دوم ایشان نمیگه ولی که من در همون رسائل هستم دوم این که حکم بهتحارت ما و نجاورست سید هم یک بالوعه بود چانه بود در اون مقدار آب بود البته از کر کمتر و یک نفر سیاده بود یک سیدی را تعقیب میکرد خب مثل آهو و امثال آنها بیشتر خلال گوشتن تعقیب میکرد یک گفتی دید که این آمد آهو افتاد تو اون بالوعه تو اون چاهو تو اون گودی افتاد تو اون بعد حالا این مرده اونجا افتاد اونجا حالا ما شما