برادرها هم به خوهرها عشق ببرزن عشق تازه کنن پیام بازی بکنن حرف بزنن انشان اون وقت بگن آه ای ملایی اگه این شب رفتی دیدارو خوهر کمن زارنی ای جانم ایشالله قسمت به همه بشه هرکی آرزو داره آجاقا متشکرم خوربون جاوره عزیزیت بزرگرم ترامت باشید دو جاتور اسلام والمسلمین بیست و یک و سی دقیقه برامی برکرانه نور تفسیر آیات نوت تا نوت و سه سوره مورکه ماعده و بیان ارزشمند حضرت آیتالله جبادی آمولی حفظه الله تعالی هم در ادامه نوشه جان شما دوستاران اهل بیت و قرآن باشه شبتونم به خیر جان نوحی ایلید فسألو اهل ذکر این کنتم لا دع لهم بر چراغی نور بیل بیت و زبر و انزلنا ایلی کند رای تو بیلی نمی ناس ما نزدید ایلی و لعلهم یک فکر که روی بسم الله الرحمن الرحیم یا ایوها الذین آمنون انما الخمر و المیسر و برانسخاب و برعیسلمون ریتسون من عمل شیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما یورید شیطانو اندوبه بینكم و العباوت و البوضاء فالخمر و المیسر ویسخودكم عند افتلاهی و انسخلاهیم فهل انتم منتهون واتیع الله واتیع رسوله و احضرو فانتوالیتو فعلمو انما على رسوله البلاه المبین ليس على الذین آمنو و عمل رساله حاطه جناحون فی ما فاهمو اذا متقه و آمنو و عمل رساله حاطه ثم متقه و آمنو ثم متقه و احسنو بله محب و محسنی این شهار آیه که از آیه 90 سوره انبارک ماعده شوم شود تا 93 در باری خمر است و متعلقات اون خمر و همچنین در باری قمار و پرستش اسلام یا بازی کردن به افزار قماری دیگر نزید اسلام دوبامی یعنی بعد از خمر از این امور شهارگان میسر است میسر یعنی قمار بازید چرا قمار بازی را میسر گفتند چون با یسر و آسانی مال به دست می آید با تعب و رنج و کسب نیست با آسانی مال به دست می آید و هر چی به عنوان قمار شناخته بشود محرم است اختصاصی من افزار صبر اسلام و مانند اون ندارد چه اینکه خبرم این طور بود روایات خاصی در باری قمار با نرب قمار با شترنج و مانند اون ذکراتی در باری قمار با نرب بردو بخت باشد حالا خواه ابزارشم مخصوص قمار باشد یا ابزارش مخصوص قمار نباشد به هر وسیل کاری که در اون بردو بخت هست حرام است خواه با ابزار مخصوص خواه با ابزار غیر مخصوص چون عنوان میسر آمدست و این عنوان میسر همون طوری که در سوره ماقعه آمده است در سوره بغره هم یاد شده است یعنی آیه 219 سوره بغرین بود منفعتی که قماربازی دارد منفعت کاذب است انسان یا بالاخره نفع مردمی دارد یا نفع الهی و شیطان هر دو رابطه را به هم میزند پس این چه نفع است؟ اگر شیطان رابطه انسان را با جامعه قصد می کند و اگر شیطان با میگساری و همچنین با قماربازی رابطه اینسان را با خدا قصد می کند یک میگسار یا یک قمارباز چه طرفی می بنده؟ معنیم شدید منفعتش منفعت کاذب است دیگر نه منفعت ساده این که فرمود به اسمه ما اکبروم نفعه ما این به اون معنی نیست که واقعا اینها نفع دارن منطقه این اسمش بیشتر از نفع است برای این که نفع را در سوره مبارکه معده بالکل از بین برد همون جز زره هر چیزی دیگر نداره مال اندوزی که نفع نیست اون مالی که سبب وبال است که نفع نیست انسان بالاخره با مال میخواد یا مردمی زندگی کند یا الهی یا هر دو یا منزویست زاهدانه در دیرو سومعه زندگی میکند یا یک انسان اجتماعیست منطقه رابطه دیرو دینی نداره یا یه موهد مسلمانیست که در محت جامعه انسانی زندگی میکند بلاخره چه انسان منزوی باشد با رابطه الهیش برقرار باشه چه غیر موحدی باشد که در جامعه زندگی میکند با رابطه انسانی برقرار باشه چه مسلمانیست که در جامعه به سر ممارد با رابطه الهی و انسانی برقرار باشه و شیطان هر دو رابطه ها به هم میزنه خب اگر انما یریدو شیطان ان یوقه بینکم و القداوت و البغواف الخمره و المنیسر و یسدکم عن ذکر الله و ان استراد انسان با کی راوت دارد و چه نفعی برای چینه انسانی اگر منافع للناس است به زعم اوناست برای اینکه فرمود اثم کبیر قرآنی که آدم کشی است مکبیر ندانست گفت قتل است محض یاد است اما این مگساری که ام الخبائث است انسان را هم وادار میکند به قتل نفس هم وادار میکند به هتک حرمت حتی محارم مرحوم مفید یا دیگران که فربودن هیچ دختری حق ندارد به اتاق پدر مست برود هیچ مادری هم حق ندارد پیش پسر مستش برود او یه دیوانیست به این صورت در آمده گفتن حیوانات میپرهیزن از این که با مهارمشون حدک حرمت کنن ولی انسان مست بی ابا است خب چنین دینی که نمی آید بگوید خمر منفعت دارد منتها منفعتش کمه که بنابراین چیزی را قرآن منفعت میداند که عند حق نافع باشد نه اندل جهد و به زعم جاهلان اگر چیزی اثم کبیر بود و قبلا هم فرمود اسم مطلقا مهرم است چه سقیر و چه کبیر بنابراین این سراسر ش حرمت است منتها آیه نوکرم بعد سوره مبارکه مائده این از باب تحبیه این آیات دارد حکم را معلل میکند پس هم حکم فقهی خمر و میسر مشخص شد هم حکم کلامی خمر و میسر و هم حکم اجتماعی خمر و میسر که یسالون که اند خمر و میسر قل فیه با اسمون کبیر به منافع اولی ناس به اسمه ما اکبر و من نفعه ما از اینجا معلوم میشود که این بیان لطیفی که سیدن استار رسوان لاله دارن یه بیان تام میست ایشون میفران به این که قرآن تدریجن این احکام را بیان کرد اما تدریج دو معناه دارد یه معناه باطل یه معناه حق معناه باطل تدریج آنست که اول فتوى بدهد که میگساری برخلاف مروعت است برخلاف شعن یک انسان که در این حال از خصوصیت قرآن است که لطیفی است طب از او منظه است که این دون حد کراحت است اینها رو نمیگن مکروه میگن منافعات مروعت که اینا پایین تر از مکروه هست بعد بیاید فتوى بدهد که میگساری مکروه است بعد فتوى بدهد که معصیت صغیر است بعد فتوى بدهد که معصیت کبیر است ایه تدریج است به تدریج مضموم و تدریج باطل بران که چیزی که رابطه انسانی به مردمی را قصد بکند هرگز اینش نیست که در یه مرتب مکروه باشه در یه مرتب معسیل سغیره باشه این طور نیست یه وقت از که نه پرهیز کند کتمان کند مخفی کند محافظ کاری کند مداهن کند بد دول و تو دهنوفی و دهنون مساله کند سازش کند سازشکارانه عرق بزند اینم نیست یا نمیگوید یا اگر میگوید حق را میگوید پس این تدرج دوبوم هم که با سازش آمیخته است اینم مزمون است تدرج سومش این است که اول قانون آم را میگوید بعد منطقه خاص را باز تصریح میکند بعد منطقه اخص را روشن میکند در سوره احراف میفرماد ایز پرام است بعد میفرماید مستانه بارده نماز نشبید بعد خمر شمار از نماز باز میگارد که این از سور مبارکه باید است که مرحله بعدی است بعد از سوره نسام میفرماد به اینکه خمر او میصیر اسماست خوب منطقه حرف زدن یک وقت انسان سغرا را اول میگوید کبرا را بعد میگوید یک وقت کبرا را اول میگوید سغرا را بعد میگوید این تدریج حرف زدن است وقتی تدریج گفت اونجا که سغرا را گفت حق بود گفت حق بود اونجا همکنه کبرارا گفت حق بود ملاحنه او سادش هم در کار نبود و هیچ کسی بعد از زمین کردن آیات سوره اعراف و سوره بغره تردید در حرمت خمر ندارد اونجا فراموز اسم حرام است اینجا فراموز اسم کبیر است حالا در پایان عمر مبارک حضرت سوره مبارک یه معده دارد همه مفاصلشو تشریح میکند و نکته تشریح کردن مجددشم شاید این باشد که ادیه سؤال کردن خب اگر خمر اینجور است رجس است من عمل شیطان است اونا که قبلن خمر میخوردند و مردند چی اون باید فراموز که بر اونا هر جنی است مطالب دیگر ای که مربوطه به این آیات است ای که گزارش شعن نزول هست بر فرض صحت اونا که فکر میچردن آیات قرآن کریم اول آیه سوره بغره نازل شد بعد آیه سوره نسا نازل شد بعد آیه سوره ماعده نازل شد شاید تلاشی داشته باشند که این شعن نزول ها را هم تسبیت کنند مثل صاحب المنار ایشون در اول بحثش دارند به این که در شعن نزول آیه سوره ماعده که محل بحث است این که این نقشد است که سعد بقاس میگوید من و ادیه در مجلسی نشسته بودیم که علاق من دانه به شرب خمر اونجا حضور داشتن بعد از میگساری شروع به تفاخر کردن ادیه گفتن انسار برترن ادیه گفتن مهاجر برترن تا بالاخره دد و خورد شروع شد و استخان دندان مثلا حیوان یا قیه حیوان هرچی بود برای من پرد کردن که بینیم شکست و بینی سعد نمی بقاس که شکست از اینجا از اون را گفتم سعد محفظون زوزول انفست گفت من با این جریان آمدم حضور پیغمبر صلی اللہ علیه و سلم و مدتبر و گزارش دادم و حضرتم فرمود خداوند در این باره تصمیم خواهد گرفت و بعد این آیه سوریه ماعده نازر شد نزول یقینا نزول این سوریه ماعده در مدینه است اما تدریج در بیان احکام اونطور نیست که صاحب علمنار گفته همون را پیروی کردن بیان زالح این است که اون اصول اولی خواه به صورت امومات خواه به صورت مسلغ ها بیان بشود اگر در صدد تشریع باشد نه در صدد بیانهو که خارج از بحث است و اگر در صدد تشریع باشد و مسلغ باشد یا آم باشد درارت بکنند برهلیت پل شیف چیزهایی را که بعدن واجب شده است یا چیزهایی را که بعدن حرام شده است این عدلیه آم یا مسلغ تخصیصن یا تغییدن خارج بشود اینا دیگه نسخ نیست و این هم تدریج نیست تدریج آن است که حکمی یک شیگ به صورت مرحلهی بیان بشود نه این که اول آم گفته بشود یا مطلق گفته بشود بعد تخصیصی یا تغییدی متوجه آم یا مطلق بشود زیرا در مسئله آم مخاص یا مطلق و مغیعت همون طوری که محصه دارید بلاخره اراده جدی مولا و آمیر دو همون خاص و مغیعت متمرکز است پس مطلقات یا عموماتی که در قرآن آمده است اگر در صدر تشریح نباشد در صدر بیانه و حکم باشد اون که که از این اواهاها یا حلالها خارج می شود به بنوان وجوب یا بنوان حرمت اینا تخصیص و تغیید است نه نه است این مطلب اول مطلب دومان است که جناب محمد عبدو مدرس و استاد صاحب علمان این چنین برداشت دارد که اولین آیه که در باری خمر نازل شده است همون آیه سوره و غرست که یسرونه که انرخمر و المیسر قل فیه ما اسمون کمیر و منافع اول ناست این آیه که نازل شد چون مسئله منخیت را هم دربر دارد بازگو کرده است راه را برای صاحب نظران و دهدان بازگو داشته است که آیا بنوشن یا ننوشن آیا در اثر اون اسم کبیر از نوشیدنش پرهیز کنن یا در اثر اون منفعت اون مردمی او را بنوشن بعضی ها در اثر اون منفعت نوشیدن بعضی در اثر اون اسم کبیر پرهیز کردن و این روش بود تا آیه سوره نسان نازل شده است که شما در حال نماز مست نباشید مستانه وارد نماز نباشید این یه مقدار کنترول کرد یعنی موقع نماز اونهای که اسم کبیر رو ترجیح دادن و ننوشیدن که برای اونها حال نماز و غیر نماز فرق نمی کرد اونها که جهت منفعتش رو در نظر گرفتن و می نوشیدن سعی کردن که در موقع نماز ننوشن و بعد از خراقت از نماز مثلا بنوشن تا این که آیه سوره انبارک مائده نازل شد و حکم را ایسره کرده است این خلاصه سخن صاحب تفسیر علمانان است که بعضی هم اون رو پذیرفتن اما تحلیل سیدن استار اسمان را تعالی این است که شما کرا قرآن را برابر با همون وضع موجود تفسیر می کنید از سوره بغرش رو می کنید به سوره نسا و سوره مائده برابر با نزول باید بررسی کنید تدریش که در ترتیب نیست تدریش در نزول است شما اگر خواستید ببینید حکمه خمر تدریجن چه است نباید ببینید که در سوره بغرش چی گفته در سوره نسا چی گفته در سوره مائده چی گفته که باببینید در سوره مکی چی گفته در سوره مدنی چی گفته تدریش را مکی به مدنی بودن تأمین می کند نه ترتیب ظاهری قرآن خب همه ما می دانیم ترتیب ظاهری قرآن که بعد از فاتحت و لکتاب از سوره امبارکه بغره شموشه باید این به ترتیب نزول نیست زیرا سوره بغره سوره آل امران سوره نسا اینا در مدینه نازل شده است و سوره مکی قبل سوره مدنی نازل شده است راه اثبات تدریج بیان حکم خمر آن است که شما ببینید در باره خمر سوره مکی و آیات مکی چی دارد بعد آیات مدنی چی دارد برابر اون ترتیب نزول در سوره اعراف که در مکی نازل شده است ذات اقبس اله فرمود هرچی که اسم بر او صادق است حرام است پس اسم یعنی اون چی را که دین او را اسم میداند مسلغا حرام است اگر در سوره بغره فرمود کتمان شهادت اسم است من یکتم هافه اینه و آسمون قلبو معلوم شد این معصیت است اگر فرمود من یوشک بالله فادفتره اسمن عظیما معلوم شد شیر حرام است اگر در موارد دیگر کلمه یا اسم را اطلاع کرده است معلوم شد اسم حرام است و اگر در موارد خمر هم در سوره بغره فرمود اسمن کبیر معلوم شد حرام است پس بعد از نازل شدن آیه سوره بغره هیچ کسی تردیدی ندارد به این که خمر حرام است این منخعت داشتن نه برای آن است که به عنوان بیماری و علاج دردها گاهی اثر دارد این چنین نیست ظاهرش همون منافع مادی متوهم پیش مردم است لذا مسئله خمر را با میسر یک زازه کرد فرمود اسمه ما اکبر من نف اهمام یا سالون که عن خمر و میسر قل فیه ما اسمون کبیر و منافع اولینا است خب غمار جز منفعت دروغین منفعتی ندارد که یک کسی دفعتن مالکی ایک مال فراوانی میشد غمار این چنین نیست یک منفعت واقعی داشته باشد که این منفعت کازه به متوهم پیش توده مردم را قرآن تعبیره به منافع اولینا است نه نزیر منافعی که در باری حج و مراسم و مناسق حج ده کرده است که اونجا منافع مردم تأمین است اون را خود ذات اقدس اله میگوید اما این پیش مردم فیعت دارد نه پیش الله منفعت داشته باشد منفعت صادق باشد بنابراین بعد از توجه به این که سوره اعراف قبل نازر شد به سوره این بغربت نازر شد روشن میشود که خمر خرام است مطلعه بعدیان است که در باری خمر در کتب های فقهی سجا بحث میشود یکی از لحاظ تهارت و نجاست بحث میشود اونجاست که میگوین مایه بلعصاله باشد که هم حرمتش را تأمین کند هم نجاستش یکی در باب مکاسه محرمه است که اون دیگر مایه و جامد ندارد اگر چیزی خمر بود و مست کننده بود خرد و فروشش حرام است خواه مایه باشد خواه جامد چی این که در باب اطعمه و اشتبه هم که مسئله حرمت خمر بطره است اونجا هم سخانه جامد و مایه نیست هرچی که مست می کند حرام است خواه مایه باشد خواه جامد پس مایه آن فقط در بخش تهارت مطرح است اونم برای اثبات نجاست وگرنه در باب مکاسه محرمه یا در اطعمه اشتبه اینچینی مطرح نیست مطلب دیگران است که در باره میسر هرچی که مثل خمر هرچی که غمار برو صادق است خواه به ابزار گلشکوهن باشد یا ابزار جدید هرچی غمار برو صادق است و هرچی غمار برو صادق نیست البته از میسر بودن بیرون است میسر هست در همون آیه سور بارکه بغره بحث شد یسالونه که انه خمر و میسر قل فی ما اسمون کبیر و منافع اولیل داست که اونم تحریم شده است علاقه اونها به خمر خیلی بیش از علاقه اونها به میسر بود تو بحثای قبل هم مرازه فرمودید که اصلا مقدسترین مکان در جاهلیت که به کرداری و فخر میکردن همین کعبه بود همین تولیت کعبه وکریدار کعبه را در طایف در کنار یک مجلس میگساری مستانه معامله کرده اون جریان ابو قبشان را که مستحضرید اون مست شده بالاخره این تولیت کعبه را با یک دو مشک شراب معامله کرده خب وقتی که انسان مست به این صورت درمی آورد حربتی باقی نمیگذارد حالا روایاتی که در زمن تحریم خمرست مرازه فرمید اونجا گفتن زن موظف است زن در مقابل مرد نه زن در مقابل شوهر زن موظف است که اگر یکی از بستگان او حالا پدر او یا پسر او یا برادر او مثلا مستن در اتاقش نرود چون او یه حیوان است خب چنین چیزی که نمیتواند منفعت داشته باشد که میسر که مبسوطن اونجا بحثش گذشت حرف تازه اینجا ندارد هرچی که مستاق غمار است حرام است میسر در فقه همون در باب مقاسه محرمتر است نه در باب تهارت و نجاست بحث میشود نه در باب اطعم و اشتبه چون مسئله چیز نیست البته محصول اونچه که انسان از غمار به دست آبود جزه محرمات است که حکم کلی دارد انساب که مقام سیبوم از مقامات چهارگانه بحث است یعنی بط ها حالا بط چون اینها رو نسب میکردن و در برابر اونها خضوم میکردن گفتن انساب یا اون سنگ هایی که اونها رو گرامی میداشتن خربانی ها رو در کنار اون سنگ عمل میابردن که آیه سیبوم همین سوره امبارکه ماعده تعرض کرده به بحثش کذشت بنابرین اون بط هایی که مورد تقریمند و مورد تقربند و از اونا شفاعت طلب میشود تقروی به اونها شفاعت طلبی اونها این کار محرمی انساب و چون خمر اغل را زائل میکند چه این که قمار هم در این جهت بی نصیب نیست این رو در کنار بط پرستی قرار داده است با این که خطاب مؤمنینه مؤمنین همون طوری که باید از بط پرستی پریزن باید از میگساری هم بپریزن از قمار بازی هم بپریزن در باری ازلام که مقام چهارمه بحث است ازلام دو تفسیر شده یکی همون ابزار قمار است که در آیه سوم سوره این باره که ماعد قبلا بحث شد فمود به ما زوبه ها علن نصوب و انتستق سمو بل ازلام یک شطوری را میخریدن با یک قیمتی بعد این شطور را به بیست و هشت جز تقسیم میکردن ده نفر ده داز چوب که روی این چوبها هر کدام نشانه خاص به سهم مخصوص نوشته بود در دست داشتن روی یک چوب یک سهم روی چوب دوم دو سهم روی سهم سهم کنا هفت چوب اول که هر کدام سهم های معین دارن نام های مخصوص هم دارن روی چوب هفتام هفت سهم اون سه چوب دیگر بی سهم بود این ده نفر که این شطور را میخریدن قیمت گذاری میکردن به بیست و هشت جز تقسیم میکردن قیمت گذاری میکردن این چوب ها نه تیرهای بزرگ این چوب هایی که هر کدام نشانه مخصوص داشت و علامت خاص به سهم مخصوص هم داشت هر کدام از این چوب هایی که نام مخصوص داشت به سهم مخصوص داشت به حساب کسی میامد این شخص همون سهم را میبود بعضی ها یک سهم از بیست و هشت سهم میبودن بعضی ها هفت سهم میبودن و بینه هما هم متوسطات این بیست و هشت سهم را این هفت نفر میبودن اون سه نفر که سهمشون خالی در میامد باید پول شطر را میدادن و سهمی هم نصیبشون نمیشود این نهوی قمار خاص بود که رائج بود در بین عرب این و انتستقسمو بل ازلام که در آیه سه سوره مبارکه مائده بود ناظره بونه آیا این و ازلامی که در آیه نود سوره مائده که محل بحث است آمده همون را میگوید چه اینکه بعید نیست یا نه این وال ازلام ناظره به معنای دیگر است اون معنای دیگر اینست که این شوبه ها سه قسم بود روی بعضی از این شوبه ها نوشته بود امرنی بعضی از شوبه ها نوشته بود نهانی بعضی از شوبه ها음 ساده بود کاری میخواستن انجام بدن سفری میخواستن برون مردد بودن که برون یا نرون این شوبه ها را مخلوط میکردن ممزوج میکردن اونایی در کیسی یا غیر کیسی میذاشتن یکی از اینها در می آوردن اگر اون چوبی که امرانی روش نوشته بود در آمده بود اون سفر رو می رفت و اگر نهانی نوشته بود اون سفر رو نمی رفتن یا اون کار رو نمی کردن و اگر اون چوبی که چیزی روش نوشته نبود در می آمد این کار رو ادامه می دادن یا منعه تخییر بود از این را و این در اسلام معنی شده است برخی ها خواستن بگوین ازلام این است و همونطوری که ازلام جاهلی نه شده است استخاره برخی از مسلمین هم نه شده این خیاله برخی از مفسران این بیان نتمام است برای این که اولا ازلام به قرینه محل بحث در همین سوره ماعده که در آیه ثوم سوره ماعده فرمود و موضوع به ها نصبه و انتص تقسیم و بل ازلام ناظره به کیفیت تقسیم گوشته شطور قماری است و از جهت این که در کنار قمار و شراب قرار گرفته که خوردنی هاست و مانندهان طبق این قرینه های داخلی و خارجی منظور از این ازلام همون چوبه های قمار است این اولا و ثانیا اگر هم منظور از این ازلام اون کار جاهلی و تفاعل جاهلی باشد که نه شده است این هیچ کاری نیست این هیچ کاری با استخاره ندارد برای این که اونها این را یک علم به غیب میدانستن اعتماد به غیب و رجم به غیب میدانستن و استخاره این چنین نیست بیان و زالش این است که در استخاره گرچه مرحومی صاحب عروه رسوان لالی در همون اول بحث حج کتاب عروه اونجا میفرمان روایات استخاره نوعاً ضعیف است اما استخاره یک چیز دیگه است و تفاعل و رجم به غیب چیز دیگه است انسان کاری را که انجام میدهد با دو راه از خود یا دو راه از دیگران اون مشکل را حل میکند و از تحییر بیرون می آید اگر نه اون دو راهی که در خود او است و نه اون دو راهی که در دیگران است حیرت او رفت نشد بالاخره طبق دستوراتی که رسیده است ولو روایتشم ضعیف باشد این رجعن میتواند انجام بده اما اون دو راهی که خود دارد انسان بی که از راه های متعارفش همون تفکر عقلی است کاری را که میخواد انجام بدهد میاندیشد آبتندیش است دورندیش است درون بین است بالاخره متعالیه میکند فکر میکند برابر عقلش هر چیزی که برای او خیلی تشکیص داد اقدام میکند هر کاری را که انسان انجام بدهد برابر تفکر عقلی است این راه متعارف است راه دیگری هم انسان در درون خود دارد که ذات اقدس اله وعد داد فمون انتتقالله یجعال لکن فرغانا اگر کسی واقعا اهل نزاهت روح بود و اهل صفای زمیر بود حالا یا در خواب یا در حالت منامیه یا در بیداری چیزهایی بر قلب و الهام میشود و خدا وعد داد که فرق بین حق و باطل و حسن و قبیه را در سایه تقواما به شما خواهیم داد انتتقالله یجعال لکن فرغانا اون جعل فرغان هم گاهی با تفکر اقلی پدید می آید که انسان می شود صاحب نظر گاهی با شهود قلبی پدید می آید انسان می شود صاحب بسر بلاخره این دوتا راه هست اگر کسی از این در راهی که در درون هر کسی می تواند ثابت بشود ترفی نبست از راه استشاره با صاحب نظران یا با صاحب بسران مشورت می کند اونا ها از راه نظر و فکر این مطلب را می فهمند مشورت انسان را پاسخ مصبت می دند یا از راه الهام و شهودی که دارن در خواب یا غیر خواب چیزی برای اونها حل شده است به انسان می گویند انسان از تحییر بیرون می آید بلاخره یا خودش صاحب نظر است یا خودش صاحب بسران