موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی این را آن کریم که اینها را توجیه کرد و راه را برای توبه از کفر به توحید باز کرد فرمود این تشویق به توبه است چین که در همین سوره این باره که معده بخواست خدا در بحثای بعد خواهد آمد یعنی آیه 91 همین سوره معده این است که فرمود این تشویق به نهای پذیری است فهل انتم منتهون یعنی حتما نه را به پذیری اینجا هم یعنی حتما استغفار کنید و معمد دارید سیدن استاد از بحث امیق عقلی را به عنوان بحث قرآنی توحید بحث توحیدی قرآن بعدم بحث توحیدی روایی را مطرح کرد در پایان این دوتا بحث می فرمان به این که سر این که ما برای خصوص این مسئله یه بحث فلسفی رو منعقد نکردیم برای این است که شرح آیات قرآنی و شرح خطبه های نهجل بلاغی است امیر سلام علیه ما را از منعقد کردن یک باب برای بحث فلسفی بینیاز کرده در زیل بعضی از آیات بحث فلسفی دارن در زیل بعضی از روایات بحث فلسفی دارن اونجا که نیاز دارد دو برهان عقلی و اما در خصوص این مسئله و همچنین شرح خطبه های توحیدی نهجل بلاغی میفرماد با شرح این آیات با شرح اون روایات دیگه جا برای بحث های عقلی دیست خودش کافی است اجمال اون بحث توحید قرآنیشون این است که بشر در اون درک های ابتداییشون مبهد هستن ولی اون فطرتشون را انبیاش فهم کنن که یوسیر دهان لفاید الاغو اون فطرتشون توحید ناب که در نهان انسان ها مفتور است اون مقفول است به وسیل وحش و فا میشود انسان در موادی امر نیازمند است برای رفع نیاز به جای تکیه میکنه کم کم میفهمد که هیچ موجودی نمیتواند نیازهای او را رفع کند نگر اینکه خود بینیاز محض باشد و این خداست ولی خدا را برای رفع نیاز خود طلب میکنه این توحید انسان های اولی بعد وقتی همین توحید را تقویت کرد جروتر رفت میبیند که درست است که خدا برای رفع نیاز او است اما نیاز او تنها مسئله مادی نیست او به مسئله معنوی هم نیازمند است همونطوری که او به خدا نیازمند است تا آب و نان و مسکن برای او فراهم بکند خدا نیازمند است تا به او علم و معرفت و عدل و احسان و ایسار و امثال زالش بدهد برای نیل به این کمالات عملی و اون کمالات علمی به خدا تکیه میکند که خدا منبع علم و عمل است وقتی به این مراحل رسید انگاه تشنه میشود که او را ببیند و این حاجت را از خدا طلب میکند حالا یا جواب لندترانی میشنود چون موسیقیه را ببیند یا جواب مصبت میشنود چون پیغمبر اسلام که دن آفد دل فکان قاب قوسین او عدنا در اونجا ما کذب الفعاد و ما رعا گرچه ذات اقبس اله مشهود هیچ پیامبری نیست فزدن از انسانهای غیر نبی لیکن شهود آیات کامل حق مغنطور این هاست انسان کم کم اون فطرت شباز میشود میفهمد که درست است خدا را برای رفع حاجت میخواهد خدا را برای حل مشکل میخواهد خدا مجیب مزتر است اما اول خیال میکد استرار او در آب و نان و مسکن و زن و فرزند است اینها را که تأمین کرد باز میبیند نه محتاج خیلی از چیز هاست وقتی خیلی از کمالات علمی و عملی را پراهم کرد و عادل شد تازه اتش او ظهور میکند میگوید پس من او را باید ببینم فهمید که لا تدرکه الابصار و هویدرک الابصار فهمید ذات اقدس اله دیدنی نیست فهمید که لا تدرکه الابصار و مشاهدت الایون بل تدرکه الغلوب به حقائق الامان حالا اتشش این است که او را با جان مشاهده بکند میبینید همین امن یجیب و المستر را انبیای و ازام هم دارن انسان های عادی هم دارن همه مستر رن و ذات اقدس اله برای دفع زرد و جلب نفع همه انسان ها فیض میریزاند به خیلی افاظه میکند لیکن جلب نفع و دفع زرد ها فرق میکند اونگاه انسان وقتی به اون بارگاه باریافت هرگز حاضر نیست برگرده تمام تلاش انسان های وارسته این را آن از که خدا را مشاهده بکنن و لذت شهود ذات اقدس اله را با هیچ لذتی مقایسه نخواهن کرد از اینجا چند نکته روشن میشه نکته اول این که اونها که الهادندیشن میگوین به این که این مسائل معرفتی و مسائل اخلاقی اینها دستبزار یک گروه خاص است یعنی اونا که میخوان انقلاب بکنن واجه ها و کلمات و لغاتی از قبیل هرریت استقلال همایت از مستعظفان دفاع از محرومان این چیزها را میبافن و جعل میکنن وگرنه یه فضیلتی وجود داشته باشد به عنوان هرریت استقلال همایت از محرومان اینا نیست اینا یه سلسل معانی مجعول و کلماتیست که با او بازی میکنن تا انقلاب بکنن یعنی مارس و انگلز و مانند آن که این حرف ها را میزدن برای آن از که ابزار دست داشته باشد اده دیگر که میخواستن بر محرومان حکومت کنن بر مظلومان چیره بشوند اونها را وادار به سکوت و سکون بکنن معانی جل میکنن لغاتی را ابدا میکنن از قبیل سبر قناعت زهر و مانند آن تا اونها را خام بکنن وگه نه نه حرریت و استقلال واقعیتی دارد نه سبر و قناعت و زهر واقعیتی دارد همه را این تاغوتی ها جهل کردن این یه بینش اخلاقیست که میگوین معانی اخلاقی و کلمات اخلاقی مهمل هست اینه بیمعناست اینها را اونا که خواستن انقلاب بکنن ساختن یا اونا که خواستن حکومتی جائران داشته باشن بافتن وگه نه نه حرریت و استقلال معناب و واقعیتی دارد نه سبر و زهر و قناعت اینگر حرف دیگران هست که میگوین خدا را افراد زعیف ساختن اینا ساخته خود را عبادت میکنن وگه نه معاذ الله خدایی نیست افراد زعیف که دستشون از همه جا کتاه هست به افثانه علوهیتی که میکنن تا خود را قانعه کنن در دریاها در سهراها هر جا وسیله نقلی اونها منده شد به خدا متکیم شدن در شهر و روستا هر وقت از تعمیل نیازهای روزانه با مندن به خدا متکیم شدن جهل مردم و عگز مردم خالق خدای اونهاست وقتی بیمارن راه درمان را برد نیستن میگن متوسیل میشویم وقتی مشکل ماشکل راه اقتصاد را برد نیستن میگن به خدا متوسیل میشویم این جهل اونها و عجز اونهاست که برای اونها خدا ساخته است و قنم آزالله خدایی در کار نیست اونا مخلوقهای خود را میپرستن در چنین فضای تیرهی انبیاء علیه مصطلح ظهور کردن انبیاء حقیقت انسان را به انسان معرفی کردن حقیقت جهان را به مقدار میسور به انسان را معرفی کردن توحید را به مقدار امکان برای بشر شهر دادن و پرچمداران نبوت و رسالت و خلافت و امامت انسان های بودن آلمترین مردم زمان خود و شجاعترین مردمان زمان خود اگر مسئله اعتقاد به خدا محصول جهل بود یا باورداشتن خدا مسئول عجز بود باید اینا که آلمترین مردم روی زمین و شجاعترین مردم روی زمینن اینا دائی توحید نداشته باشن اینا آلمترین مردمان روی زمینن برای این که در تمام دورها اینا تحدی کردن گفتن هر مطلب علمی دارید با ما در میون بگذارید و تمام رغباب مندند و اینا پیشگاه مندند در مسائل عملی و از نظر شهامت و مبارزه به تمام رغباب تمام تحدیدها تحدید شدن به هر نقوه و بنسرو و آلهتکام تحدید شدن و مقاومت کردن اگر زکریه را با اون عرن نیم کردن این مقاومت کردن اگر یهیه را شهید کردن مقاومت کردن و ها کذا بلاخره اگه اینا بنابرا دل به دریا بزنن چون موسا زدن دل به آتش بزنن چون ابراهیم دادن فرزن زبه بکنن آماده شدن زیر عرن رفت دیگه از این مردم بزرگتر تاریخ نشون نداد اگر بنابرا کسی را از ایربن ایربن کردن و به آتش روندن اینا دست بردارن اون بیا با دست برداشت شاگردان اینا اصحاب اخدود بودن که کانالی از آتش کردن که یک مرگ تدریجی با خفقانم راه هست یک کانالی کردن دو طرفش باز و پره از آتش اینا را ریختن اینا به تدریج سختن به نفس اینا در نیامد خب پس هیچ کسی از شاگردان انبیا شجاعتر نیامده به اینا ها ها میان توحیدند و مردم را به هلا دعوت کردن پس ترس باعث اعتقاد به خدا نیست جهل باعث اعتقاد به خدا نیست برای اینکه سران توحید انبیا و خلافا و مرسلین و ایمه علیه السلام بودن و هستن که عالمترین مردم روی زمین و شجاعترین مردم روی زمین بودن و اینا آمدن به ما گفتن شما انناس معادن که معادن زهبه و الفزه شما گنجینه هایی دارید در نهانتون و در نهادتون ما این گنجینه را حفاری میکنیم تا معلوم بشه باید شما چی دارید انسان در درجه اول احساس میکند که محتاج است اما نمیدوند حاجتیه او در چیست همین انسانی که خیال میکند حاجت دارد به مال و حاجت دارد به مسکن و همین انسانی که یک روزی با سوسمار تغذیه میکرد و کار او با غارتگری انجام میشد همین انسان را پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم به جای رسوند که به یه اصرون علی انفسهم و روکانه به امخصاص همین انسانی که از سوسمار نمیگذشت به جای رسیده است که در هنگام احرام از آهو میگذشت خب چطور اون عرب سوسماری را به جای رسوند که از آهو میگذرد در ایام احرام تا او را تربیت کند که از بهترین قضا در حال احرام برای رضای دوست باید بگذرید این معنای یوسیر و لهم دفاع این الاغول است یوسیر و لهم دفاع این الاغول به انسان میگد تو محتاج این که درک حاجت میکنی درست است و این که میپذیری برای رفع حاجت باید به یک مبدعی تکیه کنی اینها درست است اما بدن به چی محتاجی و بیاب که به کی محتاجی این دوتا کار را انبیا کردن اولا خود آلمترین و شجاعترین مردم روزگار بودن و امتحان دادن بعد به مردم فهمودن شما در این کار را کنید این حال که محتاجی و ما قبول دارم شما محتاجی اما احتیاج شما احتیاج هیوانی نیست احتیاج شما احتیاج انسانیست شما احتیاج به ایسار داری نه استعصار این عرب مستعصر یعنی عربی که برای خود میخواست استعصار میکرد این را قرآن به مرحله ایسار رسوم شخص دیگری را بدخور ترجیح میدهد اون که خود را بردیگری ترجیح میدهد و سروت کشور را برای خود طلب میکند او استعصار است مستعصر است یعنی خود را بردیگری ترجیح میدهد و اون که غیر را برخود ترجیح میدهد او موسر است او ایسار دارد خب همین بشر را وی فهمون که تو محتاجی دارید تو محتاج به ایساری نه استعصار تو محتاج به گذشت از آهو هستی نه محتاج به سید سوسمار خب خیلی فرق است دیگر تو محتاج به شهود خالقی هستی که لا تدرک و لبسار نه به شهود این و اون بنابراین این که دیگران میگفتن این کرمات هرریت آزادی و مانندهی اون را رهبران انقلاب بافتن و ساختن یا سبر و قناعت و زهد را حاکمان تاقی بافتن و ساختن در اثر این که نه خود را شناختن نه آلم و آدم را شناختن این هم یه بده اونگاه قرآن کریم میفرمد به این که اعرز امن تبلان ذکر ناولم یورد الا الحیات الدنیا از اونها روخ برگردان کسانی را برگردن و برگردن اینجا که حق را میفهمن و طلب میکنن اونها را بپسید بعد می آید خدا را به عنوان واحد معرفی میکنن که خدا واحد است بعد میفرمد نه تنها واحد است شریک ندارد نه تنها واحد است و شریک ندارد احد است این قله بعرفت توهیدی است قل هو الله احد اگر فرموده بود قل هو الله واحد اینجا برای توهم شریک بود باید اون توهم را بزدادید بفهمد ما من اله الا اله واحد با نفی غیر وحدت او را ثابت کند با نفی شریک توهید را ثابت کند و مانندان اما اگر بفرماید قل هو الله احد یعنی تمام او روحیت ماله است شما اگر گفتید ما جانی احد یعنی چی؟ یعنی نه یک نفر آمدید نه دو نفر آمدید نه سه نفر آمدید نه ست نفر آمدید نه بیشتر و نه کمتر احد این ایام است یا اگر خدا فرمود و این احد دون مئر مشتکین از تجارکه و عجرهو اگر احدی از مشتکین به شما پناهنده شد خواست چیزی از شما یاد بگیرد این احد شامل یک نفر دو نفر ست نفر کمتر و بیشتر خواهد شد احد در مقابل ثانی و ثالث و رابعه نیست اون واحد است که در مقابل ثانی و ثالث و رابعه است احد مقابل ندارد اگر یک نفر بیاید احد است چند نفر هم بیاید احد است وقتی بفرماید قل هو الله احد یعنی اروحیت ماله او دیگر غیر بر نمیدارد اونگاه این رو باز شد فهمو چون این مسمت است و سمد است مقصود است مقصد است شما صالحان رای این مقصد است این راه را تهی کنید تا مقصود را در مقصد ببینید اول بدانید مقصدتون کجا است بعد هم بدانید مقصودی که در مقصد باید مشهود بشود که است به چی است این راه را تهی کنید سمد قصد مسمود بودن مقصود بودن یا پر بودن جای از او خالی نبودن یا او چیزی را فاقد نباشد و خلای در او نباشد چنین چیزی را میگن سمد قهرن والد است نولد چنین موجودی هم کفی و هم تایی نخواهد داشت این احد یک بار مصبت و منفی دارد یعنی او است و غیر از او نیست چون اگر غیر از او باشد همه اعلاق دیگه او نیست گاهی برای فهموندن این معنام چه خدا واحد است و شریک ندارد تعبیر به احد میشود یک گاهی تعبیر به لیس کمسلیشه یا لا شریک لح و مانند اون میشود دو گاهی به صورت واحد قاهر یاد میشود وولا هل واحد القهار این الواحد به علاوه القهار این دتایی همون پیام احد را میرساند این کلمه احد به تنهایی مزمون واحد قهار را میفهماند واحد قهار دتایی با این قهار با هم معنای احد را میرساند واحد قاهر یعنی واحد است که دیگران را تهد قهر خود قرار میدهد خب اگر ما یک واحدی داشته باشیم که ثانی هم در کنارش باشد این واحد دیگر قاهر نشد که چون اون ثانی را زیر پوشیش خود نگرفت که این هم واحد است دیگری هم واحد ولی اگر یک واحدی داشتیم که هیچ غیری در قبال او نگنجید اون جایگاه ندارد این میشود واحد قهار که یقهر و کل شیط این مبالغ هم هست اگر قهرش مطلق است و همه چیز را مقهور خود میکند و زیر پوشیش خود قرار میدهد پس چون این واحدی همتا ندارد اگر همتا میداشت او هم واحد بود همتایو هم واحد ولی چون او واحد است و قهار یقهر و کل ما اداه پس لاشت این واحدی که این واحدی که از این قهار لا شریک لا برای توحید ناق گاهی از کلمه احد استفاده میشود گاهی از دیسکم اصلاحی شیع یا لا شریک لا یا ما من اله الا اله و واحد استفاده میشود گاهی هووال واحد القهار استفاده میشود این واحد قهار در قیامت ظهور میکند برای کسانی که با مرگ اراده رهلت کردن الانم خداوند به عنوان واحد قهار برای آنها ظهور کرده است و از این قهار ولی برای اکثری انسان هم در قیامت خدا به عنوان واحد قهار ظهور میکند که اون وقت اون روز سآل میکنند لمن الملک اليوم لله الواحد القهار الیوم هم همینطور است این چنین است که الیوم ملک سماوات و عرض به دست غیر خدا باشد تبارکاللذیب به یدهی الملک یا سبحاناللذیب به یدهی ملکوت و کل شیع الانم لله الواحد قهار استفاده میشود اما الان خیلی ها درک نمیکنند چون خود را ملک میدانند یه سه بانه مالهو اخلاده فردا میفهمند که نه این هجاب رفت میشود میفهمند لله الواحد القهار چنین وحدتی با سه نفر است میشه رابعه سلاسه با چهار نفر است میشه خامسه اربعه با پین نفر است میشه سادس خمسه با بیشتر نفر است میشه سادس خمسه هیچ جا رنگ نمیگیرد یعنی اگر پین نفر یه جا نشستند خدای واحد قهار با اینها است این پین نفر به علاوه خدای واحد قهار باز مسابیس به پین نفر چرا؟ چون اون واحد واحد قاهر است در عرض این ها نیست که پنجه به علاوه یک بشود شش بنابراین این معنا را که ذات اقدس اله به عنوان احدیت یاد میکند به عنوان لیسه کمسلی شهی یاد میکند یا به عنوان واحد قهار یاد میکند این میتواند جامع باشد بین آیه سوره مبارک مجادله و این آیه سوره مبارکه ماعده که محل بحث است مطلب بعدیان است که گاهی ذات اقدس اله برای نفیه شرک و اثبات توحید میفرماد شما که محتاجید و برای رفعه هاجت اعوادت میکنید این سخان حق است قبل از اینکه به اون مراحل نهایی برسیم که خدا را مبارکه و برای رفعه هاجت میخواییم اما هاجت آب و نان نیست هاجت چیزی دیگر است قبل از اینکه به اون مرحله برسیم ذات اقدس اله چند تا برای نقام میکند میفرماد به اینکه اینا که شما میپرستید برای شما کاری حل انجام نمیدند که بعد میفرماد که نه تنها برای شما کار انجام نمیدند برای خودشو هم کار انجام نمیدند گاهی میفرماید به اینکه تعبدو چیزی را که لا یم لکو لکم نفعن برا زر را گاهی میفرماد به اینکه چرا عبادت میکنید کسانی را که لا یم لکو ل انفسهم نفعن برا نفعن این قدم جروتر است میفرماد اینا مشکل خودشون را حل نمی کنند چرا سردی که مشکل شما را حل کنند؟ به پیغمبر اسلام صلی اللہ علیه و سلم که صادر اول یا ظاهر اول است و خلیفه مطلق حق است و قصد کل نظام به یمنهی روز قلب را است میفرماید به مردم بگو از من هیچ کار ساخته نیست گو لا یم لکو ل انفسهم نفعن برا زر را نفعن برا زر را نفعن من مشکل خودم را نمیتوانم حل کنم شما توقع دادید مشکل شما را حل کنم خوب اونگاه انسان اگر مبهد ناب شد خلیفه خدای واحد قهر را میشناسد او را به عنوان مظهر دوست دارد اونگاه کل کارها را خدا ذات اقدس اله با مجرای فیض در آینه خلیفه حق در آینه صادر یا ظاهر اول حق انجام میدهد اونگاه هم توسل معنای خاصی خود را پیدا میکند هم اون توحید ناب در این باره یعنی در مسئله اینکه اول خدا میفرماید کاری از اونها ساخته نیست شروع میکند بعد میفرماید به اینکه اونا برای خودشون مشکل خودشون نرده باشند اونا برای خودشون محل نمی کند چرا اصلا به مشکل شما را در آیه محل بحث سوره ماعده یعنی آیه ۷۶ همونت قول ات حعبدون من دون الله ما لا يملك لكم ذرن ولا نفقا چون معمولا دفع زرر مقدمه بر جلب منفعته است در نوع اون آیات زرر مقدمه بر نفس ذکر میشود لا يملك لكم ذرن ولا نفقا چه اینکه موت قبل از حیات ذکر میشود اینکه موت قبل از حیات ذکر میشود انسان دفع مرگ برای او مقدم از جلب حیات است گرچه جلب حیات همون دفع مرگ است انسان برای او دفع زرر مقدمه بر جلب نفع است کسی را میپرستد و میطلبد که زرر از او دفع کند لذا از این جهد در نوع آیات دفع زرر مقدمه بر جلب منفعت شود در آیات اینکه موت قبل از او دفع نفع است در موارد دیگر ذات اقدس اله میفرماد به اینکه اینها نه تنها مشکل شما را حل نمیکنند مشکل خودشون را حل نمیکنند مشابه این استلال را ابراهیم خلیل سلام اللہ علیه طبق آیه 42 سوره مریم به آذر گفت ازغار لعبه یا عبتلمه تعبدو ما لا یسنو ولا یبسرو ولا یقنی انکه شیعا ولی در موارد دیگر چه در سوره اعراف چه در غیر اعراف میفرماد اینها از این آلهه دروقین کاری ساخته نیست اینها مشکل خودشون را حل نمیکنند چرا سد بگی مشکل شما را حل کنند در سوره اعراف درباره خود پیغمبر فرمود آیه 188 سوره اعراف این است که قول لاعمل کرو نفسی نفعا برا و برم الا ما شاالله در سوره مبارکه رد آیه 16 میفرماد به اینکه قول من رب سماوات و عرض قول الله وَلَا فَاتَّخَسْتُمْ مِن دُونِيَ اُولِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لَا اَنْفُسِهِمْ نَفْعَانَ وَلَا وَرَّا اینجا البته نفع بر زرار مقدم شد فرمود به اینکه اینا برای جلب نفع خود یا دفع زرار از خود توانا نیستند چرا سد بر شما اونگاه در زیل آیه 188 قول الله خالق کل شیعن بهو و الواحد القهار اینا برای جلب نفع خود یا دفع زرار از خود توانا نیستند چرا سد بر شما