بر نوحی ایدهید فسألو اهل ذکری ان کنتم لا تعلمون بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور بر چراغی نور و من غیر واسطتن از خداوند در یاف کرده است اون آمدن رسول ما اون زیره ریح و ربه که مستحب است در تعقیبات نماز اشام مثلا خونده شود در اون مراحل که حتی جبرائیل امین سلامون لاله واسطه نیست اونجا کلام را بدون واسطه درک میکند فیض بلا واسطه هیچ احدی خبر ندارد مثل اون جریان هایی که بین ذات اقدس اله و وجود مواره پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم گذشت حتی جبرائیل امین هم آگاه نبود چون رتبه وجودی جبرائیل به اندازه انسان کامل نیست ساجد که در برابر مسجود خاضی است وقتی در مقابل انسان کامل فرشته ها در مقابل انسان کامل قرار میگرند و از انسان کامل علمیات میگرند که پس اون مرحله که انسان کامل اسماع الهی را حقائق الهی را از ذات اقدس اله تلقی میکنند که علم آدم الاسماع کلها در اون مرحله تعلیم بلا واسطه است و فرشته ها حضور ندارد و از اون به بعد که انسان کامل معلم فرشته هایی فرشته ها میشود که فمودی آدم و انبعهم و اسماع هاولا و فرشتگان و الواسطه علوم و معارف را از ذات اقدس اله در یافت میکنند اینجا انسان کامل واسطه است که به وساطت انسان کامل ملائکه علوم را در یافت میکنند همیشه این چنین نیست که به وساطت ملائکه انسان معارف را از خدا تلقیه بکند گاهی هم به عکس است بر تقدیر گاهی معلواسطه است گاهی براواسطه اون واسطه هم گاهی هجاب های غیر ملائکه است و گاهی هجاب ملحک این که فرمود به کلم الله و موسا تکلیما ظاهرن از قسم دوبون و سبون خواهد بود بر تقدیر این وحی و این کلام سه قسم خواهد بود همه آیات و قرآنات براواسطه یا معلواسطه نیست بعضی از آیات و قرآنی معلواسطه است و بعضی از آیات و قرآنی هم براواسطه گرچه ظاهر قرآن این است که نظر بهه روح الامین و علاقل بکه و زمین بههی به قرآن ورمی گردد اما همون طوری که در آیات دیگری قبل از تمام شدن قرآن خدا فمند فلیعتو به حدیث مثلهی که این مثلهی به بعضی از قرآن میگه در چون اون وقت همه قرآن نازل نشد اینجا هم ممکن است که بر بعض کلمه قرآن اطلاق بشد وگرنه طبق بحث های میراج و طبق بحث های روایی که جبرائیل الامین در بعضی از مراحل قاسر بود و نتوانست همراه پیغمبر صلی اللہ و علیه و سلم اون راه را ادامه بدد دیگه وچینه دارد که در همه بحث ها جبرائیل واسطه باشد چه این که انسان کاملی که معلم مراعی که هست راه ندارد که در بحث هایی که انسان کامل از ذات اقدس الاتیج را در یافت می کند و مراعی که در اون جا حضور ندارند و از ذالک باسته باشند تونی بساتد که نزیر معمور پوست نیست که انسان کتابی را یک نامی را به معمور پوست می دهد می گوید این نام را به فرون شخص یا فرون مؤسسه برسند مسئله تورات موسا این چنین نبود که خدا کتابی را به ملاحقه داده باشد به فرماد که به موسا برسند بدون این که ملاحقه از محتوی کتاب با خبر باشند بلکه این ملاحقه که پیک الهی هست رسول کرام الهی هست و گرامی هست و عیدی متحرست هست و از این کتاب هم با خبر هست وقتی کتاب را به قلب پیغمبر می رسانند معلوم بشود کار معنوی دارند نه کار ظاهری نزله به روح الامین و علا قلب که رتکون من الموندارین بنابراین در بعضی از مراحل این ها واسطه هستند در بعضی از مراحل این ها واسطه نیستند مسئله زبور هم استراحن کتاب نیست چون کتاب در استراح قرآن کریم فقط به پنج پیانبر داده شد کتاب یعنی مجموعه معارف و اخلاق و اعمال و قبانیل و مقررات ولی مسئله زبور مجموعه نسایه و معزه هاست اگر چنون که اون مرحله آلیه انسان کامل معلم ملائکه هست اون مرحله آلیه مجرای فیض خدا هست خدا به وسیله اون مرحله آلی ملائکه را به مراحل نازل تر انزال می کند نه این که مرحله آلیه انسان کامل ملائکه را نازل بکند بلکه روح مرحله آلیه انسان کامل مجرای فیض خدا هست که خداوند به وسیله اون مجرا دستور می دهد که فرشتی ها نازل بشوند و منزل در حقیقت خدا هست خب اما این که فرمود رسول انقدر قصصناه همه غلیکه من قبلو و رسولن لم نقصصم غلیک در بعض از روایات آمده است که بین آدم و نوح علیه من سلام انبیاء بودن بعضی مستعلی بعضی مستخفی اونا که مستخفی بودن خدا جریان اونها را و قصه های اونها را در قرآن ذکر نکد البته این روایات بر فرض صحتش اختصاصی به بین زمان آدم و نوح ندارد ممکن است بعد از نوح هم انبیاء مستخفیه بودن که قصه شد بر قرآن کریم نیامده گاهی بعضی ها دائیه نبووت نداشتن و به عنوان یک آلم ربانی در یک منطقهی به ارشاد و هدایت مردم مشغول بودن ولی علم اونها با وحی الهی حاصل می شود و اونها هم مردم را به حفظ شریعت پیانبر اولو العزم قبلی دعوت می کردن و فرام خوندن و مربی مردم بودن به هر تقدیر هیچ ملتی بدون راه نما نبودست مطلب دیگران است که هیچ ملتی بدون راه نما نبود اما این چی نیست که هیچ شهری یا هیچ رستایی بدون راه نما نبود ملت ها گاهی در شهرهای متعدد یا رستاهای مختلف زندگی می کنن قرآن کریم دو مطلب را بیان کرد یکی به عنوان موجب کلیه بود و اونی است که هر امتی لطی دارای پیانبر بود و لغد بأسنا فی کل امتین رسولان انعبدالله وشتنه و تاغوت یعنی در سور نهر بود که خوندیم که لغد بأسنا فی کل امتین رسولان منهم انعبدالله وشتنه و تاغوت یکی این که فرمود ما اگر بخواهیم برای هر قریه و محل و هر شهری یه پیانبر نازل می کنیم اما خب نکردیم و اون آیه هنجاه یکوم سوری مبارک فرغان است محلوم می شود به این که هر ملت دارای حادی الهی باشن و حادی آسمانی باشن حق است یک مطلب و این که لازم نیست هر شهری دارای پیانبر باشد هر روستایی و هر آبادی دارای پیانبر باشد این دو مطلب لذا اون چه که مربوط به امت است در سور نهر فبود ما این کار را کردیم لقد به اصلافی کل امتین رسولم منهم انا عبدالله وشتن و تاقو اونجه که مربوطه به قراب و قصبات و شهرهاست فبود این چه نیستیم ما برای هر شهری پیانبر اعظام کرده باشیم لذا به وجود اون باره که پیغمبر اسلام صلی اللہ علیه و سلم می فرمد به این که ما ترا اعظام کرده ایم که امول قراب من حولها را انزار کنی لطفاً این لطفاً امول قراب من حولها نشون می دهد که برای هر قریه پیانبر نیست همون که در حصه مرکزی یک کشوری یک فلاتی یک قاری یکی از انبیاه الهی باشد که صدای او به همه مردی به اون منطقه برستد به رومه الواسته این کافی است لذا به خود پیغمبر اسلام فمود تو برای انزار امول قراب من حولها مبعوث شدی در آیه نوود و دو سوریه انام این چین است و ها زا کتاب انزالله مبارک و مسدق و لدی بین یدهی و رتون دیر امال قراب من حولها پس بنابراین اگر در آسمه یک کشوری یک پیانبری مبعوث بشود حجت خدا تمام است حجت الهی بالغ است یه مسئله می ماند و این است که فترت را چه باید کرد اگر کنون که در یک منطقه پیانبری مبعوث نشود و کسی در اون سرزمین نباشد این دوران فترت را باید چه کرد البته در دوران فترت گرچه پیانبر نیست ولی دین اون پیانبر و شریعتش به وسیل حافظان و شریعت اون پیانبر هست ولی قرآن کریم این معنا را ابلاغ کرد فرمود اگر ما مردمی را بخواهیم بدون فرسیم استادن پیانبر و نازل کردن کتاب عذاب بکنیم این مردم احتجاج میکنند نفرمود به این که زمان فترتی در کار نیست فرمود اگر ما بدون اعظام یک پیانبری مردم را عذاب بکنیم این را احتجاج میکنند و این است که فرمود نرسول تاها که لولا ارسل تیره نارسولن فنت طبع آیات که من قبل ان نزده لولا نخصه یا در سوری اصلاف مود ما کنن معدوین امتن حتی که ما یه پیانبری را اعظام بکنیم بخواهید به عذاب دنیایی گرفتار بکند یا به عذاب اخروی این حجت مردم بالغه است ولی اگر در زمان فترت صدای پیانبری به گوش کسی نرسید اون مردم را هرگز خدا عذاب نمی کند برای این که اگر عذاب بکند احتجاج مردم تامست لذا اونها از عذاب الهی مسئوله و این دوتا آیه کاملا قابل جمع است مطلع بعدیان است که این که فرمود ما این کتاب را نازل کرده ایم لکن اده این نمی پذیرند و انکار کردند در قبالش شهادت الهی را زیر کرد فمود لکن الله یشهدو به ما انزل الیک یعنی در آیه سد و پنجاه و سه همین سور انبارک نسا که قبلا بحثش گذشت این بود بعد اینها به قرآن کف برزیدن به وجود انبارک پیغمبر سلالله وسلم کف برزیدن به مانند قبلا هم فرمود به این که کفر اینها روی اناد بود نه این که کفر اینها روی جهل باشد یعنی در سور انبارک آلم ران آیه هفتاد این چیلیم بود یا اهلال کتاب لما تکفرون به آیات الله و انتوم تشهدو خب پس اونها آلمن آمنن آیات الهی را انکار کردن در قبال انکار معاندین خدا هم فرمود که لکن الله یشهدو به ما انزل الیک اونا اگر حقانیت قرآن را انکار میکنن نبوت و رسالت تو را انکار میکنن خدا شهاده میدهد که تو پیانبری این که فرمود خدا شهاده میدهد تو پیانبری و فرشته ها شهاده میدهد که تو پیانبری نبرای این معناست که خدا میداند تو پیانبری گرچه اونها انکار بکنن چون این که مناظره نیست این اعلام ترک مناظره است اگر دو نفر بحث بکنن کسی بگوید این масلب این چیلیم نیست دیگری بگوید خدا میداند که این چیلیم نیست این مطلب بحثی ندارید این که من پیانبر او هستم این که مناظره رو غصل میکند که این که حجت بالغه نیست چه این که در پایان سوره مبارک رد هم هی مضمون هست که کافران میگوین تو پیانبر نیست ولی تو بگو بگو خدا شهادت میدهد و شهادتشم کافیست خب خدا شهادت شاهده است که من پیانبر او هستم این چگونه در سحنه مناظره مایه احتجاج پیغمبر میشود این شهادت به معنای علم نیست بلی که به این معناست که خدا شهادت داده است تحمل کرد یک و ادا کرد دو خدا شهادت داد و گواهی داده است که من پیغمبرم چرا؟ بلی که نامه خدا و کلام خدا به دست من است دیگر شما اگر شرکت دارید خب مثل این بیارید نه این که خدا شاهده است یعنی خدا عالم است نه در این سحنه مناظره بین من که مدعی نبوتم به شما که منکر نبوتید ما شاهد طلب میکنید طرف این خدا را قبول دارید شهادت خدا را قبول دارید شما شهادت خدا را در باره انبیاء سلخ پذیروفتید در نام معجزه معجزه شهادت خدا است دیگر اگر خدا را قبول داریم و شهادت خدا را هم قبول داریم و شما شهادت خدا را در باره بعضی از انبیاء گذشته قبول کردید الان هم باید شهادت خدا را قبول کنید خدا شهادت داد که من پیانبر او هستم برای این کلامش دست من است میگید این کلام خدا نیست خب شما هم مستیم بیارید این احتجاج است نه ترک مناظره نه این که دو نفر که با هم بحث میکنن یکی که قدرت اثبات ندارد میداد خدا که میداند بلخواه در قیامت روشن میشود این معنیش نست که فرندستم توهیست به قیامت مکن میشود ولی این در مقام احتجاج است نه این که بلخواه قیامت معلوم میشود اون که میگوید قیامت معلوم میشود اون یه آیاتی دیگر است یه بحث دیگر پس اون چی که در سوره رد آمد است در پایان سوره رد خدا شهادت داد و شهادت شمکافی است شهادت داد من پیام بروح هستم برای این کتابش دست من است کلامش دست من است اون چی که در پایان سوره مبارکی رد آمده با اون چی که در محل بحث است فرقش این است که در سوره رد فرمود خدا و من اندهو المنکتون کتاب شاهدن من اندهو المنکتاب مصداق کاملش هسته امیر سلام ملالی هست که روایت بر هست امیر تطمیق کرد و علمای راستین اهل کتاب هم هستن که قرآن از اونها به نیکی یاد کرد فرمود من اهل کتاب امتون قائمتون یخنون آیات الله یا لیسو سبا ان من اهل کتاب امتون قائمه از اونها به عظمت و نیکی راد کرد چه این که در همین آیات سوره مبارک مثال که چند روز غرب بحث شد از علمای متعهد اهل کتاب و مؤمنین متدین اهل کتاب به عظمت یاد کرد که لاکن راستخونه فی العلم منهم و المؤمنه یؤمنونه به معنوزه ایلی خب پس منظور از من اندهو علم و کتاب مصداق کاملش هسته امیر سلام ملالی هست که روایت امیر مزمون آمده هست که همه کتاب پیش اوست و همچنین علمای اهل کتاب هست که منظور از کتاب غهران در اونجا تورات و انجیرون خواهد در آیه محل بحث در کنار نام مبارک خدا فرشته ها یاد شدن که فرمود لاکن الله یشهدو به ما انزله الیک انزلهو به علمهی ول ملائکتو یشهدون ولی در پایان سوره رد فرمود خدا و من اندهو علم و کتاب شاهدن خب پس ستا شاهد ما داریم من اندهو علم و کتاب که مصداق کامل شست امیر هست و بعد هم علمای راسخ اهل کتاب اونا شهادت میدن ملائکه هم شهادت میدن برای این رو نازل کردن و خدا هم شهادت میدن در بعض های توحیدی ملازف فرمودید که قرآن کریم دعبش برین هست که یک وصف کمالی را به خدا و فرشته ها و به انبیا و به انسانهای کامل اصناد میدهد بعد در جای دیگر این وصف را منحسر میکند مال خدا تا کسی خیال نکند اون آیاتی که میگوید این وصف را خدا فرشته ها انبیا انسانهای کامل دارن همشون به استقلال دارن تو مسئله قوه این چی نست تو مسئله شفاعت این چی نست تو مسئله اززت این چی نست اگر فرمود الاززتو لالله و درسولیه و للمؤمنین در موارد دیگر فرمود الاززتو لالله جمیع تو بحث قوه این است که اندل قوته لالله جمیع تو بحث شفاعت هم این چی نست تو بحث شهادت هم که فعلا محل بحث است این چی نست خدا فرمود ملائک شهادت میدهن من اندهو علم و کتاب شهادت میدهن و شهادت خدا و من اندهو علم و کتاب کافی است ولی در آیه محل بحث بر اساس همون توحید معشور است که دیگر در این کلمه کفا بعد از کلمه کفا دیگر نه نادرده نام ملائکه محتر هست نه نام من اندهو علم و کتاب و کفا به لاه شهیده این میشه توحید معشور همین معنی به زبان دیگر در سوره انبارکه انعام آیه 19 بیان شده است در آیه هیچ ده هم سوره انعام فمود به هوا القاه رفق عباده به هوا الحکیم و خبیر بعد فمود قل ایو شیعن اکبر و شهادت چه کسی شهادتش بزرگ بزرگترین شهادت هاست قل الله قل الله شهیدون بینی ببینی کن همین او اکبر و شهادتن هست شهادت سائر شاهدان چه ملائکه چه انسانهای کامل در قبال او شهادت بالعرز هست همون شهادت الهی را اینها الغامی کنن اینها شهدو به ما علمو هستن یعنی یه چیزی رو خدا بونها علم اسمشو بونها داد یادو شهادت میدن یه وقت از انسان خودش متن حقیقت را میبینن این همان از که در مرسله شرایع آمده است که رسول خدا اشاره کرد به آفتاب همون الان مثل هزا پشت اوده یا مثل این آفتاب مسئله برشما روشن بشه شهادت بدید یا ترک کنید انسان خودش متن واقعی را میبینن یه وقت متن واقعی را نمیبینن دیگران گفتن به او حیدا کرد و شهده به ما علمه در باری مثل حقیقت اون چرا که بالاساله مشهود است مشهود ذات اقدس خدا است و از ذات اقدس اله و ملائشه تعلیم میکند به انسانهای کامل تعلیم میکند اینها شهدو به ما علمو گرکه علم اونها هم در همون مرحله شهود و حضور است ولی با اشهاد الهی و با تعلیم و حضوری الهی قهرن وقتی سؤال بشود ایو شیئن اکبرو شهادتن اینجا فقط نام ذات اقدس اله برده میشود قل الله شهیدن بینی و بینکم اونگاه بر اساس این که خدا اکبرو شهاده است و سائر شهادت ها مشمول شهادت کلی ذات اقدس اله است و زیر پوشش او است بر پموت خدایی که اکبرو شهادتن است شهیدن بینی و بینکم و اوهی الهیه حوزل قرآنو لونده رکم بهی بینم بلد خب پس این شهادت در مقام اده است نه در مقام علم است و این شهادت است که وجهت بالغه خدا است و اگر شهادت به معنی علم باشد هرگز در احتجاج سودمند نیست این فقط جنبه تحدید اخروی را میرساند در حالی که اینجا در مقام احتجاج کامل است قل الله شهیدن بینی و بینکم که هم سوره ان آم است بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین انهو خیلو ناصرین و معین