شرکت کنید ستار 112 ستار 1 مربع و شناسی دستوری ستار 112 ستار 1 مربع آماده دریافت کمک های مالی شما ایرانیان عزیز به مردم مظلوم لبنان است که این روزها بر اثر جنایات ننگین سهیونیست های متجاوز آسیب دیده یا آواره شدند انالله یوهب المحسنین همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد همان ماه 1403 هجری خورشیدی برابر با دومین روز از جمادی اول اول 1446 هجری قمری در نوبت اول پخش برنامه های رادیو مغارب همراه لحظات ارزشمند شما عزیزان و بزرگ بران هستیم انشاله تا ساعت 14 بتونید ما رو همراهی بفرمایید دوستان خوبم اولین برنامهی که برای شما خواست داریم پخش بکنیم برکرانه نور هست که به مدت سی دقیقه تفسیر سوره مبارکه نسا آیات 145 تا 148 رو از زبان مفسرال قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی میشه نویم و انشاله بهره کافی و وافی ببریم فسألو اهل ذکر این کنتم لا تعلمون برکرانه نور بالبینات والزبر و از زبان مفسرال قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی میشه نویم و از زبان مفسرال قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی میشه نویم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم بسم الله الرحیم از سور منافعی با توحید یا اخلاص باشد چون همه اینها مظهر ذات اقدس اله هستن و هر فیضی که میرسد از ناهی خداست و از اینها هیچ چیزی نیست مثل یک آینه شفافی که نور آفتاب را به مابره منتقل میکند یا حرارت را منتقل میکند یا همچین آینه که واقعا در آینه هیچ چیزی نیست زره این نور در آینه نیست اما بالاخره همه نورها را آینه منعکس میکند همه حرارتها را این جرم شفاف منعکس میکند بنابراین هم معنای توسل عظمت توسل برکه توسل فایده توسل مشخص میشود و هم معنای توحید به هر تقدیر اون فیلن محل بحث نیست چون در عبائل سور امبارکیه بغره گذشت ولی اگر قوس نزون را تیه کرد اون هم تا حدودی در سور امبارکیه بغره گذشت اما برای طبیعی میمطلب که چطور منافر در نازل ترین درکات جهنم قرار میگیرد یه تذکر اجمالی نافع است انسان وقتی به دنیا آمده است حیوان بالفعل است و انسان بالقبه از در آمار و رقم وقتی یه کودکی به دنیا آمد میگن او انسان است وقتی میخوان سرشماری بکنن میگن اینا در این خانواده پنجت انسان زندگی بکنن دوتا پدر و مادرن ست هم کودکن مثلا این انسان عرفی هست ولی از در عقل و قرآن این انسان بالقبه است حیوان بالفعل است انسان بالقبه وقتی این ممتاز شد و آقل شد و آقل به معنای مدرک ناغله به معنای عقل عملی که ما دویه رحمان را دارا باشد همین که قدرت امتیاز پیدا شد تمریز بیدهد این سر دراه است این یکی از دراه را باید انتخاب بکنند من شعافل یامن و من شعافل یکور امناه دا امناه نجدن و ماننده وقتی سر دراه بود یکی از دراه را انتخاب کرد مثلا معاذ الله راه بد را انتخاب کرد این حیوانیت بالفعل او شکوفان میشود و اون انسانیت بالقبه ی او مستور تر میشود چون بر اساس خواب من دست ساها دارد حرکت میکند این که حیوان بالفعل و انسان بالقبه بود این حیوانیتش روز بروز ظهور میکند و اون انسانیتش که بالقبه بود میتواند شکوفان بشود روز بروز مستور تر میشود چون کسی که دسیسه کرد و فطرت و عقل خود را در نهانه خلال اون اغراض و امزا امیالش دفنی کرد هر گناهی که منتقب میشود مثل آن از که یک مشت خاک روی اون فطرت ریخته است که تلی از خاکها و سنگها روی این فطرت هست خب کم کم این حیوانیتش شکوفان میشود و اون فطرت انسانیش که انسان بالقبه بود اون مستور میشود تا این که نه این شخص حیوان بحث میشود برای این که به این حیوان محض برسد اول نزدیک حیوانات عادی میشود کل انعام میشود بعد دیگر این کاف سقوط میکند خود حیوان میشود حقیقتن حیوان میشود و حیوانیت این هم در قیامت ظهور میکند که زیل این آیه فتعتون افواجا و فتحت سماو فتعتون افواجا هم زمخشه در کشراف نام کرد امین الاسلام در مجمع که ادهی به صورتهای گناگون در قیامت محشول میشود از رسول اکرام نام کردن که بعضی به صورت مرشه بعضی به صورت حیواناتی دیگر خب پس اول نزدیک حیوان میشود بعد حیوان حقیقی به بلفل اون حیوانیتی که داشت حیوان بلفل بود به انسان بلغبه اون حیوانیتی بود پویا یعنی در مسیر انسانیت بود این حیوانیتی که از فرس و بقر و قنم و بها ام و دواب بست این حیوانیتی استاس نپویا یعنی حیوانون محص این چی نیست که در مسیر انسانیت باشد حیوانون به تمام معنا و رسیدن به حیوانیت محص چون تفرم حال است اول باید نزدیک اون بشود بعد خود اون بشود بعد از اون مرحله پایین تر بیاید لذا قرآن کریم این وسط را حذف می کند برای اختصار مستان فرمد ما نکنو من نجو سلاستن الله و رابعهم ولا خمستن الله و سادسهم خب ولا عدنا من ذالک ولا اکسر الله و معهم اینجا دیگه نفرمد ما یکونو من نجو تربعتن الله و خامسهم این وسط را حذف شد بعدن برمان اجمالی همه اینها را مشمول قرار داد در اینجا که پرامد انهم الا کل انام بله هم ازر این سه درکه است درکه اول و مرحله نازل اول اینه که انسان نزدیک حیوان می شود حیوان اصطابه جامد نه حیوان پویا نه حیوان که در مسیر انسانیت است کل انام می شود این مرحله اول مرحله سه بومی است که بله هم ازر هم پایینتر است خب یقینا بین این مرحله اول که کل انام است با اون مرحله سه بوم که بله هم ازر است یه مرحله دومی وسط متخلط است با این است که خود حیوان می شود دیگر تا حیوان نشود که از حیوانیت پایینتر نمی آید که چون تفره به هر تقدیر محال است اگر بین علف با فاصله است این فاصله حالا یا روی زمین یا فوق زمین یا زیر زمین این بود باید تیب شود ممکن نیست یه موجودی در مرحله علف باشد بدون این که فاصله را به یکی از سراح یاد شده تیب کند دفعتن در با حضور پیدا کند تیال ارز و امثال زالک گفتی می شود معناش این نیست که تفره شده است معناش آن است که این فاصله زود تیب شده است خب پس این سه مرحله را از ذات اقدس اله به نحوه اختصار به دو بیان زی کرد این که این هم الا کل ان آم این مرحله اول بل هم ازر مرحله سی وم خب قرینه لبی متسل هم حکومت می کند به این که تفره محال است پس یه مرحله در وسط است یعنی این هم الا کل ان آم بعد از کل ان آم هم ان آم بعد از هم ان آم بل هم ازر و سبیل آم این هم یه مرحله وقتی این درکات را تکنه یعنی اولین مرحله این بود که راه انسانیت را بست به طرف حیوانیت رفت وقتی که به طرف حیوانیت خواست بره وقت سه پلت سعود کرد کل ان آم شدو ان آم شدو بل هم ازر و سبیل آشت و این یه عمر تعارف نیست اهل معرفت میگن ما میبینیم اهل حکمت و پلسفه میگن برهان بر این است نقل هم میگن اینا این هست وقتی اونها که اهل شهود هستن میگن ما میبینیم اونها که اهل برهان هستن میگن دلیل همچیزی اقتضام کند خب بچه ندارد که انسان ظاهر آیات یا روایت توجیه بکند واقعا این ها حقیقتا حیوان هستن وقتی که در بیانات نورانی امام سجاد سلام الله علیه در همون جریان معقل هجید و اکثر از زجید و امسار زالک حضرت نشون داد ادیر و همون اصحاب با همون صورت حیوانهشون دیدندی کرد البته این مطلبی نیست که با یک خبر و دو خبر بشه و ثابت کرد چون جزئه فروع دین نیست و اخبار آهاد هم در زمین حجیست نیست ولی تقریبا متواطره بالمعناست از مجموع اون که آیات روایات قصص و طاقه که سیرت و سنت انویه و اولیار موسیقی می کند مشخص می شود که باطن یهده واقعا هیوان است این سه مرحله حالا این سه درکه را که این شخص تیه کرده است آیا نازل ترین درکه سقوط انسان همون بلهم ازل است یا از اونجا پایین تر می روید بلهم ازل خب از هیوان پستر گیاه دیگر و این شخص تو آلم گیاه حرکت می کند می شود نبات بعد می شود نبات بعد از نبات هم فرومایه تر سه مرحله و سه درکه را اینجا تیه می کند اونای که کل انعامن مثل هیوان ها زندگی می کنن یعنی عواطف دارن احساسات دارن اگر نسبت به اونها خوبی شده خوبی می کنن نسبت به اونها بدی شده اکثر امن نشون می دهند در حد هیوان ها هیوان چی جوره هیوان همین طوریه دیگه وقتی بلهم ازل شد دیگه در محدوده عواطف اینا حرکت نمی کند در محدوده گیاه حرکت می کند عواطف و احساسات و امثال زالک برای اومد زهنیست این فقط به فکر خوب غذا خوردن و خوب پرورش یافتن و تناور شدن و خورم شدن هست مثل گیاه گیاه دیگه از عواطف و احساسات که بهرهی نداره تمام تلاشی یک نحال اینست که خوب غذا بخورد خوب تناور بشود خوب سرسبز و خورم بشود خوب بروید همین اگر کسی دوران جوانیش را به این مرحله گذران به فکر عواطف و احساسات و خانه و امثال زالک نبود این در حد گیاه است این نباتون بلفیل ولی برای اینکه نبات بلفیل بشود اول نزدیک نبات میشود بعد خود نبات بعد از نبات هم پست دار اینها را قرآن کریم به این صورت زیر کرد فرمود به این که بلهم ازل در باره حیوان این بلهم ازل سه مرحلهی دارد که این سه مرحله الان بازگو شد اونگاه فرمود در باره تقسیم دلها که قلوب گناه گونن بود این منها کل هجاره سه مرحله را هم ها اینجا بیان میکنند بعضی ها نزدیک مرحله سنگی هست بعضی ها واقعا سنگ هست بعضی از سنگ پست دارد این که فرمود به این منها کل هجاره او اشد و غصبتن که این او با معنای بل است این هم سه مرحله نازل هست یکی کل هجاره شدن یکی هجاره شدن یکی از هجاره پستر شدن منطق این وسط را برای سهولت و اختصار حضر میکند همون طوری که در جریان حیوان فمود این هم الا کل انعام بل هم ازر این سه درکی نازله بود اول کل انعام بود بعد خود انعام شد بعد ازر و سه درکی هم در باره نباتات بوده کن نبات است بعد مرحله نبات است بعد از نبات پستر وقتی به مرحله جماعت میرسد فمود به این منها یعنی بعضی از غلوب کل هجاره است بعد فمود او اشد دو غصبتن یعنی این منها کل هجارته غصبتن او اشد دو منها غصبتن که این غصبتن برای هر دو هست منطق ازر از یکی هست شد به غرنه دیگری اون وقت برهان مسئله رو هم اقام کند فمود به این منها کل هجارته او اشد دو غصبتن برهان مسئله رو هم زید که فرماد این که فمود در باره هجاره لما یشقق و پیخر جمین هلما بعضی از سنگ هاستن که پر برکتن از درون اونها بعد از انفجار قلبی اینها آب زلال میجوشد و بعضی از انسان ها اینچین هم نیستن هیچ فائده ای ندارن جمعا میشود نه درکه با یه مقدمه مقدمه شیل از که انسان وقتی سر دراهی قرار گرفت من شافل ی امن من شافل یکور یا انا هده نه نجده اگر بنا شد به طرف پایین حرکت کند تصمیم گرده گرفت این تصمیم گیری مثل اون مقدمه است که سر چهار راه است که میگن باید مسیرتون رو مشخص کنید در این سر دراهی این یه مدتی تلاش و کوشش کرد تا مسیرش رو مشخص میکنه بعد از این که مسیر رو مشخص کرد این مقدمه گذشت نه پله سقوط میکند سه پله مربوط به مرحله حیوانیت است سه پله مربوط به نواتیت است سه پله مربوط به جمادیت که فرمود به این منها کل هجاره او اشد و غصبتن یعنی بل اشد و غصبتن چنین انسانی از هر جمادی هم پستر است برای این که جماد بر پرسودی نداشته باشد زراری ندارد حالا منافقی که با گذر از اون مقدمه و تعیین راه این نه درکه را سقوط کرد آمد آمد آمد آمد توها از فلسعافرین کسی که در از فلسعافرین جای گذین شد جای او هم در قیامت فی درک الاسفر منان نارست چون این باس هرمایه رکد کرد چون خدای اقل و حوشی بوداد و او بنا گذاشت که از این اقل و حوش در راه تباهی حرکت کند و استفاده کند با این اقل و حوشی بوداد از هر حیوانی بدتر است حیوان بالاخره آسیب رسانی او به مقدار خیال و وهم او است و که ابزار عقلی که ندارد که چون ابزار علمی ندارد به همون چنگ و دندانش آسیب میرساند مگر با چنگ و دندان چقدر میتواند با کسی آسیب رسوند یک مار با اون کام زهرالودش با نیشه مسمومش آسیب میرساند مگر با نیشه چقدر میشه باید آدم را از پادر آبود ابزاری که انسان دارد هیچ حیوان ندارد بنابراین وقتی به طرف درکات نزول میکند به مرحله حیوانی میرسد از حیوان میگذر پایین تر میاید به مرحله گیاهی میرسد از هر گیاهی بیخاصیت تر میشود به مرحله جمادات میرسد از هر جمادی هم سنگیل تر میشود چون با این ابزار عرکت میکند حوش را که خدا از اون نگرفته که حوش را بنبان آزمون به اون داد است این حوش را اون دارد و در راه سقوط حرکت میکند تا برسد به اسفل سافرین خب پس یه سمت انسان لغت خلق من انسانفی احسن تقویم است که اون اوج است یک سمت هم سمرد نوع اسفل سافرین است که حزیز است و به نهاما هم مراتب گرچه اون اوج و حزیز مراتب بر بوده به اصل فطرت و طبیعت برمیگردد ولی از در مسائل تربیتی و مسائل اخلاقی اگر کسی راه صحیح را تیه کرده است به احسن تقویم میرسد که مدبرات در برابر او خوازند و اگر چون اون چه به طرف نزول سقوط کرد به اسفل سافرین میرسد و همین معنا هم در قیامت به عنوان جزا از ذات اقدس اله نقشد است که ما او را در جهنم جامدیم اما درک اسفل امین النار این المنافقینم و درک الاسفل امین النار چون از هر فرومایی این فرومایی تر است با کلمه نفی تأکید و لن تجده لهم نصیرا هر گون شفاعت شافین را هم نفی کرده است هم لن برای نفی معکده است نمعبت این نصیرن که نکره در سیاق نفی است نشون میداد که احدی به داد منافقین نمیرزن ولن تجده لهم نصیرا شافین در قیامت زیادن به ازن الله از انبیا و اولیا از فرشتها از علما از اماکل متبرکه ولی هیچ چیزی به هیچ شیعی به هیچ شخصی از چنینسان شفاعت نمیکن حالا این انسان که به اون اسفل سافرین رسیده اون فطرت را نابود نکرد اون را زنده بگور کرد چون فطرت از بین رفتانی نیست فرمود برای تبدیل خلق الله در درون او این هست منطقه زنده بگوره عقل را او اسیر کرده وقتی اسیر کرده از اسیر کاری ساخته نیست یک فطرت اسیر شده شهود کم من عقل اسیر تحت هون امید طبق بیان است امید سلامون لاله از اسیر جنبه از اسیر جنبه اقلی که مسئله علمی را خوب می فهمد می تواند بمبه اتمی را خوب بسازد گریان هیروشیما را خوب رحبری کند اینا خوب می فهمد و این فهم امیق ریاضی اسیر اون حوص است وقتی اسیر شد باید حرف امیر را گوش بدد دیگر اون نفسم که اماره به سو است لذا این تنام نقشه های علمی را فراهم می کند و پیشگاه های علمی را فراهم می کند و حوص تقدیم می کند او دستور می دهد که باید فروم منطقه را با خاک یکسان کنی اقل می گوید کشم نه این که نفهمد نمی تواند معصیت بخوند چون اسیر او است اینها که می بینید به فکر به هم زدن جهان کنونی هم نه این که اهل خیرت و دانش علمی نباشند کمبودشون اون اقل ما به ای اوب در رحمان وقتو سوال نیست جنان است نه اقل نظری مسائل ریاضی و روم تجدیبی و ماننده اون چون این اقل را خدا داد اینها اون اقل را به اصارت حبست را بردن باید در مسیر حبست حرکت کند حالا اگر چون که در این جدال و در این گیرودار و در جهاد اکبر اون فطرت دهن شده کمین کرد و این حبست را از پا در آورد چون جهاد اکبر تا آخره این لحظه هست حاضری نفسی عروض روها به تقوی از اینجا توبه شروع میشه و چون خیلی فسادنگیزانه کار کرد نوبت به اصلاح میرسه و چون این کار بدون پشتبانه ناگسستری ممکن نیست باید به اون عروضه ووسقایی که لنف سامله ها شدیدن اعتصام کند و استمساق کند و حالا که تقوی حلخی این سقوط را چشید و دید دشمن به حال او چه کرد حالا از این به بعد شیرین کام در میاد همه را رحامه کند نه تنها توبه کرد آدم خوبی شد نه تنها فسادهای گذشته را اصلاح کرد نه تنها به عروضه ووسقایی که لنف سامله ها شدیدن اعتصام کرد بل اخلص دیگره هم للاه اون روزی که از این کار دیگره هم للاه از این کار دیگره هم للاه سنگ پستر بود و این که سنگ در اخره منفجر می شد یه آب زلالی از او می جوشید الان به جا می رسد که چشمه ها و یه حکمت از او می جوشد و اخلص دیگره هم للاه در اوائل جلد دوم و حصول کافی بابیست برگان باب الاخلاس حالا چند روایت را ما تبرکند بخانیم این جمعه این قرآن که فهمید ایلللزین تاب و اصله و عتسم به الله و اخلصه دینه هم به الله این اخلاس را برد معرام کند روایت اولش که عبدالله ابن مستان از عبی عبدالله