من قبلك الا رجالا نوحی اليه فاسألو اهل ذكر این کنتم لا تعلمون بر چراغی نور و لعلهم يتفكرون و از این اشاره شد ایچی مسئله رضا و کراهت نفسانی نسبت به حسنات و سیاد یکی هم مسئله تولی و تبریست در باره رضا اگر کسی گناهی کرد و به اون گناه راضی شد و از اون گناه خوشحال بود یا نسبت به اون گناه خوشش آمد از در فقهی دوتا گناه نکرده است ولی از در کلامی به دو گناه مرتکب شد از در فقهی چنین ایمه انسانی به دو اقاب معاقب نیست دوتا حرام مرتکب نشد و اگر انده لازمش آنست که انسان هر معصیتی را که می کند دوتا اقاب ببیند چون هر معصیتی را با رضا انجام می دهد و اگر راضی به اون کار نباشد که دست به اون کار نمی زند پس با رضای گناه که گناه می کند دوتا گناه فقهی نیست ولی چون از در مسائل کلامی راجب خصوصیات نفسانی هم مطرح است این شخص گذشته از این که در مقام عمل تجری کرده در مقام اوساف نفسانی هم حیثیتی دین راحت کرده و جری شده لذا از در مسائل کلامی گرفتار خوبس سریره است چنینگی در مسئله تجری گفتن اگر فعل متجری گناه نباشد کشف از سوئی سریره می دهد اگر این سوئی سریره مسئله کلامی است این مطلب اول این در باره کار خودش اما در باره کار دیگران رضای به گناه دیگران خود همین رضا گناه است گناه فقهی است زیرا اگر چنونچه دیگری دارد گناه می کند بر انسان واجب است به عنوان امر معروف و نهی است منکنه است منکر جلو گناه را بگیرد و نهی از منکر درجاتی دارد زیفترین درجه همون انزجار قلبی است که نهی منکر قلبی است بعد زمینه انزجار قلبی اعتراض لسانی است بعد هم زمینه انزجار قلبی و اعتراض لسانی حمایت دستی است یعنی با اعضا و جواره از دین حمایت بکند و جلو و منکر را بگیرد اگر کسی گناه کرد و دیگری راضی به اون گناه بود این از در فقهی محسیت کرد چون نهی از منکر برای رواجب است و نکرد است ولی اگر از افاق نهی از منکر بیرون باشد کسی در یک کشوری گناه کرد است و این شخص به گناه او راضی است بدون این که این رضای او در تحریش گناهکار در تشریح گناهکار در تنهای گناهکار گناه کفر است نه تنها معصیت عادی نه تنها دروغ میگوید یا قیبت میکند یا گران فروشی یا کم فروشی دارد مقبون میکند این چنین نیست بلکه کفر میورد اگر کسی راضی به کفر دیگری باشد این نه تنها از در این که نهی از منکر نکرده است معصیت شد چون این به امر اعتقادی برمیگرده در حقیقت او کفر را میپسندد لذا رضایب و کفر جزئه معاصیه کبیر است و خودش کفر است و از همین جاست که در زیارت آشرا و مانند آن گفته شد به این که اگر کسی گریان شهادت سید و شهده سلام الله علیه را بشنود و کار امویان را بپسندد او هم ملعون است و وقتی وجود امویان که حضرت حجه سلام الله علیه ظهور میکند راضیان به کار امویان را هم بکنند کفرشون میرسانند از همین باب است برای این که رضای به قتل معصوم در حد کفر است چه این که جنگ با معصوم در حد کفر است از اون جد که پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم در باره است امیر سلام الله علیه فرمودیه علیه حربو که حربی سلمو که سلمی یعنی جنگ با تو با منزله جنگ با پیغمبر است خب جنگ با پیغمبر کفر است جنگ با امارات معصوم هم کفر است از هم محاربین امام معصوم علیه السلام کافران و مخالفین اونها در مسائل عادی نمحاربین اینها فاسقن این همون بیان لطیف محقق توسی در متن تجدید بود که برهوم ابلامه هم پذیرفت و شرکت که محارب و علیه السلام کفرتون و مخالفوهو فسقه اونای که به جنگ امیر معمی علیه السلام آمدن بر اساس حرب و که حربی کافران اونای که با حضرت جنگ نکردن ولی فرمان حضرت اعتاعت نکردن خب فاسقن مثل کسی که فرمان پیغمبر را اعتاعت نکند و معصیت کردن پس رضای به معصیت با رضای به کفر فرق دارد چنگ که رضای به معصیت خودش به رضای به معصیت دیگران هم فرق دارد و اگر در زیارت آشورا راضیان به قتل سید شهدان سلام ملعبه ملعونن و با ظهور وجود بارکسته ولی از ارواه نفدا اینها مهدور و دمن برای آنست که اینها به کفر راضیان و در جریان قوم سمود هم بیانی از هسته امی سلام ملعبه در نحجه البلاغه است که اقوام به ملل را اون مسائل اعتقادی یک جا جمع می کند اینما یجم آن قوم ار رضا بستخد بعد استلال می کند می فرمد به این که قوم سمود یک نفر را انتخاب کردن برای اغرو پی کردن و کشتن ناغه ساله سلامون داده ولی خداوند همه اونها را معذب کرده است از این بعت اشقاها فقال لهم رسول الله ناغت الله به سقیه ها فکذبوهو فاغروها خدا می فرمید همه این قوم اون ناغرا را انتخاب کردن در حالی که آغر ناغه یک نفر بود باید از این بعث اشقاها حضرت امیر سلامون لاله اون طبق اون چی که در نهجر بلاغه آمده است به همین آیه استدلال میکنند بعد می فرموند که اینما یجم آن قوم ار رضا بستخد و آغر ناغه سمود یک نفر بود و خداوند همه را محکوم کرد در خطبه دویس رویه که نهجر بلاغه این آمده است خدا همه اینها را عذاب کرده است چون همه اونها راضی به کار این آغر بودن چون همه اونها راضی بودن خدا عقل را و کشتن را به همه اونها اصناد داد فقال سبحانه و فعل اغروها فاسبهون آدمی خب در اونجا در حقیقت همه اونها توتعه کردن به این کار رضا دادن منطقه یک نفر را معمول اجرا شدن بلان که دارد فتعاتا صاحب هم فعغر چون فکذبوهو یعنی همه این قوم ساله سلام الله را تکذیب شدن بعد به تصمیم گرفتن برای عغر ناغه و یک نفر را معمول اجرا کردن و او مصوبه این قوم را اجرا کردن البته کار کار همه است فتعاتا صاحب هم فعغر سلش این است که همه این قوم کذبوهو از این جهت فعل اون آغر به همه اصناد داده شد برخلاف آن است که انسان راضی باشد به فعل کسی که در یک گوشه عالم گناه میکند به فعل او به رضای او هیچ نقشی هم ندارد در انجام کار او البته در اون جا از در خصوص مسئله کلامی در گیر است و این که نهی از منکر لسانن هم در قبال قلب و عمل واجب است و در رتبه اول و زعیفتن رتبه مسئله نهی از منکر قلبی است در کلمات قصار امیرون اونی علیه السلام در شماره سی سد و هفتاد و شهار قصار اون حضرت آمده است ولی عملا کاری نمی کنند برای منکر زدائی فرموند فزارکه متمست کن به خسلتین منخصار الخیر و مزیع اون خسلتن کسی که از در قلب و زبان منکر را نفی می کند ولی اقدام عملی ندارد این با دو خسلت نهی از منکر را زنده کرده است و یک خسلت را ترک کرد و مزیع اون خسلتن و منهم المنکر را بردارده است و ترکو به یدهی و لسانه زعیفتر از همه کسی است که منکر را از در قلب نفی می کند یعنی انزجار قلبی دارد از دل ناراضی است نسبت به اون کار زشت ولی زبانی اعتراض نمی کند و اقدام عملی هم ندارد فزارکه لذی زیع اشرف الخسلتن منصراست و تمست که به واحدتن این شخص دو خسلت مهم و شریف را ترک کرد از که اعتراض زبانی و اقدام عملی باشد اونا را ترک کرد فقط انزجار قلبی را حفظ کرد و منهم تار کند به انکار المنکره به لسانهی و قلبهی و یده و از یاستن که هیچ مرتبه از مراتب نهی از منکر را عمل نمی کنند نه اقدام عملی دارند برای نهی از منکر نه اعتراضیه اعتراض زبانی دارند و نه انزجار قلبی قلبن هم منزجه نیستند فظالکه میت الاحیا این مرده است در بین زنده ها خب معلوم می شود که رضای به گناه دیگران در حقیقت مرده بودن است اگر کسی راضی باشد به گناه دیگران معلوم می شود که هیچ مرتبه از مراتب سگانی نهی از منکر را انجام نداد و این میت الاحیا است این خلاصه بحث در مطلب اول که راجب رضا و چراحت در باره گناهان است اما در مطلب دوم که تولی و تبری است بر یک مسلمان واجب است نسبت و اولیای الهی تولی داشته باشد و نسبت و اعدای دین تبری اونها که خارج از حوضی اسلامن یا کافر هرمین یا اهل کتابن که در حکم هرمین هستن در این فضا تولی با اونها حرام است دوست داشتن اونها یاری کردن اونها پذیرش سرپرستی اونها پذیرش حکومت و قضای اونها همه محرم است این مسئله او اول نسبت به کافر هرمین یا کسی که در حکم کافر هرمین است یعنی اهل کتاب هست و به شراک زنبه هم در نیامده و در حال حرب ما مسلمین است این دو گروه تولی اونها حرام و تبری از اونها واجب خواه به جای مسلمین با اینها تولی داشته باشن که با مسلمونها رابطه نداشته باشن فقط با کفار رابطه داشته باشن یا نه اینها که متولیانن هم با مسلمین تولی دارن هم با این کفار البت اگر با مسلمین تولی نداشته باشن فقط با کافران تولی داشته باشن گناه ها نشون بیشتر است و اگر هم با مسلمان متولی دارن هم با کافر گناه دارن گناهشون کبیر است منتای کمتر تولیه کافر حربی و همچین احل کتابی که در حکم کافر حربی است حرام است و تولیه اونها باجه این هر دو معصیت هست چه با تولیه مؤمنین باشد چه به جای تولیه مؤمنین چه این که هم رابطه ولایی با مؤمنین داشته باشند و هم رابطه ولایی با کفار یا فقط با کفار رابطه حربی داشته باشند این که آیات براب لا تتقیزال کافرین اولیاء من دور المؤمنین به اون فرد اهم و اشد اشاره شده است وگرنم اگر چنون که با کافران رابطه داشته باشند و با مسلمین هم رابطه داشته باشند باز معصیت کردن منتها حالا آیات چون در سیاق بحث نفاقه است به منافقین در حقیقت با کافران فقط تولیه دارن به جای این که با مؤمنین تولیه داشته باشند آیه می پرماد لا تتقیزال کافرین اولیاء من دور المؤمنین حالا اگر من المؤمنین باشه دارن باز حرام است این چنین است که من دور المؤمنین حرام باشد و من المؤمنین حرام نباشد اگر کسی تولیه داشته باشد هم نصد مسلمان هم نصد کافر حربی خون معصیت کرده است تولیه نصد مسلمین واجب است تولیه نصد کافران حربی و کسی که در حکم کافر حربی است حرام است پس تولیه کافر حربی و تولیه اهل کتاب که در حکم کافر حربی است حرام است خواه با تولیه مسلمین باشد خواه بدون تولیه این چهار فرد که هر چار سوردش حرام است مونتا اونجا که به جای مسلمین فقط با کافران تولیه دارن حرمتش بیشتر است و این آیاتی که میفهمد من دون مؤمنین برای این که ناظره به منافقین است و منافقین فقط رابطه ولایش و با کفار برقرار است خب این ماله کسی که با کافر حربی یا اهل کتابی که به منزلی کافر حربی است تولی دارد اما اگر کسی کافر بود ولی کافر حربی هست یعنی اهل کتاب نیست کافر حربی به استرافقی یعنی اهل کتاب نیست ولی کاری هم با مسلمی ندارد اعلان زندگی مسالمت آمیزی کرده است یا اهل کتابی که کاری با مسلمی ندارد یه زندگی مسالمت آمیزی رو طلب میکنند رابطه دولت اسلامی و ملت مسلمان با این دو گروه چگونه است از ذره تولی و تبریب از ذره تولی نسبت به اقاعد اونها حرام است نسبت به اخلاق اونها حرام است نسبت به اعمال اونها که در مسیر عبادات نیستن کارهای محرم انجام میدن حرام است اما رابطه انسانین اسلامی رابطه انسانی و بین المللی مسلمین دولت اونها و ملت اونها با کافران چه اهل کتاب باشن چه اهل کتاب نباشن مادامی که یک زندگی مسالمت آمیزی رو پیشنهاد کردن واقعا و هیچ گونه توتعی نداشتن و ندارن و هیچ سوئی سابقه نداشتن و سوئی لاحقی ندارن چنین رابطه ای را دین مرم نکرده بلکه تشویق هم کرده چون انسان یه زندگی انسانی با دیگر انسانها دارد خواه مسلمان خواه غیر مسلمان اون را در سوره امبارکه ممتحنه مشخص فرمود آیه هفت و هشت سوره امبارکه ممتحنه فرمود اصل لاهو انجز علی بینکن و بین الالین عادیتن منهم و الده و الله قدیر و الله غفور و رحیم فرمود شما با کافران که کاری با شما ندارن داعی ندارید به هم بزنید شاید یه وقتی اونا دوست شما بشند شاید یه وقتی جذب بشند شاید یه وقتی برگردن مسلمان بشند از طرف شما هرگز اعلان انزجار نشود اونا را نرنجانید بیمهری نکنید اون که به مسائل اعتقادی و اخلاقی و معاصی عملی برمی گردد که سه مسئله از حکمش جدا ولی در روابط انسانی نه اسلامی کسانی که اهل کتاب نیستن یا کسانی که اهل کتابن ولی یک زندگی مسالبت آمیز را با شما پشنهاد دادن شما به خود اونها نرنجانید اون قدرت دارد که بالاخره اونها را هدایت کند لا ینها کمون له و عن اللذین لم یقاتلو کن فی الدینه و لم یخرجو کن من دیار کن ان تبروهم و تقصدو الیهم ان الله یهب المقصدین انما ینها کمون له و عن اللذین غاطلو کن فی الدین و اخرجو کن من دیار کن و ظاهر و علا اخراج کن ان تبروهم و من یتبروهم فالا اکه هم الله رمون فموند شما را ذات اقدس اله از اون کافران نهی می کند که سوئی سابقه داشتن در کشدار شما در قصد یا قتال شما شکت داشتن و در تبعیل شما شکت داشتن در تضعیف شما شکتدن تولی با اونها حرام است اما کافرانی که هیچ کن از این سوابق سور را نداشتن و الانم در سر این سوابق سور را نمی پرورانند خدا شما را نهی نمی کند از کسانی که در قصد یا قتال دینی علیه شما شکت نکردند در تبعیل شما خوشش تلاش نکردند خدا شما را نهی نمی کند که نسبت به اینها بر و قصد بکنید بلکه تشویقی میکند که شما نسبت به اینها قصد و عرض را رعایت بکنید اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْصِدِينَ خب پس زندگی اسلامی یه زندگی انزبائی نیست یه زندگی آزادان است که نه سلطه پذیر است نه سلطه گرد حالا در این فضا دو گروه دیگر اگر در حوضه اسلامی زندگی کردن که میشه مثلا سوام کسانی که اهل کتاب نیستند یا کسانی که اهل کتابند و در حوضه اسلامی زندگی می کنند مستأمنند نه جزیه میدند مستأمنند که هر دو گروه اگر پراهنده سیاسی شدند حالا یا دولت اسلامی اینها را پناه داد یا اول در این خاک و خون شریک بودند چنون گروهی مستأمنند و در امان دولت اسلامی هست خون و مال اینها محترم است لذا فرمود که اگر از صف مشرکان یک کسی از شما امان خواست بیاید آیات الهی را بشنود با امان بدید در کمال سلامت بیاید ببرود و این اهدون من المشتکین از تجارکه جوار خواست پناه خواست فا عجره را پناهنده کن حتی یست مقای کلام الله تا آیات الهی را بشنود سم ابلقه ممنه نه اینکه او را در امان خدا را هاو بکنی بعد چند فرد هم دنبالش بفرستی یا بگی من محافظه بودم برو در امان خدا این چنین نیست تو سالمن باید او را از مرز خارج کنی که بره در مرز خودش این مشرک است اهل کتاب نیست این آمده بر تحقیق حالا اگر یک غیر مسلمانی و غیر موحدی کسی که اهل کتاب نیست شنید ایران انقلاب شد و میخواد فرهنگ اسلام و انقلاب اسلامی را بررسی کند دولت اسلامی هم به او امان داد چنین کسی خون و مال و مال را بررسی کند او ارزش محترم است این باید باید تحقیقش را بکند و دولت ایران هم موظف است سالمن او را از مرز ایران ببرد بدرقه کند از اون ببرد دیدر اختیار ایران نیست و این احد من المشتکین است هجارکه است و جوار خواست پناهندگی خواست که بیاید بررسی دینی کند نه جاسوسی بیاید این کار را بکند فعجره او را پناهنده کند پناه بده حتی از بقای کلام الله بعد خواست ایمان بیاورد خواست نیاورد نه اینکه اگر ایمان نیاورده را از بین ببرد سم ابلغه او معمنه این ها احکام بین المللی اسلام است کاری با خصوصیت های اسلامی ندارد کاری با انسانیت انسان دارد خوب این مسئله سوم حالا اگرکنون که گروه مستعمین بودند در پناه دولت اسلامی بودند اهم از آنکه اهل کتاب باشند مثل یهود و نصاراق یا اهل کتاب نباشند ولی در پناه دولت اسلامی و دولت اسلامی نهای پناه داده است این گروه هم خونمالش و محترم است لذا بینید دولت اسلامی در صدر اسلام هم امکنی بود به یهودی ها کار میددند الان دولت اسلامی به یهودی ها کار میدد اینچه نیست که سخن در یهود و مسیحی باشد سخن در مزاهم و غیر مزاهم است اگر گروهی در پناه دولت اسلامی بودند و نظام را پذیروفدند مزاهمتی برای نظام ایجاد نکردن این رابطه انسانی را دین امزا می کند البته اون رابطه ولایی در اقاعد حرام است رابطه ولایی در اخلاق حرام است رابطه ولایی در اعمال محرم حرام است می ماند رابطه انسانی این رابطه انسانی را قرآن امزا کرده است در نوعی موارد هم برهان قرآن میکند می فرمد به این که ما بهتون گفتیم اینها را بهتانه قرار ندید برای اینها را اگر به اندرونتون راه بدید اصرارتون راه افشا میکنند در سوره بارکه آل امران قبلن گذشت یعنی آیه 118 سوره آل امران این چی نیم بود یا ایوهاللزین آمانالله تبتقیزو بتانتن مندون کن حالا که رابطه با غیر مسلمان دارید و مجازید معنیش این نیست که اونها را به اصرارتون آگاه بکنید به اصرار نظامیتون اقتصادیتون فرهنگیتون به هیچ وش مجاز نیستید اونها را به اصرارتون راه بدید برهان آیه 118 سوره آل امران اینست که این نظیر مسئله رمیه جمره نیست که به طور تعباد فرمود شما جمره رم کنید این مسئله سیاسی را باز می فرمود فرمود ما آیات را بینات را از این مسئله سیاسی را باز می فرمود این احکام را برای شما دو تا چار تا روشن کردید این همان از که شما دوست دارید برای اونا که دوست شما نیستن پس اگر دوستی اونها را در جانتون راه دادید یک جانب خود را باخدید وقتی تنها شدن این انگوشت خشم را به دندن می برند که چرش را پیشرفت کردید این ها باطنان این کنین هستن این ها را در روی تون راه ندید این ها براهان اقلیست که قرآن کریم در این زمین مشخص کرده خب بعد هم حشدار داتا بود این کار کار منافقان هست و منافقین در درک اسفل می دن نار قرار دارن گاهی ذات اقدسی اله عذابی را به عنوان سخت این عذاب ذکر می کنن گاهی می گوید من چنون عذابی بکنن که هرگز غیر این ها را چه این عذاب نمی کنن گاهی می فرماید خداوند در قیامت یک عذابی دارد که هیچ کس مثل خدا عذاب نمی کنه اما در باره منافقین بر اثر آلودگی متراکمی این ها فا موند این در منافقین نفر درک الاسفل می دن نار خب اسفلش اشد و عذابن هست چه این که اعلای درجات بهشت اعلا منزلتن هست اما در سوره مبارکه فجر مدفعه و معزین لا یو عذب و عذابه احد ولا یوسق و ساقه احد در اون روز معلوم می شود که هیچ کس مثل خدا نمی تواند عذاب بکنه چون هر کس در هر جای در غیر از قیامت عذاب بشود ولو به سخت و سوزت هدریجی این از دو راه خود را مستخلص می بیند یکی این که میگه روزی می رسد که حق روشن می شود این یکی و این خیال هم دروح هست که یک اده بیاید انتقام بگیرند دو در قیامت هر دو راه بسته هست چون در قیامت معلوم می شود این شخص بر باطل محض بود و احدی هم نیست که بیاید انتقام بگیرد حق بودن عذاب خدا مشخص عذاب روحسوز و درونسوز و بیرونسوز هم که تتل و علال افعیده هم مشخص استحقاق این شخص برای عذاب هم مشخص توحی بودن دست و از انتقام گیری هم مشخص لذا هرگز کسی در مست قیامت نمی تواند کسی را عذاب بکنه حالا در دنیا اگر بدترین آتش را افروختن و کسی را در آتش گداختن این بالاخره با اون دراه خود را آرام می کنه می گنه یه روزی بالاخره حق ظاهر می شود یه روزی ده انتقام می گرد اما این دراه اونجا بسته است در اواخر سور امبارک ماعیده اونا که لجبازی کردن همه معجزات را از مسیح سلام الله علیه دیدن بعد گفتن یه ماعیدی از آسمون باید بیاید که مثلا اید برمان بشد ایسای مسیح به خدا عرض کرد خدا فبود من این کار را می کنم اما در برابر این لجبازی متعاقف اینها اگر اینها باز کورفرزیدن اوهنهار عذاب میکنن لا اعذبه اهده من العالمین هیچ کس را اینچین عذاب نمی کن برای اینها در نبوت و معجزه را به استحضان می گردن هرچی خواستن آوردی از احیای موتا ابراء اکمه و عبرست از اخبار به زخائر منزلیشون همه اینها را کردی حالا اینها می کنن از آسمون همیه صفر معایده خاصی برای اینها بیاد حالا اگر آوردین بازم دین را به استحضان گرفتن در این فضا اونها را طوری عذاب بکنم که لا اعذبه اهده من العالمین هیچ کسی را من چه اعذاب نمی کنم آیه 115 سور معادین است اینی منذره عليكم فمن یکفر بعد منكم فانی اعذبه و عذابا لا اعذبه اهده من العالمین والحمدلله رب العالمين موسیقی