اولین لحظه های همراهی با شما جا داره که گرامی بداریم یاد و خاطره رئیس جمهور شهید منایت الله رئیسی و جمعی از همراهانشون رو در سانهه ی هوایی که سال گذشته در چنین روزی به مقام رفیع شهادت رسیدند یاد و خاطره این عزیزان رو گرامی میداریم و براشون علوه درجات رو از خود متعال مسئلت میکنیم بنده سید سعید حسینی و همکاران بزرگوارم آقایان روح الله اسمایلی تیعیه کننده محسن محابادی صدابردار و اکبر شاه واروری همهانگیه پخش به لطف خدا تا ساعت چهارده کنار شما خواهیم بود دعوت میکنم اولین برنامه رو بشنوید برکرانه نور رو تقدمیتون میکنیم که امروز اختصاص داره به بریان بخشی از نکته های تفسیری آیه شریفی 105 سوری مبارکه ی ماعده در کلام مفسر آنی قدر حضرت آیت الله جوادی آمودی حفظه الله برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور برکرانه نور نفس است چون شب زندداری عبادت است و جز بهترین عبادت شمار می آید و این عبادت از شعون نفس است اگر اعتقاد است اگر عقیده به وجوب داشتن است و اگر تخلق به این شب زندداری است که به صورت مرکب شد و اگر عملش است همه این هست شعون نفس است پس نفس است که سالک است نفس است که مسلک است نفس است که هدف است نفس است که زاده راه است نفس است که مرکب است از او بیرون نیست خب اگر چون چی این چیلین باشد با پیاده های دیگر خرم کنند گاهی انسان همه راه را پیاده می رود گاهی بخش از این راه را سواره می رود بخش پیاده می رود این خوف از نار هست اما اگر چون نماد شب می خاند معلوم می شود یه شوق درش هست حالا نماد شب را کسی برای ترسی از جهنم نمی خاند چه بخاند چه نخاند رو به جهنم نمی برند نماد شب را یا برای شوق بهشت می خاند یا برای لغای حق طلب میکنه مستحبات را اگر کسی ترک بکند که به جهنم نمی رود یقینا نماد شب خون پیاده نیست حالا یا مرکبی دارد که شائقان دارند یا مرکبی دارد که محبان دارند اگر کسی حمتش متوسط بود سواره بارده به طرف بهش می رود بهشتی که تجدیم این تحتی الانهار و اگر حمتش برکهر بود سواره به لغای حق می رود این نشعه شب یک گامگذاری خوبیست اینا که راه را تیم کنند پیاده هم براون اشد و وطن است سواره هم براون اشد و وطن است چون در همون آیات دارد که این لکف نهار سب هم طبیل روز اشتغالات فراوانی دارید حواست جمع نیست فرصت کم است سروسدا زیاد است اما شب این ناشعت لیله یه اشد و وطن و اق و اق مقیره انسان می فهمی چی می گه در صورتی که روز خود را مواظب باشد اگر روز خود را مواظب نبود هرچی را که از چشمش گذشت دید هرچی را بر زبانش جارشت گفت هرچی را از گوشش گذشت شنید هر قضایی به اون دادن خورد این سره طویل را به درون خود آورد متاسفانه حالا که به نماز شب برخواست همه اون سره طویل شروع میکنند به هیجان اینه که یه وقتی نماز شبش تموم می شود که نفهمیدی چی گفته به هر تقدیر نماز شب برای ترس از جهنم نیست چون امر مستحد بیست اگه کسی هم نخاند به جهنم نمیرد خب مطلب دیگر این است که در حرکت معمولا میگن شیش چیز است متحرک است مبدع است که اون قوه باشد منتها است که اون هدف باشد مسافت است زمان است به محرک حالا بحث محرک را گذشتیم برای آخر مسافت معلوم شد در سیر و سلوک نفسانی متحرک خود نفس است مسافت هم خود نفس انسان در شعون و درجات نفس حرکت میکند اون که بیرون از نفس است راه بلقوه است نه راه بلفل مثل قضای بدن این نان و گوشت و میوهی که در بیرون بدن هست اینا قضای بلقوه و قضای بلفل نیستن وقتی کنار صفره آمدن و انسان از این قضاها استفاده کرد اینا جزب دستگاه گوارشی شدن حالا کم کم دران به خون و گوشت تبدیل میشود میشود قضای بدن چون قضا باید شبیه مقتزی به قضا خور باشد نان هرگز قضای بدن نیست گوشت هرگز قضای بدن نیست اگر تبدیل شد به اون خون رومانندهان که شبیه مقتزی به قضا خور هست از اون به بعد میشود قضا علم هم چه قضای روح هست اون چه در کتاب ها نوشته شده این قضای بلغوه هست اون چه در درس و بحث ها مسرح میشود قضاییست بلغوهت غریبت من الفعل وقتی انسان شنید و فهمید و باور کرد میشود قضای بلفعل فلینزور الانسان این خواهد بود وگرنه اونی که توی کتاب ها نوشته شده هست اون قضای بلغوه هست نه قضای بلفعل خب امدان از که در حرکت زمان مطره هست در سیر سلوک آیا زمان هست یا نه و این زمان کجا هست در سیر سلوک هم زمان مطره هست حالا یا عرب انگیریس یا غیر عرب انگیری زمان مطره هست و این زمان مقدار حرکت هست هر از دانزه انسان احل سیر سلوک بود به همون اندازه زمان دارد و زمان امر او نخارج از او و این امر او با او متحد است بیان زارش این است که ما یک کارهایی برای رفع نیازهای پردی و اجتماعی داریم که این تاریخها و این زمانها و این گریان میلادی یا شمسی و قمریهای هجری را محور کارها من انجام میدیم اینها زمان ما نیستن اینها زمان او متحرکهای دیگرستن خب اگر ما گفتیم مثلا الان چندومه ماه است یا چندومین ماه است معناش این است که زمین به این مقدار به دور افتاب گشت خب این امر زمین است چه کار متزمن دارد ساکن در زمین دارد حالا زمین هر زحمت میگیشد به دور افتاب میگردد امر زید زیاد میشود اگر زید پنجه سال سال او است این به درد شناسنامه او میخورد همین زید پنجه سال دارد یعنی چی؟ یعنی از اون وقتی که زید به دنیا آمده پنجه بار زمین به دور افتاب گشت خب بسیار اخ گشت چرا زید بشه به پنجه سال زید وقتی پنجه سال است که پنجه قدم علمی و عملی بردارد در سیر و سدو وگرنه همون کودک روز اول است شیخ و نیت سبا این سبیه و نیت شیخ دارد در حقیقت گاهی بعضی افراد کودک پنجه سالند بعضی کودک هشتاد سالند بعضی کودک ست سالند همون آدات ست سال قبل در این که تکون نخود عمر انسان این نیست که زمین به دور افتاب بگردد عمر زید بشه زیاد این وصف بال متعلق مصروف است هر اندازه که زید حرکت کرد به همون اندازه عمر دارد عمر هر کسی بر اساس سیر و سلوکه او است اینه که ذات اقدس اله به عمر مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلیم سوگند یاد بکند می فهمد لعمروکن هم لپیس اکرد هم یعنه هم برای همین است که این عمر میار سیر و سلوکه است او حرکت کرد و عمر پیدا کرد پس بنابراین گاهی انسان ممکن است که ست سال در زمین زندگی کند و همون کودک نوزاد روز اول باشد کودکی ست ساله و نباید وصف به حال متعلق مصوف رو با وصف به حال مصوف خلط کرد معنای عمر این است که خود انسان حرکت کند نه معنای عمر این است که زمین به دور افتاب بگردد و ها کذا در شبان روز اگر گفتن بیست چهار ساعت دارد شبان روز یعنی زمین به دور خود یک بار که میگردد ما این بیست چهار ساعت رو انتظام کنیم یا اگر بخوام اندازه گیری کنیم بیست چهار ساعت است نه معنایش این است که زمین یک بار به دور خود گشت و زید یک شبان روز ترقی کرد این طور نیست در روایات حساب اعمال دارد که گاهی بیست و چهار مخزن یا بیست و چهار سورد یا بیست و چهار صفحه برای انسان هست که ناظر است در این ساعت های بیست و چهارگانه مثلا که هر کاری که او انجام داده است در اونجا نوشته است گاهی ببینید ساعت ها رو برق میزنن خالی است خب اگر این ساعت ها خالی است معناشی نیست که او حرکتی نجرده دیگر پس زمان و عمر هر کسی از هیته نفس او بیرون نیست پس قوه که مبدع آغازی نست از درون خود نفس است که این میشه مبدع این میشه مبدع منتها هم که لغای خدا است متحرک هم که انسان است مسافت هم که نفس است زاد راهم همین نفس است مرکب راهم همین شعون نفسانی است زمان هم محدوده همین شعون نفسانی است امده اون محرک است که محرک چیست زاد اغبس اله دو جور تحریک دارد یه تحریک امده اون محرک است اممومی دارد که دعوت میکنه همه انسانها را یه تحریک تکوینی دارد که اون مخصوص قروه خاص است با ایجاد انگیزه با تشویق کردن بهش با تحدید کردن به جهنم با ترقیب بلغای حق انسان متفکر را با انگیزه میکند تا انسان حرکت کند او را راه میاندازد با این تشویقهای تشکیعی با این تحدیدهای تشکیعی با این تکلیفهای تشکیعی اگر انسان با این انگیزه ها حرکت کرد از اون به بعد ذات اقدس اله او را در ادامه سیر در سرعت سیر به ماننده اون کمک میکند گذشته از این که اون تشویقهای تشکیعی را ادامه دهد تکفیلن هم یک گراهشی در او ایجاد میکند شوق ایجاد میکند وسائلش آسان میکند اما من اعتابت تقاو و صدقه برحسنان فسن نویسیروهو لیوسرا این راه را با آسانی تقییم میکند به ماننده و اما اگر معاذ الله این انگیزه ها به دعوتهای تشکیعی را ناشهیده گرفت هیچ دائی برای حرکت نداشت این که دائی برای حرکت ندارد برای این که هدف را فراموش کرده است چون هدف را فراموش کرد قهرن راه از یادش میرود بکنید به فکر همه چیز است مگر به فکر راه خودش را گم میکند به فکر خودش نیست چون خودش راه بود برای اون هدف وقتی هدف فراموش شد خب راه هم فراموش میشود هدف که مقصود به ذات از فراموش شده راه که وسیله است مقصود به طبع است یقینا فراموش میشود این حدیث معروف را سیم نرستار زمان لرد به طور جالبی وعنان میکنند که من عرف نفسه فقط عرف را برهان لن برمیگرده یعنی اگر کسی خدا را شناخت خود را میشناسد چرا؟ چون خدا هدف است به اون معنایی که بیان شده و خودش راه است اگر کسی خدا را شناخت که هدف است به فکر راه است من عرف نفسه معلوم میشود که فقط عرف ربه سابقا اما استداره های معروفی که برای این حدیث هست تقریب هایی که برای این حدیث هست این است که اگر کسی در بار خودش بیندیشد شعون خودش را فکر میکند من موجودم ممکنم پس مبدع واجب دارم حادثم پس مبدع قدیم دارم فقیرم پس مبدع قنی دارم متحرکم پس مبدع محرک دارم یا مجردم من موشه به حالم طبیعت وابسته نیستم و موارای طبیعت وابسته نستم همین استداره های حسودی با تفاوت هایی که دارن درست است اما همه این ها حد وسط استدار این است که چون من هستم خدا هست کسی اهل سیر سلوک باشد میتواند پی ببرد اهل سیر سلوک نباشدن باز میتواند پی ببرد چون این مسئله علمیست داره همه اکسان است اما این حدیث یه معنای لطیف تری را طبق بیان سیدن استاد دارد و این است که اگر کسی خود را شناخت اون طوری که آیه ماعده میگوید یایو هلدید آمان و علیکم انفسکم اگر خود را به عنوان راه شناخت معروف شاید حدف را قبلن شناخته است فقط عرف ربه کسی که به یاد حدف هست به یاد راه است نشانش آیه سوره هشت است کسی که حدف را فراموش کرد راه هم یادش میرود نسل لاه فانساهم انفسهم چون خدا را از یاد بردن خودشون یادشون رفته است این که خودشو فراموش میکند اون خود اصیل ماست که انسان چون شعون فرابانی دارد خود حیوانی دارد که به سمت شهوت و غذا برند اینا شعون گناگونند چون نفس بسیط محس نیست شعون گناگون است در مومت های قلب از این رسید اون نقطه مرکزی و حساس اون خود عقلی است که حقیقت انسان را او تمنید این خود عقلی است این شعون همه به اون درگیرند اینجا ميدان جهاد اکبر است البته جهاد اکبری که ما اونو اکبر میدانیم وگرنه اونچرا که ما جهاد اکبر میدانیم اون اوهدی از اولیا الهه جهاد اوسط میدانند ما میگم جهاد اصغر است و اکبر اونو میگن جهاد اصغر است و اوسط و اصغر اکبر آدم خوب شدن این جهاد اوسط است در حد ملک شدن این جهاد اوسط است از ملک پرکشیدن جهاد اکبر است ما همین که نسختیم میگیم در جهاد اکبر پیروز شدیم همین که بهش رسیدیم بگیم در جهاد اکبر پیروز شدیم این جهاد جهاد اوسط است به هر تقدید یه حسه مرکزی در نهان ماست که اون خود عقلی ماست شعون فراوانی دارد که اینا ابزار و عدوات او است و همواره جنگ بین این شعون و اون نقطه مرکزی هست شهبت به یک سمتی گرایش دارد قذب به یک سمتی دیگه گرایش دارد و شعون وهم و خیال و حس در بخشای معرفتی به سمتی دیگر گرایش دارد عقل نظر در بخشای معرفتی به یک سمت حس و خیال و وهم در بخشای معرفتی آگاهی و معرفت به سمتی دیگر اینا که شاکش سنگینی در مسائل شناخت و معرفتی دارد عقل عملی به سمت ما به یعبد و به الرحمن و به یبتس و به جنان گرایش دارد زیر مجموعه و شهبت است و قذب هست و اینا که کارای عملی به احده اوناست اینا نیروعه اجرایی نفسن اینا به سمتاده گرایش دارد همواره جنگ در نهان انسان هست اگر در این جبهه جهاد درونی حالا یا اوسط یا اکبر عقل پیروز شد همه اینها را آدلانه اداره میکند هرگز عقل وقتی پیروز شد هیچ قوی را سرکوب نمیکند سهم شهبت را میدهد بگد انکه ها سنتی سهم قذب را هم میدهد میگد که اشده و علی کفار سهم حس و خیال و وحب را هم در بخشای عقل نظری میدهد همه اینها را میپروراند خودش این چیزهای خوب میبیند قوی خیال را میگوید برابر اون چه که من دیدم تو نقشه بکش خوابهای خوب از این قبیل هست انسان که خواب میبیند که صورت نمیبیند معنا را میفهمد چون قوی خیال که هنرمند خوبیست نقاش خوبیست زیر دست عقل کار کرده به اون میگوید این را درست ترسیم بکن که هر کسی ببیند بفهمد من چی دیدم این هنرمند خوبیست اگر این عقل بیچاره منزوی باشد خود این قوی خیال شروع میکند به کار هر شب نقشه میگیشد منتا از غاس احلام چیه که شب خواب نبیند اما خواب بازدهده کمتر میبیند معنا را کلونی رزوان لبید در همون جلد هشتومه کافی نقل میکند که وجود مورد پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم روز که میشود از اصحاب میپرسید که مل مبشرا دیشت در عالم رویا چی دیدید اینا میخوابیدن که چیز بفهمند برخلاف ما ها که میخوابیم که خستگیه همون رفت بشود اونا تازه اول کلاس درسشون بود خواب خیلی از معارف تو خواب نسیب انسان ها صالح بشود در صورت که درست بخوابند خوب این قوی خیال همه این هنرمندی ها مال اوست این بهترین ت خداست بهترین هنرمند الهیست اما وقتی تعلیم و تربیت نبیند از غاس احلام میکشد راه من هم این طور است عقل یه قدرت مرکزی قسط و عدل است او یه امام عادل است اگر در بخشای نظر حس و تخیل و وهم به عقل نظر اقتدا کردن یه نماز جماعتی به امامت امام قسط و عدل خوندن و اگر در بخشای اجرایی شهوت و قذر به سائر نیروهای تحریکی به عقل عمل اقتدا کردن به امام عادل اقتدا کردن اونگاه خواب و بیداری اونا منظم است هرگز از جامعه منظمی نمیشه هرگز هرکی نمی کند خلق خدا را اهل نکاه است اهل قرد و فروش است لا تلهی امتجارت و را بیان از ذکر الله است اهل تجارت و بیست منتا اهل لح و لح نیست غلط از آن است که اون خود مرکزی به نام عقل است و اما اگر معاذ الله از این سمت جهاد درونی شهوت یا قذب اینا قالب شدن این کم من عقل اسیر تحت هون امیر که تو بیانات نورانی است امیر سلام الله دیگه است از اون به بعد این قذب یا شهوت به عقل میگوین فقط باید مزدورانه کار بکنی اونم کار بکنی برای من بیگاری می کشن نه مزدوریه میگن فقط باید برای من کار بکنی لذا این عقل عقل نظری عقل عملی دیگه از بین خواهد رفت تمام دانش ها تمام بینش ها تمام درس های که خونده است باید در اختیار قوه قذب باشد بوم بسازد اون که برای ارزای قوه قذب بوم می سازد یه عده زیادی رو نابود می کند این از دانشش کمک گرفته نه از قوه قذب و بعدی که شاسی رو پشار می دهد اون کار قوه قذبی است اما ساختن بوم که کار قوه قذبی کند اومد این عقل بیشاره محصول یک عم را باید رایگان در اختیار شهوت یا قذب قرار بدهد تا شهوت تمیم بشود یا قذب رازید بشود این هم بیگاری می کشد چیزی که نمی گرد که چیزی قذب به عقل نمی دهد این فقط بیگاری می کشد بر تقدیر اون نقطه مرکزی حقیقت ماست اینا ابزار کارم به جنگ همواره بین این شعوری اون با اون نقطه مرکزی هست اگر کسی به یاد حدف بود به یاد اون خود مرکزی هست و اگر به یاد حدف نبود اون خود مرکزی از یادش می روید وقتی خود مرکزی از به یادش رفت این دو تا آیه قرآنی معنا خود را پیدا میکنند یکی در سوژه هشت هست که فمود نسول لا هم ف انسا هم انفس هم یکی هم در باره همین گروه هست فمود اینا هنگام اعظام به جبه مانند اون به فکر خودشون هن فقط احمد هم انفس هم خب هم اینا که خودشون را فراموش کردن در جای دیگر فمود اینا فقط به فکر خودشون هن این کدوم خود هست اون خود انسانی که حسه مرکزی هست او که دفن شده و از یاد رفته این خود حیوانه هست این که میگوید من هرچی میخواهم میکنم هر جا بخواهم میروم این از حیوان داره برف میزنند نه از انسان اگر رسید به جایی که این هم الاکر الامبر هم از اللو سویلا این از خود حیوانی سخن میگوید بر تقدیر الان چند بحث مهم مونده یکی این که محرکشیست از آیه سوره هشت چه میفرماد فانسا هم انفس هم معلوم میشود منسی خداست قهرن مذکر هم خدا خواهد بود پس مذکر است چنک منسی هم گوش محرک یکی این که انسان این راه ها را به خودی خود تقییم میکنند یا گروهی تقییم میکنند اگر گروهی تقییم میکنند قهرن با رهبری رهبران تقییم میکنند اون راه نما کیست که انسان ها را به اینجایی برد یه امام جوری هست که پیروان خود را به دنبال خود نم میبرد یه امام قسطو عبدی هست که رهروان راه خود را به بهش میبرد این یوم ندعو کل اوناسن به امام هم دو گروه را زیر مجموعه خود دارد یه ده بینا یه ده نابینا والحمدلله رب العالمين و SO rockets بیاید با نظر زندگی My talk قبل سب کم رسول الله سلمان فلمان مه دارند همها شب می Cindigos رویپی، آيود، حرمگون آیود، زérer sedCloud منظور منظور مذرم بزن sets و تقاریف آیود تقرار اذ.م. از هجارت شویده بیختار bodies with موسیقی