امیدوارم که شما هم فرصت داشته باشید همه یا بخشی از برنامه های ما رو بشنوید و انشاله که مورد استفادتون هم قرار میگیره 329-551 و 329-552 با پیش شماره 025 شماره های تلفن و 3553 شماره سامانه پیامکی من هم گوشه زهنتون باشه هر وقت که نظر انتقاد یا پیشنهادی داشتید حتما با همخوران خوبم در روابط مومی شبکه درمیون بگذارید اما دوت میکنم اولین برنامه این نوبت رو بشنوید برکرانه نور که امروز اختصاص داره به بیان بخشی از نکته های تفسیری آیات شریفه 170 و 171 سوره مبارکه نسا توسط مفسر آنی قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی حفظه الله موسیقی بیشتر برکرانه نور موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر موسیقی بیشتر ملحدان است اگر کسی بگوید معاذ الله خدایی نیست اصل خدا را انکار بکند مثل مارکسی است قرآن می فرمد به این که سراسر آلم آیات و نشانه های او هستند باید بررسی کنید به خدا می رسید این یک دوم اگر کسی اصل واجب را قبول دارد اصل ذات اقدس اله را قبول دارد ولی معاذ الله شریکی برای واجب در اصل ذات قائل است نزیر شبه ابن کمونه و امثال آن گرچه خود اونها این شبه را ابتال کردن این آیه ابتال میکند می فرمد به این که مملوک شریک مالک در اصل ذات و وجوب نخواهد بود ممکن نیست که مالک هم واجب الوجود باشد مملوک هم شریک ذات باشد در اصل وجوب و وجوب این دو مرد سوام اگر کسی قائل است به این که در جهان واجب الوجود هست خدا هست و ذات اقدس اله هم شریکی در ذات ندارد ولی در خالقیت نزیر یزدان و احرمن نور و ظلمت و امثال ذالک شریکی دارد که توحید خالقی را منکرست نه توحید ذات را چنین فکر باطری را هم قرآن ابتال میکند می فرمد به این که ما سوای خدا مخلوق ذات اقدس اله هم مملوک او هستن مملوک هرگز شریک مالک نیست در خالقیت چون همه مخلوق هم اگر همه مخلوق هم دیگر ممکنی چیزی از موجودات آسمان یا زمینی شریک واجب باشد در خالقیت چهارم اگر کسی اصل ذات واجب را قبول دارد و توحید را هم قبول دارد موقعیت که واجب ذاتیست لا شریک اله توحید خالقی را هم قبول دارد موقعیت که خالق واحد است لا شریک اله ولی توحید روبوبی را نمی پذیرده نزیر وسنیین هجاز بسائر مشکلین که اونها خالق را به عنوان منحصر فرد می پذیرفتند ولی در توحید روبوبی مشکل داشتند غیر ذات اقدس اله را به عنوان رب می پذیرفتند اعرباب المتفرقون خیرون ام الله الباهدون قهار ناظره به این گروه است اینها در مرحل روبوبیت مشکلنه در اصل ذاتیست یا خالقیت ذات اینجا همین آیه را ابتحال می کند چرگز مملوکی که مربوب است شریک مالکی که رب است نخواهد شد شما اگر برای خداوند شریک در روبوبیت قائل شدید بالاخره یک چیزی را می گوید او در عالم کاری انجام می دهد حالا یا فرشته است یا بشر است یا جن است یا سنگوچوب است اینا که بطپرست بودن خودهای گناگون داشتند بعضی ها انسانها را می پرسیدند بعضی فرشته ها را بعضی ها مثلا جن را و ماننده ها می فرماید به این که ما سوای خدا چه ملک باشد چه فلک این مخلوق خدا است اگر مخلوق خدا است و مخلوق مربوب است چگونه شریک مالک و خالق خواهد بود در روبوبیت این مرحله چهارم مرحله پنجم اگر کسی در همین این مراحل مباهد بود ولی در پرستش و عبادت غیر خدا را هم خواست بپرستد حالا یا به صورت ریا یا به صورت های کرنش و تملق در برابر اغنیه که من توازه ارلقنیه لقناه زهب سلسو دینه او سلسادینه که غیر خدا را شایستی تکریم عبادی بداند چنین شخصیه هم که جزئه گروه پنجمه است و چنین فکر باطلی که جزئه فکرهای پنجگانه باطل است اون را هم قرآن ابتعالیم کند می فهمید با اینکه سراسر عالم اگر ملک و ملک خدا است شما از چی توقع دارید؟ خیلی سخت است اینکه صراعت مستقیم از مبارکتر و از شمشه تیزتر است خیلی سخت است که انسان مباهد باشد و معدب چون درکش مشکل است او وحد باشد یعنی سراسر عالم را ملک و ملک خدا بداند او را زار و نافه بداند به او را فعال مایشا بداند و عهدی را در نظام هستی معثیر نداند این معنای توحید ناف است معدب باشد به عدب توحیدی و آنان است که هر کار خیلی به او رسیده است بداند این پیام خدا را به او رسونده و اگر بدیده است که تنبیه الهی به او رسیده است بفهمد این تنبیه الهی را به او رسونده این که گفتند شما در دین اجتهاد کنید گوشه از اجتهاد در فقه است که به ردف الهی دیدید چه آثار فراوانی داشت همین زبایی دیگر را هم باید در مسائل اخلاقی تفسیری اقلی و مانند اون باز کرد شما ببینید در نهج البلاقه این جمله نورانی است که مسکین رسول الله یعنی اگر کسی محتاج بود و کاری داشت و به شما مراجعه کرد و شما مرکز قدرت بودید و توانستید کار را انجام بدید و کار را انجام ندادید رسول الله را بی اعتناعی کردید منظور از این رسول الله پیغمبر نیست که بعضی ها در این تصنیف نهج البلاقه که نهج البلاقه را موضوعی کردند در اصاف پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم این جمله را هم نوشتند که علی از رسول الله به عنوان مسکین یاد کرده است رسول الله مسکین نیست مسکین رسول الله است این اصلا کار مسئله نبوت و رسالت اینها ندارد شما میدونید این نهج البلاقه هایی که موضوعی تصنیف شده است خواستن مسئله رسالت را در نهج البلاقه تشریف کنند یا اصافی که برای پیغمبر در نهج البلاقه آمده است تبین کنند این جمله و این حدیث را هم تو اون بخش ذکر کردند رسول الله مسکین نیست مسکین رسول الله است یعنی چی؟ یعنی وقتی شما یک قدرتی دارید و یک کسی کاری دارد و این شخصی که محتاج است و نیازمنده است به سراغ شما آمده و شما توان حل مشکل او را دارید این فرستاده خدا است خدا از یک طرف به شما قدرت میدهد از طرف پی که خود را اعضام میکند دبیند که این نعمت را چگونه هست این نعمت را شما حق گذاری میکند شوق گذاری میکند اگر جز اما سائل فلا تنهر شدید این شکر نعمت است و افزون میشود اگر سائل را قهر کردید نهر کردید رندید رسول خدا را بی اعتنائی کردید خب انسان هم مباهد باشد و هم معدل این درباره اینکه خودش مشکلی را از دیگری بردارد خود انسانی که مرجع حوادث است و این رسول خدا را نهر و قهر نمیکند مشکلشون برابرده میکند و اون را میپرستند خود اون رسول خدا هم باید معدب باشد اینکه اون مسکینی که میخواهد به خانه زید یا عمر راجعه کند هرگز زید و عمر را مرجع نداند مؤثر نداند مستر نداند زید و عمر را به عنوان اینکه نام مظهر کار خداستان کانال توحیدند اینکه این رسول خدا را انجام میدند خدا از اون راه دارد کار انجام میدند این چیزی ببینند؟ این هم میشود موحد هم میشود معدب حالا اگر کسی این سائل را نهر نکرد وظیفه ش را انجام داد قدرتی که داشت اون قدرت را اعمال کرد به دنبال و کار او رفت و مشکلش را حل کرد وظیفه اون مسکین به اون سائلی که به این شخص مراجعه کرده تا مشکلش حل بشود بشه به این شخص هم به دنبال حل مشکل او قدم برداشت و کار او را انجام داد چیست؟ اینجا وظیفه توحیدی و عدب توحیدی اون است که شاکر باشد نه متملق بگوید خدا را شکر میکنم که از این راه مشکل مراحل کرد این میشود معدب به عدب توحیدی اگر بی اعتنائی کرد به خدا که فقط همین شخص را ستایش کرد این دیگه معدب نیست مباهدم نیست یا نه به او هم اعتنائی نکرد گفت این کاری نکرده برای ما که خب خدا این کار را کرده البته خدا این کار را کرده اما حدیث نورانی من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق با این تفاوت مختصری در بیانات این بلیم السلام هست و یه حدیث مقبولی هم هست وظیفه متقابل سائل و مصدر حل حوائج را مشخص کرد هم به مصدر حل حوائج فرمود المسکیه اما رسول الله این پیه که خدا است داره تورو میازماید هم به مسکین فرمود اگر این شخص مشکل کارت را گوشد من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق معدب باشیم از او حق شناسی کنیم به این زبان خدا را شو که به وسیله شما خدا مشکل مراحل کرد نه اینکه از شما سپاس گذارم که مشکل مراحل کردی این صحیح نیست من لم یشکر المخلوق به ما انهو مخلوق نه من لم یشکر زیدن ولا امراض اونگاه انسان هم معدب است هم مباهد اگر کسی به ما احسان کرد حق شناسیم تشکر میکنیم میگم خدا را شو که به دست شما مشکل ما حل شد هم توحیدمون محفوظ شد هم عدب ما چه اونجای که ما مستریم برای حل حوائج چه اونجای که ما راجع به سائریم برای حل حوائج چه اونجای که ما راجع به سائریم برای حل حوائج گوشدن نیازهای خودمون حالا این مراحل پنجگانه از برکات همه این جمله نورانی که از جوام علی کلمه است استفاده میشود حالا ملازم فرمودید چطور سیدن استاد زیل این آیه فرمود ور آیتو منال کلمات الجامعه که هر تی شما بیشتر فکر بکنیم معنای تازه تری نصیب شما میشود این تازه زواویه از اون زوایه مطالب است تو مسئله ایمان و کفت تو مسئله اطاعت و اسیان تو مسئله توفیق و غیر توفیق همه از این جاها انسان سر در می آورد بنابراین فِا اِن تَكْفُرُوفِ اِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَوَاتِ مَا فِي الْأَرْضِ بد مزیل است به این جمله که بکان الله غلی من حکیم خدا استعدادها را نیتها را عرضیابی میکند و حکیمانه برابر اونها این این ایم خود اون روزی های خود را روزی های مادی و معنوی را بست میدهد و یا قبض میکند بعد از اینکه خطاب به همه مردم با اون آیه تمام شد خطاب به اهل کتاب شروع میشود میفهمد یا اهل کتاب لا تقلوفی دین کن یا اهل کتاب شامل یهودی و مسیحی هر دو خواهد شد چون اینکه قبلن هم همینطور بود مسئله قلوب در دین هم باز شامل یهودی ها و مسیحی هر دو است این دو مسئله مطلب سیومان است که این یا اهل کتاب یک تعبیر جازبدار است وقتی بخواهد تعبیر جازبدار بفرماید اونها را به عنوان اهل کتاب یاد میکنند برای اینکه یک تقریم است اما اگر نخواهد با تعبیر جازبدار ذکر بکند اونها را به عنوان یهود یا به عنوان بلدید این یا اهل کتاب یعنی شمایی که دارای پیامبرید دارای دینید و دارای کتاب آسمانی مثل تورات انجیدید به معارف اهده این آگاهید شما چرا این حرف میزنید؟ خب مطلب بعدیان است که گرچه اهل کتاب شامل یهودی و مسیحی هر دو گروه میشود گرچه اون نهی لا تغلوفی دین کم ولا تقول وعل الله الا الحق باز شامل هر دو گروه میشود چون هم مسیحی ها قلوف کردند و افراد هم یهودی ها اما این نمل مسیح و عیسی و مریم بعد هم که فرمود لا تقول و صلاح ستون انتها و خیلی لکم این نشون میداد که خطاب مخصوص مسیحی ها است این هم یه برگرده مسئله قلوف برای هر دو گروه هست هم برای یهودی ها هم برای مسیحی ها در باره یهودی ها آیه سی سوره بارک توبه این است و غالط الیهود اوزیرون ابنالله و غالط النصار المسیح ابنالله این ها هر دو گروه شدند هم یهودی ها در باره اوزیر و هم مسیحی ها در باره عیسی علیه السلام چون که در آیه بعد یعنی در آیه سی و یک فرمود اتخذ و احبارهم و روحبانهم اربابا منده هستند منده اوزیرون ابنالله و مسیح ابن مریم یعنی مسیح ابن مریم رو هم رب تلقی کردند پس هم یهودی ها غلوف کردند در باره اوزیر هم مسیحی ها در باره عیسی علیه السلام و هم یهودی ها غلوف کردند برای احبار و روحبان را ارباب گرفتند منده اوزیرون ابن مریم را به عنوان رب تذیرفتند لیکن ولی آخر آیه نشون می دهد که بحث در باره خصوص مسیح هست که یا اهلالکتاب لا تقلوفی دینه کن مطلب دیگران است که گرچه قلوب به معنای تجاوز از حد است و تجاوز حد هد گاهی به صورت افراد هست و گاهی به صورت تفریق هر در را شاول می شود ولی اینجا خصوص افراد مراد است یعنی بعد از این که ثابت شد بحث در باره مسیح ها و ایسا است این کلمه قلوب فقط مربوطی به اون افراد در باره ایسا است نه در باره تفریق گرچه تفریق هم قلوب است چون قلوب یعنی تجاوز حالا گاهی تجاوز است به طرف سقوط گاهی تجاوز است به طرف سعود یا اهلالکتاب لا تقلوب یا فیدین کن و لا تقول على الله الا الحق چون خدا منزه از آن است که شریک داشته باشد سالس و سلاسه باشد عبه کسی باشد حالا پس چه بگوید این کلمه بدانید ببگوید این نبل مسیح ایس ابن مریم رسول الله این که قرآن اصدار دارد همه جان نام ایسا را به عنوان ابن مریم و مانند اون ببرد و در باره انبیادیان این کلمه دیگر چنین اصراری نیست که اسم پدران اونها را ذکر کند که مثلا بفرماید نوح پسر کیست یا موسا پسر کیست یا یونس و اینا پسر کیند و این در باره ایسا سلامون لالی اصرار دارد که بفرماید ایسا ابن مریم است برای همون قلوب زدائی است که مبادا کسی خیال کند ایسا فرزند خداست معاذ الله این نبل مسیح ایس ابن مریم رسول الله سمتش این است و کلمته و کلمت الله است کلام خدا را گرچه سراسر جهان حسدی کلمات الهی هست و نفد البحر قبلن تنفد کلمات ربی در دعایه با تعبیرات مختلف این مسئلون هست که اگر در یابه ایمان و امکنین دریاهای دیگر مرکب بشوند و به امداد دریای اول مرکب بشوند و از برخت ها قلم بشوند و همه بخواهم بنویسن کلمات الهی را مقدورشون نیست پس هر موجودی کلمت الله است منطقه فرق میکنند بعضی مثل که کلمات در امور اعتباری بعضی حرفن بعضی فیلن بعضی اسم بعضی مبنین بعضی معرب همه کروف و کلمات یکسان نیستن در امور اعتباری در امور تکمینی هم این چین است همه کلمات یکسان نیستن تا برسیم به اولیای الهی که فرمودن نهنال کلمات و تامات کلمه خدا در قرآن کریم به صورت همون کن ایجادی یاد شده است که اینما امر و ازا اراد شیعن ان یقول لهو کن فیکون چیزی که با کن فیکون با همون امر بدون دخالت علل و اسباب عادی یافت میشه و این کلمه تامه خدا است ارواح این چنینن لذا خداوند در باری روح آدم یه تعبیری دارد در باری جسم آدم تعبیری دیگر در باری جسم آدم فرمود به این که اون قسمت که به جسم و پیکر خاکی آدم برمی گردد اون رو با کن فیکون بیان نفرمو اما اون قسمتی که به نفخت و فیه من روحی برمی گردد اون رو با کن فیکون یاد کرد جریان آدم از نفرمون فخت و فیه من روحی با کن فیکون شد ولی جریان هست ایسا از همون اول با کن فیکون شد نمیسل انسانهای آدیست که از صلب و ترائب خارج شده باشد نمیسل انسان اولیست که از همه مسنون و سلسال و امثال زاره گذشته باشد ایسا این چی نست لذا کلمت الله است گرچه هر موجودی کلمه خدا است لذا فرمود این نمل مسیحو ایسا رسول الله است و کلمت الله است و روح من الله است نه ابن الله و نه الله همه اروع من الله است مثل این که همه موجود کلمات الله است در باری از دادن هم فرمود که فیضا سر ویتو و نفخت و فیه من روحی در باری نسل آدم هم فرمود که به جعل نسله و به سهره و کذا و کذا بد و نفخ فیه من روحه هی این نفخ روح مخصوص است آدم سلام الله نیست در باره فرزندان آدم هم هست در باره آدم سلام الله فبود و نفخ تو فیه من روحه در باره فرزندان آدم فبود و نفخ فیه من روحه هی همه این ها جزه کلمات الهی هستن اما کلمات الهی یک ساند نیستن در باره مسیح سلام الله فبود و ارسل نائری ها روحنام فتمستر اله ها بشرن سویه بعد خودش هم فبود که فنفخ نافیه من روحه و نفخ فیه من روحه این تعبیرات گناگون در باره آفر نشه ایسا سلام الله و افازش به مریم آمده بنابراین به مسیح های غالی و مفرد فرماید به این که این نوال مسیح ایسا ابن مریم رسول الله و کلمتهو که الغاها اله مریم به روح منهو پس هر گونه قلوبی با این ابتال خواهد شد بعد میرسیم به این جمعه که فرمود حالا که این چینست فآمنو بالله به عنوان این که خدا واحد است و لا شریک لهو فی الزاد و استفاد و الخالقیه و روبیه و المعبودیه و رسولهی در باره رسول هم افراد نکنید بالاتر از حد رسالت اینها رو نبرید مسئله ابن الله و امساقه روزالک رو ترح نکنید و لا تقولو ثلاسه نگوید خدا ثالث ثلاسه است ثالث ثلاسه این است که سه تو موجودن خدا هست و روح القدس هست و ایسا سلام الله علیه اگر سه عمر در عرض هم بودن از هر کدام بخواهی شروع بکنیم میشه اولی بعد در کنارش دوبومی بعد اونی که ثبومی هیچ فرقی ندارد فرمود نگوید خدا ثالث ثلاسه است چیزی با خدا نیست که خدا جزه آمار و ارغام قرار بگیرد خدا واهید است لا شریک الله اولیست که آخر است چیزی با خدا نیست اگر چیزی با خدا نیست هرگز در آمار گیری خدا یک قرار نمیدهد که در مقابلش دو و سه باشد دیگران چون مخلوق خدا هستن لله مافی سماوات مافی الارض شما اگر بخواد خدا را بررسی کنید او واهیدان لا شریک الله دیگری را بخواد بررسی کنید ما یعلم و جنود ربکه الله عدد پذیرم نیست ارغامشم غیر از خدا کسی نمیداند پس نگوید ابو ابن روح القدس اینا سه تان از یکی شروع بکنیم سه بومی مثلا مسیح است یا روح القدس است چه این که بگوید مجموعه ابو ابن روح القدس این مجموعه میشه خدا و از الله که اینا عجزای یک مرکب باشن پس هیچ کدوم خدا نیستن بلکه هر کدوم جز ای یک مجموعه استن اینم مستحیل است این سه امر مستقل باشد مستحیل است جمیعشون مستحیل مجموعشونم مستحیل جامعهشونم باز مستحیل تنها چیزی که امانت خداست وحده و لا شریک الله بقیه ملک و ملک او هستن مطلب مهمان است که قرآن کریم تسلیس را کفر میداند یعنی کسی بگوید خدا سالس و سلاسه است این کفر است ولی رابع و سلاسه را توحید ناب میداند مهمان است که چه فرق است بین سالس و سلاسه که