از از ارژمند رادیو معارف در صبح یک شمبه آخرین روز از فروردین ماه 1404 شمسی 21 شفوال 1446 هجری غمری در این صبح درنگیز هم بنده سید سعید حسینی و همکارن وزوگارم آقایان سید محمد علی حسینیان تیعیه کننده محسن محابادی صدابردار و روح الله محسنی همه هنگی پخش توفیق هموارهی شما رو تا ساعت 14 پیدا کردیم خدا رو شکر میکنیم دعوت میکنم که اولین برنامه ما رو بشنوید در مدت سی دقیقه برکرانه نور رو تقدیمتون میکنیم امروز این برنامه اختصاص داره به بیان بخشی از نکتهای تفسیری آیات شریفه یه هفته دو پنج و هفته دو شش سوری مبارکه یه ماعده توسط مفسر آلی قدر حضرت آیت الله جوادی آمولی حفظه الله در جان نوحی ایدهید فسألو اهل ذکری این کنتم لا تعلمون برکرانه نور در جان نوحی ایدهید فسألو اهل ذکری این کنتم لا تعلمون بسم الله الرحمن الرحیم در جان نوحی ایدهید فسألو اهل ذکری ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید در جان نوحی ایدهید از طبیعت و دنیا نمی گذرد و اگر کسی از امق دریا تا اوج کهکشنها را بداند و از ماورای طبیعت بهری نداشته باشد مبلغ علمی او ناچیز است برای این که کل دنیا نسبت ماورای طبیعت قابل قیاس نیست که حل قطن پیخلات است اگر خود معلوم روزی بساتش برچیده می شود خب چنین علمی هم روزی فرا می رسد که بساتش برچیده می شود حالا اگر کسی تمام تلاشهای عمرشتا کوشیشهای عمرشتا در این راه مصروف کرد که ستاره را بشناسد رشته خوب است اما اگر معلوم او رخت بر بست علمی نمی ماند یا اگر کسی در باری زمین و کراویت زمین و محیط زمین و قطر زمین و شعاع زمین و رابطه زمین با کراهات نزدیک و دور دانشهای فراوانی انبوه کرده روزی فرا برستد که کل این معلوم ها رخت بر بی بندد و این علوم هم رخت بر بی بندد اونگاه انسان مشبت توهی ولی اگر یه معلومی تهیه کرد که از بین رفتنینی چنین علمی هم وارد زنده به شروفاست و مظهره و الحیر لذیرای موته است لذا فرمو در سور نجم فمود اعرز امن تولا ان ذکر ناولم یورد الا الحیات دنیا زالش مبلغهم منر در سور قافر فرمو اینا در اثر قفلاتشون به همین مبلغ کم خوشحاله وقتی انبیام میان معارف الهی را به اینها ارزه می کنن فرهو به معنده هم منر چرا؟ چون بیش از این درک نمی کنن قهرم به بیش از این ارادت نمی ورزن در باره بعضی از مسائلی که به جبر و تفریز و قضا و قدر و ماننده هم برمی گرده در سور بارکه نسا قبله مرازه فرمودیده که بحثش گذشت خداوند در باره اینا چه تعبیر دارد؟ آیه 78 سور بارکه نسا این بود فرمود به این که اینا ترا هیچی نمی فهمند این نکره در سیاق نفر نشون می داد که اینا از این معارف هیچ خبری ندارند الان شما در این محلات در دنیا های سنعتی پیش رفته مثل جاپن وقتی برابید می بینید در مسائل اعتقادی و معارف اینا خیلی نازلند در حد یک فال زندگی می کنند هنوزم که هنوز از اون بودپرستی های جاهلیت که هن در چین هست در جاپن هست اینا از در سنعت خیلی پیش رفتند فرمای شما در باره بهش جهنم وحدت اطلاقی حق صفات خدا اینی ذاته است اینا را اصلا برامت درک کنید به هیچ وحش قابل درک نیست برای اینا این مسائلی که در حوضه ها به رتویله های پرفروق هست برای اونا ها جزه معمه های لاینحل هست اونا قضا و قدر را درک نمی کنند به فالگیری رو می آورند بسیار از بخشای اروپایی هم همین طوره این که در سنعت پیش رفت کد به جای معارف توحیدی به فال پناه می برد یا به بط پناه می برد این قسمت های وسیع خوابر میانه بط ها برچیده شد اما خوابر دور چین یا بخشی از جاپن هنوز بط پرستی هست بط پرستی وعنهای واقعی یعنی این سنگ های تراشیده دیجده مثلی الان معبود این هاست درهم خب اگر کسی این معارف برای او طبیعی نشغد با حس و طبیعت سر و کار داشته باشد اگر هم به خدای معتقده است خدایی طلب می کند که محسوس باشد بنی اسرائیل به موسایی کلیم سلام الله علیه با مشاهده همه اون معجزات پیشنهاد دادن وقتی این ها از دریا گذشتن و بدون این که تر بشون از دریا گذشتن یعنی آبها کنار رخت بستر خاکیر بحر پیدا شد این ها فضر بلهم طریقن فی البحر یه بسا نه تنها قرن نشدن ترم نشدن این معجزه را دیدن باید از این محیط خوش بگذرن نه تنها آبهای رفته برود و آبهای نیامده نیاید این بسترم باید خوش بشدن که پاشون تر نشد این راه خوشگی نفقد این راه خاکی به اینها بده سه تا کار کرد موسایی کلی اون آبها را که میخواستن برون به سرعت فرستن اون آبهای که میخواستن بیاین به سرعت جلو اونها رو گرفت شفه دریا هم خوش که خوش شد اینا پاشون تر نشده رفتن همین که اینا رفتن پراعنه رسیدن قشیه هم من الیمه ما قشیه همون آبهایی که بنابود بیاید حالا آمد این حدی که با اشاره موسایی کلیم جلو این آب را گرفت حالا باز شد فقشیه هم من الیمه ما قشیه همون این معجزه را دیدن اما همین که مقدار گذشتن دیدن یه عده دارن بطی را میپرستن گفتن یا موسج اللنا الهن کمالهم آلهه یه خدای دیدنی بیار که ما هم ببینیم و بپرستیم همون فکر الیم در چینم هست در بخشی از هندم هست در بسیار از مناطق جاپونم هست فقط این معارف الهی بونها عرضه میشود یفرهونه به ما انده هم من الیم الانم همین طور است و شما غرق در نعمتی منتها حالا اگه بیرون سفر بکنید میبینید به این که اونها در چه آرودگی به سر میبرن خب اینا رو قرآن کریم افازه کرد و اهل بید علیه مسترام که سانیستنین قرآن کریبن و سقل اسقرن ای رو تبیین کردن در همین آیه محل بحث یعنی سوره مبارکه ماعده خدا میفرماید به این که نه تنها مشتکین از اون معارف نقض توحیدی ترفی نبستن اهل کتاب هم هنوز نتوانستن اون توحید اصلی زفتادن همون ما آیات الهی رو بیان کردیم و از ایسار شرح ددیم و از این مادر شرح ددیم اینا انسانهای خوبی هستن اینا در حد پیغمبر هستن یا در حد ولی الله هستن اینا الوهیست ندارن همون ببین ما چگونه مسئله را در سطح نازل تنظیل دادیم به اینا تفهیم کردیم ولی ما از آرود نمیفهمن اندر چیف نبیین الله مور آیات سن منظر ان نای و فکر خوب اینست که ذات اقدس اله برای این که به بشر بفهماند تو محتاجه به غیر محتاجی نفقط محتاجی اگر این را درخ نکرد سفیح هست شما در بیانات نورانی امام سجاد سلام الله در صحیف سجاده میبینید محتاج از محتاج چیز بخواهد سفیح از طلب المحتاج من المحتاج سخاحتون ولالاله خیر از موارد هست که انسان خود را خیردمند و فرزانه میبین دارد بعد یوم الحساب معلوم میشود که در صفی صفحه هاست فهمود محتاج از محتاج چیز بخواهد سفیح هست و گمراه این دعاست منتهاد دعا برای درک اون توحید نابست همین دعاهای صحیف سجاده که برای آمرزش گناه و سعی رز و امثال ذالک نیست بسیاری از معاصر بلند صحیف سجاده دعای توحید هست پس انسان محتاج نیست تا بگوید من از هر راه نیازم رو برطرف میکنم بلکه محتاج به بینیاز هست یعنی انتوم الفقراء الالله صرف این که انسان درک بکند محتاج هست و نداند محتاج کیست همون صفحه به ذلالت رو به همراه دارد اگر درک کرد محتاج به الله هست راحت هست انتوم الفقراء الالله از این طرف به ما گفتن اگر داود پیغمبر هست باید سازنده باشد بافنده باشد و علمنا و سنعت لبو و اگر سلیمان هست باید دستور دادیم که معماری را به دیگران بیاموزند و هاکذا و هاکذا کشابرزی را به صناعی دیگر را از این طرف انبیا هرگز به عروم توحیدی اکتفا نکردن فرهو ببایندهو میالعیل نبود که بگن بس هست اونا ها به عروم مادی بسنده کردن وگنه انبیا آمدن گفتن برید به صورت کار اول کسی که پیشگان بود در کار خود انبیا بودن سنایه رو عرضه کردن منطقه سنعتهای دفاعین سنعتهای تخریبی قرآن کریم فراینده سنعتی انبیا را زکمی کند میبینید وسائل آدم کشی را نساخته مگر در حد ضرورت خب آهن را ذات اقدسیلا به دست داود پیغمبر نرمی کرد و علن ناله الحدید اما همین خدایی که ملیل حدید بود داود همون دیگه شمشیر و دشنه و تیر و خنجر نساز زره به باف زره به باف که وسائل وسیل دفاعی باشد نه خنجر و دشنه و تیر بساز اون در حد ضرورت هست هم اصل سنعت هست هم برای سیانت انسانها اونا چون اون معارف را ندارن وسائل دفاعیشون اندک هست وسائل تخریبیشون زیاد فرهو به ما انده هم منال ایم انبیاء آمدن سنعت را ارائه کردن منتو سنعت های دفاعی نه سنعت های تخریبی سلیمان این کار کرد داود این کار کرد انبیاء دیگر این کار کردن اینا نگفتن علم توحید برای ما کافی است گفتن علم توحید ما را وادار میکند به کار صحیح کردن نه به بیکار بودن چون این چنین اصلاح اقدس الان میفهمد بین که اینا در علوم مادی مبلغی دارن به همین خوشحالن اونگاه وقتی بخواهد این مسائل را تبین کند میفهمد انسان محتاجه به خداست محتاجه است نه اصل احتیاج بلکه احتیاجه الالله مطرس این یکی الله هم واحد است شریک بردان است این دو وحدتش هم وحدت قاهر است میبینید در قرآن کریم شریک بردان است شیش بار کلمه قهار آمده هیچگاه این قهار در کنار قادر قرار نگرفت چون اگر قهر به معنای جبر به معنای قلدوری به معنای زورگوی به معنای تبونمندی و امثال ذالک بود باید در کنار قادر قرار بگره در تمام این موارد شیشگانی که کلمه قهار در قرآن کریم به کار رفت در هیچ جا وصف قدیر یا قادر قرار نگرفت در همه جا وصف قدیر قدیر وصف واحد قرار گرفت او واحد قهار است خب چه تناسبی بین وحدت و قهر قهر با قدرت هم آهنگ است نه با وحدت فرمود قل الله خالق کل شی قول واحد القهار یا للاه الواهد القهار یا برزو للاه الواهد القهار لمن الملکلیوم للاه الواهد القهار در همه این موارد شیشگانی قهار و وصف واحد است نه وصف قادر یعنی وحدت او قاهر است یعنی جا برای غیر نمیگذارد یعنی لیسه کمسلی شیخ لذا اگر کسی وحدت را درک کند که وحدت خدا و وحدت قاهر است اونگاه مسئله شرک امتناه ذاتی دارد نه امتناه بغویی نه اینکه اگر دوتا خدا باشن مشکل لرالم پیش میاد اصلا دوتا خدا مهان است نه اینکه امتناه بغویی دارد که مثلا اوضاع به هم میخورد این چنین نیست اگر خدا وحدت بیکران است بیکران تا بیکران او است و جا برای غیر نمیگذارد که فرض خدای ثانی فرضیست مستحیل چون خود این فرض یه محدوده هستیست که اون واحد قاهر این فرض و فارز همه را در زیر مجموعه خود نگه میدارد این است که اسرار قرآن کریم بر این است که ذات اقدس اله واحد قاهر قهارت و در قیامت همین اسم ظهور میکنه و مجموعه وحدت قاهره از اون به عنوان احدیت یاد میشود که قل هو الله احد خب حالا این ها بعضی از بحث هاییست که مربوط به آیات قرآن کریم است حالا این آیات بر همه مسلمون ها عرضه میشد آنها اللیل و اطراف النهار ولی چرا اونها مثل یک خطب از خطبه های نهجر بلاغی است و امیر نداشتن چرا این وحدت را اونها هم درک میکردن این قرآن را ولی گرفتار وحدت عددی بودن بسیار از متکلمین حتی متکلمینی که اون سه عقل ناب نداشتن حتی از خواست گایم در بین حکمات ممکن است کسی پیدا بشود که وحدت خدا را وحدت عددی بداند اما اونها که هم در خدمت قرآن هم در خدمت کلمات اهل بهد علیه مصرات و علیه مصرام میدانن وحدت خدا وحدت بیکران تا بیکران است شما کلمات نورانی استمیدن نهجر بلاغی را که ملازم فرمید ببینید تکلیگاه اصلی این کلمات و خطب نامحدود بودن خدا است یعنی وحدت او وحدت عددی نیست در اولین خطبه نهجر بلاغی اونجا که مابد اولادین معرفته و کمار و معرفته یا تصدیق و بهبه کمال و تصدیق بهی توحیده و کمال و توحیدی الاخلاسوله اونگاه برهان قام مخردن فهمد به این که و کمال الاخلاسوله نفی و صفات ان لشهادت کل صفت انها غیر المصوف و شهادت کل مصوف انهو غیر صفه اونگاه میفهمد به صورت قیاس مرکب فمن وصفه الله سبحانهو فقط غرنه اگر کسی برای خدا وصفی غائل باشد یعنی وصف زائد برزاد برای این که فهمود اگر صفت زائد برزاد باشد و مصوف غیر از صفت باشد هم مصوف شهادت میداد که غیر از وصف هست هم وصف شهادت میداد که غیر از مصوف هست صفتی که زائد برزاد هست هر دو شاهدن و شهادت های نادلان هست که غیر همه هم شهادت وصف شهادت آدلان هست و هم شهادت مصوف اگر صفت زائد برزاد باشد لذا فهمود فمن و سفه الله سبحانه فقط غرنه و من غرنه فقط سنه و من سنه فقط جزه و من جزه فقط جهله و من جهله فقط اشاره و من اشاره فقط حده و من حده فقط عده این آخرین تالی فاسد است اگر خدا محدود باشد و عددش عددی است و عدد مال چیزیست که تحت کم در بیاد قابل قسمت باشد و ماننده ها این آخرین تالی فاسد این جمله های به صورت قیاس مرکب است خدا عدد پذیر نیست این در خطبه اول در خطبه شست و پنگ اونجا میفرمد به این که الحمدلله اللهم لذی لم تسبیغ لهو حار و حالا فی یکون اولا قبلا یکون آخرا و یکون ظاهرا قبلا یکون باطنا اونگاه فهمد کلو مسمن بالوحدت غیرهو قلیب هر واحدی غیر خدا کم است چون وحدت اونها یا وحدت عددیست یا وحدت نوعیست یا وحدت سنفیست یا وحدت جنسیست بالاخره در قبالش نوع دیگر یه جنسی دیگر است یا عدد دیگر است خدا واحدیست که کم نیست اندک نیست قلیل نیست چون همه جا حضور دارد اونگاه فهمد کلو ظاهرن غیرهو باطن و کلو باطن غیرهو غیر ظاهرن اگر چیزی ظاهر بود در حقیقت باطن است ظاهر دیگری است و اگر چیزی باطن بود دیگر ظهوری ندارد چون ظهور ما لحق تعالی است در خطبه سد و پنجاه و دو اونجا میفرماد به این که عبائل خطبه والهاده والمحدود والربه والبربوب الاهده بلا تعوید عدد والخالقه لا به محدود منا حرکت نیوانسد خداوند احد است اما این چیزی نیست که وحدتش عددی باشد که ثانی در مقابلش باشد فرض داشته باشد اگر وحدت او نامحدود است وحدت غیر عددی است و بیکران است فرضش محال است فرض ثانی محال است نه او مفروض محال باشد انسان اگر بیکران را فرض کرد تو این بیکران غرق میشود دیگر بیرون از اون چیزی را نمیبیند تا او را فرض بکند حتی خود فرض و فارض زیر مجموعی این عمر غیر متناهی قرار میگیرند حتی خود فرض و فارض زیر مجموعی این عمر غیر متناهی قرار میگیرند در خطبه 186 که آغاز خطبه این است ما وحده من کیفه ولا حقیقته اسابه من مثله ولا ایه انا من شبهه ولا سمده من اشاره الیه به تبهمه در بند پنجم این خطبه این است لا يشمل بخد ولا یهسبو به قد او با حد و عدد مشمول و محسوب نید خب پس میشه باید غیر متناهی اگر وحدتش غیر متناهی شد در حال واحد در این دمان واحد در مکان واحد در حالی که منظه از زمان و مکان است هم سالس اسنین است نه سالس سلاسه هم رابعه سلاسه است نه رابعه اربعه هم سادس اربعه است نه خامس خمسه هم سادس خمسه است نه سادس ست به هاکذا در حال واحد در آن واحد برخلاف اعدای دیگر و اشیای دیگر اشیای دیگر در حالی که با دو تا هستن سالس اونها هستن و اما دیگر رابعه اربعه نیستن اگر ارتباطشون رو از اینا قطع کردیم و با چیز دیگر سنجیدیم اون وقت رابعه اونها هستن یعنی رابعه اربعه میشون یکی اینکه خدا سالس سلاسه نیست رابعه سلاسه هست یکی اینکه در همون حال در همون هینی که رابعه سلاسه هست خامس اربعه هم هست سادس خمسه هم هست به هاکذا جمعی این سبرات دارد چون هوا من اکم اینم و کنتم منشه هم نامحدود بودن ذات اقدس اله هست و این نامحدود بودن همان هست که ذات اقدس اله از اونها به عنوان وحدت قاهره یاد میکند از این روایات در توحید مرحوم صدوق رضوان رانی هست که قبل از نهج و بلاغان نوشته شده این روایت نورانی هم در توحید مرحوم صدوق هست که در اثناء جنگ جمل کسی هست در اینجا سوال کرده هست که خدا واحد هست یعنیش بعضی از اصحاب به این سوال گفتن الان تو این بحبوهی نائره جنگ جا برای سوال علمی نیست حضرت طبق نقلی که مرحوم صدوق در توحیدش دارد فرمود اصلا ما برای همینه داریم می جنگیم چرا اینجا جای سوال نیست در همون جبهه جنگ جمل توحید را براش معنای کرد فرمود وحدت چهار قسم هست دو قسمش جزی صفات سلبی اقعال هست دو قسمش جزی صفات صبودی اقعال هست اگر وحدت منظورتون وحدت عددی است نظیر اینکه زید یک نفر هست عمر یک نفر هست بهتر یک نفر هست این ها که ثانیستنین دارند خدا اینچه این وحدتی ندارد و اگر منظور وحدت نوعی یا جنسی است باز خدا منظه از آن است که یک نوع واحد باشد در قبال انواع دیگر یا جنس واحد باشد در قبال اگناس دیگر اما اگر وحدت به این معنی که لیسه کمسته هی شی باشد بله وحدت حقیقی حقیقیه البته خدا واحد است یعنی لیسه کمسته ی شی این یک و خدا واحد است یعنی بسیط تقضیه درونی نیست به هیچ وجه از اجزا مثلا ماده و صورت جنسوفه است وجود و ماهیت شیبه شیبه مانندون به هر نحوی که بلاخره علم بشر پیشرفت کرد درکد حتی اون مقداری که هنوز علم بشر پیشرفت نکرد و درش نکرد به طوری که باجب تقضیه بشود به دو جز این چنین نیست پس او واحد است یعنی لا جز الا این سی است واحد است یعنی لا شریک الا این سی است هم یکان است هم یک تا سی تا چار تا این چنین نیست هم یکان است لا شریک الا هم احد است تا ندارد جز ندارد اما وحدت عددی در قبال اعدای دیگر یا وحدت سنفی نوعی در قبال اسناف و انواع و اکسام دیگر این استفاده سلبی اوست این معنی شارگانه را وجود مارک است امیر سرامو لغید در اون جبهه جنگ جمل بیان کردن فته هست علیه که توحید از بهترین رهاورد انبیاز و از این رهاورد انبیاز از بهترین رهاورد به وجود و مبارک پیغمبر اسلام سلالله و علیه و سلم است مسیحیت اگر حرف ایسای مسیح را گوش میدادن اونم همین حرف میفهمیدن منطقه البته مقداری نازل تر به دام تسلیس نمی افتادن وقتی مسیحیت با داشتن وحی و کتاب آسمانی و پیغمبر نتواند اون وحدت حقیقی حقیقی و مصلغه را درک کند و به دام تسلیس بیفتد دیگران که مشتکن حسابشون روشن است اونا وقتی که شهیدن لا اله الا لا گفتن یه چیز تعجبیست از جعلالالهت الهن واحدا انهازال