فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنتُمْ لَا دَعْلَهُونَ بر چراغی نور بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّهُرُ وَأَنزَلْنَا اِلَيْكَ الذِّكْرَهِ تُبَيِّنَ لِلنَّاسِ وَنُزِّلَ اِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسم الله بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم بسلم واقعا به خدا معتقد می شوند و از خدا کما که طلب می کند نعبالله مخلصین را دید که لین انجای تنامن حاضیر نکنن نمیلن شاکری فرنما انجاهم ازاهم یبغون فی الارده به غیر الهر خب پس این اخلاص مغتعی سود مند نیست لذا فرمود و اخلص و دین هم للا قریب به این مزمون آیه سوریونست در موارد دیگر هم ملازم فرمودید هست ولی اگر کسی دینش را یعنی مجموعی اقاعد و اخلاق و اعمالش را برای خدا خالص کند چنین کسی نجات بیدام کند این یه بدتر مطلب دیگر آنست که تحصیل اخلاص خیلی مهم نیست حفظ اخلاص و ادامه اخلاص و تکمیل اخلاص خیلی مهم هست اون حدیثی که از رسول اکرم صلی اللہ علیه و سلم از طریق خاصه و آمن اغل شد که من اخلاصم از رسول الله عربعین سواهن این معناش این نیست که انسان چهله بگیرد تا به مقام اخلاص برسد بر این که ظاهر این حدیث شریف این است که چهل روز مخلصن به سر ببرد یک کسی که عربعین میگیرد به چهله میگیرد باید قبلن اخلاص را تحصیل کرده باشد چهل روز در وادی اخلاص قدم بردارد منازل چهلگانه و درجات چهلگانه اخلاص را روزدارد نه این که عربعین بگیرد تا مخلص بشود من اخلاصه لله عربعین سواهن خب پس این عربعین دو چهل گیری برای حفظ اخلاص و تکمیل اخلاص و تتمیم اخلاص است نه برای تحصیل اخلاص و کسی که مخلص نیست قدرت عربعین گیری ندارد این مدتی باید زحمت بگیرد که واقعا مخلصه بشود بعد حالا که مخلص شد شروع کند به عربعین گیری و چهل روز مجموعه دینش را برای رضای خدا حفظ بکند و انجام بدد و چیزی هم از خدا طلب نکند حتی اون آثاری که بر اخلاص بار است مطلب سبوم توضیح همین است که این گفته شد من اخلاصه لله عربعین سواهن تنفج روی نامی اول حکمت من قلبی عرال سانه اگر کسی به این قصد عربعین گرفت که عالم ربانی بشود حکیم بشود علوم الهی پیدا کند علم از قلب او بر زبان و قلم او جاره بشود چنین کسی مخلص نیست چنین کسی برای موزد عربعین میگیرد اخلاص آن است که از ذات اقدس اله چیزی طلب نکند گرچه ذات اقدس اله خودش پاداش رو اطام میکند به هر تقدیر اگر اخلاص باید از خدا غیر خدا رو طلب نکند پس اگر کسی عربعین گرفت برای این که حکمت الهی از قلبش به زبانش یا قلمش جاری بشود چنین کسی اخلاص لیلله ندارد این عمل دارد برای که عالم بشود در حالی که اون که مطلوب است اخلاص است از همون اول باید حسابش روشن کند که اگر به این حد رسید خدا رو شجع بازم خدا رو شد گرچه ذات اقدس اله خلق وعده ندارد و هر وعدهی را که داد انجاز میکند و وفا میکند ولی معنای اخلاص آن است که بنده از خدا غیر خدا رو طلب نکند این هم یه مطلب مطلب دیگران است که اون چی که در خصبه نورانی است در نحج البلاغ آمده است به عنوان کمال توحید که اول دین معرفت او است و کمال معرفت او توحید اوست و تصدیق اوست و توحید اوست به کمال توحید اخلاص است و کمال اخلاص هم نفی صفات زاید است در اونجا فرمود کمال توحید اول اخلاص و له اون اخلاصی که در اون خصبه نورانی است بحثش جدای از این اخلاص عربین و امثال عربین است اینجا معنای اخلاص و دین هم لله است یعنی دینشون رو برای خدا فقط بخواهد و دستورات دین را فقط برای این که خدا فرموداد انجام بدد همین اونجا الاخلاص و له نه اخلاص و عمل الله فیلن بحث در عمل است در دین است که اخلاص و دینه و عمل الله و اما اونجا ظاهرن مقصود بالاتر از این است که الاخلاص و له یعنی اخلاص و کونه له کل جهان هستی را نه در مسئله اقاعد و اخلاق و اعمال که به شعون دینی او برمیگردد کل هستی را برای ذات اقبیس اله خالص کند قرار از آن از که سطح اون خطبه بالاتر از سطح این حدیث است که من اخلاص لله اربعین صباح هست حالا که اربعین صباح در مسیر اخلاص گام برداشت یعنی با اخلاص محرم شد و طروق اخلاص را مثل طروق احرام پشتسته از این حدیث را برمیگردد بعدا تنفجر و ینابی الهکمت من قلبه علال صالق که این در وادی اخلاص دارد حرکت میکند مثل کسی که محرم شد در وادی عمر یا حج دارد حرکت میکند نه اینکه احرام میبندد که بعدا حج بکند بلکه حج از همینجا شروع میشود اربعین از همون اخلاص شروع میشود یعنی یک انسان مخلص در وادی چهل درجه اخلاص و چهل منزله اخلاص حرکت میکند و چنون گروهی چون سابقی سعود داشتن که منافق بودن احیانا احتمال برگشت هست مثل همونهایی که در سوره یونس و امثال اون آمده که دعوه الله مخلصین را دید اینها که اربعین نگه رفتن شده هستند اینها مخلص شدند و چون مخلص شدند بدون اون اربعین و اون تمرین و ریاضت جزا نفرمود که اینها جزئی مؤمنین میشود فرمود این گروه اینها فعلای که مع المؤمنین در زمره مؤمنین هستند همین گروهی که قبلا تحدید کرده بود فرمود انکه ازن مثلهم ان الله جامع المنافقین والکفار فی جهنم و جمیعا الان بفرماید مع المؤمنین میشود در باره منافقین قبلا فرمود به این که قد نزل علیکم فی کتاب من ازا سمعتم آیات الله یقفرو بها و یستحزعو بها فلا تقعدو مآخم حتی یخوضو فی حدیث غیره انکه ازن مثلهم به منافقین فرمود انکه ازن مثلهم یعنی مثل کافرینید بعدا فرمود به این که چون حکم الامثال یکی است خدا منافق و کافر را در جهنم جامع میدهد انکه ازن مثلهم بعدا فرمود ان الله جامع المنافقین والکافرین فی جهنم و جمیعا پس منافق مثل کافر است و حکم الامثال هم یکی است و حکم اونها هم جهنم است اینجا هم سه مسئله است یعنی منافقی که حالا توب کرده است مثل مؤمنین است و حکم الامثال یکی است و حکم اونها هم عجل عظیم است نظار فرمود اِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَعَسْلَهُوا وَاعْتَسَمُوا بِاللَّهِ وَاَخْلَسُوا دِينَهَمْ لِلَّهِ فَاَاُلَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ یعنی حکم اینها را دارند حکم اینها چی است؟ وَصُوفَیِ اَتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ عَجْلًا عَلِيمًا اینجا هم سه مسئله است اونجا هم سه مسئله است اونجا اینکه منافق مثل کافر است حکم امثال یکی است و حکمشونم جهنم است اینجا اینکه منافق توبه کرده مثل مؤمنین است حکم امثال یکی است و حکمشونم عجل عظیم است وَصُوفَیِ اَتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ عَجْلًا عَلِيمًا و چیزی را که ذات اقدس اله عظیم بداند معلوم شد خیلی مهم است چون خدا او را به عظمت یاد کرد است اونگاه فرمود مَا يَفْقَلُ اللَّهُ بَعْضَابِكُمْ اِن شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاکِدًا غَلِيمًا به منافق هشدار میدهد که هیچ دائیهی بر تعذیب شما نیست اینطور نیست که اگر ذات اقدس اله شما را عذاب بکند نقی ببرد یا اودیای او بحره بند بشد برد اینطور نیست شما خودتون را به سوختن نندازید وگرنه خداوند کاری به عذاب شما ندارد و از عذاب شما هم کسی خوشحال نخواهد شد به شما برگردید شاکر و مؤمن بشد بید مَا يَفْقَلُ اللَّهُ بَعْضَابِكُمْ اِن شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ البته شکر یکی از وظائف ایمانی مؤمنین است و باید بعد از ایمان ذکر میشد لیکن ترتیب لفظی یعنی عطف به واب گاهی ترتیب رتبی را به همراه ندارد یعنی معنیش این نیست که شکر قبل از ایمان است ولی اگر چون که این معنا را هم به همراه داشته باشد که شکر قبل از ایمان است چون یک انسان متفکر خود را قرغ نعمت حق میبیند و خدا را برای نعمت خود میداند از راه شکر مؤمن میشود چون که اده از راه خوف مؤمنید از راه شکر مؤمنید چون میگن حیات ما از خدا است و نعمت ما از خدا است و میترسیم که اگر شکر گذاری نکنیم این حیات و نعمت را از دست بدیم اونا خوفا ایمان میاورند اینها شکرا ایمان میاورند بر تقدیر گاهی شکر زمینه ی تحقیق ایمان را فراهم بکنند شاید به این مناسبت فرمود این شکرتون و آمنتون اما فرمود بکنن نهوشاکتون حالا نهوشاکتون علیمان هر کاری که شما انجام دادید خداوند شکر او را به جامعه آورد چنین که در سور بارکه اصرا هم فرمود من اراد الاخره به سعاله سعیه ها و مؤمن به الهی کان سعیه هم مشکورم اده سعیشون مشکور است خدا شاکر سعی اینها است و شکر خدا از اسمای فعلی او است و اسمای فعلی را از فعل خدا انتظار دارد و اسمای فعلی را از فعل خدا انتظار دارد و اسمای فعلی را از فعل خدا انتظار دارد اما پاداش اکنون جزائی اقدسی اله به شاکران عطا می کند همین مشکور بودن سعی شاکران و بندگان خدا است و خدا هم میداند که کن شاکر بود و چند آزش را رو کرد برابر با علم خودش سعی افراد را مشکور می داند و کن الله شاکران غلیب تا اینجا پایان جزئه پنجم از اصل قرآن کریم بود به همدلله که تموم شد اول بنابود که مخصوصا از طور بارک نساک آیون هر کدام آیاتی که بحث می شود این آیات رو حفظ بکنن نمی دارم حالا به این توپیق راه یافتن یا متاسفانه نه چون هر آیهی که بحث می شود گاهی مثلا یک آیه دو روز یا سه روز بحث می شود حفظی یک آیه در ظرفی یکی دو روز خیلی کار آسان است گذشتن هم آدم در این رفت آمدها تکرار میکند مرور میکند وقتی از منزلتش می اید تا محل بحثی تون و از محل بحثیتش می اید تا منزل تورا هم آدم همین آیات رو تکرار بکند و اخر این آیات حفظ می شود اگر تا حال حفظ نشده انشاءالله از این بعد سعی بشه که حفظ بشه بخواست خدا چون حفظش آسان هم هست بلکه انشاءالله همه شما را و همه ما را به این قرآن حفظ بکنند اما آغاز جز اششوم قرآن کریم این یه مقدار در بحث های گذشته مقصود هم بیان شد یه بخشی هم در سور مبارکه بغره اونجا که در ات کن و گرد اتن خاص این اونجا مفصل بحث شد اگر اونجا مراجع فرمایید چی هست اونجا مثلا گویا باشد که آیا اینها شبیه بوزینی می شدن یا واقعا بوزینی شدن و آیا این نسخه هست تناسخ هست که تناسخ باطر هست یا تناسخ ملکوتی هست یعنی روح اینها از بدن اینها خارج شده به بدن یک بوزینه تعلق گرفته این تناسخی شده این که نیست یا تناسخ ملکوتی هست که نه از درونشون بوزینی شدن در زیل آیه بارکه کن و گرد اتن خاص این اونجا تقریبا مفصل بحث شد خب بسو امیدن قول الا من بره و کان الله سمیان عالی ما ذات اقدس اله کار بد را چه سری چه جهری کراحت داره یعنی هرچه سیه هست و حرام هست مطابقه با عقل و شر نیست پیش ذات اقدس اله مکروه هست محبوب نیست چنکه در آیه سی و هشت سوره مبارکه اصرا بعد شمارش برخی از گرده گناهان معروف همون کل دانه که کانه سیه و عند رب که مکروه و این اختصاصی به گناهان برش و مرد شده در سوره اصرا نداره هر چیزی که سیه هست و یسوع الانسان این پیش خدا مکروه هست پس خدا اینها رو دوست نداره سیه چه سرش چه علنش محبوب خدا نیست اما اون که نمون لایه بلاه جهر به سو امیدن قول آمن دلیم این ناظره به آنست که اگر کسی بخواهد انتقادی از دیگری بکنند بد کسی را بگوید اکولا باید راست باشد چون دروغ و تهمد چه سرش چه علنش بد هست و مکروه خدا هست باید راست باشد که فلون شخص این نقیسه را دارد این مطلب اول مطلب دومان هست که حرف راست همه جا مطلب نیست و از همه کس هم مطلب نیست حالا بر فرض فلون شخص این نقیسه را داشت این عیب را داشت مگر هر کس میتواند بگوید یا هر جا میتواند گفت اون نقیسه هایی که بین خود و خدای او این را دارد حق ندارد بگرد اگر یک کسی بین خود و بین خدای خود یک گناه مستوری دارد اینجا بازگو شدن اون گناه حرام هست دیگه بین خود و بین خدای خود یک گناهی دارد و سعی هم می کند که اون گناه را بپوشاند ولی یه وقتی حالا دیگران فهمیدن باز افشای او ناروست این دو مطلب البته اگر حد که حرامت کد متجاهره به فیض شد اون دیگر خودش میخواهد جهر بشود دیگر افشاگری کند نه هر کسی لذا فهمون لا یه مدلیه این دو مطلب منهیست بلله الجهر به سو امن الغول الا من ظلم یعنی خداوند برای هیچ کسی آشکاران بدی دیگران را بازگو کردن نمی پذیرد مگر برای مظلوم که او بدی ظالم را میتواند به صورت آشکارا زید کند این لا یه بو معناش این نیست که خدا اونها را دوست ندارد و این یکی را دوست دارد بلکه معناش این است که لا یجوزو لا یوریدو لا یوجیزو کم چیزی اجازه نمی دهد و رخصت سادر نمی کند مگر در باری اونها اون کار محبوب خدا نیست مجاز است از طرف خدا این هم یک مطلب در سوره بارکه هجرات در باری قیبت این چنین فرموند که اینی کسی نسود به دیگری قیبت نکند آیه دوازده سوره هجرات این است حالا اگر این چنین شد این کسی ظالم بود اینجا دیگه از بحث قیبت بیرون است این همون جز موارد است که گفته شد الوقیعتو عباده یعنی بدگوی گروه نزیر ستمکاران این جز عبادات است این افشاگری ظلم ظالمان جز عبادات محسوب می شود این تظاهرات و این بیان ستمهای حکومتهای تاقی از همین قبیل است یا بالاخره هر تاقی دیگر اینا از مسئله قیبت و مانند اون مستثناست که خداوند در این گل از موارد اجازه نشت این ستمها می دهد اما اگر چون که نحیه از منکر متوقف بر این نشر ستم باشد اون حساب دیگری است ولی اگر کسی مظلوم واقع شده بخواهد با همین تشرفی حاصل کند و به دیگران منتقل بکند خب اون به اون اندازه محبوبیت نیست اگر واقعا نحیه از منکر به این است که انسان ظالمی را مشخص بکند اون نه تنها جائزست بلکه محبوب هم است یه وقت است که نه شخص برای نحیه از منکر نیست برای انتقامگیری است نه برای این است که اون کار را نکند بلکه برای آن است که کاری که کرده از اون انتقام بگیرد چون نحیه از منکر مال قبل از وقوع است انتقام مال بعد از وقوع است نحیه از منکر برای آن است که این کار را نکند یا بعدن نکند ولی مظلوم که فریاد برمی آورد این برای نحی از منکر نیست برای این نیست که ظالم ظلم نکند بلی که برای آن از که ظالم ظلمی را که کرده است او انتقام بگرد یا تشفیح حاصل کند در این گون از موارد ذات اقدس اعلام فرماید که اگر کسی عف کند برای او بهتر است در سور انبارک شورا که آیات فراوانی در روابط ایمانی جامعه مسلمی زکرمون از آیه 26 به بعد این است وقتی قذبناک شدن و عصبانی شدن می بخشن دست به انتقام نمی زنن این یک حالا اگر کسی نسبت به اینها بدرفتاری کرد اونها برابر عف رفتار میکنن این دو خب اگر کسی بدرفتاری کرد جزای بدی بدی است جزا و سیعتن سیعتن مثلها ولی اگر کسی بزرگاری کرد و بخشید البته محبوب خداست خداوند ظالم را دوست ندارد نه ظالم ابتدائی نه ظالم ادامی اون کسی که ابتداعا ظلم کرد که خب محبوب خدا نیست نبغود خداست دیگران که مظلم شدن اونها مگر در انتقام گیری از حدشون بردارید بگذرن اونها هم میشوند ظالم چون که در سوره امبارکه اصرا آیه سیودو این چیزی فرمود بلا تقتر نفس اللتی حرمه لا الله بهتر من قتل مظلومن فقط دعان نادر ولیهی سلطانا اگر کسی مظلومانه کشی شد ما برای اولیای دم سلطنتی قرار دادیم که اینو حق قصاص دارم من قتل مظلومن فقط دعان نادر ولیهی سلطانا اما فرایو سفرقیره فرایو سفرقیره این ولیه دم که شرعن سلطنت دارد بر قصاص این دیگه تعدی نکند بیش از اون اندازی که ستم دید ستم را بر ظالم تحمیل نکند بلاخره ستم بد است خواه ابتدائی خواه حدوثا خواه بقان خب در این کریم فرمود لا یه بلان جهر به سو منن قو و اده زیادی از بزرگان برینند که این استثناء استثناء منقطع است چون فرمود لا یه بلان جهر به سو منن قو الا منظلم این الا منظلم معنیش نست که چون اینجا شخص است و اونجا فعل و وصف شخص را که از فعل و وصف انتظار نبی کند اگر این چیم بود که لا یه بلان جهر به سو منن قو لا احدم الا منظلم خب این می شود متصل باشد و از طرفی هم معنای الا منظلم اگر اسلام متصل باشد مهم این است که اگر کسی مظلوم بود بخواهد هر یاد براورد که فرون کس به من ظلم کرده است این کار محبوب خدا است در حالی که معنای محبت در این جا همون اراده و ترخیص باید بلخود بشه برد یعنی خدا به هیچ کسی ترخیص نداد رخصت نداد مگر این که مظلومی بخواهد برای خونخواهی اون ستم خود از ظالم به طور علن بگوید حالا خواهد در محاکم پیش قاضی به طور علن میگوید خواهد در جامعه از اون نظر که مسلمین به نصرت او بشه تابن و مانندون روایتی را مرحوم امین الاسلام نعنی کرد از وجود بارک امام صاحب سلام الله علیه این نشانه مهمون نوازی دین است فرمود اگر مهمانی بر کسی نازل شد و صاحب خانه به مقدار متعارف کرامت مهمان را رعایت نکرده است این مهمان مظلوم واقع شد میتواند بعدها گله کند بگوید که فرنشست کرامت ما را رعایت نکرده است ایک از مسادق این است خب این خیلی اساس دین را بر کرامت اصوار کرده است و خیلی جریان مهمون نوازی را تکریم کرد که اگر مهمانی به او خوش نگذرد برابر متعارف به شعونات عادی این حق انتقاد دارد الحمدلله ربنام زندگی آینه دانستن است بر سرات آسمان پیوستن است تا بیا بی امر هم قرآن بخواد را و رسم زندگی از آن بداند این کتاب پر شکوه زندگی است حاصل آیات قرآن بندگی زندگی ایک دوره بی انتهاست انتهای را دیدان خدا آشنای صادق این را شد با حدیث زندگی همراه شد با حدیث زندگی همراه شد بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین انهو خیر و ناصر و معین سلام عرض میکنم خدمت شما شنواندگان گرامی یک شمه شبتون به خیر و سلامتی باشه خدا قوت میگیم به