بابان ماه 23 ربیستانی آرزوی سلامتی براتون دارم انشالله یک شنبه خوبی داشته باشید جملگی با خیل و آفیت و سلامتی و برکت انشالله تا ساعت 14 در کنارتون هستیم با مجموع برنامه های بخش اول که یک بی یک تقدیم میکنیم امیدواریم که در ساعت خودش بشنوید و برنامه ها مورد توجه شما واقع بشه من سید حمید حسینی هستم دیگر همکارن بزرگ برم آقایان امیراباس خواهانی تیه کننده رزا رزایی صدا بردار و سعید مشتبه آشمی همه هنگی پخش این بخش از برنامه ها رو با تفسیر آیات نورانی قرآن کریم آغاز میکنیم تفسیر سوره مبارک نسا آیات 139 تا 141 از زبان مفسر ارجمند قرآن کریم حضرت آیت الله جوادی آمولی که به مدت سی دقیقه تقدیم شما میشه نوحی ایلیدی فسألو اهل ذکریم کنتم لا داعلمون بر کراغی نور بیل بیناتی و الزبور و انزلنا ایلی کلدي آهی تو بینامون که بینامون از زبان مفسر آیت diffuse کننده که بینامون بدر buds موسیقی موسیقی موسیقی بعد از اینکه فرمود در ایمان حقیقی اجمال کافی نیست باید به صورت تفصیل انسان به خدا و ملائکه خدا و کتابه کتابه ای الهی و انبیاه ای الهی ایمان بیاورد فرمود برخی به حسب ظاهر به بعضی از این اناوین اجمالا مؤمنن اما در مقام تفصیل میبینید بر اساس نؤمن و به بعضی و نکفر و به بعض ایمان ندارد در بخش های سیاسی ولای کافر را میپذیرند یعنی اگر یک کافری بر اینها حکومت بکنند میپذیرند اما مؤمنه بخشیده اگر یک کافری بر اینها حکومت بکنند میپذیرند همچنین ولای محبت و همچنین ولای نسرت فرمود انگاه تحلیل کرد اینها که کافران را به ولا میپذیرند خواه ولای حکومت خواه ولای قضا خواه ولای نسرت خواه ولای محبت منظورشون چیست آیا هدف اونها این است که عزیز بشوند فکر میکنند پیش کافران عزت وجود دارد این چنین نیست زیرا همه عزت مال خدا است بعد همون بغیر نزل علیکم این نزله زفائلش همون خدای عزیز است و تعلیق حکم بر بعض هم علیت را اشعار دارد یعنی خدای عزیز بر شما چین حکمی را و چین قانون را نازل کرده این یک اعلان خطری هم هست نه نسبت به کافران و منافقان که عزیز نیستن نسبت به کسانی که میکوشن رابطه خود را با کافر و منافق حفظ بکنن حشدار دارد فموت خدای عزیز چنین آیه نازل کرده است و قد نزل علیکم یعنی کسی که تمام عزه پیش اوست یه همچه دستوری داد در بحث های توب مقامه مقفرت و مانند آن میفهمد خدای رحیم چین حکمی نازل کرده است در بحث هایی که مربوطه به قسط رزق آمسار زالک است میفهمد خدای رزاق چین حکمی را دستور داد این تعلیق حکم بر وست و شعر به علیه است اما وقتی به فرمایه تمام العزه پیش خداست و این خدایی که تمام العزه پیش اوست چین حکمی سادر کرده است این حکمی نازل کرده است این یه اعلان خطری است یعنی اگر برخلاف این عمل کردید گفتار زلت خواهید شد این مطلب اول که بغیر نزل عرکم زمیر به همون خدای عزیز برمیگرد مطلب دو بومان است که اگر کسی محفیری تشکیل داد به فکر استهزای آیات الهی و استهزای انویام و رسلیم بود این معصیت است و جزه گناهان کبیره و اگر کسی مستمه چین حکمی نازل کرده است چین این مجلسی بود اون هم استماعش جزه گناهان کبیر است ولی اگر کسی در این جلسات شرکت کرد نه گوینده بود نه مستمه می نشست بر او واجب است که نهی از منکر کند و اگر نهی از منکر نکرد حد اقل آن است که این جلسه را ترک کند و اگر جلسه را ترک نکرد معلوم می شود که نهی از منکر می کند نهی از منکر نکرد از جلسه معصیت فاصله می گرد این به دو گناه مبتلا خواهد شود این شخص سوام مثل شخص اول و دوام نیست چون این رازی به کفر نیست برخلاف اون مستمه که رازی به کفر است مستمه واقعا کافر است به صورتن مسلمان یعنی منافق است و منافق با کافر یکسان است اما قسم سوام و گروه سوام کسانی هست که قلبن قلبن ناراضیه منتقل شهامت نهی از منکر را ندارن یا شهامت ترک جلسه حرام را ندارن قهرن چنین گروه معصیت کردن اما این که ذات اغلص لا فرمود اون جلسه را ترک کنید و اگر نکردید مثل اونها اید این نکردن مثل هم گروه دوام با گروه اول باقل مماثلن یعنی کسانی که مستمه استهزاه استن رازیه به کفرن و این که نکردن مثل هم و رازیه به کفر کافر است و چنین انسانی مثل کافر است مماثل تام است ولی گروه سوم که رازیه به کفر استن فقط در جلسه حرام شکل کنن منتقل معصیت کبیری را انجام دادن که نهی از منکر نکردن یا معصیت کبیری دیگه را مرتکب شدن و اون یعنی از که مجلس حرام را ترک نکردن چنین گروهی مثل کافرانن در مقام عمل نه مثل کافران در مقام اعتقاد پس اینکه فهمود انکردن مثل هم این مباسره در اون معنای جامعه بکار رفت که هم شامل منافق می شود که مثل کافر است در همه امور و هم شامل فاسق می شود که مثل کافر است در بخش عمل در بخش اعتقاد خب پس بغیر نزده علیکم فی کتابه ان اذا سمیعتم آیات الله یکفر و بیا و یسته زوبه ها فلا تقعدو معهم حتی خودو فی حدیث غیره این موضوع رو حرک بکنن بحث دیگر بیاید نه این که حالا از یک استهزای به استهزای دیگر منتقل بشه و نه اصلا در زمینه استهزا و حد که آیات الهی سخن نگوین مطالب دیگر ران ران کنن انکه زن مثل هم و حکم منافق و کافر همینست که ان الله جام المنافقین و الکافرین فی جهنم و جنب مطلع بعدیان است که حالا اگر مجلس مجلس کفرو استهزای با آیات الهی نبود مجلس معصیت بود قیبت بود تهمت بود و مانند آن آیا میتوان از این آیه استفاده کرد که نشستن در چنین مجلسی حرام هست البته کسی که قیبت کننده است و همچنین کسی که مستمع قیبت هست اینا معصیت میکنند حرف درون نیست و اما کسی که در مجلس قیبت نشسته است مستمع اینها نیست این مجلسی مجلس معصیت است آیا نشستن در اون جلس حرام هست یا نه نه یز منکر بچنین شخصی واجب است اما نشستن در اون جلس حرام باشد یا نه از این آیه استفادهش مشکل است بخواییم تنقیه مناط بکنیم مقدور نیست بخواییم از جاها اولویت بیاییم مقدور نیست اگر در باری معصیت های آدی بود خب به کفر و استهزاد تعدی کردن از باب تنقیه مناط بلکه از باب اولویت آسان است ولی اگر آیه در باری آن است که در مجلس استهزاد و کفر شما ننشینید نمی شود تعدی کرد به مسائل معصیت های آدی ولی نه یز منکر یه اصل کلیست بر همه در همه حالات واجب است اما نشستن در مجلس حرام که خود انسان نه به منظله متکلم باشد نه به منظله مستمه فقط نشسته در اون مجلس حرامت این را باید از عدل دیگر استفاده کرد در باب نشستن در صفری شرب خمر که صفری است مهمانی است و بعضی ها دارن شراب مخورن و بعضی ها مشکل کار خودشون دارن قضا مخورن اونجا دل خاص دارد بر حرامت اما هر در هر معصیت این چنین است اون را باید از نصوص خاص استفاده کرد که بعضی از نصوص در آلت میکنند ولی از نصوص خاصی استفاده کرد از این آیه نمیشه استفاده کرد خب این که فرمود این الله جامع المنافقین والکافه میفی جهنم جمیعان نشانه آن است که در اصل جهنمی بودن اینان صحیب همان اما نشانه اون نیست که درجات این هم یکی است تا با اون آیه که بعدن در همین سوره نسا آیه 145 قادمد که این المنافقین فدر که الاسفل من النار با اون مخالف باشد در درجات این نار این ها همسان نیستن در اصل جهنم این ها همسانن مکله بعدیان است که منافقین را که این بخشی از آیات معرفی میکنن فرمود این ها مشکل سیاسی دارن و مشکل نظامی دارن مشکل مالی دارن مشکل فرهنگی هم دارن که بخشی از این ها گذاشت اون مشکل های نظامی و مالیشون این است که این بی ارتباط با اون مشکل سیاسیشون نیست این اللذینه مثل اون اللذینه قبل است فرمود بشهر منافقینه و اندلهم عذابا علیمن منافقین کیانن اللذینه یتخذون القافینه اولیاء من دون المؤمنین اینجا فرمود اللذینه یتربسونه بکن این ها یا ارتباط سیاسیشون و با بیگان ها برقرار میکنن یا فرصت طلبن جنگی که پیش می آید چون هم با شما ارتباط دارن هم با دشمنانتون با شما ارتباط دارن برای این که ازا لغو اللذینه آمنو غالو انا آمنو و ازا خلالا شیاطینه هم غالو انا معکم با اون ها ارتباط دارن با شما ارتباط دارن جنگی که اتفاق افتاد اینا منتظره ایلا و نتیجن اگر فده الهی نصیب شما شد میان از شما قریمت طلب میکنن میگن ما هم در غنائم سهیم اگر نصیب کافران شد چیزی بهره کافر شد با کافران رابطه برقرار میکنن که شما باید در غنائم سهیم بکنید برای این که ما باعث شدیم که مسلمان ها تضعیب شدن و شما تقویت شدید کاری که خدا به شیطان اصناد میدهد همون کار رو در همین آیه به منافقین اصناد میدهد معلوم شد این ها جده شریعتی داره انسان حالا ملازم فرمید این ها در حال تربس و انتظارن فرصت تلبند و منتظرن بیدن که چی واقعی میشود اگر شما پیروز بشوید فدهی از ناهی خدا نصیب شما بشود خب قهرن قناع جنگی در اختیار شماست به شما هم که منافقین را میشناسید و به این ها نمیدید اونا از شما قریمت طلب میکنند این چهره ها شناخته شده بودند حالا گفتن حزیفت ابرین یمان دوازده نقرشون را میشناخت بعد کم کم دیگه وردشون علانه شد خیلی ها این ها را شناختند این ها کسانی بودند که میامدن از مؤمنین قنیمت طلب میکردند معلوم شد که مؤمنین دستندرکاران توضیح قناع جنگی از بعض این ها با خبر بودند به این ها نمیدادند اگر این ها در جمع سوری مؤمنین بودند و شناخته نمیشدند خب قناع را آدلان توضیح میکردند به این ها میرسید این اعتراض نداشت این درخواست نداشت معلوم میشود که اون همه یا دستندرکاران توضیح قناع جنگی این ها را میشناختند به این ها نمیدادند بعد این ها به اون مسئولین توضیح قناع جنگی بگفتند علام نکن معکم مگه ما با شما نبودیم چه ما در قناعیم صحیح میستیم انجا دیگه نفهمون نصیبون من الله انجا فهد را به خدا اصناد داد اما انجا نصیب را به خدا اصناد نداد هم بین فهد و نصیب فرق است و هم این که در اونجا فهد به خدا اصناد داد و شد و اینجا نصیب به خدا اصناد نداد اصناد دادن شد خوب یعنی به ما هم بدید مشابه این قبلن در همین سوره مبارکه نسا آیه هفته دو دو به بعد گذشت اون چه که در آیه هفته دو دو به هفته دو سامد تقرار اون چه که فعلا داریم نیست برای این که اون چه که در آیه هفته دویه دو به هفته دو سامد این است که اگر که اون چه فدهی نصیب مؤمنی می شد فضلی نصیب مؤمنی می شد این منافقین یه حرفی بین خود به خدای خود یا مثلا در باطن داشت و اگر شکستی دامنگیر مؤمنی می شد اینم پیش خود یه حرفی داشت و اما اون چه که در آیه محل بحث هست این است که اگر فدهی نصیب مؤمنی می شد این ها با مؤمنین حرف داشتن نه پیش خود و اگر نصیبی به کافران می رسید این ها با کافران حرف داشتن نه پیش خود بیان و ظالح این است که در همه آیه هفتادو و هفتادو سه فرمود به این که و این نمن کن لمن لیوبتن یه گروه اهل تبتن تبتن در مقابل توتن است توتن یعنی کسانی که زمینه را فراهم می کنن تبتن یعنی کسانی که چوب لاچرخ می اندازن وسیله بط و کندی را فراهم می کنن که این قافله حرکت نکند یا با کندی حرکت کند می گن بطیع کردن کار این تبته است فرمود گروه اهل تبته هست و نمی زارن که کار به سرعت پیش بره همین مبتعین فرصت طلبند فیان اصابت کن مسیبتان اگر یه مسیبتی نزیر شهادت و مانندهان به شما برسد اینا با خودشون حرف دارن می گن خوب شدتون که ما نرفتیم جبهه خوب شد که ما نرفتیم این رو بین خود و اسرار درونه خود می گن نه با مردم چون می خوان اون رازشون فاش نشه می گن خوب شد ما نرفتیم و لئن اصحابکن فضلون من الله که اینجا فضل را باز به خدا اصناد داد نزیر آیه محل بحث که فضل را به خدا اصناد داد فرمود اگر فضل الهی نصیب شما می شود پیروز می شدید و مانند اون این باز با خودش حرف دارد با درون خود ویغولن که علم تکن بینکن و بینهون و بدن مثل اینکه اصلا شما را نمی شناک مثل اینکه از یریان جنگ با خبر نبود می گفت یالیتنی کنتو معهان فعفوز فوزن عظیمان ای کاش من با اینا بودم دیگه با شما حرف نمی زند که خطاب بکنن یالیتنا کننا معهان کن پیش خود و در قیاب شما می گفت یالیتنی کنتو معهان فعفوز فوزن عظیمان پس اون دو تا حرف در آیه 72 و 73 مربوط به آن است که منافقین در دو حال دو تا حرف دارن در اون روابط مستور خودشون و اما در این آیه دو تا حرف دارن در اون روابط مشهورشون نه روابط مستور یکی را مستقیمن با مؤمنین در میون می گذارن یکی را مستقیمن با کافرون اون حرفی که با مؤمنین در میون می گذارن چون می دونن مؤمنین اینها را از قناعه جنگی محروم می کنن و به اینها نمی دهن می گن قالو علم نکم معکم مگه ما با شما نبودیم در جمع شما مؤمنین نبودیم چطور قناعه را بین خودتون تقسیم مخلید با ما نمی دهن خب این حرف را با مؤمنین دارن معلوم شاید مؤمنین چیزی از این بهرهای مادی و معنوی به اونها نمی دادن اگر می دادن که اونها دیگه اعتراض نمی کردن سؤال نمی کردن و امکانه للکافرین نصیبون اگر بهرهای کافر می شود این جنگ چیزی اونها نصیب کافران می شود از کافرین چیز طلب بکردن حالا یا می گرفتن یا نمی گرفتن اینجا هم ممکن بود که با این گفتن و اوانفریبی چیزی بگیرن ولی بالاخره معلوم شد قبلن به اینا نمی دادن به کافران می گفتن به این که این علم نستحوز علیکم این علم نستحوز علیکم از جاهای بسیار لطیفیست که کار شیطان به منافقین اصناد داده شد کلمه استحازه یستحیز و یستحفیز و امثال زاله این قاعده اینست که بفهم بود استحازه مثل استبانه استقامه این واب قلب و علف بشه ولی لغت قرآن طبق بیان مرحوم شهف توسیل تبیان در این درخواهیت این کار کنه از مبارک خاص خود هست دیگر واب که حرف عله هست قبلشم علف هست استحوزه این استحازه نمی شود استبانه استقامه امثال زاله که هست اما اینجا استحازه نیست باید که قاعده عدوی هست که بفهم بود استحازه ولی این همه استحوزه علیه مشیطان استحوزی یعنی احاط و قلب این معنا استحازه هست اگر زید بر امر قلب کند و محیطه بر امر باشد و امر را در بر بگیرد میگن استحاز زیدون علا امرین این علا هم همون پیام را دارد در قرآن کریم در سوری اون باره که مجادله این استحازه بر ادعی به شیطان اصناد داده شد آیه نوزده سوری مجادله اینست استحوزه علیهم و شیطانو فانساهم ذکرالله ولی از با شیطان علا اینه از با شیطانو شیطان اومد خواست رو معلوم میشود که اون که مسلطه بر انسان میشود و یاد خدا را از انسان میبرد شیطان است این کار کار شیطان است وقتی افراد در اثر معاصی صغیره به معاصی کبیره بعد به نفاق و کفر و استهزای دین مبتلا بشود جد شیاطین الانس قانون شد وقتی جد شیاطین الانس شدن همان کارهای شیطان را انجام میشود شیطان چگونه با وسوسه یاد خدا را از دلهای اده بیرون میبرد منافقانم که جز شیاطین الانسان با القاعت و تبلیغات سو با وسوسه ها یاد خدا و نام خدا را از دلهای کسانی که احیانا میخواستن ایمان بیاورن بیرون میبردن نمیگذاشتن اونها مسلمان بشون جنگی که پیش آمده داره و از مسلمین شکر از خوردن منافقین از کافران غنیمت طلب میکردن میگفتن به اینکه مگر ما بر شما مسلط نشدیم شما زیر پوشش تبلیغات ما نبودید و اگر نه شما مسلمان بشدید مثل اینها روز سیاه داشتید ما نه داشتیم شما مسلمان بشوید عَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ این افرادی واقعا شیاطین الانسان و کار اونها هم بر اساس استحبال عَلَيْهِم و شیطان و انساهم ذکرالله خواهد بود این منافقین مستحوذ بر کافران بودن یعنی قالب بودن مستولی بودن با تبلیغات سو نمیگذاشتن اینها اسلام بیاورن و میگفتن اسلام محکوم به شکست است معاذ الله و اونها رو در دام فریب خود نگه میداشتن و این کافران نیرنگ زده زیر تبلیغات این منافقان نیرنگ بازن در قیامت منافق در درک اصفل مینن ناراست اون کافران درکاتشون و اندازه درکات منافقین نیم خب امده آن است که اون چه که از آیه 19 سوره مجاده برمی آید این است که کاری که خدا به شیطان اصناد داد منافقین در اینجا به خودشون اصناد میدن الَمْ نَسْتَهْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعَكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ این خلاصه این چه که بین کافران و مؤمنین و اینها گذشت با منافقین اونگاه ذات اقدس اله میفرمید به این که اون چرا که مؤمنین داشتن اون چرا که کافران داشتن اون چرا که منافقین داشتن در دنیا مجموعه بود گذرا ولی فَاسْدُ الْخِتَابَشْ در قیامت است فَلَا يَهْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَتِ خدا بین همه شما در قیامت حکمی کند اما در جمله بعد تمند وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا این وَلَنْ يَجْعَلَ الله آیه مربوط به قیامت است که یکی از احتمالات چنگانه این آیه است یعنی اکنون که داوری نهایی به قیامت باگذار شد در قیامت کافر بر مؤمن هیچ راهی ندارد در دنیا ممکن است احیانا روزی به سود او و زیان مسلمین دا حکم بشود ولی در قیامت هرگز کافر راهی بر مؤمنین ندارد این تقریبا با گذشته تقرار می شود ولی اینکه در گذشته قرار می شود اِنَّكُمْ اِذَا مِثْلِهُمْ اِنَّ اللَّهَ جَانَ بَوْلُ مُنَافِرِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنْدَمَ جَمِيعا اگر منظور این باشد که ولن یج علالله وللکافرینه علالمؤمن سبیلا در قیامت کافر بر مؤمن سبیلی ندارد بلکه در قیامت کافر راه جهنم را تقید میکند و مؤمنین سبیل بهشتا این تقریبا تقرار گذشته است این احتمال فی نفسه بد نیست اما اون فلاهو یهکمو بینکم یوم القیامه هن پیام را دارد گذشتم های مطلب را گفتم احتمال دومان است که ولن یج علالله وللکافرینه علالمؤمن سبیلا یعنی در مسائل فرهنگی در مسائل عقلی در احتجاجات هرگز کافر علیه مؤمن برهانی ندارد براهین عقلی بلصور مؤمنین است مطلب را تقید میکند که مؤمن همون مطلب را این پذیره درباره جهان بینی درباره معاد و ماننده بله به نبوت و ماننده و کافر در مقام احتجاج برهانی ندارد این دو این هم فی نفسه خوب هست اما تمام المراد برای آیه باشد اثبات میخود آیه این را هم شامل میشود و اما منحصره داریم احتمال سومان است که ولن یج علالله وللکافرینه علالمؤمن سبیلا یعنی در دنیا کافر بر مؤمن سلطه سیاسی یا نظام پیدا نمی کند این چنین نیست این هم اخبارات گذشته بر خلاف هست و هم شباه دیروز گاهی مؤمنین پیروزند گاهی کافران پیروزند از همین آیه یه عدی خواستند بهره سو ببرند بعد از جریان سید و شهدا سلام الله علیه ام ربیان خیلی پای کوبی کردند که حسین ابن علی صلوات الله و سلامه علیه امارا از بین بردند بعد وقتی خون پاک اون حضرت در وسیله سخنرانیه زینب کبره را سلامه الله علیه و امام استجاه را سلامه الله علیه و سائر اعضای این قاروان اوضاع مجلسین کوفوشان را عوض کرد جد اون روز کوفوشان برگشت کم کم این را رفتند واقعه را از اون عظمت و سلطه اش بیندازند اول کاری که کردند این بود که ابن زیاد کار را عمر صد کرد عمر صد گفت ابن زیاد کرد هر دو می گفتند این را در خود ارجاع می دهند بعد برای شستشوی همه این باندهای منحوس عموی کم کم آمدند اصل غصر را منکر بشند که اصلا حسین ابن علی کشته نشود به همین آیت هم از تو کرد گفتند وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَلْكَافِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبِيلًا حسین ابن علی فرزند پیغمبر پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم در باروح حمود حسین امیدی چگونه می شود که یک پسر پیغمبر را شهید بکنند این اصل شدنی نیست وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَلْكَافِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبِيلًا این برای تدهیر دامنه دودمان ننگین عموی برد نبود جر یاد به اصر امام سعاده صلی اللہ علیه و سلم رسید حضرت ثبوت با این فکر با شهیدن شما بارزه بکنید آیه منظورش این نیست بنایی که به قرآن کریم آیاتی هست که در قطر نبیینه به غیر حق یک ترون نبیینه به غیر حق این همه انبیاء را کافران شهید کردند آیه این را نمی خواهد بگوید آنها آمدند و گفتند حسین ابن علی شریفتر از آن است که کشته شده باشد حسین ابن علی مثل عیسی ابن مریم به آسمان ها رفت همین عمویان که افتخار می کردند حسین ابن علی به آسمان ها رفت مثل عیسی ابن مریم حجاب بارکه و مصحبه سلام الله علیه فرمود این آیه منظورش اون نیست برای اینکه خدا در قرآن فرمود به قتل همه انبیاء یک ترون نبیینه به غیر حق امثال زاده