نوحی الهید فسألو اهل ذکری این کنتم لا تعلمون بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور بر چراقی نور اون تا یه معصیت کبیری را انجام دادن که نهی از منکر نکردن یا معصیت کبیری دیگری را مرتکب شدن این از که مجلس حرام را ترک نکردن چرین گروهی مثل کافرانن در مقام عمل نه مثل کافرانن در مقام اعتقاد پس این که فهمود این نکه ازن مثل اون این مباسره در اون معنای جامعه بکار رفت که هم شامل منافق می شود که مثل کافر است در همه امور و هم شامل فاسق می شود که مثل کافر است در بخش عمل در بخش اعتقاد خوب این موضوع را حرف بکنن بحث دیگر بیاییم نه این که حالا از یک استحضای به استحضایه دیگر منتقل بشود و نه اصلا در زمینه استحضا و حد که آیات الهی سخن نگویند مطالب دیگر ران ران کنند این نکه ازن مثل اون و حکم منافق و کافر همین است که این الله جام المنافقین والکافینه في جهنم جنبی مطلع بعدیان است که حالا اگر مجلس مجلس کفر و استحضای با آیات الهی نبود مجلس معصیت بود قیبت بود تهمت بود و مانند آن آیا میتوان از این آیه استفاده کرد که نشستن در چنین مجلسی حرام است البته کسی که قیبت کننده است و همچنین کسی که مستمع قیبت است اینا معصیت میکنند حرفی در اون نیست و اما کسی که در مجلس قیبت نشسته است مستمع اینها نیست این مجلس مجلس معصیت است آیا اش نشستن در اون جلسه حرام است یا نه نه یز منکر بر چنین شخصی واجب است اما نشستن در اون جلسه حرام باشد یا نه از این آیه استفادهش مشکل است بخواییم تنقیه مناد بکنیم مقدور نیست بخواییم از جاها اولویت بیاییم مقدور نیست اگر درباره معصیتهای عادی بود خب به کفر و استهزاد تعدی کردن از باب تنقیه مناد بلکه از باب اولویت آسان است ولی اگر آیه درباره آن است که در مجلس استهزاد و کفر شما ننشینید نمی شود تعدی کرد به مسائل معصیتهای عادی ولی نهی از منکر یه اصل کلیست بر همه در همه حالات واجب است اما نشستن در مجلس حرام که خود انسان نه به منظله متکلم باشد نه به منظله مستمه فقط نشسته در اون مجلس حرامت این را باید از عدل دیگر استفاده کنید در باب نشستن در صفر شرب خمر که صفریست مهمانیست و بعضی ها دارن شراب مخورن و بعضی ها مشکل کار خودشون دارن قضا مخورن اونجا دلیل خاص دارد بر حرمت اما هر در هر معصیت این چینی نه است اون را باید از نصوص خاصه استفاده کرد که بعضی از نصوص دلالت میکنند ولی از این آیه نمی شود استفاده کرد خب این که فرمود این الله جامع المنافقین و القابل آفرین فی جهنم جمعان نشانه آن است که در اصل جهنمی بودن اینها صحیح به همان اما نشانه اون نیست که درجات این هم یکی است تا با اون آیه که بعدن در همین سوره نسا آیه 145 خواهد آمد که این المنافقین فدر که لسفر مینن نار با اون مخالف باشد در درکات نار اینها همسان نیستن در اصل جهنم اینها همسانن مطلع بعدی آن است که منافقین را که این بخش از آیات معرفی میکنن فرامود این ها مشکل سیاسی دارن و مشکل نظامی دارن مشکل مالی دارن مشکل فرهنگی هم دارن که بخش از اونا گذاشت آن مشکل های نظامی و مالیشون این است که این بی ارتباط با اون مشکل سیاسیشون نیست این اللذینه مثل اون اللذینه قبل است فرامود بشهر منافقینه و اندلهم عذابن علیمن منافقین کیانن اللذینه یتخذون الکافین اولیاء من دوه المؤمنین اینجا فرامود اللذینه یتربسون بکن این ها یا ارتباط سیاسیشون و با بیگان ها برقرار میکنن یا فرصت طلبن جنگی که پیش میاید چون هم با شما ارتباط دارن هم با دشمنانتون با شما ارتباط دارن برای این که ازا لغو اللذینه آمن و غال و این نه آمن و ازا خلال شیاطینه هم غال و این نه معکم با اون ها مرتباط دارن با شما مرتباط دارن جنگی که اتفاق افتاد اینا منتظره اعلام نتیجن اگر فده الهی نصیب شما شد میان از شما قریمت طلب میکنن میگن ما هم در قناعه امسحیم اگر نصیب کافران شد چیزی بهره کافر شد با کافران رابطه برقرار میکنن که شما مورد در قناعه امسحیم بکنید برای این که ما باعث شدیم که مسلمان ها تضعیب شدن و شما تقویت شدید کاری که خدا به شیطان اصناد میدهد همون کار رو در همین آیه به منافقین اصناد میدهد معلوم شد این ها جده شیاطین و انسان حالا ملازم فرمید اینا در حال تربس و انتظارن فرصت تربند و منتظرن بیرن که چی واقعی میشه برد اگر شما پیروز بشوید فدهی از ناهی خدا نصیب شما بشود خب قهرن قناعه جنگی در اختیار شماست و شما هم که منافقین را میشناسید و به این ها نمیدید اونا از شما قنیمت طلب میکنند این چهره ها شناخت شده بودند حالا گفتن حزیفت ابن یمان دوازده نقرشون را میشنند بعد کم کم دیگه وزشون علنه شد خیله ها این ها را شناختند این ها کسانی بودند که میامدن از مؤمنین قنیمت طلب میکردند معلوم شده که مؤمنین یا دستندرکاران توضیح قناعه جنگی از بعض این ها با خبر بودند به این ها نمیدادند اگر این ها در جمعه سوری مؤمنین بودند به شناخت نمیشدند خب قناعه را عادلان توضیح میکردند به این ها میرسید این اعتراض نمیدید این درخواست نداشت معلوم میشود که اون همه یا دستندرکاران توضیح قناعه جنگی این ها را میشناختند به این ها نمیدادند بعد این ها به اون مسئولین توضیح قناعه جنگی بگفتند علم نکن معکم مگه ما با شما نبودیم چرا ما در قناعه سهیم نیستیم اَلَّذِينَ يَتَرَبَّسُونَ بِكُونَ فِاِنْ كَانَ لَكُونَ فَدْهُمْ مِنَ اللَّهِ قَالُوا عَلَمْ نَكُمْ مَعَكُمْ فِاِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينِ نَسِیبُونَ اینجا دیگه نفهمود نسیب ون منالله اونجا فت را بخدا اصناد داد اما اینجا نسیب را بخدا اصناد نداد هم بین فت و نسیب فرقه است و هم این که در اونجا فت بخدا اصناد داد شد و اینجا نسیب بخدا اصناد داد نشد نفهمود نسیب و منالله خب یعنی به ما هم بدید مشابه این قبلن در همی سور مبارکه نسا آیه هفتا دو دوبه بعد گذشت اون چی که در آیه هفتا دو دوبه هفتا دو سامت تقرار اون چی که فعلا داریم نیست بران که اون چی که در آیه هفتا دو یه دوبه هفتا دو سامت این است که اگر کنون چه فدهی نصیب مؤمنین می شود فضلی نصیب مؤمنین می شود این منافقین یه حرفی بین خود خدای خود یا مثلا در باطن داشت و اگر شکستی دامنگیر مؤمنین می شود اینم پیش خود یه حرفی داشت و اما اون چی که در آیه محل بحث هست این است که اگر فدهی نصیب مؤمنین می شود اینا با مؤمنین حرف داشتن نه پیش خود و اگر نصیبی به کافران می رسید اینا با کافران حرف داشتن نه پیش خود بیان زالک این است که در آیه هفتا دو و هفتا دو سه فرمود به این که و این من کن لمن لیوبتن یه گروه اهل تبتن تبتن در مقابل توتن است توتن یعنی کسانی که زمینه را فراموشده زمینه را فراموشده تبتن یعنی کسانی که زمینه را فراموشده فرمود اگر حضر الهی نصیبی شما می شود پیروز می شدید و مانند اون این باز با خودش حرف دارد با درون خود مثل اینکه اصلا شما نمی شناق مثل اینکه از گریان جنگ با خبر نبود می گفت ای کاش من با اینا بودم دیگه با شما حرف نمی زند که خطاب بکنه یالی تناکن نامعکم پیش خود و در قیاب شما می گرد یالی تناکن تو معهم فعفوز فوزن عظیم پس اون دو تا حرف در آیه 72 و 73 مربوطی به آن است که منافقین در دو حال دو تا حرف دارن در اون روابط مستور خودشون و اما در این آیه دو تا حرف دارن در اون روابط مشهورشون نه روابط مستور یکی را مستقیمن با مؤمنین در میون می گذارن یکی را مستقیمن با کافران اون حرفی که با مؤمنین در میون می گذارن چون می دونن مؤمنین اینها را از قناعه جنگی محروم می کنن و به اینها نمی دن می گن قالو علم نکن معکم مگه ما با شما نبودیم در جمع شما مؤمنین نبودیم چطور قناعه را بین خودتون تقسیم کنید با ما نمی دن خب این حرف را با مؤمنین دارن معلوم شاید مؤمنین چیزی از این بهره های مادی و معنوی به اونها نمی دادن اگر می دادن که اونها دیگه اعتراض می کردن سوال نمی کردن و امکانه لکافرین نصیبون اگر بهره کافر می شد این جنگ چیزی اونها نصیب کافران می شد از کافرین چیز طلب بکردن حالا یا می گرفتن یا نمی گرفتن اینجا هم ممکن بود که با این گفتن و اوان فریبی چیزی بگیرن ولی بالاخره معلوم شد قبلن به اینا نمی دادن به کافران می گفتن به این که این علم نستحوز علیکم این علم نستحوز علیکم از جاهای بسیار لطیفیست که کار شیطان به منافقین اصناد داده شد کلمه استحازه یستحیزو یستحوزو امثال زاله این قاعدهش این است که بفهمد استحازه مثل استبانه استقامه این واب قلب و علف بشه ولی لغت قرآن طبق بیان مرحوم شیف توسیدر تبیان در این گونه از مبارک خاص خود هست دیگر واب که حرف الله هست قبلشم علف هست استحوزه این استحازه نمی شود استبانه استقامه امثال زاله که هست اما اینجا استحازه نیست با اینکه قاعده عدوی هست که بفهمد استحازه ولی این همه استحوزه علیه مشیطان استحوزه یعنی احاطه و قلبه این معناه استحازه هست اگر زید بر امر قلبه کند و محیطی بر امر باشد و امر را در بر بگیرد میگن استحاز زیدون علا امر این این علا هم همون پیام را دارد در قرآن کریم در سوری امبارکی مجادله این استحازه بر ادعی به شیطان اصناد داده شد آیه نوزده سوره مجادله این هست استحوزه علیه مشیطان و انساهم دکرالله علا این هزب شیطان علا این هزب شیطان و منخواسته رو معلوم میشود که اون که مسلطه بر انسان میشود و یاد خدا را از انسان میبرد شیطان است این کار کار شیطان است وقتی افراد در اثر معاصی سقیره به معاصی کبیره بعد به نفاق و کفر و استحزای دین مبتلا بشود اینجا در شیاطیر و انس قانشوند وقتی جزه شیاطیر و انس شدن همون کارای شیطان را انجام میدن شیطان چبونه با وسوسه یاد خدا را از دلهای اده بیرون میبرد منافقارم که جزه شیاطیر و انسان با الغاات و تبلیغات سو با وسوسه ها یاد خدا و نام خدا را از دلهای کسانی که احیانا میخواستن ایمان بیاورده بیرون بیوردن نمیگذاشتن انها مسلمان بشود جنگی که پیش آمد مسلمین شکست خوردن منافقین از کافران غنیمت طلب میکردن میگفتن به این که مگر ما بر شما مسلط نشدیم شما زیر پوشی تبلیغات ما نبودید و اگر نه شما مسلمان بشدید مثل اینها روز سیاه داشتید ما نداشتیم شما مسلمان بشدید علم نستحوز علیکو و نمنع کن من المؤمنین چنین افرادی واقعا شیاطین الانسان و کار اونها هم و اساس استحوز علیکو و شیطان و انساهم ذکر الله خواهد بود این منافقین مستحوز بر کافران بودن یعنی قالب بودن مستولی بودن با تبلیغات سو نمیگذاشتن انها اسلام بیاوردن و میگفتن اسلام محکوم و شکست است معاذ الله و اونها را در دامت فریب خود نگه میداشتن و این کافران نیرنگ زده زیر تبلیغات این منافقان نیرنگ بازن در قیامت منافق در درک اصفل منان نارست اون کافران درکادشون و اندازه درکات منافقین نیم خب امده آن است که اون چک از آیه نوزده سوره مجاده برمی آید این است که کاری که خدا شیطان اصناد داد منافقین در اینجا به خودشون اصناد میدن این خلاصه ایه اون چکه بین کافران و مؤمنین و اینها گذشت با منافقین اونگاه ذات اقدس اله میفرمد به این که اون چرا که مؤمنین داشتن اون چرا که کافران داشتن اون چرا که منافقین داشتن در دنیا مجموعی بود گذره ولی قسط الخطابش در قیامت است فالله یهکم بینکم یوم القیامت خدا بین همه شما در قیامت حکمی کنه اما در جمعه بعد تمود این ولن یجالالله آیه مربوط به قیامت است که یکی از احتمالات چنگانه این آیه است یعنی اکنون که داوری نهایی به قیامت باگذار شد در قیامت کافر برمؤمن هیچ راهی ندارد در دنیا ممکن است احیانا روزی به سود او و زیان مسلمین داها حکم بشود ولی در قیامت هرگز کافر راهی برمؤمنین ندارد این تقریبا با گذشته تقرار میشود ولی که در گذشته درمود اینکم ازن مثلهم انالله جامل منافقینه ولکافر نفی جهنمه اگر منظور این باشد که بر قیامت کافر برمؤمن سبیری ندارد باید که در قیامت کافر راه جهنم را تیمی کند و مؤمنین سبیری بهش راه این تقریبا تقرار گذشته است این احتمال فی نفسه بد نیست اما اون فلاویه کن و بینکن بیوم القیامت همین پیام را دارد گذشتم همین مطلب را گفتیم احتمال دوباره این مطلب را تقریبا دوباره کافر نفیده و لن یجعلا الله للكافرین عل المؤمن سبیلا یعنی در مسائل فرهنگی در مسائل عقلی در احتجاجات هرگز کافر علیه مؤمن برهانی ندارد براهین عقلی سور مؤمنی ندارد مطلب را تعیید میکند که مؤمن همون مطلب را این پذیره در باری جهانبینی در باری معاد و ماننده و کافر در مقاماته و کافر در مقام احتجاج برهانی ندارد این دو این هم فی نفسه خوب هست اما تمام المراد برای آیه باشد اثبات میخود آیه این را هم شامل میشود و اما منحسره دارین احتمال سه بومان هست که ورنگیز علالله للكافرین عل المؤمن سبیلا یعنی در دنیا کافر بر مؤمن سلطه سیاسی یا نظام پیدا نمی کند این چنین نیست این هم اخبارات گذاشته برخلاف هست و هم شباهدی روز گاهی مؤمنین پیروزن گاهی کافران پیروزن از همین آیه یه عدی خواستن بهره سو ببرن بعد از جریان سید و شهده سلام الله علیه ام ربیان خیلی پای کوبی کردن که حسین ابن علی صلوات الله و سلامه علیه ما را از بین بردن بعد وقتی خون پاک اون حضرت به وسیل سخنرانی زینب کبرا و سلام الله علیه امام استقیل سلام الله علیه و سائر اعضای این کاروان اوضاع مگلسین کوفوشان را عوض کرد جد اون روز کوفوشان برگشت کم کم این رفتن واقعه را از اون عظمت و سلطهش بیندازد اول کاری که کردن این بود که ابن زیاد گفت کار را امر سرد کرد امر سرد گفت ابن زیاد کرد هر دوم گفتن یزید کرد یزید گفت اینا کردن به داخله خود ارجا میدادن بعد برای شستشوی همه این باندهای منحوس اموی کم کم آمدن اصل غصر را منکر بشن که اصلا حسین ابن علی کشته نشون به همین آیت هم از تو کرد گفتن ولن یج علالله ولل کافینه علل مؤمنه سبیله حسین ابن علی فرزند پیغمبر پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم در بارو فرمود حسین ام منی چگونه میشود یه پسر پیغمبر را شهید بکنن این اصل شدنی نیست ولن یج علالله ولل کافینه علل مؤمنه سبیله این برای تدهیر دامنه اون دودمان ننگین اموی برد نبود جر یاد به اصل امام ساده سلام اللہ علیه رسید حضرت ثبوت با این فکر با شهیدن شما بارزه بکنید آیه منظورش این نیست برای که با قرآن کریم آیاتی هست که داد قطر نبیینه به غیر حق یک ترون نبیینه به غیر حق این همه انبیار را کافران شهید کردن آیه این را نمیخواهد بگوید اونها آمدن گفتن حسین ابن علی شریفتر از آن از که کشتی شده باشد حسین ابن علی مثل ایسا ابن مریم به آسمونها رفت همین امویان که افتخار میکردن حسین ابن علی به آسمونها رفت مثل ایسا ابن مریم بجور بارکه ما مساوی سلام اللہ علیه فرمود این آیه منظورش اون نیست برای این که خدا در قرآن فرمود به قتل همه انبیار یک ترون نبیینه به غیر حق امثال زالک این آیه منظورش آن است که در مقام برهان یا در مقام نصتهای قیبی و معنوی هرگز کافر بر مسلمان سلطه ای ندارد این ناظره به سلطه زاهری نیست البته سلطه نهایی از آن مؤمنین است احتمال دیگر بی مبارک استلال کردن در بحث مکاسف و امثال مکاسف که این خبر نیست این شاه است والحمدلله ربا بزرگ از جان با کتاب بیداری با کتاب بیداری میتوان گذشت از جان میتوان گذشت از جان بسم الله الرحمن الرحیم اللهم از دنیا بردن