در کنار دوستانم آقایان مهدی کازمی امید روحی و روح الله محسنی و برنامه های نوبت دوم کاری روز سشنبه سی اومه و اردی به اشتماه رو تقدیمتون کردیم با نام و یاد همه شهده گرانقدر انقلاب اسلامی و بیجه شهده خدمت و در رست اونها شهید آیت الله رئیسی به پایان برنامه های این نوبت کاری کم کم نزدیک میشیم و آخرین برنامه برکرانه نور هست که تقدیمتون میشه تفسیر آیه یکصد و پنجم سوره مبارکه ماعده به بیان آیت الله جوادی آمولی زمن خداحافظی از شما عزیزان و التماس دعا دعوت میکنم برکرانه نور رو بشنوید موسیقی برکرانه نور موسیقی موسیقی بسم الله الرحمن الرحیم یایی هالذین آمنو علیکم انفسکم لا یضرکم منو لالا الهت دلیتوم الالله مذیعکم جمیعا و یونبهکم بباکمتوم تعملون این آیه همون طوری که قبلا ملازم فرمودید چهار محور اصلی را مورد بحث قرار داد که دو محورش در آیات دیگر هم مطرح است یعنی محور سبوم و چهاروم و اما محور اول و دوم در این آیه مطرح است به بعضی از آیات دیگر امده در بین این اناصر چهاروگانه بحث همون محور اول است که فمود یا ایوهالذین آمنو علیکم انفسکم تا کنون به این نتیجه رسیدیم که تمام موجودات امومن و انسان خصوصا مسافر الالله هم و اون چه فعلا بطرح است سیر انسانی است و برای این که مسافر این راه را آسونتر و بهتر تیق کند مرکب لازمه اگر کسی سواره این راه را برود آسونتر بهتر زودتر میرسد پیاده باشد دوشبارتر است در قرآن کلیفه اگر چه تعبیر نیامده که مرکبتون چیست گرچه بزرگان اهل معرفت گفتن در این سیر که سیر حبیست معرفت محبت مرکب است و تقوی زاد و اگر زریفتر از آن راهی را که از بعضی از روایات استفاده میشود مطلبی که از بعضی از روایات استفاده میشود اون را محور قرار دادیم باز اون هم از شعون نیستم نفس به حساب می آید این از قرار روایات اهل بهد علیه مصطلح و علیه مصطلح هست اینجور روایات بسیار کمن از وجود مبارک امام حسن از قریص روایات الله و سلامه علیه رسیده است که تو هر صد روایت یا هر هزار روایتی این کنه از نسیم می بزد حالا اینها یا آزاد نبودن که بگوین یا گفتن دو نظیر حرفای محمد ابن سنان محجور شده است خدا رحمت کند مرحومه بهرالعلم را می فرماد محمد ابن سنان جرمی ندارد که این مرمیه به ضعف است مگر این که همه این معارف بلند را اون نغل می کند عبدالله ابن سنان را تقویت می کنند محمد ابن سنان را تضعیف می کنند بگن این مسائل را اون نغل کرده جرم اون نغل این معارف است لذا می فرمون پیش ما محمد ابن سنان هم معتبر است و مبسق بر تقدیر این گونه زباییات به دست ما کم رسیده است این وجود مبارک امام اسکری سراموند علیه که فهم بود این الوصول الى الله ای رو در ضعف هست در بحار هست در بحار یه زیلی هم دارد در ضعف اون زیل نیست این الوصول الى الله سفرن لا یودرکو الا بمتتای لیل معلوم می شود مرکب نماز شب است در این بیان نورانی فهمود وصول به طرف خدا یه مسافرتی است که بدون متیه و مرکب نماز شب انسان به سمر نمی رسد امتتا اخز متیه است متیه اون مرکب راهوار است اگر کسی اهل نماز شب بود سواره می رود و اهل نماز شب نبود پیاده می رود خب ان الوصول این الوصول الى الله سفرن لا یودرکو الا بمتتای لیل اگر رو این روایات خواسته باشیم بحث بکنیم بازم می بینیم مرکب هم از خود نفس است چون شب زندداری عبادت است و جزء بهترین عبادت شمار می آید و این عبادت از شعون نفس است اگر اعتقاد است اگر عقیده بودید و اگر تخلق به این شب زندداری است که به صورت مرکب بشه و اگر عملش است همه این هست شعون نفس است پس نفس است که سالک است نفس است که مسلک است نفس است که هدف است نفس است که زاده راه است نفس است که مرکب است از اون بیرون نیست خب اگر چون چه این چیلین باشد با پیاده های دیگر خرق میکنند گاه انسان همه راه را پیاده می رود گاهی بخش از این راه را سواره می رود بخش پیاده می رود این خوف از نار هست اما اگر چون نماد شب می خاند معلوم می شود یه شوق درش هست حالا نماد شب را که کسی برای ترسی از جهنم نمی بخوند چه بخاند چه نخاند دروب جهنم نمی برند نماد شب را یا برای شوق بهشت می خاند یا برای لغای حق طلب میکنه مستحبات را اگر کسی ترک بکند که به جهنم نمی رود یقینا نماد شب خون پیاده نیست حالا یا مرکبی دارد که شائقان دارند یا مرکبی دارد که محبان دارند اگر کسی حمتش متوسط بود سواره بارده به طرف بهش می رود بهشتی که تجدیم این تحلیل انهار و اگر حمتش برکهر بود سواره به لغای حق می رود این نشعه شب یک گامگذاری خوبیست اینا که راه را تیم کنند پیاده هم براون اشد و وطن است سواره براون اشد و وطن است چون در همون آیات دارد که این لکف انهار سب همتبیده روز اشتغالات فراوانی دارید حواس جمع نیست فرصت چمه است سروسده زیاد است اما شب این ناشعت لیله یه اشد و وطن و اقوغ مقیره انسان می پهمه چی میگه در صورتی که روز خود را مواظب باشد اگر روز خود را مواظب نبود هرچی را که از چشمش گذشت دید هرچی را بر زبانش جارشد گفت هرچی را از گوشش گذشت شنید هر قضایی به اون دادن خود این سبه طویل را به درون خود آورد متاسفانه حالا که به نماز شب برخواست همه اون سبه طویل شروع میکنند به هجام اینه که یه وقتی نماز شبش تموم می شود که نفهمیدی چی گفته به هر تقدیر نماز شب برای ترس از جهنم نیست چون امر مستحب بیست اگه کسی هم نخاند به جهنم نمیرد خب محلب دیگر این است که در حرکت معمولا میگن شیش چیز است متحرک است مبدع است که اون قوه باشد منتها است که اون هدف باشد مسافت هست زمان هست به محرک حالا بحث محرک رو گذاشتیم برای آخر مسافت معلوم شد در سیر و سلوک نفسانی متحرک خود نفس است مسافت هم خود نفس انسان در شعون و درجات نفس حرکت میکند اون چه بیرون از نفس است راه بالقوه است نه راه بالفعل مثل قضای بدن این نان و گوشتو میوید این که در بیرون بدن هست اینا قضای بالقوه و غذای بالفعل نیستن وقتی کنار صفره آمدن و انسان از این قضاها استفاده کرد اینا جزب دستگاه گوارشی شدن حالا کمکند دارن به خون و گوشت حدیل میشود میشود قضای بدن چون قضا باید شبیه مقتزی و قضا خور باشد نان هرگز قضای بدن نیست گوشت هرگز قضای بدن نیست اگر تبدیل شد به اون خون و مانندهان که شبیه مقتزی و قضا خور هست از اون به بعد میشاد قضا علم هم چه قضای روح هست اون که در کتاب ها نوشته شده است این قضای بالقوه هست اون که در درس و بحث ها مسرح میشود قضاییست بالقوه و تلقریبت من الفیل وقتی انسان شنید و فهمید و باور کرد میشود قضای بالفیل فلین زور الانسان الى تعامه این خواهد بود وگرنه اونی که تو کتاب ها نوشته شده است اون قضای بالقوه است نه قضای بالفیل خب امدان است که در حرکت زمان مطرح است در سیر سلوک آیا زمان هست یا نه و این زمان کجا است در سیر سلوک هم زمان مطرح است حالا یا عرب انگیریست زمان مطرح است و این زمان مقدار حرکت است هر از دانزه انسان اهل سیر و سلوک بود و همون اندازه زمان دارد و زمان عمر او نه خارج از او و این عمر او با او متحد است بیان و زارش این است که ما یک کارهایی برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی داریم که این تاریخ هایی دارده است ما به این زمان ها به این گریان ميلادی یا شمسی و قمری های هجری را محور کاراون انجام میدیم این ها زمان ما نیستن این ها زمان اون متحرک های دیگه استن خب اگر ما گفتیم مثلا الان چندومه ماه است یا چندومین ماه است معناش این است که زمین به این مقدار به دور افتاب گشت خب این عمر زمین است چه کار برسید؟ متزمن دارد ساکن در زمین دارد حالا زمین هر زحمت میگیشد به دور افتاب میگردد عمر زید زیاد میشود اگر زید پنجاه سال اوست این به درد شناسنامه او میخورد همین زید پنجاه سال دارد یعنی چی؟ یعنی از اون وقتی که زید به دنیا آمده پنجاه بار زمین به دور افتاب گشت خب بسیار روخ گشت چرا زید بشه به پنجاه سال زید وقتی پنجاه سال است که پنجاه قدم علمی و عملی بردارد در سیر و صدوک وگرنه همون کودک روز اول است شیخ و نیت سبب این سبیه یا نیت شیخ در حقیقت گاهی بعضی افراد کودک پنجاه سال هستند بعضی کودک هشتاد سال هستند بعضی کودک صد سال هستند همون آدات صد سال قبل دارد اینکه تکن نخورد عمر انسان این نیست که زمین به دور آفتاب بگردد عمر زید بشه زیاد این بس بالا متعلق موصوف است هر اندازه که زید حرکت کرد به همون اندازه عمر دارد عمر هر کسی بر اساس سیر و صدوک ها است اینکه ذات اقدس اله به عمر مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم سوگند یاد بکند می فهمد لعمروکن هم رفی سخرت هم یعمه هم برای همین است که این عمر میار سیر و صدوک ها است او حرکت کرد و عمر پیدا کرد پس بنابراین گاهی انسان ممکن است که صد سال در زمین زندگی کند و همون کودک نوزاد روز اول باشد کودکی صد ساله و نباید وصف به حال متعلق موصوف را با وصف به حال موصوف خلط کرد معنای عمر این است که خود انسان حرکت کند نه معنای عمره نمبر این است که زمین به دور افتاب بگردد روحا کذا در شبان و روز اگر گفتن 24 ساعت دارد شبان و روز یعنی زمین به دور خود یک بار که می گردد ما این 24 ساعت را انتظام کنیم یا اگر بخوام اندازه گیری کنیم 24 ساعت است نه معنایش این است که زمین یک بار به دور خود گشت و زید یک شبان و روز ترقی کرد این طور نیست در روایات حساب اعمال دارد که گاهی 24 مخزن یا 24 سورت یا 24 صفحه برای انسان هست که ناظر است دهمین ساعت های 24 گانه مثلا که هر کاری که اون انجام داده است در اونجا نوشته است گاهی بینست ساعت ها را برق می زنن خالی است خب اگر این ساعت ها خالی است معناش این است که اون حرکتی نجرده دیگر پس زمان و عمر هر کسی از هیته نفس او بیرون نیست پس قوه که مبدع آغازین است از درون خود نفس است که این می شه مبدع منتها هم که لغای خدا است متحرک هم که انسان است مسافت هم که نفس است که رمود یا ایوها لذیر آمنو علیکم انفرسکم زاد راه هم همین نفس است مرکب راه هم همین شعون نفسانی است زمان هم محدوده همین شعون نفسانی است عمده اون محرک است که محرک چیست زاد اقبس اله دو جور تحریک دارد یه تحریک امومی دارد که دعوت می کنه همه انسان هارا یه تحریک تکمینی دارد که اون مخصوص قروه خاص است با ایجاد انگیزه با تشویقیه با شدن بهشت با تحدید کردن به جهنم با ترقیب و بلغای حق انسان متفکر را با انگیزه می کند تا انسان حرکت کند او را راه می اندازد با این تشویقهای تشریعی با این تحدیدهای تشریعی با این تکلیفهای تشریعی اگر انسان با این انگیزه ها حرکت کرد از اون به بعد زاد اقبس اله او را در ادامه در سرعت سیر به مانند اون کمک می کند گذشته از این که اون تشویقهای تشریعی را ادامه دهد تکفینا هم یک گراهشی در اون ایجاد می کند شوق ایجاد می کند وسائلش آسان می کند اما من اعتابت اقا و صدقه به حسنان فسن نویسیر و هولیوس را این راه را با آسانی تهیم می کند به مانند اون و اما اگر معاذ الله این انگیزه ها دعوتهای تشریعی را ناشهیده گرد هیچ دائی برای حرکت نداشت این که دائی برای حرکت ندارد برای این که هدف را فراموش کرد چون هدف را فراموش کرد قهران راه از یادش می رود به فکر همه چیز است مگر به فکر راه خودش گم می کند به فکر خودش نیست چون خودش راه بود برای اون هدف وقتی هدف فراموش شد خب راه هم فراموش می شود هدف که مقصود به ذات از فراموش شده راه که وسیله است مقصود به تبعست یقینا فراموش می شود این حدیث معروف را سیدنرستان رزوان لرد به طور جالبی برنامه کنند که من عرف نفسه فقط عرف رعبه به برهان لیم برمی گرده یعنی اگر کسی خدا را شناد خود را می شناسد چرا؟ چون خدا هدف است به اون معنایی که بیان شده و خودش راه است اگر کسی خدا را شناخت که هدف است به فکر راه است من عرف نفسه معلوم می شود که فقط عرف ربه سابقا اما استداره های معروفی که برای این حدیث هست تقریب هایی که برای این حدیث هست این است که اگر کسی در بار خودش بیندیشد شعون خودش را فکر میکند من موجودم ممکنه فکرم پس مبدع واجب دارم حادثم پس مبدع قدیم دارم فقیرم پس مبدع قنی دارم متحرکم پس مبدع محرک دارم یا مجردم من مشه به حالم طبیعت وابسته نیستم و مبارای طبیعت وابسته هستم همین استدلال های حسودی با تفاوت هایی که دارن درست است اما همین این ها حد وسط استدلال این است که چون من هستم خدا هست کسی اهل سیر سلوک باشد میتواند پی ببرد اهل سیر سلوک نباشدن باز میتواند پی ببرد چون این مسئله علمیست برای همه اکسان است اما این حدیث یه معنای لطیف تریده طبق بیان سیدن استاد دارد و این است که اگر کسی خود را شناخت اون طوری که آیه سوره ماعده میگوید یایو هلیل دیده آمان و قلیکم انفسکم اگر خود را به عنوان راه شناخت معروف میشود حدف را قبلن شناخته است فقط عرف ربه کسی که به یاد حدف هست به یاد راه است نشانش آیه سوره هشت است کسی که حدف را فراموش کرد راه هم یادش میرود نسل لاهر فانساهم انفسهم چون خدا را از یاد بردن خودشون یادشون رفته است این که خودش را فراموش میکند اون خود اصیل ماست که انسان چون شعون فرامانی دارد خود حیوانی دارد که به سمت شهبت و غذا برد اینا شعون گناگون هست چون نفس بسیط محس نیست شعون گناگون هست در نومت های قلب ازتون رسید اون نقطه مرکزی و حساس اون خود عقلی است که حقیقت انسان را او ترمیل میده این خود عقلی است این شعون همه با او درگیرند اینجا میدان جهاد اکبر است البته جهاد اکبری که ما او را اکبر میدانیم وگرنه چرا اونجا که ما جهاد اکبر میدانیم اون اوهدی از اولیاء الهی جهاد اوسط میدانند ما میگم جهاد اسقر است و اکبر اونا میگن جهاد اسقر است و اوسط است و اكبر آدم خوب شدن این جهاد اوسط است در حد ملک شدن این جهاد اوسط است از ملک ترکشیدن جهاد اکبر است ما همین که نسختیم میگم در جهاد اکبر پیروز شدیم همین که بهش رسیدید بگیم در جهاد اکبر پیروشیم این جهاد جهاد امسط است به هر تقدید یه حسه مرکزی در نهان ماست که اون خود عقلی ماست شعون فراوانی دارد که اینها ابزار و عدواتی او است و همواره جنگ بین این شعون و اون نقطه مرکزی هست شهوت به یک سمتی گرایش دارد قذب به یک سمتی دیگه گرایش دارد و شعون وهم و خیال و حس در بخشای معرفتی به سمتی دیگر گرایش دارد عقل نظر در بخشای معرفتی به یک سمت حس و خیال و وهم در بخشای آگاهی و معرفت به سمتی دیگر اینا که شاکش سنگینی در مسائل شناخت و معرفتی دارد عقل عملی به سمت ما به یعبد و به الرحمن و یبتس و به الجنان گرایش دارد زیر مجموعه و شهوت هست و قذب هست و اینا که کارای عملی به احده اونها هست اینا نیروی اجرایی نفسن اینا به سمتاده گرایش دارد همواره جنگ بر نهان انسان هست اگر در این جبهه جهاد درونی حالا یا اوسط یا اکبر عقل پیروز شد همه اینها را آدلانه اداره می کند هرگز عقل وقتی پیروز شد هیچ قوه را سرکوب نمی کند سهم شهوت را می دهد سهم قذب را هم می دهد سهم حس و خیال و وحب را هم در بخشای عقل نظری می دهد همه اینها را می پروراند خودش این چیزهای خوب می بیند قوه خیال را می گوید برابر اونچه که من دیدم تو نقشه بکش خوابهای خوب از این قبیل هست انسان که خواب می بیند که صورت نمی بیند معنا را می فهمد چون قوه خیال که هنرمند خوبیست نقاش خوبیست زیر دست عقل کار کرده به اون می گوید این را درست ترسیم بکن که هر کسی ببیند دفهمد من چی دیدم این هنرمند خوبیست اگر این عقل بیچاره منزوی باشد خود این قوه خیال شروع میکند به کار هر شب نقشه می گیشد منتا از غاس احلام چیه که شب خواب نبیند اما خواب بازدهده کمتر می بیند معنا را کلونی رزوان لبید در همون جلد هشتونه کافی نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم روز که می شود از اصحاب می پرسید که مل مبشرا دیشت در عالم رؤیات چی دیدی اینا می خوابیدن که چیز بفهمند بر خلاف مها که می خوابیم که خستگیه همون رفت بشود اونا تا از اول کلاسی درسشون بود خواب خیلی از معارف تو خواب نصیب انسان ها سالم شود در صورت که درست بخوابه خب این قوه خیال همه این هنرمندی ها ماله اوست این بهترین ت خداست بهترین هنرمند الهیست اما وقتی تعلیم و تربیت نبیند از غاس احلام میکشد راه من همین طور است عقل یه قدرت مرکزی قسط و عدل است او یه امام عادل است اگر در بخشای نظر حس و تخیل و وهم به عقل نظر اقتدا کردن یه نماز جماعتی به امامت امام قسط و عدل خوندن و اگر در بخشای اجرایی شهوت و قذر به سائر نیروهای تحریکی به عقل عمل اقتدا کردن به امام عادل اقتدا کردن اونگاه خواب و بیداری اونها منظم است هرگز از جامعه منظری نمیشه هرگز ترک نمیکند خلق خدا را اهل نکاه است اهل قرد و فروش است لا تلحی امتجارتون را بیان انذکر الله از اهل تجارت و بی است منطقه اهل لح و لح نیست غلط از آن از که اون خود مرکزی به نام عقل است و اما اگر معاذ الله از این سمت در این جهاد درونی شهوت یا قذب اینا قالب شدن این کم من عقل اصیر تحت هون امیر که تو بیانات نورانی است نمی سلام الله ریست از اون به بعد این قذب یا شهوت به عقل میگوین فقط باید مزدورانه کار بکنی اونم کار بکنی برای من بیگانی نیکشن نه مزدوریه میگن فقط باید برای من کار بکنی لذا این عقل عقل نظری عقل عملی دیگه از بین خواهد رفت تمام دانش ها تمام بینش ها تمام درس های که خونده است باید در اختیار قوه قذب باشد بوم بسازد اون که برای ارزای قوه قذب بوم میسازد یه عده زیاد رو نابود میکند این از دانشش کمک گرفته نه از قوه قذب و بعدی که شاستی رو پشار میدهد اون کار قوه قذبی است اما ساختن بوم که کار قوه قذبی یه نیست که یه علم و دانش طلب میکند و بعد این عقل بیچاره محصول یک عم را باید رایگان در اختیار شهوت یا قذب قرار بدهد تا شهوت تمیم بشود یا قذب راضی بشود این هم بیگاری میکشد چیزی که نمیگرد که چیزی قذب به عقل نمیدهد این فقط بیگاری میکشد بر تقدیر اون نقطه مرکزی حقیقت ماست اینا ابزار کارن به جنگ همواره بین این شعون با نقطه مرکزی هست اگر کسی به یاد حدف بود به یاد اون خود مرکزی هست و اگر به یاد حدف نبود اون خود مرکزی از یادش میرود وقتی خود مرکزی از بی یادش رق این دوتا آیه قرآنی معنی خود رو پیدا میکنند یکی در سلوه هشت هست که فهمود نصور لاهم ف انساهم انفسهم یکی هم در باره همین گروه هست فهمود اینا هنگام اعظامی به جفه مانند اون به فکر خودشون هم فقط احمد هم انفسهم خب هم اینا که خودشون رو فراموش کردن در جای دیگر فهمود اینا فقط به فکر خودشون هم این کدوم خود هست اون خود انسانی که حسیه مرکزیست او که دفن شده و از یاد رفته این خود حیوانیست این که میگوید من هرچی میخواهم میکنم هر جا بخواهم میروم این از حیوان دارد حرف میزند نه از انسان اگر رسید به جایی که این هم الا کل الام ورهم از اللو سبیلا این از خود حیوانی سخن میگوید بر تقدیر الان چند بحث مهم مونده یکی این که محرکیست از آیه سوره هشت چه میپرمد فَانْسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ معلوم میشه برد منسی خداست قهرن مزکر هم خدا خواهد بود پس مزکر اوست چنک منسی هم اوش محرک یکی این که انسان این راهارا به خودی خود تیمی خوده یا گروهی تیمی خود اگر گروهی تیمی خود قهرن با رهبری رهبران تیمی خود اون راه نما کیست که انسانها را به اینجا میبرد یه امام جوری هست که پیروان خود را به دنبال خود به جهنم میبرد یه امام قسطو عبدی هست که رهروان راه خود را به بهشت میبرد این یوم ندعو کل اناسن به امام هم دو گروه را زیر مجموعه خود دارد یه ده بینا یه ده نابینا والحمدلله رب العالمين عابد یحمل في جنبه اشراق اليقین بينه آیون و ذكر و طل لوح الجدید بی انه قرآن رب و هدر العالمين ارسلوه تسابیحی اضیع بی نصابیحی و البس عالمه و ارسلوه تسابیحی اضیع بی نصابیحی و البس عالمه