تفسیر سوره مبارکه نسا آیه 171 که استفاده میکنیم از بیان عرضشوند حضرت آیت الله جوادی آمولی در این برامه آقای مهدی کازمی تریه کننده ما بودن صدا برداری و راهده آقای محمد گل غندشتی بود همه هنگی رو آقای روح الله محسنی انجام دادن و من هم علی رزا ناینی توفیق داشتم با عنوان گوینده همراهتون باشم لحظه نیمه شب شرعی با افق شهر مقدس قوم 23 و 11 دقیقه است میخوام با یک سلوات تقدیم کنم به شما برنامه برکرانی نور رو براتون پخشش کنیم با سلوات آغاز کردیم و اینجا با سلوات به پایان میبریم کارمون رو اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجم قبل که الا رجال نوحی الید فسألو اهل ذکر این کنتم لا تعلمون بر چراغی بر چراغی نور میرورد یگرد ایمون گ strang لکهاpi uh puda سفر مو cis نوعی و نصولیه communities another از این قرآن باید برداریم قلوب در دین آنست که غیر خاتم را خاتم بپندارن یهودی ها دین خود را خاتم ادیان میدانن مسیح ها دین خود را خاتم ادیان تلقی میکنن اینا قلوب در دین هست و اما درباره خدا و پیامبر خدا فرمود بلا تقولو علالله الا الحق قدارا متهم نکنید به این که فرزند دارد خدا را متهم نکنید به این که همسر دارد خدا را متهم نکنید به این که شریف دارد و لا تقولو علالله الا الحق و اگر خواستید درباره خدا سخن بگویید همون سوره امبارک توحید که معرف وحدت خداست اون را تلاوت کنید که قلوب الله احد الله سمد لم یلد و لم یولد و لم یکل لهو که هوون احد نه والد است نه ولدی دارد و نه همتایی دارد این بهتری معرف برای خداست پس درباره خدا چیزی جز حق نگویید لا تقولو علالله الا الحق تنها وصفی که مسیح سلام الله علیه دارد همین وصف است که الان ذکر میشود این نوال مسیحو این نوال مسیحو این یکی این دوتا و کلمت الله است که خدا به مریم الغا کرده است سخن از حلول و اتحاد نیست این ستا و روحی از ناهی خدا است که این ارراه انسانها از ناهی خدا است منتها وجود و مبارکه مسیحو مسیح سلام الله علیه چون کامل تر است درباره او بالخصوص آمده است که و روح من که این که همه موجودات کلمات الهی هست و از اون جهت که مسیح علیه اون سلام و کلمه برتر است بالخصوص درباره او کلمت الله آمده خب پس اگر کسی خدا را والد دانست یا ایسارا ابن الله دارده است یا ایسارا ابن الله دارده است این قلوب کرده است و برای خدا همسر یا شریح قائل شد این قلوب کرده است و هر اندازه که درباره موجود ممکن انسان افراد بکند درباره واجب تفرید خواهد کرد یعنی درباره ایسا که بنده خدا است اگر کسی بگوید ابن الله است درباره ایسا افراد کرد و درباره ایسا افراد کرد درباره خداوند تفرید و اگر ایسا که مخلوق و عبد زلیل خدا است کسی او را همتای خدا ترقی کرد درباره ایسا قلوب و افراد کرد درباره ذات اقبس اله تفرید هر قلوب افراد تفریدی را در کنال خود خواهد داشت چون حد یکی را به دیگری میدهد اون افرادی که درباره ایسا که درباره ایسا که درباره افراد کرد این دینی که پیش خداس اسلام است منتها یک مرحله اش در زمان موسایی کلم ظهور کرد مرحله دیگر اش در زمان ایسای مسیح علیه السلام و مرحله نهایش در زمان پیغمبر خاتم صلی اللہ علیه وسلم که فهمد الیام اکمن تلقم دینکم بله دین راهد است انا دینند الله الاسلام دین حق راهد است لذا ادیان جمع نیاورد دین های باطل در حالم زیاد هست چون که در قرآن از زبان همون فرعون مرعون یاد کرد اینی اخاو فان یوبد در دینکم او ایود هارفل ارد الفساد اون که را که فرعون بر مردم تحمیل کرد اون را دین مردم میش میدانه است ولی دینی که خدا پسند است یکی است و اون دین خدا پسند در هر عصری به یک طرزی ظهور میکند در عصر مسیح به صورت مردم کمار نهایی ظهور نکرد است و اگر کسی دین مسیح را خاتم ادیان بداند در باری دین قلوب شد است خب ولی در باری ذات اقبس اله هر گونه افراتی اگر در باری مخدوق بشد تفریتی در باری خدا است در باری خدا قلوب فرض ندارد یعنی افرات چون ذات اقبس اله حقیقتیست نامتناهی در باری نامتناهی قلوب فرض ندارد افرات افرات فرض ندارد ولی تفریت فرض دارد در باری ایسا به مانند اون علیه السلام هم افرات فرض دارد هم تفریت هم ایسا را ابن الله گفتن از حد بالا بردن است افرات و هم ابن رجل خواست خوندن این تفریت است و از حد تنظیل کردن غره از آن است که افرات و تفریت در باری مخلوق راه دارد ولی در باری ذات اقبس اله فقط تفریت راه دارد نه افرات افرات یعنی بالا رفتن و از حد تعدی کردن در حالی که حقیقت نامتناهی موفقی ندارد فرضی ندارد تا انسان باراتر تلقی کنه خب پس انما المسیحو ایسابنو مریمه رسول الله است کلمت الله است که الغاها الامریم و روح من الله است شبه مسیح ها را قرآن کریم به صورت مبسوط نغل کرد و در صورت بارکه آل امران رد کرد فهمود شما در باری مسیح چه حرفی دارید؟ اگر شائبه ابن الله بودن در او هست برای اون که پدر ندارد باید این حرف را در باره آدم علیه السلام بگویید به طریق اولاد برای این که آدم بدون پدر و مادر خرق شد آیه پنجاهو نه صورت بارکه آل امران این بود انه مثل عیسی اندلا که مثل آدم خلقه من تراب من سنم غار لهو کنف یکون خب چطور در باره آدم که بدون پدر و مادر آفریده شده است شما مشکلی ندارید و این در باره ایسا علیه السلام مشکلی دارید پس ایسا نمیتواند ابن الله باشد صرف این که پدر ندارد چه این که ذات اقدسی اله منظه هزان است که همسر داشته باشد او اصلا همسر پذیر نیست لم یتخص صاحبتن ولا ولدا او همسری نخواهد داشت و همینها بندگان خواست خدا هستن در باره این که ایسا سلام الله کلمت الله هست همین آیه دلیل است و هم آیه سوره بارکه مریم که در اون سوره از ایسا به عنوان قول الله یاد شده است آیه سی و چهار سوره مریم این است که زالک غیصب ندارد مریم قول الحق لدی فیهیم ترو ما کانه لله یتخذ من ولد سبحانه اذا قضا امرن فانما یقول لهو کن فکر چه این که در سوره مبارکه انعام آیه 101 این چی نیمی فرمد بدیع سماوات والعرب انا یکون لهو ولد و لم تکن لهو صاحبه اگر مرد همسر نداشته باشد که نمیتواند فرزند داشته باشد برای زن محال عقلی نیست محال عادیست ولی برای کسی که اصلا اهل جسم نیست و نه مرد است نه زن نه این نقص را دارد نه اون نقص را فرزند داشتن مستحیل است فرمود بدیع سماوات والعرب انا یکون لهو ولد و لم تکن لهو صاحبه وقتی همسر نداشت فرزندم نخواهد داشت و خلق کل شی و ایسا و مادرشم جز اشیا هستن و مخلوق خدا هستن و هوا به کل شی این غلیب پس در جریان ایسا اگه درباره این تردید دارید که چگونه بدونه پدر بدونه یا آمده است مشابه این درباره آدم سلام و لاله همست اگه درباره خدا سخندارید خدا که همسر ندارد و منظه از آنست که جسم باشد چگونه پسر خواهد داشت و روحی است که از ناهی خدا تنظیل کرده از تجلی کرده است و از ناهی خدا نشعت گرفته در المنار آمده است که یک طبیب مسیحی در دستگاه عباسیان با علی ابن حسین واقعی مروزی مناظره کرد گفت قرآن شما هم دلالت میکند بر مطلبی را که ما میگوییم زیرا در قرآن در سوره نساد دارد که و روح منهو این من منت حبیز است یعنی وجود مبارک مسیح سلامون لاله جز ای از خدا است معاذ الله بعضی از خدا است و ما هم همین حرف را داریم و قرآن هم همین را تعیید میکند علی ابن حسین مروزی و آقدی مروزی آیه دوازدی سوره جاسیه را شاهد آوردن گفتند این که در این آیه یعنی آیه دوازدی سوره جاسیه خدا فرمود و سخر لکن ما فی السماواته و ما فی الارده جمیعا منهو پس لازمش نست که همه موجودات آسمان زمین اجزای الهی باشند معاذ الله چه کلمه منه آمده این منه که منه تبعیز نیست جمیعا منهو انفیزالش لایات اندقو منت و کرو بلکه این من من ناشع است یعنی همین را از خدا نشعت گرفتند از او هستی در یاف شدند همون طوری که در آیه دوازدی سوره جاسیه گفته شده است جمیع آسمان و زمین من الله است و اون من برای تبعیز نیست اینجا هم که خداوند فرمود و روح منهو این من برای تبعیز نیست اما مطلب بعد این که فرمود دست از تسلیس بردارید و او را یک رسولی بدانید سرشان است قبل از اون نهید از تسلیس فمود فامنو بلا به خدا ایوان بیاورید که منزه هزان است که ولد داشته باشد همسر داشته باشد به مانندان و به رسول خدا هم ایمان بیاورید که یکی از اون مرسلین ایسا سلام الله علیه ها است و یکیشم خاتم علیه مصطلح و علیه مصطلح و لا تقول سلاستون انتهو خیرن لکن نگوید سه اصلر عالم هست این تسلیس در اقوام و ملل و نجاتهای گناگون رسوخ و ظهور داشت در مسیحیت هم به این سب کسی که قرآن نقل میکند و ابتال میکند بفرماید که شما نگوید سه خدا سه موجود مستقل هست این تسلیس به چند نه تصور میشود که هر کدام از این انها مستحیل است یکی این که خدا روح القدس و ایسا علیه مصطلح اینها مصداق یک عمر جامعه باشند اون جامعه خدا باشد و خدا داره سفرد باشد این مستحیل است که خدا منظری کلی باشد که سفرد داشته باشد اون جامعه خدا باشد و این افراد تحت اون جامعه منبرک باشند نزیر ماهیات امکانی یا ماننده ها یه وقت از که نه جامعه خدا نیست بلکه مجموع خدا است یعنی مجموع خداوند و روح القدس و ایسا علیه السلام معاذ الله اینا اجزای یک واحد را تشکیل میدن اناثر یک شعر تشکیل میدن که خدا حقیقت است مراکب از سه جز معاذ الله اینم مستحیل است که بس محتاجه به اجزاست او خدا نیست یا جامع خدا نیست مجموعم خدا نیست و جمع خدا است یعنی هر کدام از ابو ابن روح القدس خدا یعنی خدا مستقله خدا است روح القدس مستقله و عاذ الله خدا است و ایسا هم مستقله و عاذ الله خدا است این میشه جمعی این هم مستحیل است بلکه خدا شریک ندارد چون حقیقتی که نامتناهی باشد در قواده غیر متناهی چیزی فرض نمی شود پس لا تقول و سلاسه از تسلیس دست دارید بنا شد که درباره سالس و سلاسه با رابع و سلاسه یه فرقی که قرآن بازگون میکند بحث می شود درباره سالس و سلاسه آیات سور انبارک ماعده از هفتاد و دو شروع می شود به خود مسیح سلام علیه این حرف را به عنوان توحید ربوبی و مردم آمخت بعد در آیه بعد فرمود در حال که به نام اله الا اله واحد خدا جزیکی نمی تواند باشد در ایدی دعایه بعد فمود مل مسیح و ابن مریم الا رسول و اتخلت من قبله رسول و ام مهوس دیغه کانا یا کلان تعام اینا جسم بودن و قضا می خوردن و موجودی که جسم از تو محتاج است نمی تواند خالق باشد در بخشای دیگر فمود به این که خدا اگر بخواهد ایسای مسیح به مادرش را حلاق کند چی چیزی جلوه قدرت خدا را می گرد آیه هفته سور ماعده این از لغت کفر اللذین قال این الله و المسیح ابن مریم قول فمن یم لکنه و من الله شیعن این اراد انجوه لکن مسیح ابن مریم به امهو به ملف الارض جمیع خدایی که ولی الله ملک سماوات و عرض ما بینهما یخطو ما یشاب اللهو علا کل شیع قدیره است چگونه می شود گفت که ایسا مثلا معاذ الله فرزن به خدا است و مریم معاذ الله همسر خدا است خب پس تسلیست به هر نهبی که فرز بشود ماتر است فخر رازی بعد از این که می گوید حرف مسیح ها مجهول است جدن معلوم است اینها چی می خواهند بگویند باید به این که اگر اینا خواستن بگویند که اینا منزله صفات خدا هستن این درست است ما هم قائدیم خدا دارای صفات زاید هست یک مشکلی که در تفکر اشاعره هست و سر از تسبیح یا تسمین و خدای سبعه یا خدای سمانیه در می آورد همین است که بالاتر از تسلیست است اونا در بحث های قبلم اشاره شد اونا قائلن که خداوند دارای صفات کمال هست و این صفات زایده بر ذات است نه اینی زاد یعنی برای خدا حیات قائلن علم قائلن قدرت قائلن سمع و بسر قائلن بمانند آن همه این صفات زایده بر ذات است در باره خصوص علم که قبلن از فخرجازی نقش شد در همین آیه و انزله و به علمه اشون استشهاد کردن که علم خدا حتما با زایده بر ذات خدا باشد بر این که علم اضافه به آلم شده است به علمه و اضافه شیع به نفس که معقول نیست پس علم خدا قیر خدا است گرفتاری همچنین ظهور لفظی است خب اگر علم خدا معاذ الله قیر خدا بود اگر حادث باشد معلوم می شود که در ازل خدا آلم نبود بعد چگونه این علم را پیدا کرد اگر قدیم باشد که همون تعدد قدما لازم می آید یعنی غیر از ذات اقدس اله که موجود است قدیم علم هم قدیم باشد قدرت هم قدیم باشد و ماننده ها این همون محضور قدمای سبعه یا سمانیه است که بدتر از مسئله تسلیس است منطقه چون مسئله خیلی عمیق و نظریست تالف و صدای فقهی ندارد خب اما اون چی که قرآن او را توحید ناب می داند اون را در سوره مبارکه مجادله بیان فرمده در سوره مجادله آیه هفت این است که فرموید رابع سلاس توحید است فرموید رابع سلاس توحید است اما سالس سلاس کفر است همچنین خامس اربع توحید است ولی خامس خمس کفر است همچنین سادس و خمس توحید است اما سادس و ست کفر است و هاک از ولا ادنا منظالک ولا اکثر یکی که فرقش با تسلیس مشخص بشه بعد بقیه هم روشن خواهد شد خب چطور رابع سلاس توحید است و سالس سلاس کفر بیان شده در سوره مبارکه مبارکه مجادله این است که سالس و سلاس یعنی معاذ الله خدا روح القدس به ایسا اینه در عرض همه یک از هر کجا شروع بکنید قابل شمارش است میتوانید بگوید یک دو اون باقی منصب بومید از هر جا شروع بکنید سه نفر که کنار هم هستن همتای همه شما از هر جا میتوانید شروع بکنید بگوید اول از زید بعد بگید امر بعد بگید بکر یا بگید بکر امر زید یا بگوید امر زید بکر چون هه در عرض همه از هر کدام شروع بکنید اون ثومی خدا است این معلوم میشود که هیچ فرقی معاذ الله بین خدا و روح القدس و ایسا نخواهد بود سالس و سلاس است در عرض همه و این کفر خواهد بود اما رابع سلاس معناش این است که اگر سنفرد در یک گانشستن دارن نجبا میکنن یک موجود چهارومی هم با این سنفر هست ولی وقتی بخواهد شما آمارگیری بکنید سنفرد هرچم آمارگیری بکنید سنفرد وقتی تحلیل عقلی دارید میبینید چهار موجودند در آمارگیری وقتی که سنفر هستن یا چهار نفرند این اولی که موجود است غیر از بقیه است اون دومی که موجود است غیر از بقیه است و جدای از اون هست سومی موجود جداییست به ها کسا ولی وقتی سنفر یک گانشستن دارن نجبا میکنن که خدا با اون هست خدا با اولی هست با درون و بیرون اولی کار دارد بدون امتزاج با دومی هست درون و بیرون دومی را احاده کرده بدون امتزاج بین اولی و دومی این خلا را هم فاصله کرده بدون امتزاج در سومی در سومی درومی درون و بیرون را احاده کرده بدون امتزاج فاصله بین دومی و سومی را احاده کرده بدون امتزاج فاصله اولی و سومی را احاده کرده بدون امتزاج با همه هست و در ردیف اونها نیست که ما وقتی سرشنواری میکنیم بشه چهارت دار ما تحلیل عقلیت بودیم اینکه چهار موجود است ولی تحلیل ریاضیمون آمارگیری میکنیم میگیم سه نفره میچهار نفر چون اون یکی که چهارومینست نزیر آمارگیرهای عادی نیست چون هر کدام از اونها در آمارگیری در قبال دیگران هستن جدای اون هستن ولی ذات اقدس اله که فیزش دا فلانفل اشواق اله بالموازجه در این حال که با اولی هست در درون و بیرون و احات دارد اولی نیست فاصله اولی و دومی را احات دارد به دومی میرسد به درون و بیرون دومی احات دارد و در دومی حلول نکرده و فاصله دومی و سوومی را احات دارد به حلول نکرده در سوومی احات دارد به سوومی احات دارد به حلول نکرده و در کنار سوومی نمی شسته تا برش چهارومی لذا شما هر جای بخواید آمار بگرید میبینید زیر دستوپاتون نمیاد زیر پنجهتون نمیاد دیر نوشتن ایتون نمیاد شما که بخواد آمار بگیرید ببینید اون محیط بر خود آمارگیرم هست اینست که سن افرکیه گاه نشستن خدا به همه شون اعاطه دارد دقیق چهارومی این ستاست نه چهارومی چهارتا که اگر ما بخوایم آمار بگیریم بگویم زید و امر و بکر و خدا که خدا بشه رابعه اربعه این چهان نیست رابعه اربعه همون تربیه هست که مثل تسلیس کفر هست اما رابعه سلاسه معنیش آن هست که یک موجود عقلی محیط بر کل هست که آمار اونها را افسوده نمی کند به حساب عدد در نمی آید ولی محیط به همه اونها هست ولی عد نامنزال که ولی اکثر الله و مقهان پس اگر پنگ نفر هستن خدا شیشومی پنجده هست نه شیشومی شیشتا اگر شش نفر یک جا نشستن خدا هفتومی شیشتاست نه هفتومی هفتا ولی سالس و سلاسه معناش آن هست که معاذ الله خدا در عرض روح و روح و دوز و عبر قرار گرفته و سیبومی اونها شده از هر کرف بخواهید بشمورید خدا سیبومیست یکی از این هاست لذا لقد کفر ابلزین قام این میشه توحید اون میشه پور و این ها هونانت از هر نکتتون اخرى و این هست که این سادس با اونا فرق میکند این خامس با اونا فرق میکند این خامس با اونا فرق میکند این یکی اضافه شده اما یکی عددی نیست اگر یکی عددی بر چار عدد اضافه بشه باید جمعم میشه پنک چهار بعلاوی یک بشه پنک اما چطور چهار بعلاوی یک باز شده چهار پس مرمشون واحدن لا بلعدد اضافه شده است و افاظه کرده است اگر اوی واحد عددی میبود که روی چهار تا اضافه میشد چهار بعلاوی یک میشد پنک اگر واحدن لا واحدون لابلعدد این واحد لابلعدد وقتی با چهارتا باشد بر اساس این ما کانوه و معهام بر رغم در نمی آید ما به علاوه نکردیم مثل این که گفتیم چهار به علاوه واحد لابلعدد میشه چی؟ میشه چهار محصول چهار خد اشراف واحد لابلعدد دیگه به علاوه هم بر نمی دارد برای این که اگه گفتیم ما به علاوه معناش نست که این چهارتا رو جدا کردیم اون یکی که واحد لابلعدد است جدا کردیم در حالی که اون حقیقت نامتناهی است در اول همه اینها را بدون امتزاج پر کرده که فیض او داخل اون فیل اشراع لابل ممازجه مطلب دیگر اون است که اینا واقعا قائل بودن بعد از جریان ایسا سلام الله به این که سخ خدا در آلم هست حالا سه معبود هست مانند آن اول می گفتن روح القدس بعد ایسا و در قبالشون هم ذات اقدس اله مطرح بود ولی از آیه سد و شونزده سوره ماعده برمی آید که یک تسلیس دیگری هم داشتن یا گروه دیگری بودن که به تسلیس دیگر مبتلا شدن می گفتن خدا مریم ایسا نه ابو ابن روح القدس آیه سد و شونزده سوره ماعده این است که ویز قال الله یا عیس ابن مریمه اعنت قلت لناس تخزونی و امی الهینه من دون الله در قیامت ذات اقدس اله به مسیح می فرماید تو به مردم گفتی که من و مادرم را غیر از خدا به عنوان اله و معبود اتخاث کنید قبلنم در همین زمینه به مناسبت آیات سوره ماعده بحث شد که این خطاب پیغمبر مسیحا یعنی ایسا علیه السلام است ولی اتحاب به مبتلایان به تسلیس نه این که معاذ الله ایسا گفته باشد ولی ایسا در قیامت به خدا عرض میکنه سبحانه که ما یکونولی ان اقول ما لیسلی به حق ان کنتو قولتو فقد علمته تعله ما فی نفسی ولا اعله ما فی نفسی انکن تعلام القیوب خب از این تسنیه در قبال خدا و با افزودن خدا که تسلیس در می آید معلوم می شود که گروه قائل بودن به الوهیت خدا به مریم و ایسا و گروه دیگر معتقد بودن به الوهیت خدا و روح القدس به مریم هر کدام از اینها باشد باطل است آیه محل بعض هر دو را ابتال میکند که لا تغول و سلاست و ننتهو خیرن لکم خواه تسلیس به این صورت باشد که بگوید ابو ابن روح القدس خواه به این صورت باشد که بگوید ابو امو ابن بر صورت باشد مستحیل است مثل این بیان برخ داشت الحمدلله