فاسقلو اهل ذکر این کنتم لا دع لبون بر چرانه نور بالبینات و الزبور و انزلنا ایلیک الذکر رای تو بین من ناسی ما نزده ایلیم و لعلهم یتفكرون و قبل نزده عليكم فی الكتابه این اذا سمیعتم آیات الله یکفر بها و یستهزه بها فلا تلعود معهم حتی یخودوا فی حدیث غیره انکم اذن مثلهم ان الله جامع المنافقین والكافین فی جهنم جميعا الذین یتربسون بکن فان کام لکن فضح من الله قالو الم نکنم و این کان لکافرین نسلیبون غالو الام نستعبد عليكم و لمنعكم من المؤمنین فالله يهكم بینكم يوم القیامه ولن يجعل الله للكافرین على المؤمنين سبيلا ان المنافقین يخادعون الله وهو خادعه و اذا غاموا الاسقلات غاموا قصالا يراؤون الناس ولا يذكرون الله اذا غاموا الاسقلات غاموا قصالا اذا غاموا الاسقلات غاموا قصالا یلعبون و مانندون که این ها معمولا در موارد مزموم بکار رفت است و استهزای آیات الهی کار مزموم است شروع در اون خوز در باطل است این زرهم فی خوزهم یلعبون در حقیقت با همین آیه همه هنگ است که این آیه می فرماد اگر دیدید اونها در استهزای آیات قرآنی سرگرمن سرگرم به استهزا هستن اینها را به حال خودشون رهان کنید حتی یخوزو فی حدیث غیره شما برخیزی زرهم فی خوزهم یلعبون این هم مزموم را دارد مطلب دیگران است که در روایات ما مخصوصا دستوخنان نورانی است امیر سلامون لارد در نهجو البناغه بر اساس همین اصل کلی آیه محل بحث کسانی که در مجلس گناه می نشید یا با گناهکاران مجالسات دارند اونها را حضرت برحضر داشت یا کسانی که راضیه به فئر گناهکارانند اونها را هم از این رضا برحضر داشت در خطبه هشتاد و شش در اواخر اون خطبه فرمود وعلمو انیسیر ریا شرکون و مجالست اهل الهوام منساتون لیمان و مهذرتون لشیطان نشست و برخواست با هواپرستان زمینه فراموشی ایمان را فراهم بکند زرف نسیان ایمان است یعنی انسان یادش می رود که مؤمن است و جای حضور شیطان هم هست این مجالست اهل هوا البته این مجالست اهل هوا جنبه ملکه را می فهماند در کلمات غصار شماره 155 فرمود ار رازی به فعل غومن که داخل فیه معهم اگر کسی به فعل گناهکاران رازی باشد مثل آن است که در همه اون گناه داخل شده باشد بعد فرمود وعلا کل داخل باطل اثمانه این سغرا و کبرا منطقی است که ار رازی به فعل غومن که داخل فیه معهم این حکم داخلينه و هر کسی هم که داخل در باطل شد دوتا گناه کرده است و علا کل داخل فی باطل اثمان دوتا گناه است اسم العمل بهی و اسم الرزا به یکی معصیت مصن کار است یکی معصیت رزای بکار خود رزای بکار معصیت است البته رزای بکار در بعضی از موارد ممکن است معصیت فقهی نباشد ولی معصیت کلامی هست یعنی روح را تیره می کند ولی خود عمل البته معصیت خواهد بود و هر تغبیر این دونکته مربوط به اون آیه اسبق اما آیه ای که مربوط به کیفیت تربوس منافقی نست در این زمینه وصف دیگری از اوصاف منافقین را شرداد تبود اللذینی تربوس منافقین چندین تربوس به انتظار و فرصت تلبی دارد ایکی درباره اصل نظام اسلامی است که اینها منتظرن یه روزی نظام اسلامی معازل دا سردگون بشه به شکست بخوره و مسلمین مقهور کافران قرار بگیرد این همان است که در آیه 98 سوره مارک توبه بیان کرد تمود به من العراوه من یتخد و ما ینفقو مقرمن و یتربسو بکنید این ها الان در جمع مسلمین هستن اگر وجوه شرعی به صورت خومس زکاة و مانندان به دولت اسلامی پرداخت می کنن این را یک نفع قرامت می دانن هر کونه پرداخت ماری را که به دستور دین تعدیه می کنن اون را یک نفع قرامت می دانن به منتظر برگشت اوزایه و یتربسون بکنه و دوائر که اوزا برگرده به سود اونها و علیه شون این در باری اصل نظام است یه وقت است که گذشته از اون تربس و فرصت تلبیه درونی جاسوسی هم می کنن در جنگ ها به سود اونها کار می کنن نظیر اون که در همون سوره مبارکه توبه به این صورت بیان شده است سوره ۴۷ سوره توبه فرمود این منافقین در جمع شما به جبه جنگ نمی آیند ولی اگر هم بیاین لَوْ خَرَجُ فِيكُمْ مَا زَادُكُمْ اِلَّا خَبَالًا وَلَا اُوْ وَقَوْ خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةِ وَفِيكُمْ سَمَّاغُونَ لَهُمْ به سود دیگران خبر چی نمی کنن حرف ها را می شنوند برای دیگران سماعند به سود غیر حرف ها شما را می شنوند که گزارش بده این یه نحوه است یه نحوه تربس است که می خوان از دو طرف سود ببرند ولی سودشان به این صورت است اگر مسلمین پیروز شدند می گویند ما که در جمع شما بودیم حالا یا در جبه شرکت می کردند یا پشت جبه تدارکات اینها را فرهان می کردند براخره ظاهرن ما مسلمین بودن لذا به مسلمین می گفتند علم نکن معکن مگر ما با شما نبودیم خب چرا ما را از غنائم محروم می کنید یک نحوه حضوری باید اینها در جمع مؤمنین داشته باشند یا به همراه اینها در جبه رفته باشند یا در پشت جبه تدارکات اینها را فرهان می کردند ولی اگر مسلمین شکست بخورند در این حال از کفار قنیمت طلب می کنند زمینه آیه این است که مسلمین شکست خوردند و کافران پیروز شدند در این زمینه منافقین به کافران چه می گویند و انکان للکافرین نصیبون قوله یعنی همین منافقین به کافران این چه نیم می گویند شما می بینید دو تا وچ در نو این کتاب های تفسیر هست یکی را زمخشری و امثالشون فرمودند یکی را دیگران فخر رازی هر دو وچ را جمع کرده است قوت فیل آیته وچخانه اما اون هنره داوری در مثل فخر رازی نیست که بالاخره تعییم بکند که آیه هست کدام یکی از این دوران می گویند یه وقت است آیه قابل جمع است یا جامعی دارد می توان اون جامعه مشترک را گرفت و همه مسادیق را زیر مجموعه اون جامعه قرار داد یه وقت است نه دوتا معنا دوتا مصداق رودر روی همه است و تعیین احده ما یا دوتا مصداق رودر روی همه است یا با مشاهده فضای داخلی آیه هست یا با جریان خارجی آیه هست یا با آیات دیگر اون دوتا وچی که در تفسیر فخر رازی هست یک وچ همان است که دیروز ذکر شد که ایشون این رو وچ دوبوم ذکر کردن وچ اول که هم در تفسیر فخر رازی آمده و هم در تفسیر زمخ شریف که بعد نوعا این آیون اهل سنت همین دوره رو ذکر می کنن این است که منافقین در زرف شکست مؤمنین به کافرین می گوین که ما جلوی مؤمنین رو گرفتیم نگذاشتیم اونا بر شما مسلط بشون شما رو از خطر و شر مؤمنین حفظ کرده ایم بنابراین سهم ما رو به ما بدیم این نه با فضای آیه سازگار است نه با شاهد داخلی اما فضای آیه این است که آیه در فضای شهر شکست مؤمنین نازل شد یعنی اونجایی که زرف مؤمنین روشن شد شکست خورده یک لشگر شکست خورده زرفش روشن می شود در اینجا اون که منافقه است به اون گروه پیروز نباید بگد ما شما رو از اینا حفظ کردیم باید بگوید ما شما رو کمک کردیم که شما پیروز بشدید یا این تعبیر رو بکنن یا این تعبیر رو که شما پیروز بشدید که ما در شکست اینا به شما کمک کردیم یک از این دو تعبیر رو بکنم باید بگوید که ما شما رو در پیروز شدن کمک کردیم یا ما شما رو در شکست اینا کمک کردیم یک از این دو تعبیر رو بکنم اگر بگوید ممنع هم منهم ما شما رو از اینا حفظ می کردیم یعنی از خطر اینا شما رو حفظ می کردیم اینها که ضعفشون روشن شد که اینها که شکست خوردن منافقین به کافرین چی میگوین میگن ما شما را از خطر اینها حفظ کردیم اینها که شکست خوردن دران فرار میکنن که از چی حفظ کردیم پس این با فضای آیه سازگار نیست با تاریخ آیه سازگار نیست با جریان داخلی آیه هم سازگار نیست با این از که اون که چرخ پنجوم است به تعبیر بر جزی مفسرین که گفتن این تابور الخامس بودن یعنی اینها منزله چرخ پنجوم بودن منافقین به کافران اون که خبر چینی میکنن این چنین شخصی مزدورانه برای اون عربابش کار میکنن وقتی اون عرباب ها پیروز شدن این مزد کار طلب میکنن ولی اینها امرانه با کافران برخورد کردن گفتن استهواز همونطوری که تو بحث قلب مراز فرمودید یعنی استیلا فقه و لغه این کلمه آنست که اون پشت شطر رو میگن حاز البعیر این دوترف و دوتران را میگوین حاز یعنی اون ساربانی که از پشت به این دو پهلوی شطر میزند و فشار میاورد که شطر برود یا بدود چنین سائقی را میگوین حوزی حوزی یعنی اونی که حاز بعیر را میزند یا حازی نش را میزند تا این شطر بدود یا برود چنین سائقی را میگوین مستحوز یعنی بر پشتیه که زنید قان خواهد رآل که خود اینه خنش تو به آنست و دوپشتی که مگذنت که اینئات پشت را میزند و بر declare شیطان برارش د فيبشت و پشت به هر راه مزند می راند چنین سائقی را میگنید شیطان را که نغل بکند این است که شیطان به خدا عرض کرد لَأَهْتِنَكَنَّ زُرْلِیَتَهُ این شیطان با افراد گناهکار معاملی یک دان می کند از اینها به انسان تعبیر نمی کند می گوید این معصیتکاران هنک اونها به دست من است یک سوارکار ماهر وقتی بر اسف سوار شد اصف را احتناک می کند یعنی هنکش را با اون افسار می گیرد این حال را می گن احتناک شیطان با معصیتکار معاملی انسان نمی کند چون می داند کل انعام بلهم ازلن انسانی گروه است که از دست اون بیرون است این معانی را اون خوب می داند لذا تعبیراتی که قرآن کریم از زبان شیطان درباری فریب خوردان می کند همون تعبیر است که درباری دام دارن همین در همین حد گاهی می گوید لَاَحْتِنَكَنَّ زُرِّیَّتَهُ اینجا دیگه نام آدم مطرح نیست از آدم به عنوان احتناک یاد نکرد گفت من زرریه او را احتناک می کنم در سوره مجادله همی که قرآن امضا که فرمود استهوز عليهم و شیطان و انساهم ذکر الله خب معنای استهوز اینست اگر معنای استهوز اینست و معنای استهوز همون استیلا و غلبه است اگر کار منافقین در حد همون چرخ پنجم بود به تعبیر و از از مفسران که اتابور الخامسه است خبرچینیست گزارش است چنین حدی که مایه استیلای منافق بر کافر نیست اگر کار منافقی در حدی که منافقی در حدی که مایه استیلا و غلبه است اگر کار منافقی در حدی که از سقوط ایمان نجات دادیم راه صحیح رو بتونه ارائه کردیم گفتیم با تناب پوسید اینها به چاه نروی این طرز فکر میکردن علم نستهوز علیکم و نمنعکم اینی که در تفسیر سیدن استاد رزبان لالی آمده علم نقلب کن این برابر همان است که در تفسیر دیگران هم آمده ولی علم نقلب کن ولی علم نقلب کن علم نستهوز علیکم به معنای علم نقلب کن نیست به معنای علم نقلب کم هم نیست به معنای علم نقلب علیکم ما شما روندیم به طرف نجات خلاصه یه همچه دائیه رو منافقین دارن تلبکارانه حرف میزنن یعنی ما رهبری شما را بوده گرفتیم چون که شیطان در اینجا رهبری اونها را بوده میگرد استهوز علیکم شیطانو فانساهم ذکرالله گاهی ذات اقبسه لا از نفوز شیطان چه این تعبیر بکنن نظیر اون چه در سوره حج است کتب علیکه انه من تولهو فانهو یوزلهو و یهدیه الى عذاب سیر نظیر یقدمو یوم القیام قومو فاوردهم نار به بیس الورد المورود گاهی از جلو قائدن گاهی از دنبال سیرنمون سائغن این استهوز علیکم شیطان سوق پشت سر را میرساند اون لا احتنکن زوریتهو در سوره اسراب اون فانهو یوزلهو و یهدیه الى عذاب سیر در سوره حج اون قیادت جلو را میرساند بلاخره هیوان را یا از جلو میکشن یا از دنبال هی میکنن به این صورت است لذا این معنی با آیه سازگارتر است که علم نستهوز علیکم و نمنعکم من المؤمنین این همچه حرفی را اونها داشتند نه اینکه منهم پیداست یعنی از اونها از صف اونها با اونها نباشید مثل اینکه در آیه قبلشین با اون کافره نباشید یعنی با فکر اینها با خط مشینه نباشید دیگر اینکه نزیر همون آیه قبل است خب روشندتر بود قرآن کتاب تهوری نیست کتاب تعلیم عملی است یه وقت است که مفسر به این فکر است که لَيْسَ الْبِرْ اَنْتُوَلُّ وَجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْتِغَ بَالْمَغْرِبِ وَلَا كِنَّ الْبِرْ مَنْ آمَنِ بِاللّهِ اومد مشکل ایجاد میشه باید که چطور بِرْ مَنْ آمَنِ بِاللّهِ است آیا بِرْ بست یا بر است یا مضاف در تقدیر است لَا كِنْ زُلْبِرْ مَنْ آمَنِ بِاللّهِ است یا لَا كِنْ الْبِرْ بِرْ مَنْ آمَنِ بِاللّهِ است که محتو خبر یا اسم خبر هموهنگ بشه قافل از این که قرآن نمیخواد کتاب علمی باشد قرآن میخواد متعلمین بپروراند لذا هر جا سخن از وصفه است مصوفه را ارامی کند و غنمشه کتاب تهوری ماست اونه که قرآن را در حد کتاب علمی مصطلح میدوند به فکر مضاف و مضافعله میگردد که چطور اینجا فرمود لَا كِنْ الْبِرْ مَنْ آمَنِ بِاللّهِ است شما میبینید نو اینها به زحمت میفتند مثلا یوم لا يَنْفَ اُمَالٌ غَلَابَنُونَ اِلاَ مَنْ اَطَلَّاخُ بَغَلْبِ اِنْسَرِيدُ اونجا هم به زحمت میفتند روزی که مال و فرزند به حال کسی سودمند نیست وحسب نظم عادی که کتاب های علمی بران روال است اینکه این گفته میشود که یوم لا يَنْفَ اُمَالٌ غَلَابَنُونَ اِلاَ سَلَامَةُ الْغَلْبِ نَا اِلاَ مَنَ اَطَلَّاخُ بَغَلْبِ اِنْسَرِيدُ اخو این مستثناب و مستثناب هواهنگ نیست مستثناب این است که مال و فرزند نافعه نیست مستثناب این است که عمل صالح نافعه است سلامت قلب نافعه است ولی مستثناب سلامت قلب نیست مَنَ اَطَابَ غَلْبٍ سَلِیمَ است سرش این است که قرآن کتاب نور است نه یک کتاب علمی ماست که فقط خطوط کلی علمی را بیان کند معمولا قرآن وقتی وصف را شرح میدهد مصوف را محرفی میکند اینجا هم نمیخواهد بگوید نفاق بران این است کفر بد است همین است که فقط راه نمایی علمی باشد با منافق نباشد با کافران نباشد با مؤمنین باشد به امثال ذاره ای اون هم به همین روال گفتند ما شما را از مؤمنین به ما انهم مؤمنین معنی کرده ایم در حقیقت و نمنع کم من المؤمنین در حقیقت من هم یعنی از مؤمنین اما این چه فرمود؟ این من المؤمنین هم از باب تعلیق حوش بر وضع مشعره به علمیه است در اونجا دیگه به این کانل کافر نصیبان قالو الام نستحفظ علیکم و نمنع کم منهم دیگه نفرمود فمود من المؤمنین که این تعلیق حوش بر وضع مشعره به علیه ات باشد اما این که در ظلمه مود ولن یج علالله للكافرین علالمؤمن سبیلا این چون نکره در سیاق نفیه است همه اون وجوه پنجگانی که تقریبا در وحظ دیروز گذشت شامل میشود چون سبیل جامعه است و اگر احیانا کافری بر مسلمی در یه مقته پیروز میشود این پیروزی نهایی نیست و آزمون الهی است در سوره امبارک آل امران آیه 139 تا 142 چنین گذشت همود ولاتهنو ولاتهزنو و انتوم الاعناون انکنتوم مؤمنین اما انکنتوم مؤمنین قهرم اگر مهور ایمان و کهوه رسیب شود مؤمن اعلا است و اگر بحث در ایمان و کفر نباشد بحث در علل و عوامل عادی باشد خوب هرکه عالم است پیروز است هرکه متحد است پیروز است اگر در بعضی از جنگ ها کافرین بر مؤمنین پیروزند نشون اونا کافرند و اینا مسلمند بلکه اونا عالمند و مسلحند اینا بیسلاه هست اسلام و کفر که به جنگ هم نرفت عالم و جاهل با هم جنگی دارن اون که عالم هستند از وسائل سنتی بهره برد و اون که جاهل بود دستش خالی بود شکست بود یا متحد و مختلف با هم جنگ کردند اونا با هم متحد بودند ساختند اینا مختلف بودند با هم نساختند متحدین بر مختلفین پیروز شدند شما تو همه این تحلیل های پیروزی اونی بالاخره حق قالب است علم حق است جه باطل اتحاد حق است اختلاف باطل اسلام و کفر که به جنگ هم نیامدند حالا این همه هستند یا جنگ نفت بود یا جنگ گاز بود یا جنگ جنگل بود یا جنگ آبونان بود جنگ اگر جنگ نفت و گاز و زمین و زمان باشد هرکی مسلح است پیروز میشه حل یسته به لذین یعلم و برلذین لای آدمون حق است اتحاد حق است اختلاف باطل است جهلا باطل حالا اگر یه ملت پیش روی عالمی با این ملت پس افتاده جاهل جنگید خب علم حق است جهلا باطل است اون حق بر باطل پیروز میشود هیچ جا در عالم نشد که حق شکست بخورد این یه اصل کلی است که قابل نقض نیست و هر جا اسلام به میدان آمد و کف به معنی و کف به میدان آمد شکست بخود نشانش پیروزی همه انبیاء بود بدون سلاح روز با دست خالی همه انبیاء پیروز شدند دیگر این طور نمود که یه پیغمبری شکست بخورد که همه انبیاء پیروز شدند حالی گاهی زمین فرو برد گاهی زمان گرفت گاهی دریا گرفت گاهی سهرا گرفت بالاخره همه انبیاء با دست خالی پیروز شدند یه بار نشد که اسلام عرضه بشه به شکست بخورد در قرآن کریم فمود لا تهلون ولا تهزنون و انتم الاقلاون این یه اصل کلی است انکنتم مؤمنین یا انتنسرالله انسرکم ویوثبت اقدامکم فتغسل للدین کفر و اذل اعمالها این ها اصول کلی است غیر قابل تخصیص است و اما اگر یه جایی دیدید که نه برای گاز و غیر گاز جنگیدند یه جایی برای خاک جنگیدند یه جایی هفت و هفت ده کشور تقدیم بیگانه کردند اوند که جنگ اسلام و کفر نبود در تحریلات از تعمیر که قبلان از نهجور برای آن خونده شد این بود که خدا کسی را یاری میکند و معلوم بشود که برای دین او دارد جنگ میکند و اما در عباره جنگ گاهی ما کشته میدادیم گاهی رقیم ما کشته میداد گاهی از ماها با اونها درگیر هم میشودند مثل دقوط جنگی تحاولان تحاول نهلین تصابل میکردند تا معلوم شد که ما راست میگیم از اون بعد دیگه خدا ما را یاری کرد حتی اقل من لها صدق نیت نه وقتی معلوم شد ما راست میکیم دیگه پیروز شدیم وقتی که پیروز شدن عبو صوفیان متحیران راه میره میگفتی لیت شعری به مازان قلبنی لشکر مال ما عده مال ما عده مال ما ما کباب میدادیم به سربازان ما اونا خورما میدادن چطور ما شکست کنیم اونا پیروز شدن همینجور متحیران راه میره وجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم از پشت سر رسید دست مبارک رو دوش نحس عبو صوفیان گذاشت امو بالله قلب توکه از برابری این لنیج علیه الله لکافرینه علیه المؤمنه سبیله و اصل کردیست هرگز شکست نخورده البته چون نکره در سیاق نفیه است خطوط فقهی رو هم شاهد میشود که حالا به سرعت رد میشویم اگر پدر کافر بود و مادر مسلمان ولایت پدر و پرزند تابعه اشتفال آوین است پدر در اینجا ولایت ندارد یک اگر پدر مسلمان بود مادر کافر بود حقال هزانه ای که در بعض از بخش ها مال مادر است نسبت به بعض از خورد سالان اونجا حقال هزانه ندارد دو پدر اگر بخواهد کافری را وسیع خود قرار بداد برای اولاد صغار در صورتی که اینها تابعه اشتفال آوین باشند اون وسیعت نافذ نیست باطل است برای اینکه کافر بر مسلم سلطه ندارد این سه و اگر قاضی غیر مسلمان بود رجوع به محکمه او نافذ نیست این چهار اگر والی مسلمین غیر مسلمان بود ولای او اثر ندارد این پنج شواهد فرامانی در کتاب های فقیه است که نمونه ششون میشند بر بحثی دیروز گذاشت والحمدلله حرم بالعالم در کتاب بیداری آیه هایی از ایمان میرسد به گوش جان یک ندای بی پایان در کتاب بیداری آیه هایی از ایمان در کتاب بی داری آیه هایی از ایمان در کتاب بی داری آیه هایی از ایمان بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین اللهم صل على محمد و آل محمد و اجل فرجهم سلام شنواندگان ارجمند مخاطبان عزیز شبکه سراسری معرف شب تونست به خیر و نیکی و سلامتی