اینجا رو دیوم عارف هست وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی بر چراغی نور وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی وسترالی قدر حضرت های تلوه جوادی آمولی هم وادار میکند به قتل رفس هم وادار میکند به حدک حرمت حتی مهارم مرهوم مفید یا دیگران که فربودن هیچ دختری حق ندارد به اتاق پدر مست برود هیچ مادری هم حق ندارد پیش پسر مستش برود اوی دیوانه ایست به این صورت بر آمده گفتن حیوانات میپرهیزن از این که با مهارمشون حدک حرمت کنن ولی انسان مست بیباز خب چنین دینی که نمی آید بگوید خر منفعت دارد منتها منفعتش کمه که بنابراین چیزی را قرآن منفعت میداند که اندل عقل نافعه باشد نه اندل جهل و به زعم جاهلان اگر چیزی اسم کبیر بود و قبلن هم فرمود اسم مطلقا مهرم است چه سقیر و چه حبیر بنابراین این سراسر شرمت است منتها آیه نوت به بعد سوره امبارکه ماعده این از باب تحبیین آیات دارد حکم را معلل می کند پس هم حکم فقهی خمر و میسر مشخص شد هم حکم کلامی خمر و میسر و هم حکم اجتماعی خمر و میسر از اینجا معلوم می شود که این بیان لطیفی که سیدن استار رزوان لاله دارن بیان تام نیست ایشون می فرمان به این که قرآن تدریجا این حکام را بیان کرد اما تدریج دو معنا دارد یه معنای باطل یه معنای حق معنای باطل تدریج آن است که اول فتوى بدهد که میگساری برخلاف مروعت است برخلاف شعن یک انسان است تب از اون مناسبه است که این دون حد کراهت است اینها را نمیگن مکروح میگن منافیات مروعت که اینا پایین تر از مکروح بعد بیاید فتوى بدهد که میگساری مکروح است بعد فتوى بدهد که معصیت سغیر است بعد فتوى بدهد که معصیت کبیر است ایه تدریج است به تدریج مزموم به تدریج باطل بران که چیزی که رابطه انسانی که مناسبه است به مردمی را غصب کند هرگز اینشی نیست که در یه مرتبه مکروح باشد در یه مرتبه معصیت سغیره باشد این طور نیست یه وقت است که نه پرهیز کند چتمان کند مخفی کند محافظ کاری کند مداهن کند مساله کند سازش کند سازشکارانه حرف بزند اینم نیست یا نمیگوید یا اگر میگوید حق را میگوید پس این تدریجی کنند در روی دوم هم که با سازش آمیخته است اینم مزمون است تدریج سومش این است که اول قانون آم را میگوید بعد منطقه خاص را باز تصریح میکند بعد منطقه اخص را روشن میکند در سوره اعراف میفرماد اصف حرام است بعد میفرماید مستانه بارده نماز نشبید بعد میفرماد خمشمار از نماز باز میگرد چند در سوره مبارکه معاید است که مرحله بعدی است بعد از سوره نسا میفرماد به این که خمر و میسر اسم است خب منطقه حرف زدن یه وقت انسان سغرا را اول میگوید کبرارا بعد میگوید یه وقت کبرارا اول میگوید سغرا را بعد میگوید این تدریج حرف زدن است وقتی تدریج گفت اونجا که سغرا را گفت حق بود اونجا که کبرارا گفت حق بود مداخل این اصادش هم در کار نبود و هیچ کسی بعد از زمین کردن آیات سوره اعراف و سوره بغره تردی در حرمت خمر ندارد اونجا فراموز اسم حرام است اینجا فراموز این اسم کبیر است حالا در پایان عمر مبارک حضرت سوره مبارکیه ماعده دارد همه مفاصلش رو تشریح میکند و نکته تشریح کردن مجددش هم شاید این باشد که ادیه سؤال کردن خب اگر خمر این جور است رکس است من عمل شیطان است اونا که قبلا خمر میخوردند و مردند چی اون باید فراموز که بر اونا حرجی نیست مطالب دیگری که مربوطه به این آیات است ای که گزارش شعن نزول هست بر فرض صحت اونا که فکر میکردن آیات قرآن کریم اول آیه سوره بغره نازل شد بعد آیه سوره نسا نازل شد بعد آیه سوره مرد ماعیده نازل شد شاید تلاشی داشته باشند که این شعن نزول ها را هم تصویت کنند مثل صاحب المنار ایشون در اول بحثش دارند به این که در شعن نزول آیه سوره محل بحث است این چی نقر شده است که سعد بقاس میگوید من و ادیه در مجلسی نشسته بودیم که علاقمندان به شروع خمر اونجا حضور داشتند بعد از میگساری شروع به تفاخره ادیه گفتند انسار برترند ادیه گفتند مهاجر برترند تا بالاخره دد و خورد شروع شد و استخان دندان مثلا حیوان یا قیه حیوان هرچی بود برای من پرد کردند که بینیم شکست و بینی سعد ابن عمی بقاس که شکست از این جهت اون را گفتند سعد مفزوزول انفست گفت من با این جریان آمدم حضور پیغمبر سلالله و رب سلالله و مددبر و گزارش دادم و حضرتم فرمود خداوند در این باره تصمیم خواهد گرفت و بعد این آیه سوریه ماعده نازر شد نزول یقینا نزول این سوریه ماعده در مدینه است اما تدریج در بیان احکام اونطور نیست که صاحب علمنار گفته و بعضی همون را پیروی کردن بیان زالش این است که اون اصول اولی خواهد اما اگر در صدد عمومات خواهد به صورت مصلغ ها بیان بشود اگر در صدد تشریع باشد نه در صدد بیانهو که خارج از بحث است و اگر در صدد تشریع باشد و مصلغ باشد یا آم باشد درارت بکنند بر حلیت پل شهر چیزهایی را که بعدن واجب شده است یا چیزهایی را که بعدن حرام شده است از این عدله آم یا مصلغ تقسیسن یا تغییدن خارج می شود اینا دیگه نسخ نیست و این هم تدریج نیست تدریج آن است که حکمی یک شیع به صورت مرحلهی بیان بشود نه این که اول آم گفته بشود یا مطلق گفته بشود بعد تقسیسی یا تغییدی متوجه آم یا مطلق بشود زیرا در مسئله آم مخاص یا مطلق و مقید همون طوری که محصه دارید بلاخره اراده جدی مولا و آمیر در همون خاص و مقید متمرکز است پس مطلقات یا عموماتی که در قرآن آمده است اگر در صدر تشریح نباشد در صدر بیانه و حکم باشد اون که از این عباه ها یا حلال ها خارج می شود به بلوان وجوب یا بلوان حرمت اینا تقسیس و تغیید است نه نه است این مطلب اول مطلب دومان است که جناب محمد عبدو مدرس و استاد صاحب علمنار این چنین برداشت دارد که اولین آیهی که در باری خمر نازل شده است همون آیه سوره و غرست که یسالونه که انرخمر و میسر غلفی ما اسمون کمیر و منافع اولینا است این آیهی که نازل شد چون مسئله منفعت را هم دربر دارد بازگو کرده است راه را برای صاحب نظران و مجتهدان بازگو داشت است که آیا بنوشن یا ننوشن آیا در اثر اون اسم کبیر از نوشیدنش پرهیز کنن یا در اثر اون منفعت اون مردمی او را بنوشن بعضی ها در اثر اون منفعت نوشیدن بعضی در اثر اون اسم کبیر پرهیز کردن و این روش بود تا آیه سوره نسا نازل شده است که شما در حال نماز مست نباشید مستانه وارد نماز نباشید این یه مقدار کنترول کرد یعنی موقع نماز اونهایی که اسم کبیر رو ترجیح دادن و ننوشیدن که برای اونها حال نماز و غیر نماز فرق نمی کرد اونها که جهت منفعتش را در نظر گرفتن و می نوشیدن سعی کردن که در موقع نماز ننوشن و بعد از فراقت از نماز مثلا بنوشن تا این که آیه سوره مبارک مائده نازل شد و هپ را ایک سره کرده است این خلاصه سخن صاحب تفسیر علمانان است که بعضی هم برو پذیرفتند اما تحلیل سیدن استار اسمان را تعالی این است که شما چرا قرآن را برابر با همون وضع موجود تفسیر می کنید از سوره بغرش رو می کنید به سوره نسا و سوره مائده برابر با نزول باید بررسی کنید تدریج که در ترتیب نیست تدریج در نزول است شما اگر خواستید ببینید حکم خمر تدریجن چیست نباید ببینید که در سوره بغرش چی گفته در سوره نسا چی گفته در سوره مائده چی گفته که باید ببینید در سوره مکی چی گفته در سوره مدنی چی گفته تدریج و مکی و مدنی بودن تأمین می کند نه ترتیب ظاهری قرآن خب همه ما می دانیم ترتیب ظاهری قرآن که بعد از فاتح تولی کتاب از سوره بارک بغرش رو می شود این به ترتیب نزول نیست زیرا سوره بغره سوره آل امران سوره نسا اینا در مدینه نازل شده است و سوره مکی قبل از سوره مدنی نازل شده است راه اثبات تدریج بیان حکم خمر آن است که شما ببینید در باره خمر سوره مکی و آیات مکی چی دارد بعد آیات مدنی چی دارد برابر اون ترتیب نزول در سوره اعراف که در مکی نازل شده است ذات اقبس اله فرمود هرچی که اسم بر او صادق است حرام است پس اسم یعنی اون چی را که دین او را اسمی داند مصلقه حرام است اگر در سوره بغره فرمود کتمان شهادت اسم است من یکتوم هافه اینه و آسمون قلبو معلوم شد این معصیت است اگر فرمود من یوشک بالله فادفترا اسم من عظیما معلوم شد شیرک حرام است اگر در موارد دیگر کلمه یا اسم را اطلاع کرده است معلوم شد اسم حرام است معلوم شد اون شیر حرام است و اگر در موارد خمر هم در سوره بغره فرمود یسالون که عن الخمر و المیسر قل فیه ما اسمون کبیر معلوم شد حرام است پس بعد از نازل شدن آیه سوره بغره هیچ کسی تردیدی ندارد به این که خمر حرام است این منفعت داشتن نه برای آن است که به عنوان بیماری به علاج دردها قای اثر دارد این چنین نیست ظاهرش همون منافع مادی متوهم پیش مردم است لذا مسئله خمر را با میسر یک زیاد درکت فمود اسمه ما اکبر من نف اهمام یسالون که عن الخمر و المیسر قل فیه ما اسمون کبیر و منافع اولینا است خب غمار جز منفعت درودین منفعتی ندارد که یک کسی دفعتن مالکی اکمال فراوانی میشد غمار این چنین نیست یک منفعت واقعی داشته باشد که این منفعت کازه به متوهم پیش توده مردم را قرآن تعبیره به منفع اولینا است نه نزیر منفعی که در باری حج و مراسم و مناصق حج ده کرده است که اونجا منفع مردم تأمین است اون را خود ذات اقدس اله میگوید اما این پیش مردم منفعت دارد نه پیش الله منفعت داشته باشد منفعت صادق باشد بنابراین بعد از توجه به اینکه سوره اعراف قبل نازر شد به سوره این بغربت نازر شد روشن میشود که خمر خرام است مطلعه بعدیان است که در باری خمر در کتاب های فقهی سجا بحث میشود یکی از لحاظ تهارت و نجاست بحث میشود اونجاست که میدونن مایه بلعصاله باشد که هم حرمتش را تأمین کند هم نجاستش یکی در باب مکاسه محرمه است که اون دیگر مایه و جامد ندارد اگر چیزی خمر بود و محص کننده بود خرد و فروشش حرام است خواه مایه باشد خواه جامد چی اینکه در باب اطعمه و اشتبه هم که مسئله حربت خمر و مطرح است اونجا هم سخانه جامد و مایه نیست هرچی که محص می کند حرام است خواه مایه باشد خواه جامد پس مایه آن فقط در بخش تهارت مطرح است اونم برای اثبات نجاست و گره در بقاسه محرمه یا در اطعمه و محشبه اینچینی مطرح نیست اول میسر قلفه ماسمون کبیر و منافع اولیل است که اونم تحریم شده است علاقه اونها به خمر خیلی بیش از علاقه اونها به میسر بود تو بحثای قبل هم مرازه فرمودید که اصلا مقدسترین مکان در جاهلیت که به کرداری و فخر می کردن همین کعبه بود همین تولیت کعبه و کردار کعبه را در طایف در کنار یک مجلس میکوساری مستانه معامله کردن اون جریان ابو قبشان را که مستحضرید اون مست شده بالاخره این تولیت کعبه را باید دو مشک شراب معامله کرده خب وقتی که انسان مست به این صورت درمی آورد حربتی باقی نمی گذارد حالا روایاتی که در زمن تحریم خمرست مرازه فرمید اونجا گفتن زن موظف است زن در مقابل مرد نه زن در مقابل شوهر زن موظف است که اگر یکی از بستگان او حالا پدر او یا پسر او یا برادر او مثلا مستان در اتاقش نرود چون او یه حیوانه خب چنین چیزی که نمیتواند منفعت داشته باشد که میسر که مبسوطن اونجا بحثش گذشت حرف تازه اینجا ندارد هرچی که مستاق غماره است حرام است میسر در فقه همون در باب مقاسه محرمت راست نه در باب تهارت و نجاست بحث میشود نرواب اتعام و اشتبه چون مسئله چیز نیست البته محصول اونچه که انسان از غمار به دست آورد جزئی محرمات است که حکم کلی دارد انساب که مقام سیبوم از مقامات شارگانه بحث است یعنی بطها حالا بط چون اینها را نسب میکردن و در برابر اونها خضوع میکردن میگفتن انساب یا اون سنگهایی که اونها را گرامی میداشتن حربانی ها را در کنار اون سنگ عمل میاردن که آیه سیبوم همین سوره امبارکه ماعده تعرض کرده به بحثش گذشت و ما اکل از سبعو الا ما بکیتم و مازدوبه ها علن نصب بنابراین اون بطهایی که مورد تقریمند و مورد تقربند و از اونا شفاعت طلب میشود تقرب اونها شفاعت طلبی اونها این کار محرمیست انساب و چون خمر اغلازای می کند چه این که قمار هم در این جهت بی نصیب نیست این را در کنار بطپرستی قرار داده است با این که خطاب مؤمنینه مؤمنین همون طوری که باید از بطپرستی بپریزن باید از میگساری هم بپریزن از قماربازی هم بپریزن در باره ازلام که مقام چهارمه بحث است ازلام دو تفسیر شده یکی همون ابزار قمار است که در آیه سوم سوره این باره که ماعد قبلا بحث شد یک شطوری را می خریدن با یک قیمتی بعد این شطور را به بیست و هشت جز تقسیم می کردن ده نفر ده داز چوب که روی این چوبها هر کدام نشانه خاص و سهم مخصوص نوشته بود در دست داشتن روی یک چوب یک سهم روی چوب دوم دو سهم روی سه بوم سه سهم کنا هفت چوب اول که هر کدام سهم های معین دارن نام های مخصوص هم دارن روی چوب هفت هم هفت سهم اون سه چوب دیگر بی سهم بود این ده نفر که این شطور را می خریدن قیمت گذاری می کردن به بیست و هشت جز تقسیم می کردن قمار گونه این چوبها نه چیرهای بزرگ این چوبهایی که هر کدام نشانه های مخصوص داشت و علامت خاص سهم مخصوصی هم داشت هر کدام از این چوبهایی که نام مخصوص داشت و سهم مخصوص داشت به حساب کسی می آمد این شخص همون سهم را می بود بعضی ها یک سهم از بیست و هشت سهم می بردن بعضی ها هفت سهم می بردن و بینه هما هم متوسطات این بیست و هشت سهم را این هفت نفر می بردن اون سه نفر که سهمشون خالی در می آمد باید پول شطر را می دادن و سهمی هم نصیبشون نمی شود این نفر قمار خاص بود که رائج بود در بین عرب این و انتستق سمو بلعظلام که در آیه سه سوره مبارکه مائده بود ناظره بونه آیا این ورعظلامی که در آیه نود سوره مائده که محل بحث است آمده همون را می گوید چه این که بعید نیست یا نه این ورعظلام ناظره به معنای دیگر است اون معنای دیگر اینست که این چوبه ها سه قسم بود روی بعضی از این چوبه ها نوشته بود امرنی بعضی از چوبه ها نوشته بود نهانی بعضی از چوبه هم ساده بود چیز روش نوشته نوشته بود کاری می خواستن انجام بدن سفری می خواستن برون مردد بودن که برون یا نرون این چوبه ها را مخلوط می کردن ممزوج می کردن enrolled در کیسی یا غیره کیسی می داشتن یکی از اینها رو دارم بابردن اگر اون چوبی که امرانی روشنوشته بود در آمده بود اون سفر رو می رفت و اگر نهانی نوشته بود اون سفر رو نمی رفتن یا اون کار رو نمی کردن و اگر اون چوبی که چیزی روشنوشته نبود در می آمد این کار رو ادامه می دادن یا منه تخییر بود یا این کار رو ادامه می دادن تا معلوم بشهد بکنن یا نکنن این در جاهلیت بود و این را یک رجمه به غیب میدانستان از این را و این در اسلام معنی شده است برخی ها خواستن بگوین ازلام این است و همونطوری که ازلام جاهلی نه شده است استخاره برخی از مسلمین هم نه شده است این خیال برخی از مفسران این بیان نتمام است برای این که اولا ازلام به قرینه محل بحث در همین سوره ماعده که در آیه ثوم سوره ماعده فرمود به موضوع به ها علن نصبه بند پس تقسیمو به ازلام ناظره به کیفیت تقسیم گوشته شطور قماری است و از جهت این که در کنار قمار و شراب قرار گرفته که خوردنی هاست و مانندهان طبق این قرینه های داخلی و خارجی منظور از این ازلام همون چوبه های قمار است این اولا و ثانیا اگر هم منظور از این ازلام اون کار جاهلی و تفاعل جاهلی باشد که نه شده است این هیچ کاری با استخاره ندارد برای این که اونها این را یک علم به غیب میدانستن اعتماد به غیب و رجم به غیب میدانستن و استخاره این چنین نیست بیان زالش این است که در استخاره گرچه مرحومی صاحب عروه رزبان لالی در همون اول بحث حج کتاب عروه اونجا میفرمان روایات استخاره نوعا زعیف است اما از استخاره یک چیز دیگه است و تفاعل و رجم به غیب چیز دیگه است انسان کاری را که انجام میدهد با دو راه از خود یا دو راه از دیگران اون مشکل را حل میکند و از تحییر بیرون میاید اگر نه اون دو راهی که در خود اوست و نه اون دو راهی که در دیگران است حیرت او رفت نشد بالاخره طبق دستوراتی که رسیده است ولو روایاتشم زعیف باشد این رجعن میتواند انجام میدهد اما اون دو راهی که خود دارد انسان بی که از راه های متعارفشم اون تفکر عقلی است کاری را که میخواد انجام بدهد میاندیشد آبتندیش است دورندیش است درون بین است بالاخره متعالیه میکند فکر میکند برابر عقلش هر چیزی که برای اون خیلی تشخیص داد اقدام میکند هر کاری را که انسان انجام میدهد برابر تفکر عقلی است این راه متعارف است راه دیگری هم انسان در درون خود دارد که ذات عقدس اله وعد داد فمود انتتقالله یجعالکن فرغانا اگر کسی واقعا اهل نزاهت روح بود و اهل صفای زمیر بود حالا یا در خواب یا در حالت منامیه یا در بیداری چیزهایی بر قلبو الهام میشود و خدا وعد داد که فرق بین حق و باطل و حسن و قبیه را در سایه تقواما به شما خواهیم داد انتتقالله یجعالکن فرغانا اون جعل فرغان هم گاهی با تفکر عقلی پدید می آید که انسان می شود صاحب نظر گاهی با شهود قلبی پدید می آید انسان می شود صاحب بسر بلاخره این دوتراه هست اگر کسی از این در راهی که در درون هر کسی می تواند ثابت بشود ترفی نبست از راه استشاره با صاحب نظران یا با صاحب بسران مشورت می کند اونها از راه نظر و فکر این مطلب را می فهمند مشورت انسان را پاسخ مصبت می دند یا از راه الهام و شهودی که دارند در خواب یا غیر خواب چیزی برای اونها حل شده است به انسان می گویند انسان از تحییر بیرون می آید بلاخره یا خودش صاحب نظر است یا خودش صاحب بسر یا با صاحب نظر یا صاحب بسر مشورت می کند اگر نه تفکر نه استشاره با یک از این راه های چارگانهی مذکور تحییر بر فرق نشد ممکن است به قرآن کرد