از درانه نور و از ذاتای طلاح جوادی آمولی آیات 162 تا 165 سوره مبارک نصار و تفسیر میفرمایند انشاءالله نیمه شب شریع امشب به افق غم ساعت 23 و 9 دقیقه هست و ازان صبح فردا ساعت 5 و 19 دقیقه بلتمس دای خیلیتون در این لحظات خصوصا هستیم من اسمایلی با شما خداحافظی میکنم به اتفاق امکاران عرجمندم آقایان کازمی تهیه کننده روحی صدا بردار و حاشمی همه هنگی پخش با این امید که در نوبت دیگر در خدمت شما باشیم بلتمس دای خیلیتون هستیم با شما خداحافظی میکنیم دعوت میکنم سی دقیقه بر کرانه نور رو بشنوید خداحافظ بر کرانه نور و انزلنا الی کلده روح بین من ناس ما نزده ایلیه و لعلهم یتفكرون بسم الله رحمن الرحیم و اوحینا الی ابراهیم و اسماقیل و اسحاق و یعقوب و اسباق و عیسا و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبور و رسولا قد قصصناهم علیک من قبلو و رسولا نمن قصصهم علیک و کلم الله و موسا تکلیمم رسولا مبشرین و مندرین و اللا یکونه لناسه علالله حجتون بعد رسول و کانالله عزیزن حکیم بعد زی که فرمود سنت سیعه احل کتاب کفر با آیات الهی و لجاجت در برابر وحیه است زمنن اشاره فرمود که فلا یؤمنون الا قلیلا گروه کمی از احل کتاب ایمان میابرند اکنون در همین آیه سد و شست و سنه دودو سوره نسا که محل بحثه است اون گروه کم را معرفی میکنند میفرماند لا کن راسخون فی العلب من هم و المؤمنونم یؤمنون به ما انزلیک اونا که جزئه علمای واقعین و همچنین مؤمنینی که پیروان صحیح علمای واقعین اینها به جمیع ما جا به الوحی ایمان میابرند اینجا باید از این درخواهی باید تیه کند یا باید گوش شنوا به حرف عالم بدهد مثل اون سرزمینی که بخواهد مزرع خوب یا باقی خوب بشود یکی از این دراه را باید تیه کند یا باید از درول خود اون زمین کشمه به جوشه یا اگر اون زمین از خود کشمه ندارد باید از آب باران از راه های دیگر مدد بگیرد اگر زمین نه از خود کشمه داشت نه از باران و مانند اون آبی گرفت قهرن میخوش کرد این همان است که ذات عقدس اله به عنوان منفصلی مانعت الخلوب نه مانعت جمع این راه را تشریح کرد فمود آیات الهی در کسی اثر میگذارد لمن کان لهو قلبون القس سمعه و شهید انسان یا خودش باید صاحب قلب باشد یعنی دلش در اختیار خودش باشد خالی نباشد و دلش در اختیار دیگران نباشد که هرچه خواستن در دل او الغا کنن اگر دارای قلب بود همین است که در تعبیرات عدب فارسی به صورت نزم و نصر میگوین صاحب دل هر کسی صاحب دلیده این که در نماز نمیتواند خود را کنترل کند و حواظش جمع نیست او صاحب دل نیست این دلش در اختیار شیاطین و غیر شیطان است که هرچه خواستن در او الغا میکنند اون کسی که بتواند حضور قلب داشته باشد دلش در اختیار خودو است هرچه خواست تصمیم میگیرد و هرچه خواست اراده میکند و هرچه خواست میاندیشد این کسی صاحب دل است این صاحب دل همون ریشه قرآنی دارد فرمود آیات الهی تذکره و مؤزه است یا اگر صاحب دل نیست مثل اون زمینی نیست که از درون خود تشمه به جوشاند یا خوب گوش بدد و در گوش دادن یه مستمع شاهد و حاضری باشد نه این که در جمع علمی شرکت کند ولی حواسش جای دیگر باشد یا بر فرض که شرکت کرد محصول اون شرکت را هم به حدر بدهد این چنین کسی نه خود صاحب دل است نه حرف صاحب دل را گوش بدهد این منفصله مانعت الخلوب است که جمع را شاید ممکن است کسی خودش صاحب دل باشد و در جمع آلمان هم بنشیند و از اونها هم مدد بگیرد اگر زمینی هم خودش چشم داشت هم از باران مدد گرفت اون زمین خیلی پر برکت است ولی زمین وقتی میتواند به صورت مزرع یا مرتع و باغ دراید که یا از درون خود چشمه بجوشاند میشه صاحب دل یا اگر درون او چشمه ندارد بر اخره از آب بارانید از نهری از جدول و جوی کمک بگیرد اگر نه این شد و نه اون میخوش کرد انسان یا جزئه راسخین فیل علم است که صاحب دل است و از درون او چشمه میجوشد و اگر صاحب دل نبود گوش شنوا دارد به حرف صاحب دلان فرمود دو گروه از اهل کتاب نجات پیدا میکنند اونا که صاحب دلانند و راه دارند راسخان در علمند مثل سرزمینی هستند که از خود چشمه میجوشند دارند اونا که صاحب دل نیستند گوش شنوا دارند بلاخره اگر بنا شد آدم از دیگران حرف بگیرد چه بهتر که از انبیاء و اولیا و از وارثان اونا حرف بگیرد اگر بنا شد آخ آدم حرف دیگری را گوش بدهد خب چرا از چشمه نگیرد؟ چرا از شورزار بگیرد؟ چرا از آب شور بگیرد؟ اینا که تجربه شدند به نام انبیاء و اولیا از اونا انسان حرف میگیرد؟ علمایی که از اونا حرف نقل میکنند حرف میگیرد؟ فرمود گرچه اهل کتاب غالب اونها اهل ایمان نبودند ولی صاحب دلان اونا که راسخان در علمند و همچنین کسانی که گوش شنوا به حرف صاحب دلان داشتند اونا که راسخان در علمند دارند ما به جمیع ما جابه نبی ایمان میآورند و میشنند مسلمان واقعی این مطلب اول خب، مطلب دوامان هست که رسوخه در علم یعنی چه؟ رسوخه در علم به اندازه هست که عالم ضرفیت دارد ممکن نیست که رسوخه در علم به جایی برسد که بیش از ضرفیت عالم هست ذات اقدس الی همه انسان ها را به تدبر ضرفیت دارد アقسه الله همه انسان هارا به تدبر ضرفیت دارند در آیات الهی دعوت شد فبود افلایت دبرون الغرآن ام على قلوبن افالها یا کتاب ون انزلناه الهی لید دبرون ممانندون فبود این کتاب مبارک است و نازل شده است تا مردم تدبر کنن یه بیان نورانی از امام سجاد سلامون لالی هست که هم مرحوم کلینی در کافی نهال کرد هم مرحوم صدو در توحیدش نهال کرد که امام سجاد سلامون لالی طبق این نهال فرمود ذات اقدس اله میدانست که در آخر زمان یک اقرام متعمقی می آیند رضا سوره مبارک قلوبن اللہ احد و همچنین آیات اول سوره مبارک حدید تا بله علیمون به ذات سدور این شش آیه را نازل کرده است قلوبن الله احد اگر خوب بحث می شود اونگاه معروف می شود که محتوی او با سائر سور فرق دارد این که گفته شد قلوبن الله احد سلس قرآن است روی نکته ایم و همچنین اون شش آیه اول سوره مبارک حدید اگر خوب بحث می شود معلوم خواهد شد که با آیات دیگر فرق برد این هبه ال اول و ال آخر و ظاهر و الباطل یه پیام خاص دارد یا این هبه معکم اینما کنتم یک اثر مخصوص دارد فرمود کن در آخر زمان اقرام متعمقی می آین لذا ذات اقدسیلا این قسمت از قرآن را نازل کرده است فمن رام ورائها فقط حلک اگر کسی بخواد از این باراتر برود حلاک می شود سرش آن است که هر آلمی به اندازه گوهر ذات خود اندیشه به علم فراهم می کند این یه مقدمه به انسان یه موجود محدودی است نامتناهی که نیست این دو مقدمه و ذات اقدسیلا نامتناهی است که در سخنان نهجو البراغی است امیر سلام اللہ رای آمد است که اگر کسی خدا را وصف کرد به وصف زاید او را محدود کرد به خدا حد پذیر نیست این سه مقدمه نتیجه این مقدمات سگانه که به صورت دوتا قیاس ترسیمیده می شود این است که هرگز احدی نمی تواند به کنه ذات اله راه پیدا کند و خدا را اون طوری که هست بشناسد خوب به این تفسیر یعنی به ذات او احاته ندارد محصول این سه مقدمه که به صورت دوتا قیاس ترسیمی شود در خطب دیگر نهجو البراغ آمد است که لم یطلع الاغوله علاقه این مقدمه و تحدید صفته ولم یحجوب ها غنواج معرفته یعنی ذات اقدس اله هیچ اقلی را اجازه نداد امکان نداد که به کنه او برسن به او را محدود کنن به او بشود معروف و اقل انسان بشود آرف چون هر معلومی در هیته آلم است اگر کنه ذات معلوم کسیه بشود ذات آلم محیطه بروست ولی اون مقدار واجب و لازم ممنوع نشود بین این دو عمر در اون خطب جمع شد یکی این که به کنه ذات واجب راه پیدا کردن محال است یکی این که اون مقدار لازم ممنوع نشد راه باز است لم یطلع الاغوله علاقه این مقدار واجب و لازم این مقدار را محجوب نکرده منطقه هر کسی به اندازه خودش هم انبالایی در این مقدار را محجوب نکرده هم بیاب اولیا در معرفت اله قدم برداشتن هم شاگردان اونها هم پیروان راه اونها پس رسوخ تا جایی که محدودیت ذات بشر اجازه میدهد نه تنها جائزه است بلکه مرغوب است و مطلوب ولی بیش از اون که به صورت اکتناه در آید این حرام نیست بلکه محال است یه وقت است یک کسی یک کاری را میتواند بکند ولی میگوید این کار بر تو حرام است نظیر قیبت کردن نظیر دروق گفتن به مالندان و اما اکتناه ذات واجب این نحیه ها نحیه ارشادی است یعنی نروید که خود را به حلاکت میاندازید راه نیست مقدورتون نیست که اون نامتناهی را درک بکنید حالا اگر کسی در این جهت تلاش و پوشش کرد که ذات نامتناهی را درک بکند چون خطراتی برای خودش دارد شک و تردید و حیرت او را فرامه گرد و طبعات و طالی فاسده فراوانی دارد از اون به بعد مورد نحیه شرعیست میشود حرام وگرنه این که گفتن به ذات واجب کنه ذات واجب راه پیدا نکنید این نحیه نحیه تحریمی نیست ابتداعا بلین که مقدور کسی نیست تا این که حرام باشد ولی چون طبعاتی دارد طالی فاسده هایی دارد مایه تحییر علاج نپذیر است و قهرن مایه حلاکت است از اون به بعد سبقی حربت فقهی میگرد این مطلب دیگر لذا وجود اون بارکه است امیر سلام الله علیه میفرود به این که ذات اقدس اله فرشته ها را جزئه راسخینه در علم میداند بر این که رسوخ در علم آن از که عالم قدر خود را بداند یکی از بهترین نشانه های رسوخ در علم آن از که انسان قدر خود را بداند بداند که تا چه اندازه میتواند بفهمد قبل از این که به سراغ معلوم برود باید به سراغ خود علم برود و قبل از این که به سراغ علم برود باید به سراغ عالم برود که من کیم و شناخت من تا چه اندازه کشف دارد اگر این دو مسئله برای اون روشن شد هرگز به فکر این نمیافتد که کن هزات واجب را درک کند قبلن میفهمد که شناخت من به اندازه خود من است این یه مقدمه من یه موجود محدودیم این دو محدود وقتی ذاتش محدود بود وصفشم یقیرن محدود است این نتیجه اونگاه میفهمد که باید بگوید ما عرفناک حق معرفتیک درباره هر چیزی بشر میتواند به معرفت او راه پیدا کند حالا اگر زید نتوانست امر افراد عادی نتوانستن ایمه علیه مسلم ولیان نتوانستن انبیاه اولوالعز علیه مسلم بلاخره بشر راه دارند ولی درباره ذات اقدس اله بزرگان اهل معرفت که اصلا کارشناس اینند فقط درباره توحید عمری را صحرف کرده اند اونها میگوین درباره ذات اقدس اله حارت الانبیاه والاولیاه فیها درباره ذات همه انبیاه متحیلند حتی خاتمشون علیه مسلم و علیه مسلم لذا برنامه این در این درخواست کنید لذا وقت انسان خود را شناخت معرفت واجب را قرین با اعتراف میکند میگوید که من عرفت الله به فسق العذایم و نقز الهمم یا عرفت الله بالآیات الافاقی و الانفسیه و مانند اون ولی به ما عرفناک حق معرفته همین بیان درباره فرشته ها هم هست لذا وجود مارکه است امیر سلام اللہ علیه در خطبه نودویه که نهج البلاقه که به عنوان خطبه اشباه هست و به تعبیر مرحوم سیرزی از جلائل خطبه هسته امیر سلام اللہ علیه هست وقتی در باره فرشته ها سخند میگوید و به انسان ها هم خطاب میکند فرمود ذات اقدس اله کسانی که بکنه ذات الهی نمیتوانن راه بیدا کنن یا چیزی را که قرآن اصلاً مطرح نکرده است و سنت الهی تر نکرده است خدافند همین که اینا فهمیدن که آجزن به اعتراف بعیز میکنن همین فهم را رسوخ در علم دارد آدم که بداند که نمیتواند بفهمد جز راسخین در علم است فرمود این عجزشون به اعترافشون را رسوخ نامید و سنما ترکه همو تعمق فی ما لم یکلف همو البحث ان کنهی رسوخن فقط سرعلاده و لا تقدر قدمت الله سبحانه و تعالی الا قدر که فتکون من الحالکین عظمت خدا و همچنین سائر صفات ذاتی حق تعالی را به انداز عقل خود اندازگیری نکن برای اینکه اون نامتناهی است و نامتناهی هرگز به تناهی به محدودیت یک موجود متناهی در نمی آید ولی همین مقدار بیاناتی که در قرآن کریم هست اولا و در خطبه ها و دعا ها و خطب معصومین مخصوصا نهج البلاغی هستم این رسانی هست اگر کسی بررسی کند همین مقدار رسوخ در علم می آورد اما این کار آسانی نیست البته خب اما اون که دستور امبارکه آل امران آمده است در حقیقت راسقینی در علم به اون معناه که همه معارف قرآنی را آگاه باشد باشند این ها عیم معصومین علیه مستلان هستم چون در خطبه 144 نهج البلاغی هست که فرمود اده خیال کردن اونا جده راسقینی در علم هستم و ما نیستیم در حال دروغ گفتن و ستم کردن راسقینی در علم ماییم خب ولی کسانی که جز شاگردان این ها هستن رسوخ در علم را از این ها فرا گرفتن در بار امت مردم و به شاده هیئه خانده یونه کسانی که جز شاگردان اي حال مقدر اسفرین و به شاطل شاندان و به شاطل مذایقی کسانی که شاگردان خانه کنن به چیز نبوک کنن که به شاده از شوک سوگ Sanspe ایزوپ ambi در حاله سوگنهvis و defenders به که شاده جاگردان و عهده من follow کسانی که شاگردانبایени بودند او هم به نوبه خود در رسوخ علمی شاگردانی اونا هستن ایسا وحی می کند و او حینا الى حواریین ان آمنو چه این که به حواریین موسا هم می توان گفت این راسخین در علمه در این جا فرمود راسخین در علمه منهم و همچنین مؤمنون یؤمنونه و ما اون زلیله این هم یه مطلب مطلب دیگران است که این ول مؤمنون معناش این نیست که مؤمنین به اسلام با همه خصوصیات وگرنه این تکرار مقدم و تالیست اتحاد موضوع محمول است و مفید نیست بلکه منظور آن است که به یکی از انها می توان بین مقدم و تالی یا محمول و موضوع فرق داشت یکی از اون انها و راه ها این است که مؤمنین به موسا و تورات و به انجیل و ایسا علیه ما سلام این مؤمنین چون حرف راسخین در علم را گوش می دهند اینها به ارعان و وجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم ایمان می آورند پس موضوع محمول فرق میکند لیکن راسخون فلعلم منهم ول مؤمنونه یؤمنونه به ما انزلیلیک یا اینکه نه نزیر همون جوابهایی که در آیه 136 امی سوره امبارکه نسا قبلن گذشت که فمود یا ایوها لذین آمنون اینجا انزل من قبل اونجا انشابود اینجا اخبار است یعنی اینجا انشابود اینجا اخبار است یعنی کسانی که مجملن مؤمن بودن همکنون مفصلن مؤمنن ولی سیاق نشون می دهد که منظور آن است که اون مؤمنین واقعی که به انبیای سلف ایمان آوردن به وجود امبارکه پیغمبر خاتم علیه و سلات و علیه و سلام و همچین به قرآن ایمان بیا برن مطلع بعدی آن است که برای حرمت گذاشتن به علم و آلم خدا صفیه اینها را جدا می کند به ما دوتا دستور دادن یکی این که ما به آلم احترام بکنیم یکی این که به آلم گفتن تو تبقی احترام نداشته باش این دوتا دستور جمعن می شود نور به ما گفتن اگر آلم را احانت کردی مثل این که پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم احانت کردی آلم را احترام کردی مثل این که پیغمبر را احترام کردی احترامه به آلم همچین احترام مؤمن اینقدر فضیلت داره ما موظفیم آلم و همچنین مؤمن را محرم بداریم اما اونها موظفن که از ما توقع احترام نکنن میبینید این دو تعبیر و دو دستور در روایات ما هست یه این که من احبن یتمثل لها رجال قیامن فلیت بب و مقعده من النار اگه کسی دوست دارد وقتی وارد شد یه اده برای او پاشن این با جاش در آتش مشخص کنه یه وقت هست که نه از این طرف گفتن شما آلم را احترام بکنید خب هم از این طرف یک عبادتی نصیب ما میشود هم از اون طرف جلوی قرور و تکبر و ارام میگیرد این میشود دستور نورانی و این دستورات در خود سنت و سیرت الهی و انبیاه الهی هست چون منید در نوع موارد وقتی سخن از افراد آدی با علما هست یعنی سخن از کسانی که از درون اونها علمی جوشد به انایت الهی و کسانی که درونشون خشک هست ولی از راه چشمگوش علمی گرند اینان خدا یک جازه اکنه می کند مؤمن مثل هوز هست که با چشمگوش از این نهرها آب می گرند و آلم به انایت الهی مثل اون چشم هست که از درون خودش مجوشد این چشم ها فرق به اون چشم های اصیل هست که چشمی ولایت و رسالت و امامت باشد که اونها اون معصومین علیه مصطلح از طرف ذات اقدس اله مستقیمن دارند اینا که وارسان اونها هستند یک رده ها و رگه های زمینیست که سلکه و ینا بی عفیر ارز از اونجا مدد می گیرند بعد هوز ها به استخرها را مشروب می کند خود ذات اقدس اله در بیان این اوزا اولا بین خودش به فرشته ها فرمزد یک کاری که می خواهد بگوید هم من می کنم هم ملائکه می کند راه آسانش اینست که با یک جمعه از باب اطفه مفرد به مفرد بگوید مثل که این الله و ملائکه توی سلول رقای نبی اما می بینید خدا گاهی راه طولانی را تقییم می کند یک مطلب که هست اول حکم خودش زیر که می کند فرماید می فرماید من این کار را می کنم بعد می فرماید ملائکه هم همین کار را می کنند که اطفه جمعه بر جمعه است نه اطفه مفرد بر مفرد یعنی ملائکه هم یسلون علیکم در این گونه از مبارک اطفه جمعه بر جمعه است که ملائکه حساب خودشون را بکنند که بدونند در این بخش همراه خدا نیست از ذات اقدس اله که بگذاریم نوبت به وجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم در آیات پایات آنی سوره امبارکه بغره که گفتند اون آیات را بوجود مبارک پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم مشافهتن در میراج از ذات اقدس اله در یاف کرد به قراعت این در تقریبات و از از نمازها مستحب بس این است که آمن الرسول به ما انزله الیه من ربه آیه دویست و هشتاد شار سوره بغره آمن الرسول به ما انزله الیه من ربهی بل مؤمنون دیگه نفرمود آمن رسول و مؤمنون به ما انزله الیه که عطف مفرد بر مفرد باشد و آسونتر باشد عطف جمعه بر جمعه شد این نه برای آن است که خداوند بین آلم و غیر آلم میخواد فرق بگذارد هر کسی گرفتار عمل خودش است خب همین است که آلم بیعمل به قدری بد بوست که جهنمی ها از بوی بد اون متعذیم دیگر و اما آلم با عمل هم مورد تکریم خدا هم در تعبیرات قرآنی حساب اینها را از حساب آدم های عادی جدا میکنند از اینها گفتن کن زنه بند بلا تکن رأسا تا میتونی دنبال رو باش هرگه جلو نیابد که ریاست تلق باش از این درخ با ما گفتن اگر دیدی یه آدم لائق بود او رو جلو بیندازید که خلاصه هم تکریمی علم بشبد و آلم مکرم و گرامی داشت بشبد هم غرور نیابرد هم از اون طرف به ما گفتن تا میتوانی کن زنه بند بلا تکن رأسا هم از این طرف به ما هم دستور دادن که اده دیگر را مقدم بدارید در صفحه اول نماز جماعت گفتن سعی کنید علما و حزلا باشن شما جانگیری ای رو به ما گفتن دیگر گفتن وقتی میبینید از شما اعلم و افضل تو این جماعت هست بگذارید اون از دیگه امام جماعت باشد که اگر یه مشکلی برای امام جماعت پیش آمد او جلو بیفتد این یه قدم حرکت کردن مزاهمه به نماز و نماز جماعت نیست او بتونین که قراعتی داشته باشد یه قدم جلو میفتد و بقیه نماز را ادام میدهد قبلن معموم بود همکنول امام هست خلال یا لازم نیست اصلا جلو بیفتد در صورت تساویه امام و معموم باز هم میتواند بلاخره امامت کند ولی به او گفتند تو اصرار نداشته باشید که حتما سفه اول جا بگیرید این دوت دستور را به ما دادند لذا خود قرآن کریم که عدب الهیست میبینید اول جریان راسخین علم نقل میکنند بعد جریان مؤمنین را که تقدم و تأخر اینها محفوظ باشد مطلعه بعدیان است که این که فرمود لکن راسخون فی العلم منهم و المؤمنن یؤمنون به ما انزل علیه که به ما انزل مقبل کم به این مقیمین را هم نداشت