در این برنامه برکرانه نور رو سی دقیقه بشنوید خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ برکرانه نور خداحافظ شاهد و کثاد سفر fathers بهو لم یعرف نفسه به صورت آیه هشت در آمده است نسل لاهر فانسا هم انفسه از اینجا یه مطلب دیگری معلوم میشود و این است که این که ذات اقدس اله به ما فرمود علیکم انفسکم موازه به جانتون باشید مسئول کیست و مسئول انت چیست کی مخاطب است کی مکلف است کی مکلفه به اگر به ما گفتن مالتون رو معاذب باشید از راه حلال فراهم بکنید در راه حلال صرف بکنید این رو ما میفهمید این مال بیرونه از ما اگر به ما بگوین خانهتون مالتون زندگیتون رو معاذب باشید این رو خوب میفهمید یه قدی جلوتر که بیاییم به ما بگوین معاذب دست و پاو چشم و گوشتون باشید این رو هم میفهمید به ما بگوین خودتا در رای صحیح مصرف بکن این مسئول کیست مسئول ان کیست اون مکلف کیست اون مکلف به چیست به ما بگوین انسمه والبسره میتهمیم اما والفاده این ثبومه نیپهمیم برای این که اون مکلف باید از مکلف به جدا باشه در این جا هم این نمیتهمیم بایی هلزین امنو علیکم انفسکم هم نمیتهمیم که مبازه به جانتون باشید خب مگه مبازه به جانتون باشید مگه ما غیر از جانیم این مخاطب کیست مکلف به چیست اون معمور کیست اون معمور به چیست اونگاه چون نمیفهمیم باید این نفهمی و قصور و زفر را به حساب خودمون بیاریم دوباره بررسی کنیم ببینیم که ما در درونیمون یکی هستیم یا چند تا وقتی مراجعه کردیم بیریم درور ما قوغاست ما چندین شهن داریم یکی امر معروف میکند یکی نهی از منکر میکند یکی امر منکر میکند نهی از معروف میکند تو دستگاه ما یه آلمیست از یه طرفی به ما اوبرده و نفسی من نفسه لعمارتون بسود ما یک شهنی این نفوس فراوان در ما نیست شعون فراوانی واقعیت هست ببینیم تو دستگاه ما کیزی هست کسی هست حالا این کیه شهنی شهنی از ماست معموری از معموریان ماست کیه که بالاخره او امر منکر دارد امر منکر دارد و نهی از معروف این نفس لعمارتون بسود این امر بسود جامعه بین امر منکر و نهی از معروف است فما اوبرده و نفسی این نفس لعمارتون بسود فرمانه به حرام میداد گای ترک باجب گای فعیل حرام این یه بخش از یه سمتی هم و اما من خواه مقام ربهی و نه نفس عن الحلاف انه جنته ی المعبا یه بزرگ باری هم در نهان انسانی هست که اون نهی از منکر می کند امر معروف می کند اون کیه یه شهنی هم هست که اگر کسی کار زشکت اون رو ملامت می کنن که از اون به عنوان نفس لبامه یاد می شود لا اخصوم به اون به نقیامته و لا اخصوم به نفس لبامه یه کسی اندازه یه شهنی هم هست که هنرش در فریبکاری است که اون رو نفس مسوله می گویند نفس مسوله غیر از نفس اماره به سو است تصویل یعنی طرزی هنرنمایی بکنن زش را زیبا نشون بدهد زیبا را زش نشون بدهد که انسان باورش می شود که این کار کار خوب است و هم یه حسبه بودن این تصویل قبل از اون اماره به سو است یعنی در نهان انسانی دستگاهی هست که با تقلب و حیله تمام زشتیها را پشت یک تابلو پنهان می کند یه قشت زریفه زرورقه براغی روی این لجن می کشد انسان را به صورت یک تابلو می فریبد هر کاری را که بخواهد بخورد انسان بدد و انسان را بخورد انسان بدد وادار اون کار بکند تمام معایب را بد آقبتی را زشتی ها را که لجن های این کار است ای رو پشت این تابرو پنهان میکند یه قشن زیبای زرورق روشنی روی این لجن ها میکشد انسان ای رو خوب میبیند وقتی خوب دید واردش میشود وقتی وارد شد آدت میکند وقتی آدت کرد میداند بد است اما چون آدت کرده است از اون به بد آلمن آمده هم این کارانی پذیره میشه اماره به سو نفس اماره به سو فریب نمیدن میراد این حرام است بیین است قطیس ویدی باید بکنی حال آدم که آدت شد تحت امر قرار میگیرد دیگر این فرمان است اول نیرنگ است بعد فرمان وقتی آدم اسیر شد ناشار از حرف امیر رو گوش بدهد اول که اون اسیر گیرنده آمرانه حرف نمیزند که اول میفریده گرفت از اون باید فرمان میدهد اسیر باید فرمان ببرد این اماره به سو بعد از اون نفس مسول است نفس مسول قای برادر کشی را زیبانشون میدهد نظیر جریان اون که برادران یوسف در باره یوسف شدن که بجود این باره که یعقوب صلی اللہ علیه و سلیم مصورت لکم انفسکم امرن فسبران جمید و لال مستان خب این نفس تصویل کرد طور اینست که براخره برادر خوب و زیبا جلوی میکند میگرد این کار کار خوبی است اگر یه مختصر بدی هم باشد بدی هم داشته باشد جبران میشود با این فرید میفتد تو این دام این کار مورد تصویل است گاهی انسان را به حد شرک میرساند نظیر کاری که سامری پلید کرده است وجود و باره که موسی صلی اللہ علیه و سلیم فرمود که این کاری کردی گفت خوب یا ها به جا هست یا ها به مقام هست بلاخره این نفس مصوله تمام اون لجن های بدبور ها پشت این تابلوی زرد ورق پرهان میکنه یه قشت زیبایی یا شهد اصل روش می کشد انسان میبیند خوشتهم است بعد به دام لجن میفتد وقتی به دام لجن افتاد اون انسان را اسیر میگرد وقتی اسیر گرده از اون بعد فرمان میدهد که آل من آمدن بعد این حرام را مرتکب میشه از اون بعد میشه باید اماره بسو دیگه لبام رخت برمیبندد انسان دیگه خودشی ملامت نمی کند ملامت در جاییست که انسان یه احساس تأثیر داشته باشه از طرف دیگر دستور این باره که قا خرمود به این که وسوسه های نفس انسانی را ما بلدیم ما میدانیم بلد خلق در انسان و نعلا و ما تو وسوسه و به این نفسو ما میدانیم که نفس او چه وسوسهی می کند معلوم شده نفس انسان شنی از شعونی دارد که او وسوسه ها را بخده می گیرد حالا یا همون وسوس مسولست بعد کم کم اماره به سو می شود یا اینا یه باند مسلحی هست که یکی وسوسه می کند یکی تصویل می کند یکی عمر به سو دارد در مقاطع مختلف بر تقدیر انسان اینها را دارد یه چیزی هم هست که همه اینا را کنترول می کند که اون فطرت هست اون رئیس همه این قلاست خطاب ها متوجه اوست که مبازم زیر دستات باش اینا را ما به تو دادیم همه اینا ت هست اینا را به جا سرخ بکن این نفسی که انتقام جوست ای را بنوان اشده ارال کفار سرخ بکن اونی که جازبه دارد او را بنوان رو همه بین ها هم سرخ بکن اینا ابزار توان این ابزار را هدر نده خطاب در حقیقت به همه اون نقطه آغازین هست در سؤال توبیخی سؤال محاسبهی به مناقشه ای یه سائل هست یه مسئول یه مسئول هست همه جا همین طور هست در این سؤال مناقشه ای سائل خدا و فرشتگان الهی هست که این علینا حساب هست اینا انسان را زیر سؤال می برند قفوهم اینا مناقشه ای مسئول خود انسان هست مسئول انه یعنی اون زیر مجموعه سم است و بسر و دل آدم این دل همون شعوریست که اطراف اون حسه مرکزی دور می زند ما یه خود نهایی داریم که اون خود نهایی این خودهای عادی ما را تأمین می کند او اگر خدای ناشده فراموشه شد و اینا می دوندار می شود لذار ذات اقدس اله فرمود اینها اون خود اصلی را فراموش کردن نسول لا فرانسا و منفوس هم بعد فرمود اینا که خود اصلی را فراموش کردن فقط به فکر خود مجازی هست در سلو بارکه آل امران و امسال آن هست که فرمود ما را به اینا می گیم جهاد فیسبی الله کنید به جه پیوره بید اینا احمد هم انفوس هم اینا فقط به فکر خودشون هست چی ها به فکر خودشون هستن همه نایی خودشون را فراموش کردن اینا که نسول لا فرانسا و منفوس هم اینا خدا را فراموش کردن به خدا هم انسا کرد کیفری داد و اینا خودشون را از یادشون بردن به فکر خود حیوانی هستن به فکر خود باطلی هستن که به جای اون خود اصل نشسته هست اون خود اصلی مخاطب هست به اون می گوین تو مسئولی از دلت می پرسی مثل انا از چشم گوش از دلت می پرسیم دلت رو شکردی برابر اینسان وقتی اون خود اصلی را فراموش بکنن این خودهای اعتباری میدوندار می شبن و قاسبانه دارن زندگی می کنن اینا احمد هم انفوس هم همین انفوس جرودی اینا فقط به فکر خودشون هستن چون خود راستین را فراموش کردن پس تا کنون به این نتیجه رسیدیم که تمام موجودات امومن و انسان خصوصا مسافر الالله هم و اون چه فعلا بتره هست سیر انسانیست در سوره بارکه انشقاب همه انسانها را مخاطب قرار داد هموند یا ایوه الانسان انکه کادهون الارب که کدهن فملاقیه تمام انسانها باید تلاش و کوششی به لغای حق راه پیدا میکنن چه بخواهن چه نخواهن به چه بدانن به چه ندانن منطقه اده این راه را با آسانی و به استقامت تیم میکنن و به لغای رحمت حق میرسن و نام اعمالشون به دست راست داده میشود به مانندون اده را با سعوبت و سخنی این راه را تیم میکنن به لغای قهر خدا میرسن و نام اعمال اونها به دست چفت یا به پشت سرین ها داده میشود برای اینکه انسان این راه را مستقیم تر و آسان تر به بهتر تیم کند و به لغای رحمت حق برسد و نام اعمال را به دست راست بگیرد قرآن راهی نشون میدهد میفرماید به اینکه اونچه راه که به زبان انبیاء و اولیاء برای شما بیان کرده ایم اون راه بالقوه است طریق وقتی بالفعل است که سالک بالفعل اون راه را تیم کند وگرانه اون راه را تیم کند این راه بالقوه است نه راه بالفعل اگر سلوک بالفعل بود سالک بالفعلی داشتیم اون راه میشود مسلک بالفعل پس مسلک بالفعل سلوک بالفعل طرف میکنه دین گرچه سرات مستقیم است و محصول قرآن و اطرات علیه مصرام سرات مستقیمن اما اینا سرات بالقوه هستن وقتی سرات به فعلیت میرسد که سالک این راه را تیم کند وگرانه اون راه باید باید بردن وگرانه اون راه باید بردن صرف اصول و قواعدی که در کتاب سنت باشد این راه نیست وقتی سلوک بالفعل شد این سرات هم راه بالفعل میشد مطلع بعدی آن است که سلوک وقتی بالفعل است که سالک شروع به کار بکند چون سلوک وصفه است سالک کی؟ در این که سالک نفس انسانی است که تردیدی نیست انسان است که رونده این راه است وقتی انسان رونده راه شد این سالک بالفعل شد سلوک بالفعل شد اون مصرک هم بالفعل است حالا مصرک کجا هست؟ مصرک بیرون از جان سالک هست و در درون اون بیرون از جان سالک است اون microphones قوائد و قوانین و مقررات و اخلاقیات است که اینها مسلک به طریق بلغوون طریق بلحلم است اگر یه سلسل قوانینی در قرآن و روایات نوشته است اینها که راه نیست اینها راه بلغوون است وقتی انسان شروع به تحقیق کرد بعد از تحقیق ایمان آورد و معتقد شد بعد از اعتقاد متخلق شد بعد از متخلق اعمال صالح را انجام داد میگوین این شخص اهل سیر و سلوک است راه است و همه اینها در درون نفس است یعنی اگر اعتقاد است اگر تخلق است اگر اعمال است همه اینها جز اشعون نفس است یا در مرحله بالا یا در مرحله متوسط یا در مرحله نازل اگر اعتقاد باشد در مرحله بالا اخلاق مرحله اگر اعتقاد باشد در مرحله اغن عملی اگر اعمال صالحه باشد از فعل واجب و مستحق و ترک حرام و مکروه این مرحله نازلی اوست که بدن اوست بنابراین اون چیه که راه است از شعون نفس انسانی بیرون نیست و این راه یک هدفی دارد پس راه و رونده در سیر و سلوک یکی است همون انسان است هر راهی برای نیل به هدفی اون هدف کجا است به هدف چیست همه ما معتقبیم که هدف ذات اقدس اله است ولی این با توضیح داده بشود هدف خدا است یعنی چی چون انسانی که به طرف خدا حرکت میکند چه میشود هدف او جز لقاء الله چیز دیگر نیست ذات اقدس اله هدف است یعنی چی یعنی انسان اگر اعتقادی دارد تخلقی دارد عمل صالحی دارد برای تغرب به الله است برای رسیدن به جایی که لقاء خدا نصیبش بشود خود ذات اقدس اله که هدف نیست هدف انسان خدا است یعنی چی یعنی به طرف خدا نزدیک میشود به کمالات اون کمال نامحدود نزدیک میشود به جایی میرسد که او را ملاقات میکند با چشمه جام اینا هدف است اگر راضیت المرزیه بود این نفس مطمئن بقیه راه را روکد میرسد به لقایی که به مقدار امکان مقدور یک انسان صالح است پس هدف لقاء الله است و این هدف هم که از انسان بیرون نیست پس انسان هم صالح است هم مسلک است و هم هدف آخرین سیر انسانی لقاء الله است که این لقاء وصفی از اوصاف شهودی اوست و این کاروان این مجموعه میشود انسان همون طوری که در قوس نزول خدا اول است ولی انسان از خدا است در قوس سعود خدا آخر است اما انسان به لقاء خدا میرسد یعنی در مجموعه هستی که بررسی میکنیم میبینیم هووال اول و آخر در باره انسان که سخن گفته میشود میبینیم انسان سادر از خدا است نه خدا واسهل به لقاء حق است نه الله بشود بنابراین انسان سادر از خدا است سادر من الله است و واسهل الالله چه در مبدع چه در منتها ذات اقدس اله منزه هزان است که کسی با اون متحد کسی محل او کسی متعلق او تعلق و حلولی به مانندان داشته باشد همون طوری که انسان فیزی است سادر من الله و به تعبیر لطیف امیر المؤمنین سلامت الله سلامه علیکم فرمود الحمدلله المتجلی لخلقهی به خلقه که تجلی خدا است در قوس سعود هم بشه رئیزن خب پس حدف انسان بیرون از محدودی هستی انسان نیست پس فهوه سالک و هوول مسلک و هوول مصدقیم حدف چون تیه راه بدون ره توشه ممکن نیست راه بدون زاده راه ممکن نیست این زاده راه هم از شعون خود نفس است بیرون از اونیست این زاده راه همون تقواست که در قرآن کریم فقط به همه این توشه عمر شده است در سوره حج فهمون تزربدو فهن خیر از زاده تقواستیم تقواستیم این هم از آیاتیست که نشون میداد انسان در راه است یعنی همون طوری که آیات سرات نشون میداد آیات سبیل نشون میداد آیات حدایت و زلالت نشون میداد آیات سرعت نشون میداد آیات سبغت نشون میداد آیه از زاد هم نشون میداد همه اون آیات نشون میداد که ایک راهیست و یک هدفیست و یک رونده ایست به همون تغریبات که داشته مسئله زادم این چی نیست زاد مال مسافر است توشه مال مسافر است یکی میگن قضا یکی میگن زاد زاد استراحاً چیزیست که مسافر به همراه میبرد خب این زادم در درون آدم است چیزی بیرون از جان آدم به عنوان ره توشه نیست تزودو فه ان شیرزاده اتقوا و برای این که مسافر این راه را آسونتر بهتر تک کند مرکب لازمه اگر کسی سواره این راه را برود آسونتر بهتر زودتر میرسد پیاده باشد دوشوارتر است در قرآن کریم گرچه تعبیر نیامده که مرکبتون چیست گرچه بزرگان اهل معرفت گفتن در این سیر که سیر حبیست معرفت محبت مرکب است و تقوازاب یعنی انسانی که دوستانه حرکت می کند او سواره است اما کسی که خائفانه حرکت می کند یا تامعانه حرکت می کند او پیاده است که ید اون ربهان خوفن و تمعا اونها که به خوف از جهنم یا شغ بهشت وادارشون کرده که این راه را برود اینها که پیاده می روید اما اونای که حبن لله عبادت می کند اونای سواره این بزرگان محبت را مرکب می دانند اگر این سخن درست باشد بازم محبت شعنی از شعون نفس است پس مرکب هم از هیتی نفس بیرون نیست و اگر زریفتر از آن راهی را که از بعضی از روایات استفاده می شود مطلبی که از بعضی از روایات استفاده می شود اون را محور قرار دادیم باز اون هم از شعون نفس به سات می آید والحمدلله رب العالمين مرکب هم مرکب هم مرکب هم