به هند جنوبی مسافرت می کردن که اغلب این سوداگرها هم ایرانی بودن تجار ایرانی یکی تجار ایرانی و دیگر درابیش ایرانی در پخش اسلام به کشورهای دیگر فهم فوق العاده ای دارن در اینجا که مبلغ رفته است باید بگم خوشبختانه که مبلغ رسمی نبوده است نه اینکه یک کسی را به عنوان مبلغ استخدام کردن که درود برای مردم اونجا منبر برود اگه اینجور نیبود خب باید جنبه تصنعی داشت مطلب نه خیلی جنبه طبیعی یه سوداگر تاجر ایرانی به هندیوستان میرن به پاکستان میرن چون به دین خودشون ایمان امیق دارن دین خودشون حفظ میکنن و اونجا زن میگیرن خانواده های زن خودشون مسلمان میکنن تبلیغ میکنن تردیج میکنن اون نیروی معمدی هم تو خود اسلام دارد کم کم روشت میکنند تا میرسد جمعیت به اینجایی که رسیدن راجع به اندونوزی در کتاب رفتاخید اندونوزی صفحه سی اینجور میگوید طلوع و نفوذ مذهب اسلام به وسیله دو تاجر عرب یعنی عرب زبان ایرانی نجاد به نام عبدالله عریف و برهاد دین شاگرده بید که از بازرگانان مقیم کبرات واقع در جنوب قربی هندوستان بودند انجام گرد این اندونوزی مسلمان بذرش را ایرانی ها خواستند وله هاها الان از رونی خونم قبل من خودم در جراعد ایران خونده بودم بسیاری از آثار زبان فارسی الان در اندونوزی نخونده مخصوصا در فرهنگ دینی اندونوزی برای این که اسلام را ایرانی ها از طریق هند از طریق جنوب هند اونها به اندونوزی بردند آقا کدام قوم توانسته است یک ملتی را هشتاد میلیون مسلمان در یک جا به وجود بیاورد در همون کتاب شرح مفصلی نوشته است که دین بودائی در او جا نفوذ داشت براهمایی در اونجا نفوذ داشت مسیحی ها چقدر پول خرچ کردن در اندونوزی ولی اسلام که به وسیله این دوتا تاجر ایرانی به اندونوزی آمد تمام اوناها را متواری کرد به طوری که الان از تمام جمعیت 90 درصد مسلمان 6 درصد براهمایی 4 درصد مسیحی اصلا در اون کتاب میبیسد بادرگانان مدبور که به جنوب شرقی آسیا رفت آمد میکردن معارف و فرهنگ و جسته اسلامی را در اون منطقه عملا منتشر و توسعه دادن باید در کتاب سرات مستقیم مقاله هست به قلم مردی به نام حسین جا جا دنینگرات در صفحه 366 اون کتاب اینجور میگوید به طار مسلم میتوان گفت اسلامی که در جاوه رواج دارد از ایرانی به هند غربی و سپس به سوماترا آمده است برای تأیید این مطلب مثال دیگر نیز میتوان آبرد از این قرار که روز ده هم محرم شیعان به خاطر روز شهادت حسین ابن علی ازاداری میکنند و مجالس سوگواری ترکیب میدهند چون ایرانی ها اولین ببر اسلام رو در اندونوزی کاشتند مردم اندونوزی مراسم محرم را که مجالس سوگواری ترکیب میدهند مردم اندونوزی مراسم محرم چون ایرانی ها اولین ببر اسلام رو در اندونوزی کاشتند همچه اسمی که من دیگه نمیتونم بخونم اسمی چینیست را بود نبشد که در فاصله یه قرن و نیم یعنی از سال ستیب و یک تا سال شد سد و هشتاد و چهار حجری در قرن اول و دوم حجری اده قابل توجهی از بازرگانان عرب و ایرانی از راه دریا به چین وارد میشوند و در بندر کبانکو همچه اسمی اقامت میگذینند و از اون تاریخیه به بعد رفت رفتت در راسته ساحل به پیش روی خود ادامه میدهد اسلام یعنی ادامه میدهد و به شهرهای مهم اونجا نفوز میکند و بالاخره بعقسا نقاط شمالی چین و تا شهر هانگتونی میرسند پس بعد اسلام را در چین اده این مرکبه از عرب و ایرانی کاشتند باید میگویم استعمال استلاحات و ارغام فارسی باید میگویم در داد و ستد غلاف دلیل بارزی بر تفوق گذشته مسلمین یعنی مسلمین ایرانی در اون نواهی باز در اونجا اینجور میگوید رئیس روحانیان در چین به رئیس روحانیان و اونجا میگن آخوند پرانتز نوشته آخونگ شاید آخونگ میگویم که همین آخوند برس و اونجا به تلفز آخونگ تلفز میشود که به معلیه آلیه و تعلیم دهنده احکام دینی چون ایرانی ها بودن که اسلام رو بردن به ایرانی ها به ملای روحانی میگفتن آخوند چینی ها هنوز به ملای روحانی و خودشون میگن آخوند باز می نویسد شیوه تعلیم و تربیت سابق چین به طبعیت از روش های معمول ایران و عرب بود باز می نویسد اکثریت مسلمانان چین از نسل اعراب و ایرانیان و ترکانی هستن چین آمدن و در اونجا ازدواج کردن و آداب و رسوم مردم اونجا را تجی رفتن این قسمتی بود که عرض کردن خوب حالا شما حساب بکنید کدام ملت به اندازه ملت ایران در ترویج و تبلیغ اسلام و در نشر و احسائشاء اسلام سهم داشتن اومد از اینجا شما بکوید به دهن اون کسانی که میگن خود ایرانی همچنین اسلام نفذی رفتن من نمیدونم چطور ممکنه ملتی خودش به زور اسلام رفتی رفت باشد بعد ده برابر ده ها برابر خودش مسلمان در دنیا درست کرده باشد این یه قسمت قسمت دوم مسئله زور صنعت هنر استعداد ایرانی من راجع به اسلام تا ورن با همکار канале رو بچ trak که نیاود میکنه شاید درمی گذشته به shit چرا کردن شبیه خود شده اسلام خودتون نفذی هاند ولی اسلام گفت این شما کی؟ کدوم ش스트 سرعتشون را در ساختن مساجد و معابد و مقابر اسلامی به خلص دادن نه رفتن سراغ یک آتش کدر که اون آتش کدر از خرابی نجاتش بدن آقا اگر ایمان نباشد اگر عشق نباشد که شاکار به وجود نمیاد اینها همه شاکار هست شاکار را پول نمیتونه به وجود بیاورد که برسه به زود یکی از مظاهر زوق ایرانی همین مسئله عدبیات هست عدبیات آقا این عدب فارسی اگر بدونید چقدر به اسلام خدمت کرده هست من خیال نمیخونم از زبان عربی کمتر خدمت کرده باشم شما خیال نکنید زبان فارسی از نظر اسلام همین فارسی دری به اسطلاحی میگن هست همین فارسی معمولی که الان هست همین فارسی که سعدی و مولدی یا حافظ به اون تکلم کرده هست این یک زبان غیر اسلامی این زبان این زبان اون اندازه که به اسلام خدمت کرده هست ایران خدمت نکرده هست بعد زبان عربی هیچ زبانی به اندازه زبان فارسی همین فارسی دری به اسلام خدمت نکرده هست اینی که شما میبینید زری ادهاز زردشتی ها با زردشتی معاوه ها با در سر و سر یهودی ها الان به تحت عنوان اینکه لغت عربی زبان بیگان است این را از زبان فارسی باید بیرون ببرید خیال نکنید اینها حامی زبان فارسی هستند خیلی قضیه به عکس است اینها دشمن زبان فارسی موجود هستند دشمن این زبان هستند میخوان کاری بکنند این زبان فارسی موجود به کلی از میان برده و یک زبان فارسی دیگری یک لغات مهجور مطروک کرند دیگری بیاد بکار که نسل های آینده رابطه شد با این زبان فارسی موجود قطب شد چرا؟ چون این زبان فارسی موجود هر جاش که دست میدازند میبینند رنگ اسلامی دارند میبینند اطلاعا نمیشود این زبان فارسی باشد و شاکار های این زبان فارسی موجود باشد و با اسلام بشود مبارزه کرد اشتباه اگر خیال بکنید این مبارزه هستند این مبارزه مبارزه با زبان عربی چه؟ با همین زبان فارسی موجود هست اونا بهتر از شما میدونند که این زبان یک زبان اسلامی است و این زبان خدمتگذار اسلام بوده است و این زبان رنگ اسلامی دارد اون پیرگبر بی هیای بی شرم میگه اصلا سعدی را از عدویات ایران حفظ کنید چرا؟ برای اینکه زبان سعدی خدمتگذار اسلام بوده است و به گبر توحیم کرده است گفته اگر صد سال گبراتش فروزد اگر یک دن درو افتد بسوزد گفته از ای کریمی که از خزانه غیب گبر را ترسا وزیف خورداری دوستون دا کجا کنید محروم تو که با دشمنان ندردارید این دشمنی با زبان است این زبان فارسی حفظش کنید یک زبان اصیل اسلامی ایرانی است هم زبان ایران است هم زبان اسلامی است این زبان فارسی چقدر به نظر شما در مده خاتم تیغمبران شعر گفته است این جهت را من به طور جز نمیگم ولی خیال میکنم به اندازه ای که در زبان فارسی در مده شخص تیغمبر اکرام تا چه رسد به اهل به در مده اهل به که قطعی قطعی است نه در مده شخص رسول اکرام به اندازه ای که ما در زبان فارسی قصائد در مده اون حضرت برید اون هم قصائدی که شاهکان است در زبان عربی ندارید به اندازه ای که ایرانی به زبان فارسی دری خودش تیغمبر اکرام را توصیف کرده است عرب به زبان عرب اینقدر توصیف نکرده است و ای کاش ای کاش یک کسی پیدا بشه برد قصائد درجه اول زبان فارسی را در مده رسول اکرام اولی که زبان فارسی موجود رائد شده است الی زمان نهازد جمع آدری بکند و به صورت یک کتاب منتشر بکند تا بفهمید که ایرانی از طریق عدب و عدویات چقدر به اسلام و تیغمبر اسلام خدمت کرده است و چقدر در راه اسلام خدمت گذار بوده است خدایا چرا قسم میدهیم که این سنت و روش خالصانه و مخلصانه اینکه نیازان ایرانی ما در راه خدمت به اسلام تیموده ان این را از میان ما قاتل نکن خدایا ریشه دشمنان اسلام که ضمنان دشمنان ایران هم هستن خودت ریشه اینها را قاتل قاتل عجل پیترج مولانا آینه ایمانی نهاره قاتل ایران عزیز ما هموار سرفرازی ای میهن پا بر جا اشق تو و مهر تو در جان و تنم جاریست عهد من و خاک تو پیمان وفاداریست ایران ای خاک تو گوهرخیز ای مهر تو تا بنده ای نام تو نامی را ای مرز تو پاینده روشندتر از آینه چون ماه درخشانی هموار فروزنده در سایه یزدانی ایران ای خاک گران ماه تو مهر دلیرانی آباد به من ایران ای ملک سلیمانی در سایه ی نور حق رخشندت و خرشیدی ای میهن مهر تو مهر تو تا بنده ای نامی را ای مرز تو نامی را ای مرز تو نامی را ای مرز تو نامی را ایمانی ای میهن مهر رو ما ایران تو کشمر ام نیدی دوستان گرامی سخنرانی استاد شهید مرتزا متحری رو شنیدیم در برنامه بربال سخن ساعت سیزده امروز میتونید تکرار این سخنرانی رو بشنوید از این که همچنان با بخش سه بوم برنامه را دیو مهاریمه بخش سه بوم برنامه را دیو مهاریمه بخش سه بوم برنامه را دیو مهاریمه کتاب اقیانوس مشرق نوشته مجید پورولی کلشتری نویسنده تحیی کننده و کارگردان حسن توکلیزاده راوی امیر زنددلان بازیگران محسومه ازیده ازید محمدی عباس توفیقی امیر زنددلان صدا بردار مجید آینه به نام خدای بزرگ دوستان عزیز سلام روایت کتاب را از راژیو معرف میشنن در این برنامه گذیدهی از کتاب اقیانوس مشرق در ساختار روای نماشی اختباس و روایت میشه این کتاب داستان سرگشتگی مردی به اسم امران و وزیدهیمه سالش به ولایت امام رزا علیه سلامه در برنامه های قبل شنیدید که امران به دنبال آب حیات از جنوب به شمال میرفت که در کبیر گم شد اون خسته و تشنه روی خاک تفتیدهی کبیر پیش میرفت که مردی به اون رسید و خودشو فرستادی امام رزا معرفی کرد و مشک آبی به اون داد بعد مسیری رو به امران نشون داد و گفت که اگه به دنبال آب حیاته باید چهل قدم پیش بره تا به خونه پینه دوزی روشن زمیر برسه و از اون نشونی چشمه آب حیات رو بگیره امران خسته به خونه حاج کریم پینه دوز رسید و از اون نشونی آب حیات رو خواست حاج کریم به اون گفت که چشمه آب حیات حقیقی در خراسان و خونه امام رزا میجوشه اما امران اصرار داشت به دنبال چشمه آب حیات خیالی بره اون با کاروانی به سمت دریای شمال رفت حاج کریم و دخترش راهله هم راهی خراسان شدن اونا در مسیر خراسان بودند که امران سوار برعص برگشت و با حاج کریم و دخترش راهله هم سفر شد حاج کریم و همراهانش در مسیر گرفتار دو راهزن شدن اما به شکل معجز آسایی از دست راهزن ها نجات پیدا کردن امران حاج کریم و که به دست راهزن ها زخمی شده بود به خونه طبیبی برد طبیب بعد از معاینه و مرهم گذاشتن روی زخم حاج کریم به امران گفت که دارو و وسائل زیادی توی خونه نداره و باید طبیب دیگه ای پیرمرد پین دوز رو با داروهای مناسب مداوا کنه امران حاج کریم و دخترش راهله رو سوار برعصب کرد و از خونه طبیب بیرون رفت توی راه امران و راهله مشغول صحبت شدن امران سوالهای اعتقادی میپرسید و راهله جواب میداد در برنامه قبل تا جایی شنیدید که حاج کریم و امران و راهله در مسیر خراسان و حوالی نیشابور به رودخانهی رسیدن حاج کریم پین دوز که زخمی و بیهوش روی عصب افتاده بود بهوش اومد و حالا ادامه ی روایت کتاب اوگیانوس مشرق در قسمت 22 حاج کریم پین دوز روی گیلیم رنگ و رو رفتهی نشسته و به خرجین عصب تکیه داده بود حالش از قبل بهتر شده بود با کمی فاصله دخترش راهله کنار رودخانه نشسته و پاهاشو تو آب فرو برده بود امران که کنار حاج کریم نشسته بود با کمی فاصله رو به اون کرد و گفت برای سلامتیت هزار هزار نماز هم که به خانی کم است آره همین طرح است که میگویی آدمی را توان شکش گذاری از تهای الهی نیست امران آروم دست روشونه حاج کریم گذاشت و گفت طبیعی بر جراحت شانه زخمیت مرهم گذاشت چند تکه برای مدابای من دادی میخوایی جبران کنی؟ سکه های بسیار؟ بده بده امران به شوخی در این کار دستشو مقابل حاج کریم پین دوز دراز کرد حاج کریم با لبخند گفت نمیدانم علی ابن موسر رزا مرا سر راه تو قرار داد یا تو را سر راه من آخ همین که حاج کریم خندید دردی توی شونش پیچید دست روی شونه گذاشت امران نیمخیز شد و نزاشت حاج کریم تکونه بیشتری به شونش بده گفت فیلن نباید زیاد به خندی و به شانت تکام به دهی پین دوز برای زخم شانت زرار دارد باید دنبال طبیب دیگری باشیم طبیب برای چه؟ برای زخم شانت مداوای تو تمام نشده بود که از خانه ی طبیب قبلی به قصد یافتن طبیبی دیگر بیرون آمدیم درامه مداوای من باشد برای خوراسان حاج کریم دست دراز کرد و دست امران رو گرفت پیش از آن که من داروی درد تو باشم تو برای من اصاب بودی اگر میخوای خوبی های مرا جبران کنی بگو آن قلعه که فرستاده علی ابن موسر رزا دران براهود از آن سخن گفت کجاست؟ تو انهوز در په قلعه ای؟ آری آخوراسان تنها دو یا سه روز دیگر باقی مانده است چرا از خود علی ابن موسر رزا سراغش را نمیگیری؟ امران سر تکونداد و نیم نگاهی به راهله کرد بعد گفت در درونم جنگی برپاشده پین دوز علی ابن موسر رزا را هم میشناسم هم نمیشناسم دوست دارم برای یک بارم که شده او را ببینم و با او هم کلام شدم هیچ وقت برای دیدن کسی تا این اندازه مشتاق نبودم اما اگر علی ابن موسر رزا آنگونه که گفتی باشد و به راز دلها آگاه باید پیش از آن که من در باره یک قلعه چیزی بگویم پاسخم را بدهد به خدا سوگند همین گونه از که میگویی این قرار ما به شرافتم سوگند اگر پیش از آن که در باره یک قلعه از علی ابن موسر رزا سوال کنم جای آن را برای من فاش کند به امامتش ایمان خواهم آورد الحمدلله رب العالم خاطر من از علی ابن موسر رزا جمع است اما یادت باشد جوان دیدن و شناختن علی ابن موسر رزا با خلاق دیگر تفاوت دارد آیا او را آنچنان که شایسته است بشنست تو به ملاقات کسی می روی که خلیفه خدا بر روی زمین است او کسی است که زمین و آسمان تحت اراده او است آیا برای اثبات امامت علی ابن موسر رزا دلیل تاریخی و سندی نیز وجود دارد یا او را فقط باید با اجاز شناخت برای کسی که شیعه است نقل امامان و پیشین و احادیث اهمه حجت است و دلیلی خانه کننده و برای آنکه شیعه نیست و برای آنکه مسلمان است و شیعه نیست قرآن دلیل بسیار محکم است آیات بلایت و تدهیر و اکمال و علی الامر و موددت و آیات روشن دیگر همه در باره امامت است احادیث متواتر بسیاریم از رسول خدا نقل کردند از جمعه حدیث سقلین حدیث سقلین حدیث سفینه حدیث نجون و حدیث دیگر در کنار اینها در خود امام هم نشانه ها به قابلیت های نافته است که در هیچ کس دیگری در عالم موجود نیست و تنها یکی از آنها اجازه است با انده کی تحقیق و کشف و یقین در باره آن قابلیت ها میتوان امام را شناخت امران سری تکون داد و گفت آیا علی ابن موسرزا به واقع صاحب این سفینه سفات هست که میگویند از کجا ملوم که اینها حقیقت داشته باشد شاید سفاتیست که خلایق برایش ساختند و فقط شنیده هایی استباد ناشدنی ببینم امران آیا مردمانی که در اطراف خود دیده ای از قیب آگاهند نه گمان نمی کنم کسی باشد که از قیب و ندیده و ندانسته آگاه باشد اما علی ابن موسرزا به قیب آگاهند و این علمیست که از خداوند گرفتند چگونه؟ خوب گوش انتو ماجرایی برایت بگو میشنبم پین دوست به روزی علی ابن موسرزا در جمعی مشخول صحبت بودند شخصی که از ولایت احدی ایشان خشمگین بود و به قصد قتل امام خنجری مسموم را در کیسه کوچک گذارده و زیر ردای خود مخفی کرده بود در شکل شمایل مردی علماموز وارد محفل امامه امام میشود و گوشه مینشیند و منتظر میشود تا در فرصتی مناسب با حجومی ناگهانی امام را به شهادت برساند وقتی صحبتهای امام دران مجلس تمام میشود آن مرد پیش میرود و در برابر امام مینشیند و لب به سخن میگوشهد و میگوید ای علی ابن موسرزا ای کسی که پسر رسول خدایی و میگویند تونیز ادامه دهنده یا همان راه روش پیام بری از شما پرسشی دارم و فقط برای یافتن پاسخ همین پرسش به اینجا آمدم حاج کریم با دست به مشک اشاره کرد امران مشکو برداشت و به اون داد حاج کریم مشکو به سمت دهنش برد و چند جور آب خورد و زیر لب گفت سلام برازه حاج کریم نفس بلندی کشید و شروع کرد به تعریف ادامه ی ماجره امام ابتدا نگاهی به صورتان مرد می اندازند و لبخندی می زنند و می فرمایند ای مرد قریبه می دانم که تو به چه منظور و مقصودی به اینجا آمده ای پرسش تو را پاسخ خواهم داد اما به یک شرط مرد با تجرب می پرسد چه شرطی و امام می فرماید به شرط آن که اگر پاسخی دادم که تو را غانه کرد و رازی شدی آن کیسه ی کوچکی را که زیر جامعت پنهان کرده ای در برابر همه بیرون آوری و دور بیاندازی امران دقیق تر از قبل به حاج کریم پین دوز نگاه کرد حاج کریم لباسشو کنار زد و به زخم روی شونش خیره شد و بعد ادامه داد مرد قریبه با شنیدن سخن علی ابن موسر رزا متحیر می شود امام ادامه می دهند می خواهی از من بپرسی با وجود این که معمون تاقی و ظالم است چرا من که فرزند رسول خدا هستم در امور مملکت داری با او مشارکت کرده و ولی احد او شده مرد قریبه سری تکان می دهد و می گوید به خدا سوگند همین در فکرم بود امام می فرماید اکنون من است و می پرسم آیا گناه معمون و امثال او بدتر است یا کفر و گناه پادشاه مصر و درباریانش پادشاه مصر و درباریانش مسلمان نبودند اما معمون و اطرافیانش به ظاهر مسلمانند و معتقد به وحدانیت خداوند یوسف نبی با این که پیغمبر بود و پسر پیغمبر و نوه پیغمبر از باچا مصر تغازای کرد تا وزیر دارایی و خزاندار انبال و دیگر امور مصر بشود حتی در جای فرعون می نشست در حالی که می دانست او کافر مهز است همینطور که حاج کریم مشغول صحبت بود مردی از دور به اونا نزدیک شد صفره یک کچیکی توی دستش بود حاج کریم دامه داد علی ابن مصر رزا در برابر حاضرانی که در جمع نشسته بودند فرمودند بدانید که اغازای دخالت در امور حکومت از جانب من نبود است من نه شیفته دنیا هستم نه عرضشی برای تاج و تخت و سلطنت قائلم بلکه معمون مرا به زور شمشیر به چنین کاری مجبور کرده است رابط آگاه و شاهد است که من بدون رضایت قلبی در چنین موقعیتی قرار گرفته و با معمون شرط کردم که مقام ولایت احدی را به احده میگیرم به شرط این که امرو نه نکنم حکم و فتوى ندهم کسی را ازل و نسب نکنم و هیچ امر پابرجای را تغییر ندهم و از همه امور دور باشم خب بعدش چه شد؟ اما هم به مرد غریبه نگاهی می کنند و می فرماین آیا پاسخ من برایت کافی اقانه کننده بود؟ خب مرد وقتی سخن امام را می شنود به نشانه ی عدب در مقابل ایشان تعظیم می کند انگاه کسی را که زیر جامعهش پنهان کرده بود بیرون می آورد و می گوید به خدا سوگن شک ندارم که تو حجت خدا بر روی زمین نجا کمی که گذشت مردی که از دور به سمتهاد کریم و امران می اومد از راه رسید و سلام کرد دوستان عزیز تا فردا و ادامه روایت کتاب اوخیانوس مشفق خدا نگهدار موسیقی