یه پخش به این امید که در روزی دیگر و نوبتی دیگر افتخار داشته باشیم در محضرتون حاضر بشیم با این امیدار زو با شما خداحافظی میکنیم دعوت میکنم به مدت سی دقیقه برکرانه نور رو بشنوید خدایی رو نگهدارتون نوحی ایدهید فسألو اهل ذکر این کنتم لا تعلمون بر چراغه نور بیل بینات وزنون و انزلنا ایلی که ذکره تبینا من ناس ما نزده ایلیهم ولعلهم يتفكرون بسم الله الرحمن الرحیم من ملائمه و روح منه فامنوا بالله و رسوله ولا تقولوا ثلاثت انتها خیرا لكم انما الله اله واحد سبحانه سبحانه ان یكون له ولد وله ماف السماوات و ماف العب و کفا بالله وکیلا یک خطاب عمومی به همه انسان ها است بعد یک خطاب خاص باشه خصوصی به اهل کتاب در خطاب عمومی به همه انسان ها بحث دیروز کفایت میکن منتها در زیل آیه بحث دیروز این جمله است که فرمود به این تک فروف ان لله ما فسماوات والعظ و کان الله علیمن حکیما سیدن استاد رضوان لالی در باره این جمله فرمود این قسمت از اون جوام اول کلم بشونده است مرد میاید گرچه تعبیر جوام اولی کرم در المیزان نیست فرمود این آیه از اون کلمات جامعه هست که رسول خدا فرمود اوطی تو جوام الی کرم و به امیر المؤمنی فرمود ولقد اوطیت یا علی جوام العلم اوطیت جوام الی کرم و اوطیت یا علی جوام العلم اون جوام الی کرم به منظره همون اصول کلی و قوانین عامه است زیل این آیه به تعبیر سیدن استاد رضوان لالی فرمود منال کلمات جامعه هست یعنی از جوام الی کرم محسوب میشود شما در همین زیل آیه میبینید حد اقل در اون مسائل توحیدی با پنج گروه و با پنج زبان و برهان میتوان از این آیه استمداد کرد اولا نسبت به ملحدان اگر کسی معاذ الله ملحد بود و گفت در عالم خدایی نیست ذات اقدس اله میفرماید که به این تکفرو اگر منکر ذات واجب بشوید راهی ندارد بلکه سراسر عالم همه ملک و ملک و آیت شاهد وجود او است چگونه شما او رو انکار میکنید؟ فَاِنَّ لِلّٰهِ مَافِ السَّمَابَاتِ وَمَافِ الْعَرْضِ اگر سراسر عالم خود شما و اندیشه های شما همه و همه مخلوقید به ملک و ملک و آیت و او اید چگونه اصل هستی او را انکار میکنید؟ منظور از مافِ السَّمَابَاتِ وَالْعَرْضِ این نیست که اون که در آسمان ها و زمین است بلکه منظور مجموعی نظام هستیده است اهامي از آسمان ها و اون که در آسمان ها است و اهامی از زمین و اون که در زیمن است اگرچه انجام آیاتی از قبیل zoz که لَهُ اسْلَ مَنْفِ السَّمَابَاتِ وَمَانْفِ الْعَرْضِ یا يُسْبِع czasie مخشب لاهما ف سمااط و مآفِ العرْض یا tô لاهما ف سماوات و مافِ العرْض و ماهاندان مُهم باشد که این اسلام که منظور اسلام این سجده مال موجودات زی شعوریست که در آسمان ها و زمین هست و خود آسمان و زمین را شابه نمی شود اما این آیه محل بحث که می فرماید فِإِن لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ مَا فِي الْعَرْضِ یقیلن به این معنیست که اون چه که در آسمان هاست ملک خداست اون چه در زمین هست ملک خداست بلکه منظور آن است که مجموعه نظام آفر نشک اهم از آسمان ها و اون چه در آسمان هاست اهم از زمین و اون چه در زمین هست ملک و ملک خداست خب حالا اگر کسی بخواد کفر بفرزد در یکی از انهای پنجگانه این آیه به عنوان جوام اول کلم او رو ابتال بکنه اولین راه مال ملحدان هست اگر کسی بگوید معاذ الله خدایی نیست اصل خدا را انکار بکند مثل مارکسی است قرآن می فرمد به این که سراسر آلم آیات و نشانه های او هستند باید بررسی کنید به خدا می رسید این یک دوم اگر کسی اصل واجب را قبول دارد اصل ذات اقدس اله را قبول دارد ولی معاذ الله شریکی برای واجب در اصل ذات قائل هست نظیر شبه ابن کمونه و امثال آن گرچه خود اونها این شبه را ابتال کردن این آیه ابتال میکند می فرمد به این که مملوک شریک مالک در اصل ذات و وجوب نخواهد بود ممکن نیست که مالک هم واجب الوجود باشد مملوک هم شریک ذات باشد در اصل وجوب وجود این دومره سوام اگر کسی قائل هست به این که در جهان واجب الوجود هست خدا هست و ذات اقدس اله هم شریکی در ذات ندارد ولی در خالقیت ندارد زیر یزدان و احرمن نور و ظلمت و امثال ذالک شریکی دارد که توحید خالقی را منکرست نه توحید ذات را چنین فکر باطری را هم قرآن ابتال میکند می فرماید به این که ما سوای خدا مخلوق ذات اقدس اله هم مملوک او هستن مملوک هرگز شریک مالک نیست در خالقیت چون همه مخلوق هم اگر همه مخلوق هم دیگر ممکن نیست چیزی از موجودات آسمانه یا زمینی شریک واجب باشد در خالقیت چهارم اگر کسی است ذات واجب را قبول دارد و توحید را هم قبول دارد موقعیت که واجب ذاتیست لا شریکله توحید خالقی را هم قبول دارد موقعیت که خالق واحد است لا شریکله ولی توحید روبوبی را نمی پذیرد نزید وسنیین هجاز و سائر مشکین که اونها خالق را به عنوان منحصر افراد می پذیرفتند که ولی در توحید روبوبی مشکل لاشدند غیر ذات اقدس اله را به عنوان رب می پذیرفتند ناظره به این گروه است اینها در مرحل روبوبیت مشکنه در اصل ذات یا خالقیت ذات اینجا همین آیه را ابتحال میکند که هرگز شریک مالکی که رب است نخواهد شد شما اگر برای خداوند شریک در روبوبیت قائل شدید بالاخره یک چیزی را میگوید او در عالم کاری انجام میدهد حالا یا فرشته است یا بشر است یا جن است یا سنگوچوب است اینای که بط پرست بودن بط های گناگون داشتن بعضی ها انسان ها را میپرستیدن بعضی فرشته ها را میپرستیدن بعضی ها مثلا جن را و ماننده ها میپرماد به این که ما سوای خدا چه ملک باشد چه فلک این مخلوق خدا است اگر مخلوق خدا است و مخلوق مربوب است چگونه شریک مالک و خالق خواهد بود در روبوبیت این مرحله چهارم مرحله پنجم اگر کسی در همه این مراحل مباهد بود ولی در پرستش به عبادت غیر خواهد خدا را هم خواست بپرستد حالا یا به صورت ریا یا به صورت های کرنش و تملق در برابر اغنیا که من توازه علقنیه لقناه زهب سلسو دینه او سلسادینه که غیر خدا را شایستی تکریم عبادی بداند چنین شخصی هم که جزئه گروه پنجمه است و چنین فکر باطلی که جزئه فکرهای پنجمه باطل است اون را هم قرآن ابتالیم کند میفهمدون به اینکه سراسر آلم اگر ملک و ملک خدا است شما از کی توقع دارید؟ خیلی سخت است اینکه سرات مستقیم از مبارکتر و از شمشه تیزتر است خیلی سخت است که انسان مباهد باشد و معدب چون درکش مشکل است مباهد باشد یعنی سراسر آلم را ملک و ملک خدا بداند زار و نافه بداند به او را فعال مایشا بداند و احدی را در نظام هستی مؤثر نداند این یک معنای توحید ناف است معدب باشد به عدب توحیدی وانر از که هر کار خیلی به او رسیده است بداند این پیام خدا را به او رسنده و اگر بدی به او رسیده است بفهمد این تنبیه الهی را به او رسنده این که گفتن شما در دین اجتهاد کنید گوشه از اجتهاد در فقه هست که به ردف الهی دیدید چه آثار فراوانی داشت همین زبایی دیگر را هم باید در مسائل اخلاقی تفسیری اقلی و مانند اون باز کرد شما ببینید در نهج البلاقه این جمله نورانی هست که المسکین رسول الله یعنی اگر کسی محتاج بود و کاری داشت به شما مراجعه کرد به شما مرکز قدرت بودید و توانستید کار را انجام بدید و کار را انجام ندادید رسول الله را بی اعتناعی کردید منظور از این رسول الله پیغمبر نیست که بعضی ها در این تصنیف نهج البلاقه که نهج البلاقه را موضوعی کردن در اوصاف پیغمبر صلی اللہ علیه وسلم این جمله را هم نوشتن که علی از رسول الله به عنوان مسکین یاد کرده است رسول الله مسکین نیست مسکین رسول الله است این اصلا کار مسئله نبوت و رسالت اینها ندارد شما میدونید این نهج البلاقه هایی که موضوعی تصنیف شده است خواستن مسئله رسالت را در نهج البلاقه تشریف کنن یا اوصافی که برای پیغمبر در نهج البلاقه آمده است تبین کنن این جمله و این حدیث را هم تو اون بخش ذکر کردن رسول الله مسکین نیست مسکین رسول الله یعنی چی؟ یعنی وقتی شما یک قدرتی دارید و یک کسی کاری دارد و این شخصی که محتاج است و نیاز منده است به سراغ شما آمده و شما توانه حل مشکل او را دارید این پرستاده خدا است خدا از یه طرف به شما قدرت میدهد از طرف پی که خود را اعضام میکند ببیند که این نعمت را چگونه حق گذاری میکنید شوق گذاری میکنید اگر جزه اما سائل فلا تنهر شدید این شکر نعمت است و افزون میشود اگر سائل را قر کردید نهر کردید رندید رسول خدا را بی اعتنائی کردید خب انسان هم مباهد باشد و هم معده این در باری این که خودش مشکلی را از دیگری بردارد خود انسانی که مرجع حوادث است و این رسول خدا را نهر و قهر نمی کند مشکلشون براورده می کند و اون را می فرستند خود اون رسول خدا هم باید معدب باشد این اون مسکین اون مسکینی که میخواهد به خانه زید یا ام براجعه کند هرگز زید و ام را مرجع نداند مؤثر نداند مستر نداند زید و ام را به عنوان این که نام مظهر کار خداستن کانال توحیدن دستورات اله را دارن انجام میدن خدا از اون راه دارد کار انجام میدن این چی نیم ببینن این هم می شود موحد هم می شود معدب حالا اگر کسی این سائل را نهر نکرد وظیفهش را انجام داد قدرتی که داشت اون قدرت اعمال کرد به دنبال کار او رخت و مشکلش را حل کرد وظیفه اون مسکین به اون سائلی که به این شخص مراجعه کرده تا مشکلش حل بشود به این شخصم به دنبال حل مشکل او قدم برداشت و کار او را انجام داد چیست اینجا وظیفه توحیدی و عدب توحیدی اونست که شاکر باشد نمتملق بگد خدا را شکر می کنم که از این راه مشکل مراحل کرد این می شود معدب به عدب توحیدی اگر بی اعتنائی کرد به خدا که فقط همین شخص را ستایش کرد این دیگه معدب نیست مباحدم نیست یا نه به او هم اعتنائی نکرد گفت پایین کاری نکرده برای ما که خب خدا این کار را کرده البته خدا این کار را کرده اما حدیث نورانی من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق با یه تفاوت مختصری در بیانات این بلیم و سلام هست و یه حدیث مقبولی هم هست وظیفه متقابل سائل و مستر حل حوائج را مشخص کرد هم به مستر حل حوائج فرمود المسکینو رسول الله این پهی که خدا است در اتر میازمه هم به مسکین فرمود اگر این شخص مشکل کارت را گشود من لم یشکر المخلوق لم یشکر حاله معدب باشیم از او حق شناسی کنیم به این زبان خدا را شو که به وسیله شما خدا مشکل مراحل کرد نه این که از شما سپاس گذارم که مشکل مراحل کردی این صحیح نیست من لم یشکر المخلوق به ما اندهو مخلوق نه من لم یشکر زیدن ولا امراض اونگاه انسان هم معدب است هم مباهید اگر کسی به ما احسان کرد حق شناسیم تشکر میکنیم میگم خدا را شو که به دست شما مشکل ما حل شد هم توحیدمون محفوظ شد هم عدب ما چه اونجای که ما مسترین برای حل حوائج چه اونجای که ما راجع بسائرین برای گشودن نیازهای خودمون حالا این مراحل پنجگانه از برکات همه این جمله نورانی که از جوام اولی کلمه است استفاده میشود حالا ملازم فرمودید چطور سیدن استاد زیل این آیه فرمود ور آیتو منال کلمات الجامعه که هر تی شما بیشتر فکر بکنیم معنای تازه تری نصیب شما میشود این تازه زاویه از اون زوایه مطالب است تو مسئله ایمان و کفت تو مسئله اطاعت و اسیان تو مسئله توفیق و غیر توفیق همه از این جاهای انسان سردر میابرد بنابراین فی این تکفروف این لالله ما فی السماوات و ما فی الارض بد مزیل است به این جمله و که بکان الله غالی من حکیم خدا استعدادها را نیتها را عرضیابی میکند و حکیمانه برابر اون علم خود اون روزیهای خود را روزیهای مادی و معنوی را بست نیست و این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست این روزیهای مادی و معنوی را بست افراتی در باری ایسا است نه در باری تفرید گرشه تفرید هم غلوب است چون غلوب یعنی تجاوز حالا گای تجاوز است به طرف سقوط گای تجاوز است به طرف سعود یا اهلالکتاب لا تغلو فی دین کن ولا تغولو علالله الا الحق چون خدا منزه از آن است که شریک داشته باشه سالس و سلاسه باشه عبه کسی باشه حالا پس چه بگویید این چنین بدانید بگوید این نبل مسیحو ایساب نومریمه رسول الله این که قرآن اصرار دارد همه جان نام ایسا را به عنوان ابن مریم و مانند اون ببرد و در باره انبیای دیگر چنین اصراری نیست که اسم پدران اونها را ذکر کند که مثلا بفرماید نوح پسر کیست یا موسا پسر کیست یا یونس و اینها پسر کیند ولی در باره ایسا سلامولالی اصرار دارد که بفرماید ایسا ابن مریمه است برای همون قلوب زدائی است که ما با دا کسی خیال کند ایسا فرزند خداست معذر دارد این نبل مسیحو ایساب نومریمه رسول الله است سمتش این است یک و کلمته و کلمت الله است این دو کلام خدا را گرچه سراسر جهانه هستی کلمات الهاتی که بلو اند ما و ارزم شجرت اقلامون و البهر و مدهوم بعدی سبعت و ابهار ما نفدت کلمات ربی و نفد البهر قبلن تنفد کلمات ربی در دعای با تعبیرات مختلف این مسلمون هست که اگر دریا و امکنین دریاهای دیگر مرکب بشون و به امداد دریا اول مرکب بشون و از برخت ها قلم بشون و همه بخواهم بنویسن کلمات الهی را مقدورشون نیست پس هر موجودی کلمت الله هست منطقه فرق میکنند بعضی مثل که کلمات در امور اعتباری بعضی حرفن بعضی فیرن بعضی اسم بعضی مبنین بعضی معرب همه کروف و کلمات یکسان نیستن در امور اعتباری در امور تکوینی هم اینچینست همه کلمات یکسان نیستن تا برسیم به اولیای الهی که فرمودن نهنال کلمات و تامات کلمه خدا در قرآن کریم به صورت همون کن ایجادی یاد شده است که انما امر و ازا اراد شیعن ان یقول لهو کن فیکون چیزی که با کن فیکون با همون امر بدون دخالت علل و اسباب آدی یافت میشه و این کلمه تامه خداست ارواح اینچنینن لذا خداوند در باری روح آدم یه تعبیر دارد در باری جسم آدم تعبیر دیگر در باری جسم آدم فرمود به این که اون قسمت که به جسم و پیکر خاکی آدم بر میگردد اون رو به کن فیکون بیان نفرمود اما اون قسمتی که به نفخت و فیه منروحی بر میگردد اون رو به کن فیکون یاد کرد جریان آدم از نفخت و فیه منروحی به کن فیکون شهرد ولی جریان هست ایسا از همون اول به کن فیکون شهرد نه مثل انسانهای عادیست که از سلب و ترائب خارج شده باشد نه مثل انسان اولیست که از همه مسنون و سلسال و امثال زالک گذشته باشد ایسا این که این است لذا کلمت الله است گرچه هر موجودی کلمه خدا است لذا فرمود انوال مسیحو ایسا برگمه رسول الله است نه ابن الله و کلمت الله است نه ابن الله و روح من الله است نه ابن الله و نه الله همه ارواه من الله است مثل این که همه موجود کلمات الله است درباره هست olursاهم فرمود که فیضا سبیته و نفخت فیه من روحی درباره نسل عادم هم فرمود که به جال نسله و به سهره و کذا و کذا بد و نفخ فیه من روحی این نفخ روح مخصوصی است آدم سلامjamin لا euroش نیست درباره پرزندان آدم هم هست در بار آدم سلام و لالی فبود و نفخت و فیه من روحی در بار فرزندان آدم فبود و نفخت و فیه من روحهی همه این ها جزه کلمات الهی هستند اما کلمات الهی اکسام نیستند در بار مسیح سلام و لالی فبود و ارسل نائری ها روحنام فتمثل لها بشرن سویه بعد خودشن فبود که فنفخ نافیها من روحه و نفخ فیها من روحه این تأبیرات گناهون در باری آفر نشه ایسا سلام و لالی و افازش به مریم آمده بنابراین به مسیحای قالی و مفرد فرماید به این که این نوال مسیحو ایسا بن مریمه رسول الله و کلمتهو که الغاها اله مریم و روح منهو پس هر گونه قلوبی با این ابتال خواهد شد بعد میرسیم به این جمعه که فرمود حالا که این چینست فآمنو بالله به عنوان این که خدا واحد است و لا شریک لهو فی الزاد و استفاد و الخالقیه و روبیه و المعبودیه و رسولهی در باری رسول هم افراد نکنید بالاتر از حد رسالت اینها رو نبرید مسئلی ابن الله و امثال زالک رو ترح نکنید و لا تقولو ثلاثه نگوید خدا ثالث ثلاثه است ثالث ثلاثه این است که ستو موجودن خدا هست و روح القدس هست و ایسا سلام الله علیه اگر سه عمر در عرض هم بودن از هر کدام بخواهی شروع بکنیم میشه اولی بعد در کنارش دومی بعد اونی که ثومی هیچ فرقی ندارد فرمود نگوید خدا ثالث ثلاثه است هیچ چیزی با خدا نیست که خدا جز اعمار و ارغام قرار بگیرد خدا واحد است لا شریک الله اولی است که آخر است چیزی با خدا نیست اگر چیزی با خدا نیست هرگز در اعمار گیری خدا یک قرار نمیدهد که در مقابلش دو و سه باشد دیگران چون مخلوق خدا هستن لله مافی سماوات مافی الارض شما اگر بخواد خدا را بررسی کنید او واحدان لا شریک الله دیگری را بخواد بررسی کنید ما یعلم و جنود ربکه اللهو عدد پذیرم نیست ارغامشم غیر از خدا کسی نمیداند پس نگوید ابو ابن روح القدس اینا سه تان از یکی شروع بکنیم سه بومی مثلا مسیح هست یا روح القدس هست چه این که بگوید مجموعه ابو ابن روح القدس این مجموعه میشه خدا و از الله که اینا اجزای یک مرکب باشن پس هیچ کدوم خدا نیستن بلی که هر کدوم جز ای یک مجموع هستن اینم مستحیل هست این سه امر مستقل باشد مستحیل جمعیشون مستحیل مجموعشون هم مستحیل جامعیشون هم باز مستحیل تنها چیزی که ایمانت خداست بهده و لا شریکه لن بقیه ملک و ملک او هستن مطلب مهم آنست که قرآن کریم تسلیس را کفر میداند یعنی کسی بگوید خدا سالس و سلاسه است این کفر است ولی رابع و سلاسه را توحید ناب میداند ما یکونو من نجبا سلاسه ایلاها و رابعهون بلا خمسه ایلاها و سادسه بلا ادنا من زالی که بلا اکثر ایلاها و مقهون مهم آنست که چفر هرقست بین سالس و سلاسه که کفر است و بین رابع و سلاسه که توحید است این رابع و سلاسه در همون آیه هشت سوره مجادل است که به خواست خدا بد متعلق میفرمید این سالس و سلاسه همین آیه سوره نساست مهمترین بحث این است که چطور تسلیس کفر است یعنی سالس و سلاسه گفتن کفر است اما رابع و سلاسه گفتن ایمان است توحید الحمدلله رب العالمين