و همه شنان با این صلاح که زبان ما زبان مدرنه، زبان علمیه، زبان تمدن روزه اگر پیشرفت میخواید، اگر میخواید جهانی بشید، اگر میخواید به کاروان علم و تمدن و اینها که دو سه قرن، یکی دو قرن جهان اسلام ترمز زد و تقریبا عقب موند، اگر میخواید برسید باید از طریق زبان ما برسید و همه جا به مردم اونجا، به خصوص نسلهای بعد که دیگه در زیر سلطه اونها متولده شده بودن، از کودکی آموختن و تلغین کردن که زبان خودتون که خبالا خیلی زبان مهمی نیست، اما زبان علم، زبان عربابه، زبان عرباب اشعالگر و همه جا هم همینو گفتم، لذا دوستان ملازم بفرماین، شما در امریکای لاتین یعنی کل غاره امریکا شمالی و جنوبی مرکزی و در آفریقا و آسیا و هر جا که برید ببینید در دو غرن اخیر اینها یک به یک تحت سلطه چند رژیم استعماری و استکباری عربی و افتداع اروپایی قرار گرفتن تقریبا هیچ سرزمین اشعال نشده و قارت نشده ای در این مردم هسته، این به خصوص دو سه غرن اخیر در کل جهان نموند، الا اینکه زیر پایه اینا افتاد، قارت شد، قتل آم کردن، توحین کردن، تحقیر کردن با فرهنگشون، زبانشون، دینشون، اخلاقشون، آدابشون، لباس ملیشون، با همه چی دار افتادن و یک حس هقارتی به همه کشورها، ملتها وارد کردن و کاری کردن که شما تو همین الان هم که ملازمی فرمایید ببینید، در هر کشوری زبان عرباب همون کشور اجباری شده، یعنی شده زبان دوم اجباری که باید خودشون تو مدارس خودشون، با مخارج خودشون، با خرج خودشون، اینها رو تدریس کنند و اجباری هم نه است، در عراق، در ترکیه، در همین شبه غاره هند، پاکستان، هند، این هم هستند، این ها در کشورهای عربی که تحت سلطه انگلیس همون هستند، از جمعه، و در ترکیه و ایمان، هر جا که مستعمره انگلیس بود و به دست ارتش انگلیس اشغال شد، زبان انگلیسی اونجا اجباری شد، با کوشش اینکه این زبان علم، زبان تمدنه، و با تحقیل زبانهای اصلی و بومی خود اون مردم، همینطور برید در آفریقا، در آسیا، کشورهایی که تحت کنترل انگلیس ها قرار گرفتند، برید ببینید، مصر، سودان، همینطور برید آفریقا، بعد آفریقای جنوبی، بعضی کشورها در آفریقای شرقی، مرکزی، این ها، حالا جالبه اگر این زبان زبان علمه، چطور در مستعمرات فرانسه، همه جا زبان فرانسوی اجباری شد، اونجا زبان علم شده زبان فرانسه، چون زبان عربابه، یعنی کشورهایی که در جنگ اول و دوم جهانی، تو این صد سال اخیر، تحت سلطه فرانسوی ها قرار گرفتند، تحت اشغال ارتش فرانسه، و فرانسوی ها اونجا حاکم شدند یا حاکمان دست نشانده خودشون رو گماشدند، تا همین الان زبان فرانسه تو کل مدارسشون اجباریه، اونو هم میگن زبان علم زبان فرانسه است، زبان تمدن، زبان پیشرفت، زبان جهانی شدند، شما ملازم کنید در الجزائر، در مراکش، در سوریه و لبنان، و از این غبیر، در قارراهای مختلف، کشورهای مستعمره فرانسه، در آفریقا، در آسیا، تو مدارسشون زبان فرانسه اجباریه، با پول خودشون، و اعلام هم بکنند که این زبان، عرض کردم زبان مدرن، زبان علم، زبان پیشرفت، این پس یک روشی است که استعمارگران در هر کشوری که تحت سلطه میگنند، همی کنند، همه شنون با عدبیاتی که ما میخواییم شما پیشرفت کنید، آدم بشید، رشد کنید، جهانی بشید، این زبان علم، زبان مدرنیته، و از این حرف هاشند. حالا یک کم برید اغلبتر، شما الان در قاررای امریکا، امریکای جنوبی و مرکزی اگر برید، همه اون کشورها مردمشون به زبان اسپانیولی صحبت میکنند، با اینکه اصلا این زبان، زبان اونا نبوده، زبان اسپانیولی رو تبدیل کردن، زبان دوم و ثوم بود، کردنش زبان اول، و اجباری شد، و دیگه اصلا اونجا مردم زبانهای بومی خودشون رو تقریبا دیگه نمیدونند، نسل های تدید دیگه همه اسپانیولی زبان به دنیا میگنند، چرا؟ چون این کشورها همه مستعمری اسپانیا بود، تغییر اجباری زبان رسمی، از شرق آسیا تا آفریقا تا قلب اروپا، هر جا مسلمین بودند، زبانهای محلی باید نابود میشود، حالا به طور مشخص همین هند که دیگه خیلی مفتزه عمل شد، و در عثمانی، میدونید در عثمانی وقتی که غربی ها، انگلیسی ها حاکم شدند، تو قرن گذشته، خط عثمانی کلن ممنوع شد، و خط لاتین اجباری و ارزامی شد، یک نوع خط لاتین که الان دیگه شما جوانان ترکیه، مردم ترکیه که یک زمانی تا ست سال به پیش، اینا چند قرن یک عبر قدرت اسلامی بودند، و از پدر بزرگاشون به عنور به قبل، همه زبان عربی و فارسی میدونستند، و با همین خط عربی فارسی می نوشتند، الان هیچ کدومشون نمیتونند، نه عربی، نه فارسی، نه خط عثمانی بخونند، این یعنی چی؟ یعنی ارتباط به خط عثمانی؟ ارتباطشون با کل فرهنگشون، تاریخشون، تمدنشون قطع شد، یعنی یک بطه بیریشه شد، یعنی دیگه اینگار این ملت ست سال بیشتر عمرش نیست، اون قرنها تمام شد، دود شد، رفت هوا، ست سال فقط اینگار عمرش است، و اون ست سال هم با خط لاتین و فرهنگ استعماری حاکم، ارتش های دست نشانده غرب، امریکا، انگلیس، ساینستا و اینجوری، و در شرق هم همین اتفاق در شبه قاره هند، شما صده ها شاعر مسلمان شیعه و سننی دارید، شاعران بزرگ، که دیوانهای شعر دارن با لطیفترین محتواهای اسلامی، قرآنی، اخلاقی، فلسفی، ارفانی و به زبان فارسی، و همه مردم زبان فارسی میدونستن، ولی وقتی انگلیسان مسلط شدن، ظرف ست، سد و پنجات سال کاری کردن، که دیگه در هند و پاکستان و اینها، شبه قاره، هیچ کس زبان فارسی و زبان عربی تقریبا نمیدونه، یعنی ارتباطشون با قرآن، با اسلام، با فرهنگ اسلامی، با سابقه تاریخی، با اون تمدن عظیم، کلن غط، زبان، برادران و خوهران شما بهتر میدونید، زبان دریچه ی فرهنگه، وقتی یک زبانی رو آموختی، هر زبانی ی محتوای داره، الان شما مثلا زبان چینی بیاموزید، خب طبیعیه بعد میشینید فیلم های چینی میبینید، کتاب های چینی، اخبار چین، رسانه های چین، و فرهنگ اون میاد، وقتی زبان انگلیسی رو بر کل جهان تحمیل میکنن، یعنی همه شما مصرف کننده ی فرهنگ امریکایی، انگلیسی، انگلوساکسون بشید، وقتی روسی باشه همینطور، فرماسوی باشه همینطور، وقتی عربی و فارسی باشه، محتوا محتوای اسلامه، محتوای قرآنه، محتوای سنت هست، هر زبانی بسته به تاریخ و فرهنگ و تمدن و سابقی سرزمین به اون مردم حامل یه مفاهمی یا ارزش هایی است، بنابراین فکر نکنیم زبان فقط یک مهارته، زبان فقط یک مهارت نیست، زبان فقط ابزار تفاهم و گفتگو نیست، که اونم خیلی مهمه، زبان عملا یعنی اتصال به منبع عظیمی از یک فرهنگ و فرض فکر، اگر اون فرهنگ فرهنگ توحیدی و آزادی بخش باشه، فرهنگ انسانی الهی باشه، فرهنگ عدالت و برادری باشه، وقتی اون زبان هرچی گسترش پیدا کنه این محتوا جهانی تر میشه، وقتی یک زبانی دریچه خروجی یک فرهنگی است که مملوب و از مزخرانی، وقتی یک زبانی دریچه خروجی یک فرهنگی است که مملوب و از مزخرانی، ما اینجا دعوت به ممنوعیت زبان های مثلا خاصی از زمین این زبان انگلیسی و اینها نمی کنیم هرگز، بحث ما اینه که زبان آموزش زبان های مختلف نباید با شیوه استعماری و تحمیلی صورت بگیره، ما تو پروژه دشمن نباید قرار بگیریم، زبان های مختلف باید در پروژه ما قرار بگیرم، یعنی ما یک مسیری برای رشد جامعه و کشوری، کشور و سرزمین و ملت های مسلمان خودمون، امت اسلامی باید تعریف بکنیم، که آقا ما چه چیزایی کم داریم، چه چیزایی چه فرصت هایی داریم، چه امکاناتی داریم، چه کمگوده هایی داریم، از همه ی جهان هم باید چیزهایی بی آموزیم، اما به شدت باید مراقب باشیم که بر ما مسلط نشن، این شعار نشرقی نقربی که امام و انقلاب ما سرداد در دوره ای که کل کره زمین بین شرق و غرب، بین کومونیست ها و نظام سرمایداری تقسیم شده بود، یک شعار ساختار شکن بود، جهان دو قطبی رو سه قطبی کرد، آغاز این نهزت عظیم بیداری اسلامی شد، که داریم همچنان جلو میره، اونجا مراد امام و انقلاب از نشرقی و نقربی این بود که ما نه تحت سلطه غرب خواهیم بود، نه تحت سلطه شرق، ما نه از شما دنبال روی و اطاعت می کنیم، نه از شما، ما مستقلیم، ما مسلمانیم، فرهنگ دیگری، اصول دیگری داریم، اشتراکاتی هم با هر دوی شما داریم، تفاوتایی هم داریم، ما هم بنا جنگ و نابود کردن کسی رو نداریم، ولی از کرامت مسلمین و مستضعفین و از هوییت دینی خودمون دفاع میکنیم، از زبان اسلام، فرهنگ اسلامی و تمدن خودمون دفاع میکنیم، میخوایم دوباره احیاعش کنیم، دوباره به قدرت و صرفت و علم و منزلت و معرفت برسیم و اینا همه البته به نام خدا و در یک چارچوب آدلانه و توحیدی، نه به سبک شرق و غرب، چپ و راه، اما نه شرقی نه غربی به این معناه نبود که ما میخوایم رابطه منو با شرق و غرب غرق بکنیم و چیزی از شماها نخواهیم آموخت و نه خواهیم آموخت، برابر بنیشینیم، از موضع برابر پشت میز با هم صحبت بکنیم و اشکال نداریم، اما اگر بخوایید به زبان عرباب با نوکرش با ما حرف بزنی، به ما دستور بدید که چی چی، کجا چه بکنید با فرهنگتون، با اقتصادتون، با زبان، با خط، با لباس، او رو نمیپذیریم، اسلام وجزه نمیده، بنابراین هر جا استعمار آمده، حمله کرده به زبان بومی اونجا، به فرهنگ و تمدنشون، لباسشون، رژیم قضاییشون، آداب و رسومشون، سبک زندگیشون، حمله کرده، و در جهان اسلام به طور خاص با زبان عربی که زبان قرآن است و با زبان فارسی که در بیش از هفتاد درصد جهان اسلام حامل مفاهم اسلامی بود و اینها رو برد، و شروع کردن زبان خودشون رو گسترش دادن. یکی از مستشرقان مشهور انگلیسی در وزارت مستعمراتش میگه که ما عملاً با زبان انگلیسی توانستیم استمرار ببخشیم تسلطمونو بر کشورهای ضعیف تر، حتی بعد از اینکه ارتشمون رو خارج کردیم، اما وقتی زبان ما اونجا زبان رسمی و اجباری موند، عملاً فرهنگ ما، آداب و رسوم ما، و تفکر انگلیسی اونجا حاکم موند، اما اونکه در مستعمرات فرانسه شما الان میبینید، زبان و فرهنگ و طرز لباس پوشیدن، طرز حرف زدن، اصلاً به زبان فرانسوی فکر میکنه، مخصوصاً این قربزده ها و روشنفکر ها و صرفتمنده ها شده، در منطقه روس هم همینطوره. میگه ما شیوه آموزش زبان همین وسط خیلی مهمه که کمک کرده برای تحکیم استعمار و تعمیق استعمار به شیوه غیرمستقیم که حتی اینا افتخار کنن. و اون میگه که کشورهایی که ما تونستیم در آسیا، آفریقا و امریکای لطین برای زبان خودمون پرستیج و پرنسیب ایجاد بکنیم، جوری که به زبان ما وقتی حرف میزنن به همدیگه پوز میدن. اونجا ما در اون جامعه میتونیم امیدوار باشیم که همچنان سلطه ما ادامه پیدا بکنیم. من دوباره تکرار میکنم، ما میگیم آقا پروژه رو تعریف کن، بعد بگو حالا چه زبانهایی و چرا است؟ همینطور که در خود این کشورها شما میرید میبینید دو سه تا زبان رو به انوان اختیاری اعلام میکنن غیر از زبان خودشون. مثلا تو روسیه، انگلیس، فرانسوی، این هم همینطوره. سه تا چهار تا زبان بیگانه، یکی شما انتخاب کن. کنار زبان انگلیسی او باشه، کنار او خب چرا چهار تا زبان دیگه هم بدره نباشه که ببینیم مذایع ما، فرصت های ما اونجا چیست؟ الان زبان ملایی، بیشترین جمعیت مسلمان در جهان در شرق آسیا هستن، با اون زبان صحبت میکنن. هم به لحاظ اقتصادی و هم فرهنگی، چرا ما اون زبان های شرق آسیا رو نوید بخشی از ما بیاموزن؟ همین زبان اسپانیولی الان جمعیت به این زبان دارن صحبت میکنن، به خصوص در قراره امریکا. زبان چیهی الان چیه شده اقتصاد اول جهان، زبان انگلیسی، فرانسی، روسی نه هم باشن. زبان اردو ده ها میلیون هستن و زبان های مختلفی که به لحاظ اقتصادی ما باید کارشناسانی داشته باشیم، زبان ها رو بدانن به لحاظ فرهنگی، ارتباطات جهانی و از این قبیل. چرا فقط زبان انگلیسی در مستمرات انگلیس، زبان فرانسی در مستمرات فرانسی و از این قبیل؟ ادوارد سعید که در شرق شناسی بحثای خوبی داره فلسطینیه، یعنی حسالتا فلسطینی است، اما به شرق شناسیش یه بحث مفصلی داره راجب اینکه در عصر پسا استعماری و نو استعماری شرق و شرقی ها رو چگونه اینا تعریف میکنن؟ به این حال یک موجودات وابسته اقب موندهی که باید تو سرشون بخوره و باید مدیریت بشن، و بعد تعصف از اینکه خود ما شرقی ها از چشم اونا به خودمون نگاه میکنیم، یعنی ما خودمونم وقتی میخواییم با هم حرف بزنیم راجب خودمون اظهاراتی، از این حال نظر و غذابت بکنیم، بعد طبق معیارهای اونها، معیارهای مستشرقین غربی حرف بزنیم. الان من مسلمان با شمای مسلمان که کشور همسایه ایمانی یا عربی یا پاکستانی و هندی هستی یا ترکیه هست، ما با هم دیگه مرگونیم با زبان انگلیسی و زبان اون عرباب استعمارگر با هم صحبت بکنیم. جهان رو با توصیف او ببینیم، اخبار سیاسی رو از طریق رسانه او و با تحلیل او بشنویم. مستقیم با هم ارتباطی نداریم، نمیتونیم با هم حرف بزنیم، چون دیگه زبان مشترکی نداریم، زبان مشترک، زبان عربی و در کنارش زبان فارسی که اینا نگهره تمام شد، این فارسی هم که من میگم من به عنوان یک ایرانی فارسی زبان این رو نمیگم. بنده اگر از یک ملدت دیگه قوم و نجات دیگری، زبان دیگری بودم، بازم همین رو میگفتم، چون دارم به تاریخ واقعی نگاه میکنم. نویسنده های انگلیسی و فرانسوی در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی راجع به همین که چگونه زبان خودمون رو در کشورهای اسلامی باید اجباری و تحمیل بکنیم، خیلی واضح صحبت میکنن که ما اگر بخوایم فرهنگ خودمون رو بر این کشورها مسلط کنیم و بتونیم اینا رو بر این کشورها سلطه سیاسی نظامی و اقتصادی داشته باشیم، باید حتما رو زبان کار کنیم. یعنی نقش زبان در فرایند استعمار به شدت جدی و پر رنگه. ما سیاستگذاری زبانی نداریم. دشمن سیاست زبانی داره راجع به در مورد همه ما. دشمن با زبان خودش به زبان ما حمله کرده. زبان ما رو تغییر کرده. زبان ما که رابطه بین ما و اسلام بود این رو گنگ کرد. برای ترویج سبک زندگی تربی و زبان به شدت مؤثره در تغییر سبک زندگی. چون زبان با سیاست در آمیختست، با فرهنگ، با اقتصاد، با خانواده، همه ما هم به هیچ وجه قطع ترجمه جریان ترجمه نیست. به معنای جلو گیری از آموزش زبانهای بیگانه نیست. همه اینا لازمه. اما ارز بردم یک گذینش عقلانی باید صورت بگیره. مواد مناسب برای تدریس یا ترجمه. و اینکه اینا باید هم با منافع ملی هر ملت و کشور و هم با مسلحت عمومی جهان اسلام سازگار باشه. زبانهایی رو به حدی و به نحوی بیاموزیم که کمک کنه به رشد و پیشرفت و عزت و استقلال کشورهای اسلامی. نه اینکه یک مجرایی باشه برای نفوذ و سلطه در همین راستایی که عرض کردن بوده. و السلام علیکم و رحمت الله. موسیقی وصف دین سدا موسیقی موسیقی راژیو معرف صدای فضیلت و فطرت موسیقی روایت کتاب موسیقی بر اساس کتاب اخیاری اقیانوس مشرق نوشته مجید پورولی کلشتری موسیقی به نام خدای بزرگ دوستان عزیز سلام روایت کتاب را از راژیو معرف میشنن در این برنامه گذیده ای از کتاب اقیانوس مشرق در ساختار روای نماشی اختباس و روایت میشه این کتاب داستان سرگشتگی مردی به اسم امران و فسالش به ولایت امام رضا علیه سلامه در برنامه های قبل شنیدید که امران به دنبال آب حیات از جنوب به شمال میرفت که در کویر گم شد اون خسته و تشنه روی خاک تفتیده ی کویر پیش میرفت که مردی به اون رسید و خودش رو فرستادی امام رضا معرفی کرد و مشک آبی به اون داد بعد مسیری رو به امران نشون داد و گفت که اگه به دنبال آب حیاته باید چهل قدم پیش بره تا به خونه ی پینه دوزی روشن زمیر برسه و از اون نشونی چشمه ی آب حیات رو بگیره امران خسته به خونه ی حاج کریم پینه دوز رسید و از اون نشونی آب حیات رو خواست حاج کریم به اون گفت که چشمه ی آب حیات حقیقی در خراسان و خونه ی مام رضا میجوشه اما امران اصرار داشت به دنبال چشمه ی آب حیات خیالی بره اون با کاروانی به سمت دریای شمال رفت حاج کریم و دخترش راهله همراهی خراسان شدن اونا در مسیر خراسان بودن که امران سوار برعص برگشت و با حاج کریم و دخترش راهله هم سفر شد حاج کریم و همراهانش در مسیر گرفتار دو راهزن شدن اما به شکل معجزه آسایی از دست راهزن ها نجات پیدا کردن امران حاج کریم رو که به دست راهزن ها زخمی شده بود به خونه ی طبیبی برد طبیب بعد از معاینه و مرهم گذاشتن روی زخم حاج کریم به امران گفت که دارو و وسائل زیادی توی خونه نداره و باید طبیب دیگه ی پیرمرد پین دوز رو با داروهای مناسب مداوا کنه امران حاج کریم و دخترش راهله رو سوار برعص ب کرد و از خونه ی طبیب بیرون رفت اونا در منصیر خراسان به رودخانه ی رسیدن حاج کریم که حالش کمی بهتر شده بود مشغول صحبت با امران شد حاج کریم از امام رزا علیه سلام گفت و امران با دقت شنید اونا مشغول صحبت بودن که مردی از دور به اونا نزدیک شد و حالا ادامه ی روایت کتاب اوگیانوس مشرق در قسمت 23 بوم موسیقی مرد با امران و حاش کریم دست داد بعد به بخشایی که توی دستش بود اشاره کرد و گفت مقداری نان و اصل آوردم مرد به امران اشاره کرد و ادامه داد از این برادر شنیدم که مجروح شده اید برای زخم اصل حکم دارو دارد سپاس گذارم جوان مرد از خراسان آمده ایدی و به خراسان می روید هفت روز در خراسان بودیم آقابت روز هفته و مقبال یارمان شد و توانستیم علی ابن موسر رزا رو از نزدیک ببینیم خوشبر اقبال شما شما هم راهی خراسانید اگر خدا انایت کند و علی ابن موسر رزا لیاقت دهد امران که حرفای حاش کریم و مرد رو می شنید نگاهی به راهله کرد که کنار رودخونه نشسته بود چند پسر بچه کنار رودخونه مشغول بازی و جست و خیز بودن صدای خندشون بلند بود حاش کریم روبه مرد کرد و پرسید از مولای ما چه خبره؟ چه بگویم؟ زبانم ناتبان است در قافله ما کوری بود که بینا شد الله اکبر امران روبه حاش کریم پینه دوز کرد و گفت ببینم حاش کریم ماجرایی را که برایم تریف کردی خودت با چشمه دیده ای؟ کدام ماجرا؟ ماجرای آن مرد که در کیزش خنجری پنهان کرد بود تا علی ابن موسر رزا را بکشد همسایی دارم به نام رحمان که خود در این جلسه حاضر بود و اعتراف آن مرد را دیده بشند چه میخوایی بگوی؟ این مرد حاش کریم به مرد تازه بارد اشاره کرد و ادامه داد این مرد از کوری خبر داد که با انایتهای علی ابن موسر رزا بینا شده این برای تو مفهومی ندارد؟ دنبال چه هستی جوان؟ دنبال حقیقت آیا با نگاهی سراسر تردید میتوان به حقیقت رسید؟ من تا چیزی را به چشم نبینم باور نمی کنم ببین جبان ما با عقل که حجت درونی ماست در په معرفت حجت بیرونی که همانه ما ماست جستجو می کنیم و این جستجو از طریق آیات محکم کتاب خدا و احادیث صحیح و مسلمات تاریخی کامل می شد نباید در باره همه چیز شک کرد و تردید داشت اما گاهی آدمی برای پذیرفتن حقایق ناچرست به نخل قل و تاریخ و گفتار صادقان اکتفاق کنن راهی جزی نیست اکنون من از تو می پرسم به من بگو ان چشمی آب حیاتی را که در جستجویانی با چشم خودت دیده یا از آب آن چشم نوشیده ی؟ ندیدم و ننوشیدم بس از کجا می دانی چنین چشمی هست و آبی دارد که باعث حیات عبدی نگر نه این که خودت استدلال کردی که فقط چیزی را بابر می کنی که با چشمهایت دیده باشیم امران ساکت بود حاج کریم پین دوز ادامه داد تو در باره آن چشم آب حیات فقط شنیده یا این همان نقل است که من گفتم آدمی به ناچار باید به نقل صادقان اعتماد و استناد کنن همه چیز را نمی تواندید عمر آدمی همانقدر بلند نیست که به طوانه تمام حقائق دنیا را با خودش به تنهایی درک کند و ببیند و دریابند خیلی چیزها را باید شنید این که می گوین فلان جا سردست و فلان سرزمین گرم یا فلان کوه سرسبزست و فلان دشت و رهود تمام این ها شنیدنی هاییست که دیده نشده است نمی شود تمام شنیده ها را انکار کرد و نپذیروفت شیعه در باره یه عمه هم به نقل و روایات اعتماد می کنه اما نه به تمام آنها بلکه به موسق ترین و صحیف ترین آنها مرده تازه وارد به صفره اشاره کرد و گفت بفرمایید نان و اصل حاش کریم پیندوز به راهله نگاه کرد راهله از کنار رودخانه بلند شده و کمی دورتر کنار تخت سنگ کتاهی نشسته بود حاش کریم دست دراز کرد و تکه اینون از توی صفره برداشت و توی ظرف اصل فرو برد مرد پرسید زخمتان ارتیام یافته؟ کبوتری هستم که هوای علی ابن موسر رزا در سرم هست اما بالم شکسته برایم دعا کن امران رو به مرد کرد و پرسید تو چه مرد؟ آیا تو چیزی از علی ابن موسر رزا دیده ای؟ دوستی داشتم به نام عبو عاشم که امام را در صفره ایشان از احواز به خراسان همراهی کرده بود از او داستان عجیبی شنیدم که هر بار ویبایید می کرد عشق در چشمانش جاری می شد حاش کریم لغمه ای توی دهنش گذاشت و گفت ماجران اترابن رایم تعریف کن تو شاید انده که بر ایمان ارادت ما به امام بیار ساید مرد به دوروبرش نگاهی کرد و گفت عبو عاشم برایم تعریف کرد که امام در رای خراسان در اطراف احواز در محلی توقف کردن تابستان بود و هوا بسیار گرم و طاقت فرسا امام از سدت گرما و طولانی شدن صفر بیمار شدند و در بستر بیماری افتادند در همان حال طبیبی به محضر امام وارد شد حضرت نوعی گیاه مخصوصا به طبیب معرفی کردند و از او خواستند آن گیاه را تعییه کنند طبیب با شرمندگی به امام نگاه کرد و عرض کرد که من چنین گیاهی را نمی شناسم حاش کریم پیندوز همینطور که حرفای مردم می شنید نونو توی اصل زد و توی دهنش گذاشت مرد ادامه داد عبو عاشمی گفت طبیب به امام عرض کرد من حتی نام این گیاه را نشنیدم اگر هم این گیاه در این حوالی موجود باشد در چنین فصلی نمی شود آن را پیدا کرد امام فرمودند پس مقداری نیشکر برایم بیاوری تا با آن خود را مدابا کنم طبیب دوباره نگاهی به امام کرد و گفت این دارو از داروی اول نایابتر است زیرا همکشون فصل نیشکر نیست حضرت لبخندی زدند و فرمودند هر دو اینهایی که گفتم در سرزمین شما یافت می شود مرد نفس بلندی کشید و ادامه داد ابو آشم همون رفیق من که این داستان را برای هم روایت می کرد می گفت علی ابن موسا مرا همراه طبیب کرد و فرمود همراه این طبیب به شازروان برو و از فلان رودخانه اوبور کن وقتی از رودخانه گذشتی شخصی را می بینه که در حال آبیاری کردن زمینی زراییست سلام مرا به او برسان و از محل کشت نیشکر و گیاهی که گفتم سؤال کن مرد مکسی کرد و بعد ادامه داد رفیقم ابو آشم می گفت طبق دستور امام همراه طبیب به راه افتادم و طبق راه نمایی علی ابن موسا رزا به رودخانهی که امام فرموده بود رسیدیم از رودخانه گذشتیم و مرد کشاورزی را دیدیم که مشغول زراعت و آبیاری زمین خود بود طبق فرموده از رد موضوع را به او گفتیم کشاورز ما را به دو گیاه راه نمایی کرد ابو آشم می گفت در بین راه طبیب رو به من کرد و پرسید این شخص کیست که علم قیب دارد گفتم او فرزند رسول خدا و امام مردمان و خلایق است حاج کریم سر تکون داد و به امران نگاه کرد بعد با بغز گفت سلام و درود و خدا و ریبت بوسر رزا از ایشان هر چه بگویند و بگوییم کم گفتیم می بینی امران این هم نقل دیگری از ایشان حاج کریم به صفره اشاره کرد و به امران امران گفت آل محبتی کن و لغمه ای از این نان و اصل برای راهل بگیر من توانه برخواستن ندارم امران با تحجب به حاج کریم نگاه کرد بابر نمی کرد حاج کریم پینه دوز از اون چی خواسته حاج کریم با لبخند به مردی که براشون نان و اصل آورده بود نگاه کرد و گفت این نابت را چگونه باید تلافی کنه